الگویِ «کسبوکار نولیبرالیستیِ» دونالد ترامپ، محورِ سیاستهای ویرانگرانه است
دونالد ترامپ، در خلال کارزار انتخاباتیاش با گفتمانی هوچیگرانه شعارها و سیاستهایی متنوع و گاه بسیار متناقض را بهعمد مطرح کرد که برخی از آنها اصولاً تحققناپذیرند و برخی دیگر از طرز تفکری بسیار خطرناک حکایت دارند. اینکه ترامپ بتواند در چارچوب کلیت سیستم سیاسی پیچیدهٔ آمریکا این سیاستها را پیاده کند یا نه، خود سؤالیست که پاسخش دشوار است. ازاینروی، رسیدن بهنتیجهگیریهایی دقیق و مشخص دربارهٔ سیاستهای دولت آیندهٔ آمریکا بهوسیلهٔ برخی تحلیلگران، با حدس، گمانهزنی، روانکاوی و یا بزرگنمایی و پررنگ کردن این یا آن گفتمان ترامپ درآمیخته است.
بسیاری از بحثهای پیش کشیدهشده از سوی دونالد ترامپ بهطورِ عمده و بهعمد با جملههایی کوتاه و خصمآلود از طریق “شبکهٔ توییتر” منتشر میگردند.
رسیدن به تحلیلی مشخص از سیاستهای دولت آیندهٔ آمریکا بهرهبری دونالد ترامپ در ارتباط با آیندهٔ تحولها در جهان و بهویژه کشور ما و منطقه، اهمیت فراوان دارد. برخلاف گفتهٔ علی خامنهای که “ما نه عزا میگیریم و نه شادی میکنیم”، سیاستهای دولت آمریکا در مورد کشور ما و نوع دیدگاههای آنها نسبت به مسائل اقتصاد کلان، در تحولهای سیاسی و اقتصادی کشورمان نقشی بسیار مؤثر خواهند داشت. زیرا از یکسو شخص علی خامنهای از ۵ سال پیش باهدف راهبردیِ “تداوم نظام”- از موضع اقتصادیای ضعیف و انزوایی بینالمللی- با آمریکا در عمان وارد مذاکراتی مافوق محرمانه شد که موافقتنامهٔ “برجام” بهمنظور تعلیق تحریمهای مالی، تبلور نهایی آن است، و از سوی دیگر، اقتصادِ ایران بهطورِ کامل به فروشِ نفت خام و واردات برحسب ارزش دلار، متکی است. باوجود تعلیقِ برخی تحریمهای مالی، هنوز هر نوع معاملهٔ کلان بینالمللیای با ایران بهاخذ رضایت مستقیم و یا غیرمستقیم از دولت آمریکا وابسته است. برای مثال، خرید ۱۸۰ فروند هواپیمای مسافربری از شرکت آمریکاییِ “بوئینگ” و شرکت اروپاییِ “ایرباس” بهارزش حدود ۵۰ میلیارد دلار، بهکسب اجازهٔ مالی و فناوری از دولت آمریکا مشروط بود.
اقتصاد ملی کشور ما در چنبرهٔ تحریمهای مالی از سوی دولت آمریکا بهگروگان گرفته شده است و رژیم ولایتفقیه بناگزیر بهغیراز “نرمشهای قهرمانانه”- بهمنظورِ حفظ و “تداوم نظام”- گامی مؤثر در برابر فشارهای آمریکا نمیتواند بردارد. این اقتصاد ملیِ بهگروگان گرفتهشده بهزودی همچون اهرمی بسیار مؤثر و پرخطر بهدست دونالد ترامپ خواهد افتاد و میتواند در موقع خود بر ضدِ منافع مردم کشور ما، بهویژه طبقهها و قشرهای زحمتکش، بهکار گرفته شود.
سخن پیشگفتهٔ علی خامنهای دال بر بیتفاوتی “نظام” در برابر دونالد ترامپ، اظهارنظری بیپایه است. ولیفقیه رژیم و کارگزاران او بهخوبی میدانند که برای حفظ و “تداوم نظام” باید با ترامپ وارد معامله شوند. شوربختانه برای مردم، هر دویِ آنان- یعنی “علی خامنهای” و دونالد ترامپ- خدعهگرانی ماهرند با صفاتی مشترک مانند دیدگاههای واپسگرایانه و ضدمردمی در امور که میتوانند بسترسازِ پیدایش فصلمشترکهایی میان رژیم “ولایتفقیه” و دولتِ ترامپ گردند. باید دید که در آینده علی خامنهای نرمش قهرمانانه بعدیاش را چگونه بهاجرا درخواهد آورد. ما معتقدیم که در این آشفتهبازارِ گفتمانهای متناقض دونالد ترامپ میتوان از هماکنون، باتوجه به برخی دیدگاههای اقتصادیسیاسیِ ترامپ در مورد پیشزمینههای مشخص سرمایهداری جهانی، بر نکتههایی مهم انگشت نهاد که عاملهایی تعیینکننده در شکلگیریِ سیاستهای کلان دولت آیندهٔ آمریکا خواهند بود. در کارزارِ انتخاباتی دونالد ترامپ، محور اساسیای وجود داشت که او توانست با زبردستی و بهطوری سازمانیافته و پیگیر همراه با شعارهایی شدیداً احساساتبرانگیز، آمیخته با ناسیونالیسم و نژادپرستی، این نظریهٔ پوپولیستی را در افکارعمومی جا بیندازد که: برای ایجاد شغل در آمریکا، همهٔ امور در عرصههای سیاسی،اقتصادی،اجتماعی میبایست همانند “کسبوکار” (بیزینس) سازماندهی و زمامداری شوند.
وانگهی، تجربه عملی و نظری در همهجا و بهویژه در آمریکا نشان میدهد که حاصل نهایی اداره کردن شئون اساسی جامعه و روابط بینالمللی بر اساس الگویِ “کسبوکار” (بیزینس) بسیار مخرب و برای نظام سرمایهداری بحرانآفرین بوده است. الگوی “کسبوکار”(بیزینس) همان سیاست نبودِ نظارت و قانونزدایی است، سیاستی که “سرمایهدار” با درپیش گرفتن آن، در راستای سوداگری و انباشت ثروت برای خویش، هرچیز و هر رابطهٔ اجتماعیای را میتواند به کالایی قابلخرید و فروش تبدیل کند. این همان فرایندِ ریزریز کردن جامعه و تقسیم آن به انسانهای منفرد است تا بهوسیلهٔ منکوب کردن حقوق صنفی و دموکراتیک مردم بتوان “بازار کار انعطافپذیر” را ایجاد کرد.
الگوی “کسبوکار” (بیزینس)، فاقد قوهٔ تشخیصِ نیازهای جمعی انسانها است و همهچیز را بر مبنای “سود و زیانِ” دلاری تشخیص میدهد و هدف اصلی آن تشدیدِ “مصرف” است. بنابراین، ترویجِ الگوی “کسبوکار” در اینچنین سطح گستردهای، سرانجام با “عدالت اجتماعی”، “آزادیهای دموکراتیک” و “محیطزیست” همهٔ موجودات زنده در تضادِ آشتیناپذیر قرار خواهد گرفت.
البته این نظریهٔ ترامپ در زمامداریِ فراگیر برحسب سازوکارهای “کسبوکار” (بیزینس) و ارائهٔ آن در حکم نوشدارویی برای التیام همهٔ مشکلها، ترفندی جدید نیست. این همان برنامهٔ “نولیبرالیسم اقتصادی”ای است که بیش از سه دهه تا کنون، بهشکلهای گونهگون، در آمریکا و همینطور در پهنهٔ جهان، از دورهٔ ریگان-تاچر تا در حالِ حاضر، بهاجرا درآمده است. در کشور ما نیز بر اساس نسخههای صندوق بینالمللی پول، همواره تعدیلهایی اقتصادی با “خصوصیسازی” و “شبهخصوصی سازی” در کنارِ “نظارتزدایی”، همچون نوشداروی شفابخش همهٔ مشکلها، در بیش از دو دههٔ گذشته بهاجرا درآمدهاند.
توجهبرانگیز آنکه، در چند سال گذشته- در دورهٔ احمدینژاد- در ایران چندین کتاب از دونالد ترامپ بانامهایی پرطمطراق، مشوقِ فردگرایی و خودشیفتگیِ مفرط، ترجمه و منتشر شدهاند، برای مثال، کتابهای: “چگونه در زندگی برنده شوید” [انتشارات “فرهنگ صبا”]، “مثل یک قهرمان فکر کن” [انتشارات “ارسطو”] و “چرا میخواهیم شما ثروتمند باشید؟” (از انتشارات “نسل نواندیش”). در زیر سایهٔ رژیم ولایتفقیه مدتها است که نسل جدیدی از “کاسبکارها” پرورش داده شدهاند که در ارتباط با بالاترین ارکان حکومتی و سرمایههای کلان توانستهاند “اقتصاد سیاسی” کشورمان را قدمبهقدم بر اساس الگوی “کسبوکار” و منافع لایههای فوقانی بورژوازی تنظیم کنند. سرمایهدارانی مانند دونالد ترامپ، ثروتشان را نه از طریق “تولیدِ ارزشافزا”، بلکه از راه فعالیتهای غیرتولیدیای رانتی، معاملات املاک و مستغلات و مالیاتگریزیای بزهکارانه- که ترامپ در کارزارِ انتخابیاش آن را “زرنگی” خویش قلمداد کرد- به ثروتهای نجومی دستیافتهاند.
بسیاری از “سیاستگذاران” در هرمِ قدرت رژیم ولایی، برخی “رسانه”های مجاز و بعضی “نخبگان لیبرال” کشورمان، دیدگاههای اقتصادی- سیاسی نولیبرالیستیای ناب نسبت به امور اجتماعی و اقتصادی دارند و ازاینجهت کسانی مانند دونالد ترامپ برای آنان در مقامِ مُرشد الگوی “کسبوکار” جای دارند. دلبستگی به “سوپرمیلیاردرها” که “قهرمانان” برآمده از آشفتهبازارِ “اقتصاد بینظارت”اند، تنها به نِحلههای نولیبرال و راستگرایی مانند موسی غنینژادها، صادق زیباکلامها و وزرای دولت “امید و تدبیر” محدود نمیشود. جریانهای اصولگرای ضدآمریکاییِ دوآتشه نیز دونالد ترامپِ اهل “کسبوکار” (بیزینسمن) را تحسین میکنند. برای مثال، سایت “مشرق نیوز” (اصولگرا و دلواپس)، در فروردینماه ۱۳۹۵- در مقطع زمانیای که ترامپ هنوز شانسی برای پیروزی در انتخابات ریاستجمهوری نداشت- او را اینگونه معرفی کرد: “تصویری که از دونالد ترامپ، کاندیدای جمهوریخواه آمریکا در ذهن جهانیان ترسیم شده، فردی افراطی است… اما ترامپ، چهرهٔ دیگری نیز دارد. او یک کارآفرین فوقالعاده موفق و مدرس موفقیت است که دستی هم به قلم دارد و کتابهای متعددی نیز نوشته است. کتابهای او، عمدتاً دربارهٔ روشهای موفقیت در زندگی و مشخصاً کسبوکار و ثروت آفرینی است”[!].
احتمالاً شخص ترامپ و مشاورانش از وجود این “نسلِ نواندیش” کاسبکارها و سیاستگذارانِ معتقد بهنولیبرالیسم اقتصادی و متصل به هرمِ قدرت رژیم ولایی مطلعاند و منافع طبقاتی و دیدگاههای مشترکِ آنان مسلماً در شکل دادن به سیاستهای دولت آیندهٔ آمریکا در قبال رژیم ولایی نقش مؤثری خواهند داشت.
در بیش از سه دههٔ گذشته، رفتهرفته سیاستمداران و تصمیمگیریهای کلیدی اقتصادی-اجتماعی در پهنهٔ جهان مطیع قوانین “بازار آزاد” شدهاند و اقتصاد کلان در عمده کشورهای پیشرفتهٔ سرمایهداری به سوی “نظارتزدایی” سوق داده شده است. شئون اساسی اقتصادی-اجتماعی اکنون بهحد زیادی بر الگوی “کسبوکار” منطبق شدهاند و سرمایهداری غولپیکرِ مالی، یعنی بانکها، در فرایند سیاستهای داخلی و خارجی بسیاری از کشورهای سرمایهداری نقشی تعیینکننده دارند. “مالیگرایی”، در دو دههٔ گذشته، خصیصهٔ سرمایهداری جهانی بوده است، خصیصهیی که در ۲۰۰۸ (۱۳۷۸) بهبحرانِ جهانی مالی و رکودِ اقتصادیای عمیق منتهی شد. هنوز هم دورنمایی اطمینانبخش برای حل بحران سرمایهداری-بحرانی برآمده از سیاستهای نولیبرالیستی- پدیدار نشده است، چندان که این خود نیز بهبحرانی سیاسی منجر شده است. در این میان حزبهای طیف میانی- “لیبرالدموکرات”ها و “سوسیالدموکرات”ها- بهشدت بیاعتبار شدهاند و خلأ سیاسیِ بهوجودآمده از این بیاعتباری در بسیاری از کشورهای غربی، رشدِ نیروها و افکار سیاسی خطرناک راستگرا را موجب گردیده است.
شخصیتِ جنجالی دونالد ترامپ و امپراتوری عظیمِ “کسبوکارِ” او زائیدهٔ این الگوی نولیبرالیسم اقتصادی و عرفهای اجتماعی برآمده از آن است. ترامپ بهتماممعنا یک “زرسالار” است و به آنچنان قدرتی تبدیل شده است که بهزودی سامانهٔ سیاستهای پرقدرترین کشور سرمایهداری جهان- یعنی ایالاتمتحده- را بهدست خواهد گرفت. بهانتخاب رسانده شدن ترامپ، امتدادِ منطقی نظام سرمایهداری در چارچوب نولیبرالیسم است که سرانجام جامعه را به سوی ارزشهای کاذبِ ضداجتماعیِ “جامعهٔ زرسالار” سوق میدهد، و در انتهای این سیر، زایندهٔ وضعیتی میشود که در آن یک دیکتاتورمنش، با حمایت نیروهایی بغایت ضداجتماعیِ واپسگرا، از طریق “انتخابات”، در رأس قدرت قرار داده میشود. الگوی نولیبرالیسم اقتصادی درعمل کاملاً شکستخورده است و هنوز سرمایهداری جهانی نتوانسته است از بحران مالیِ ۲۰۰۸ (۱۳۸۷) خارج شود. اکنون با بیاعتبار شدن سیاستگذاران جریانهای لیبرالدمکرات و سوسیالدموکرات، قرار است یک عده “زرسالار” و کهنهنظامیان ماجراجو و هار در کابینهٔ دولت آیندهٔ آمریکا، با تجویز هرچه خشنتر نسخههای نولیبرالیستی، سکان هدایت نظام سرمایهداری را بهدست بگیرند و سلطهٔ “بازار بینظارت” بر جهان را بهدرجهٔ کمال برسانند.
توجه و نیز تأسف برانگیز این که، برخی تحلیلگران و سیاستمداران، نظریههای دونالد ترامپ دربارهٔ تغییر در سیاستهای خارجی آمریکا را بهفال نیک گرفتهاند و ریاستجمهوری ترامپ را در بردارندهٔ فرصتهایی برای مبارزه با هژمونی آمریکا و جهان تکقطبی ارزیابی میکنند! بهنظر میآید که این قبیل تحلیلگران از درک ماهیت اصلی سیاستها و نوع ایدئولوژی دونالد ترامپ ناتواناند و از بالا رفتن خطر فرادستیِ نیروهای دستراستیِ ضدمردمی غافلاند. برخی نظریهپردازان نیز دونالد ترامپ را تنها از منظر روانشناختی و یا بر زمینهٔ ادبیات جاهلانه، بینش ضد زن و نژادپرستانهاش تحلیل میکنند که مسلماً تحلیلهایی مهم و بهجایاند، اما ناکاملاند زیرا از منظر منافع طبقاتی و “اقتصاد سیاسی” بهکاوش فرایندهای تعیینکننده در سیاستهای آتی دولت آمریکا نمیپردازند.
حزب تودهٔ ایران، بهانتخاب رسانده شدنِ دونالد ترامپ بهریاست جمهوری آمریکا را خطری جدی، در بُعدهای گونهگون، برای منافع طبقهها و لایههای اجتماعی مرتبط با زحمت، کار و تولید ارزیابی کرده است. منافع و دیدگاههای اقتصادی سوپرمیلیاردرهای درون کابینهٔ ترامپ، در تضادِ کامل با حقوق و آزادیهای دموکراتیک طبقهٔ کارگر و زحمتکشان در سرتاسر جهان قرار دارند.
حزب تودهٔ ایران، چشمانداز دیدگاههای سیاسی ترامپ را خطری جدی برای آزادیهای دموکراتیک اجتماعی و فردی ارزیابی میکند، زیرا که امکان بهوجود آمدنِ اتحاد نامقدسِ نظری و عملی بین نیروهای دستراستی ضدمردمی در درون و بیرون از آمریکا بر محور ریاستجمهوری ترامپ فراهم شده است.
صرفنظر از شیوهٔ بیان و فرهنگ غالب در رفتار رئیسجمهور منتخب ایالاتمتحده، دیدگاههای ترامپ بهواقع در راستای اصلیترین و ارتجاعیترین سیاستها و آماجهای حزب جمهوریخواه ایالاتمتحده است.
حزب تودهٔ ایران، ترامپ، کابینهٔ نظامیاش و گفتمان اخیرش در زمینهٔ افزایش سلاح کشتارجمعی در زرادخانهٔ آمریکا را تهدیدی بسیار جدی برای صلح در پهنهٔ جهان ارزیابی میکند.
زمان آن فرا رسیده است که نیروهای مترقی دموکراتیک، صلحجو با اتحادِعمل، زمینهٔ مقاومت در برابر هجوم دولت دونالد ترامپ و همدستانِ واپسگرای او در سرتاسر جهان را بهوجود آورند و برای صلح، عدالت اجتماعی، دموکراسی و بقای محیطزیست، فعالانه بهمبارزه برخیزند.
به نقل از «نامۀ مردم»، شمارۀ ۱۰۱۵، دوشنبه ۶ دی ماه ۱۳۹۵