نتیجهٔ فاجعهبار انتخاباتِ اخیر آمریکا
در انتخابات ریاست جمهوری در ۱۸ آبانماه/ ۸ نوامبر ۲۰۱۶، مردم ایالاتمتحدهٔ آمریکا با آرای غیرمنتظرهشان پیروزی دونالد ترامپ، سوپر میلیاردر بسازبفروش و عوامفریب راست افراطی را رقم زدند و جهان را بهحیرت واداشتند. پیامدهای جدیِ پیروزی ترامپ بسیاری از سران و شخصیتهای سیاسی جهان، ازجمله متحدان اصلی ایالاتمتحده، را بهوحشت انداخته است. پیروزی ترامپ، باتوجه به شرایطی که این انتخابات در آن صورت میگرفت، همهجانبه بود. بیش از هر چیزی باید گفت که، این پیروزی بر پایه رأی سفیدپوستان آمریکا بهدست آمد. صرفنظر از جنسیت، سن یا تحصیلات، سفیدپوستان آمریکا اکثراً به او رأی دادند.
از بعدازظهر روز اعلام پیروزی ترامپ تظاهراتی گسترده از سوی جوانان، دانشجویان و رنگینپوستها با شعارهای: “ترامپ رئیسجمهور ما نیست” و “ترامپ، نه!” در بسیاری از شهرهای ایالاتمتحده بهراه افتاده است. شرکتکنندگان این تظاهرات با تأکید بر این واقعیت که تعداد مجموع آرای کاندیدای حزب دموکرات در کشور بیش از مجموع آرای “دونالد ترامپ” بوده است، به نتیجه انتخابات به شدت معترض بودند. این دومین بار در دو دههٔ اخیر است که (انتخابات سال ۲۰۰۰ و انتخابات امسال) سیستم ناکارآمدِ انتخابات ریاست جمهوری آمریکا باعث شده است که کاندیدایی با تعداد آرای کمتر در انتخابات پیروز شود.
موضوع اینکه چرا رأیدهندگان آمریکایی چنین مُهرهٔ رسوا، ارتجاعی و خطرناکی را بر هیلاری کلینتون، سیاستمدار مشهور، نامزد نولیبرال و جنگطلب حزب دموکرات ترجیح دادهاند، در روزهای اخیر موردِ بحث و بررسی رسانههای گروهی و محافل خبری و رسانهای جهان قرار گرفته است. موضوع مهم دیگر انتخابات اخیر آمریکا پیروزی حزب جمهوری خواهد در انتخابات کنگره و سنای آمریکاست.
دونالد ترامپ کسی است که تاکنون هیچ پست سیاسی یی نداشته و از این رو از نظر سیاسی آدمی کاملاً مبتدی و بیتجربه قلمداد میشود. او سرمایهداری در کار بسازبفروشی است که در دهههای اخیر چندین بار ورشکست شده و بهدغلبازی در رابطه با تسویهحسابهای مالیاتیاش معروف است. او همچنین بههرزگی و هرزهدراییهای جنسی متهم است و برخوردی اوباشمآبانه با زنان دارد. نقطهنظرهای نژادپرستانهٔ ترامپ در ارتباط با سیاهپوستان و همچنین مهاجران آمریکای لاتینی و نیز این وعدهٔ انتخاباتیاش که مصمم است ۱۱ میلیون نفر از این مهاجران را از آمریکا اخراج کند و بین آمریکا و مکزیک دیواری حائل بسازد، بر شمار زیادی از مردم در ایالاتمتحده ترس و نگرانی مستولی کرده است.
یکی از مشاوران ترامپ، در جریان انتخابات، “نایجل فاراژ”، بانکدار معروف و رهبر جنجالی حزب نوفاشیستِ “یو کیپ” انگلستان است که نظرهای خارجیستیزانه را تبلیغ میکند. پیروزی ترامپ با استقبال نیروهای “فاشیست” و “نوفاشیست” در سراسر جهان روبهرو شد، از جمله خانم “ماری لهپن”، رهبر “جبههٔ ملی” فرانسه (نوفاشیست)، نخستین کسی بود که پیروزی ترامپ را به او تبریک گفت و آن را آغازی خجسته اعلام کرد.
“ترامپ” کاندیدایی “ضدِ سیستم”؟
حربهٔ اساسی ماشین تبلیغاتی ترامپ در جریان کارزار انتخاباتی، معرفی او به عنوان کاندیدای ضدِ نظم حاکم و نامزد مدافع تغییرات اساسی در راستای خواستهای تودهها و زحمتکشان که، به دلیلِ سلطهٔ سیاست های نولیبرالی شغل، درآمد و امنیتِ اجتماعیشان را در دهههای اخیر را از دست داده بودند، بود. این ادعای ترامپ و هواداران او در حالی است که ترامپ در سال های اخیر از سرسخت ترین مدافعان نولیبرالیسم اقتصادی و از کسانی بوده است که با هرگونه تغییر اجتماعی به نفع مردم مخالفت کرده است. حملات شدید او به سیاست دولت اوباما در زمینه ایجاد کمک های اولیه پزشکی -بهداشتی برای مردم به عنوان “اوباما کر” که با مخالفت شدید جمهوری خواهان و شرکت های بزرگ فراملی دارو، و بیمه درمانی روبه رو بود، تنها نمونه ای از برخورد ترامپ و مدافعان او در زمینه حقوق مردم است.
واقعیت این است که سیستم کنونی حاکم در ایالاتمتحده نه تنها از پیروزیِ ترامپ هیچگونه نگرانیای نداشته است، بلکه رسانه های جمعی همچون “فاکس نیوز” و دیگران با تمام توان برای پیروزی دونالد ترامپ تلاش کردند. بر این مسئله باید دخالت “اف.بی.آی” و رئیس آن را در روند انتخابات باید افزود. در حالی که تنها ۱۱ روز به تاریخ برگزاریِ انتخابات باقی مانده بود و نظر سنجی ها، در پی رو شدن برخوردهای اوباش مآبانه ترامپ از پیروزی چشمگیر کاندیدای حزب دموکرات حکایت داشتند “جیمز کومی”، رئیس”اف بی آی”، با وجود مخالفت کنکرۀ آمریکا اعلام کرد که “اف.بی.آی” به شواهدی تازه در مورد خلافکاریِ خانم “کلینتون” در رابطه با ده ها هزار ایمیلی که با سیستم پست الکترونیک او ردوبدل شده دست پیدا کرده است. با بالا گرفتن بحثهای رسانهها در اینباره، بنگاههای نظرسنجی از رشد گرایش منفی در میزان مقبولیت خانم کلینتون خبر دادند. ماشین تبلیغاتی ترامپ در این مقطع حساس از رقابت انتخاباتی، توانست با تمرکز بر افشاگریِ رئیس “اف بی آی”، حداکثر استفاده را برای منحرف کردن افکار عمومی از زنانی که ترامپ را به هرزگی جنسی متهم کرده بودند، انجام دهد. هنگامیکه شش روز مانده به روز برگزاریِ انتخابات “اف بی آی” اعلام کرد که در بررسیهایش هیچ اطلاعات تازهای که “جرم” خانم کلینتون را اثبات کند، پیدا نکرده است، از آرای کاندیدای حزب دموکرات نزدیک به چهار درصد کاسته شده بود، کاهشی که در روزهای باقیمانده در رقابتهای انتخاباتی بههیچ صورتی جبران نشد.
برخی از ناظران سیاسی بدون توجه به دادههای مهم موجود در رابطه بااینکه چه محفلهایی از “قدرت” در پشتِ صحنهٔ کارزار انتخاباتی از “دونالد ترامپ” و سیاستهایش حمایت کرده و میکنند، مدعی اند که ترامپ واقعا کاندیدای “ضدِ نظم موجود” است. حقیقت امر این است که، مشاوران عالیِ پسپردهٔ “دونالد ترامپ”، شماری از “نئو کان ها” و “راستگرا”ترین چهرههای سیاسی عالیرتبه در ایالاتمتحده بودهاند. از جمله می توان از افرادی مثل “نیوت گینگریچ”، رئیس پیشین مجلس نمایندگان آمریکا، “جان بولتون”، سفیر پیشین آمریکا در سازمان ملل، جنگطلبِ نئوکان و از طراحان “جنگ علیه ترور” و حملهٔ نظامی به عراق و اشغال این کشور، “رودی جولیانی”، شهردار نیویورک، به هنگام واقعهٔ انفجار برج دوقلوها در ۱۱ سپتامبر، راستگرای جنجالی و ضدِ کمونیست، “جیمز وولسی”، رئیس پیشین سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا،”سیا”، بهشدت مخالف با ادامه مذاکرات هستهای با ایران، نام برد.
ترامپ در اولین برگماری های خود «استیون بانون» و «رینس پریباس»، دو تن از دست راستی ترین سیاستمداران آمریکا را به رئیس دفتر و مشاور عالی خود در کاخ سفید برگمارد. استیون بانون در محافل جمهوریخواه به حمایت از نژادپرستی و طرفداری از فاشیسم مشهور است. بر این اساس روشن است که دولت آینده آمریکا و ترامپ به عنوان رئیس جمهور آن بهلحاظ جهتگیری سیاسی آمیزهیی است از دولتهای “رونالد ریگان” (۱۹۸۰- ۱۹۸۸) و “جورج بوش” پسر (۲۰۰۰- ۲۰۰۸). جالب اینکه با تأمل بر موضعگیریهای “رودی جولیانی” در مورد چگونگی برخورد با معترضان به نتیجهٔ انتخابات ریاستجمهوری در روزهای اخیر، بهگونهای میتوان عیار ادعاهای آقای ترامپ را نیز سنجید. در زمینهٔ ماهیتِ “پروژهٔ” ریاست جمهوریِ دونالد ترامپ، به سخنان “جیمز وولسی”، رئیس پیشین “سیا”، دو ماه پیش از روز برگزاری انتخابات، باید بیشتر اندیشید. “جیمز وولسی”، دربارهٔ درپیش گرفتنِ “سیاست”های چالشبرانگیزی که ترامپ درنظر دارد اما درحالحاضر کمتر از آن صحبت میکند، به نکتههایی مشخص و جالبی اشاره میکند که از آن جملهاند: افزایشِ بودجهٔ نظامی آمریکا، طرح کاهشِ بدهیهای دولت آمریکا (که بهمعنای کاهشِ بودجهٔ خدمات و تأمین رفاه اجتماعی است) و همچنین طرحهای امنیتی و اطلاعاتیای بهمنظور اجرا در خود جامعهٔ آمریکا. این رئیس سابق سازمان اطلاعات و امنیت آمریکا، “سیا”، میگوید: “من از اینکه دعوت شدهام که به دیگرانی، که من برای آنان احترام قائلم، بپیوندم و برای کاندیدای حزب جمهوریخواه دونالد ترامپ در ارتباط با نیازِ عاجل به گسترش سرمایهگذاری در بخش تسلیحات دفاعی و مدرنیزه کردن نیروهای نظامی بهمنظور مقابله با چالشهای قرن ۲۱ نقشِ مشاور را ایفاء کنم، خوشحالم.” او همچنین مطرح میکند که: “تعهدِ ترامپ به لغو و پس گرفتنِ طرح مضرِ کاهشِ بودجهٔ دفاعی که بهوسیلهٔ دولت فعلی شکل قانونی پیدا کرده است، و بهطور همزمان، صحه گذاشتن ترامپ بر نیاز به کاهشِ بدهی [دولت]، گامی اساسی در جهت برقراری اولویتهای ایالاتمتحده در صحنهٔ جنگهای متعارف و دیجیتالی است.”
دونالد ترامپ، در کارزار انتخاباتیاش با بهرهگیری از نگرانیهای بهحقِ قشرهای بیکار و فقرزدهٔ کارگران آمریکا- که در هشت نُه سال اخیر از پیامدهای ناشی از بحران اقتصادی جهانی و همچنین ادامهٔ سیاستهای نولیبرالی حاکم بهشدت آسیب دیدهاند- و دادن قول و وعدههایی بیپایه به انجامِ پروژههای زیربناییای عظیم، ایجاد اشتغال و بالا بردن دستمزدها سعی بر جذبِ آرا کرد. البته این تذکر هم مهم است که شرکت هایی که ترامپ صاحب آنهاست در سال های اخیر به دلیل قبول نکردن حقوق سندیکایی کارگران، پرداخت دستمزد های ناچیز و کارگر آزاری مشهور بودنده اند. همچنین اینکه، او درحالیکه در زمینهٔ سرمایهگذاریهایی اینچنینی وعدهها به مردم میداد، از سوی دیگر و همزمان، کاهشِ نرخ مالیاتِ کمپانیهای بزرگ به ۱۵ درصد را در صدر سیاستهای اقتصادیاش اعلام میکرد. این درعمل یعنی تعطیل کردن هرگونه پروژهٔ رفاهی و سرمایهگذاریِ ملی، چرا که محل بودجهای برای انجام آنها وجود نخواهد داشت.
موج نگرانی در جهان و خاورمیانه
در ارزیابیِ مؤلفههای انتخابِ “ترامپ”، مهمتر از همه سرفصلهای اعلامشدهٔ سیاستِ خارجی رئیسجمهور “منتخب” است که افکارعمومی جهان را بهنگرانی واداشته است. رئیسجمهور آیندهٔ ایالاتمتحده دربارهٔ کشور چین و سیاستهای اقتصادی این کشور، نقطهنظرهایی را اعلام کرده است که میتوانند در صورت عملی شدن پیامدهایی جدی و ژرف برای اقتصاد جهان و صلح جهانی داشته باشند. او همچنین بهطرزی پیگیر از لغو و تجدیدنظر در موافقتنامهٔ “برجام” با “جمهوریاسلامی ایران” سخن گفته است، سخنانی که بهشدت تحریکآمیزند. نقطهنظرهای آقای “ترامپ” دربارهٔ “خاورمیانه”، با تأمل بر رابطهٔ نزدیک او با “لابی” محفلهای طرفدار “اسراییل” و درک نکردنِ شرایط و وضعیت حساس این منطقه از سوی او، میتواند اوضاع منطقهٔ خاورمیانه را با بحرانی سختتر در این کارزارِ حساس تداوم جنگ بر ضدِ “حکومت اسلامی- داعش” در عراق و سوریه روبهرو کند. در ارزیابی جهتگیری آقای “ترامپ” در زمینهٔ سیاست خارجی کافی است یادآور شویم “دونالد ترامپ” در نخستین تماسهای تلفنیاش پس از انتخاب شدنش در روز چهارشنبه، ۱۹ آبانماه، با سران دولتهای اسرائیل، مصر، عربستان سعودی و ترکیه گفتوگو و تبادل نظر داشته است. او دو ماه پیش دربارهٔ عبدلفتاح السیسی، رئیسجمهور نظامی مصر، گفته است: “او مرد فوقالعاده جالبی است. او کنترل مصر را بهدست گرفته است!”
رئیسجمهور منتخب کمتر از ۴۸ ساعت پس از پیروزیاش، از “بنیامین نتانیاهو” بهطوررسمی دعوت کرد از واشنگتن دیدار کند. “نفتعلی بنت”، وزیرِ راستگرای آموزشوپرورش اسرائیل، در سخنانی پس از اعلام نتایج انتخابات در آمریکا، اعلام کرده است که با انتخاب آقای “ترامپ” مسئلهٔ “برچیدنِ شهرکهای یهودینشین” از مناطق اشغالی که از سوی بسیاری کشورها و نیز سازمان ملل حمایت میشود، بهفراموشی سپرده خواهد شد و خواستِ قانونی تشکیل دولتِ فلسطینیای مستقل، برای همیشه از دستورکار خارج خواهد شد. آقای “ترامپ” قول داده است که از تصمیم انتقال سفارت ایالاتمتحده به “بیتالمقدس” حمایت خواهد کرد، که گامی در نفیِ کاملِ “قطعنامهٔ سازمان ملل” مبنی بر اینکه بخش شرقی این شهر مهم پایتخت دولت فلسطینیای مستقل خواهد بود. آقای “ترامپ”، در موضعگیریِ مشخص دیگری اعلام کرده است: “فلسطینیها باید با علم بهاین که پیوند بین ایالاتمتحده و اسرائیل مطلقاً و کاملاً ناگسستنی است، بر سر میز مذاکره [برای حلِ مسئلهٔ فلسطین] بیایند.”
چرا ترامپ؟
آنچه در رابطه با نتایج این دورهٔ انتخابات ریاست جمهوری در ایالاتمتحده باید درک کرد و بدان توجه داشت این است که، انتخابات در شرایطی برگزار شد که بسیاری از مردم زحمتکش و بهحاشیه راندهشدگان در این جامعه با درد و رنج، فقر و نابسامانیهایی اجتماعی و اقتصادی دستوپنجه نرم میکنند. درنتیجهٔ بیش از سه دهه اجرایِ سیاستهای “نولیبرالی”، مقرراتزدایی، خصوصیسازی و ریاضت اقتصادی، استانداردهای زندگی بخشهایی گسترده از زحمتکشان اُفت و کاهشی فزاینده داشته است. این زحمتکشان نهفقط از بازارِ کار بهبیرون پرتاب شدهاند، بلکه حقوق بازنشستگیشان را نیز از دست دادهاند. اضافه بر اینها، این بیکاران و “بهحاشیه راندهشدگان”، سیستم تأمین اجتماعی و برخورداری از کمکهایی که- در طول دههها کارایی- فشارِ حاصل از محرومیتها در این کشور را کاسته و تحملپذیرتر میکرد، چندین سال است که از دست دادهاند. این محرومان آینده را برای بچههای خود حتی بدتر از وضعیت بهشدت دشوار و متزلزل کنونیشان میبینند. همزمانِ این وضعیت، زحمتکشان آمریکا ظهورِ طبقهیی از ثروتمندان را در جامعه شاهد بودهاند و هستند که به برکت وجودِ شبکههای ارتباطیای خارج از دسترس مردم عادی، شبکههایی که “بانکداران”، “مولتیمیلیاردرهای صنایع نوِ تکنولوژیک” و “قماربازان فعالِ” بازارهای سهام را در حبابی گردهم آورده است و از زندگیای پرزرقوبرق و گرانبها برخوردار کرده است. طبقهٔ کارگر و محرومان جامعهٔ آمریکا، به این درک رسیدهاند که “سیستم نولیبرالی حاکم” هیچ راهی برای رهایی از وضعیت دشوار اقتصادی و اجتماعی در برابرشان نخواهد نگذاشت. علاوه بر اینکه این زحمتکشان خود بهفراست و بهطورغریزی دریافتهاند که میان افزایشِ غیرمعمولِ ثروت و قدرت این بانکداران و مولتیمیلیاردران و قماربازان عرصهٔ بورسها با بهحاشیه رانده شدگی و کوتاهدستیِ فزایندهشان در تلاش برای غلبه بر زندگی ناسازشان، ارتباطی وجود دارد.
“دونالد ترامپ”، با فهمِ ریزبینانهٔ این نکته که بخش چشمگیری از زحمتکشانِ آمریکاییِ شاکی از وضعیت بد و محرومیتهایشان، پی به علتهای پایهای شوربختیهایشان نمیبرند، و از این مهمتر، برای رویارویی با سیستمی که زایندهٔ این وضعیت بد و محرومیتهاست راهی نمیشناسند، بیپروا، بهصراحت و عوامفریبانه بخشهایی دیگر از خود همین زحمتکشان را علت وجودی مشکلات و رنجهایشان تبلیغ و القا میکند. او با الگوبرداری از سیاستها و تبلیغات حزبهای “راست افراطی” در اروپا، قوانین مهاجرت و پناهندهپذیری، رنگینپوستها، مهاجران زحمتکش آمریکای لاتین، و همچنین مسلمانان را علت و مسبب نابسامانیها و معضلهای معیشتی و اقتصادی زحمتکشان “سفیدپوستِ” آمریکایی مینمایاند و آنان را بهشوریدن بر ضدِ نظام اداری و مدیریتی حاکم فرامیخواند. او پاسخ به این نابسامانیها و معضلها را “ناسیونالیسم کور” معرفی کرد. او بوروکراسی حاکم را هم هدف انتقاد قرار داد. او، سوپرمیلیاردری فاسد، چپاولگر، از زیر بار مالیاتدررو، تجاوزگری ضد زن و ضد شئون انسانی، خود و خانوادهاش را نماد و پرچمدارِ مبارزه با سیستم حاکم جا میزند. “دونالد ترامپ”، در کارزار انتخاباتیاش، درحالیکه از یکسو به “نخبگان نولیبرالِ” سیستم حاکم همچون “بیل کلینتون” و “هیلاری کلینتون” را میکوبید، روابط تنگاتنگاش با “نمادهای نولیبرالیسم در ایالاتمتحده” که مسیر رسیدن او به ثروتهای افسانهای و زمینهٔ عملکردِ فاسد و سودجویانهٔ امپراتوری عظیم او با آسمانخراشهایش در منطقهٔ مانهاتان را هموار کرده بودند، پنهان نگهمیداشت.
ضرورت ارائهٔ راهکردی چپ؟
البته این نکتهٔ مهم را بهصراحت باید یادآور شد که، “کاندیدا”یِ حزب دموکرات- خانم “هیلاری کلینتون”، وزیر خارجه پیشین دولت “پرزیدنت اوباما”- که به جنگطلبی، طرفداری از سیاستهای نولیبرالی، داشتن روابط نزدیک با محفلهای بانکی و “والاستریت” و حمایت از ادامهٔ سلطهٔ “نخبگان طبقهٔ مرفه” کشور شهرت دارد، در رقم زدن نتیجهٔ نهایی انتخابات در وضعیت اقتصادی- اجتماعی کنونی ایالاتمتحده، تأثیرِ خود را داشته است. اکنون همه میپرسند که چرا “هیلاری کلینتون” در مقام “کاندیدا”یِ حزب دموکرات برای ریاستجمهوری، انتخاب شد. گرچه خانم “کلینتون” پیشینهٔ کاری مشعشعی در بازتاب تجربه سیاسیاش در ۳۵ سال اخیر دارد، اما در شرایطی که این انتخابات در آن برگزار میشد،”کاندیدا”یی دقیقاً نامناسب در جلب نظر رأیدهندگانِ برافروخته و عصبانیای بود که خواستار کاندیدایی خارج از “سیستم” بودند. خانم کلینتون در مقام کسی که در ۳۵ سال اخیر همواره در مرکز سیستم حاکمه بوده است، نمیتوانست کاندیدایی مقبول و موفق برای آنانی باشد که خود را قربانی سیاستهای حاکم (که خانم کلینتون در تدوین اصلیترینِ آنها دست داشته است) میدانند. او در مقام تکنوکراتی [فنسالاری] نخبه شعار محوریاش دقیقتر کردن عملکرد سیستم بود، درحالیکه زحمتکشان فقرزده خواهان پتکی برای فروکوبیدن ماشین سیاستگذاریِ سیستم حاکم بودند.
پاسخهای “نوفاشیست”ی به ناامنی و نابرابری همیشه آمادهٔ مطرح شدن بوده و خواهند بود، اما تاریخ مبارزات یک قرن اخیر- بهویژه از سالهای دههٔ ۱۹۳۰ به این سو- نشان داده که مبارزهٔ ریشهای و قطعی با فاشیسم تنها از نیروهای “چپ واقعی” برآمده است. حقیقتیست آشکار که، اگر “برنامه”یی ترقیخواهانه و مبتنی بر عدالت اقتصادی در این انتخابات از سوی کاندیدایی مطرح میشد، میتوانست بخش چشمگیری از حامیان “ترامپ” را از او جدا کند. چنین “برنامه”یی، برنامهای بهمنظور بهچالش طلبیدن و رویارویی با لایهٔ “میلیاردرها” و سیاستمداران خدمتگزار آنان، و در مقابل این، برنامهای بهمنظور تخصیص دادن منابع مالی به پروژههای اقتصادیای عادلانه و پاسخگو به نیازهای بیدرنگ، میانمدت و طولانیمدتِ زحمتکشان و جامعه درکل باید میبود. همینطور، چنین برنامهیی شکل دادن به اقتصادی مولد و مدرن و بهلحاظ حفظ محیطزیست پاکیزه باید میبود که اشتغال واقعی، سیستم تأمین اجتماعی مدرن و تدارک مسکن برای زحمتکشان را نیز تضمین میکرد.
کارزار انتخاباتی شگفتانگیز “برنی ساندرز” در مسیر چنین جلب آرایی پیشرفت فراوانی داشت و نشان داد که راهحلهای مبتنی بر آموزههای “سوسیالیستی” در جامعهٔ آمریکا طرفداران [بالقوه و بالفعل] بسیاری دارد. گرچه این کارزار در گامهای آغازین نتوانست شعارهایش را با خواستهای رأیدهندگان مسن سیاه و «لاتینو» (مهاجران آمریکای لاتین)- که بیشترین صدمه را از مدل اقتصادی کنونی دیدهاند- پیوند زند. این ناتوانی در پیوند، عملاً مانع از این شد که کارزار انتخاباتی “برنی ساندرز” همه نیروی بالقوهاش را بسیج کند. نیروهای ترقیخواه و سندیکاهای کارگری در ایالاتمتحده، از هماکنون نگرانیشان را نسبت به وضعیت بهوجودآمده و پیامدهای سیاسی انتخاب “ترامپ” اعلام کردهاند. آنها نگران آناند که در وضعیتی که جمهوریخواهان بهطوربیسابقهای در یک قرن گذشته کنترل همزمانِ هر سه قوهٔ کشور را در دست دارند برنامهٔ کاریای محافظهکارانه و لجامگسیخته بههدف نابود کردن تمامی دستاوردهای اجتماعی و اقتصادی زحمتکشان این کشور را اعلام و اجرائی کنند.
کارزار تبلیغاتی “دونالد ترامپ” بهطورمشخص “مهاجران” و “مسلمانان” را هدف حملههای بیوقفه قرار داده بود. او بیش از یک سال در تبلیغاتش “سیاهپوستان” و “مهاجران آمریکای لاتینی” را مسئول نابسامانیها و مشکلات اقتصادی و ازجمله بیکار بودن “کارگران سفیدپوست آمریکا” نشان داد. آنانی که به او رأی دادهاند اکنون از او میخواهند که همانطور که در جریان کارزار انتخاباتیاش قول داده است سیاستهایی مشخص برای وفا بهعهد در پیش گیرد. هر عمل او در این زمینه جامعه را چندپاره ساخته و آتش برخوردهای نژادی را شعلهور خواهد کرد. پس از نیمقرن پیشرفتِ همراه با زیگزاک اما بههرحال انکارناشدنی در معضلِ برابری نژادی در آمریکا، هرگونه تلاشی بهمنظور برگرداندن چرخ تاریخ به عقب، میتواند پیامدهایی وخیم در بر داشته باشد.
آنچه مسلم است این است که دونالد ترامپ نه تنها برنامه اقتصادی برای تخفیف بی عدالتی و بهبود وضعیت محرومان و زحمتکشان آمریکایی ندارد بلکه سیاست های اعلام شده از سوی او، و جمهوری خواهان حاکم بر کنگره و سنای آمریکا همگی در راستای تأمین منافع سرمایه داری مالی انحصاری و نیروهای جنگ طلب، نژاد پرست و عمیقاً ارتجاعی آمریکا است. انتخاب دونالد ترامپ به عنوان چهل و پنجمین رئیس جمهوری آمریکا فاجعه ای است برای نیروهای مترقی در آمریکا و در سراسر جهان که می تواند عواقب بسیاری خطرناکی برای صلح، و تلاش بشریت برای حفظ محیط زیست به همراه داشته باشد.
به نقل از «نامۀ مردم»، شمارۀ ۱۰۱۲، ۲۴ آبان ماه ۱۳۹۵