درحمایت از: راهحل صلحآمیز برای پایانِ جنگ در سوریه!
پس از چهار سال اشغالِ شهر حلب، و گذشتِ نزدیک به شش سال از آغاز بحران سیاسی ویرانگر حاضر در سوریه، هفتهٔ پیش، با شکستِ نیروهای “تروریستِ” موردحمایتِ کشورهای عضو پیمان تجاوزگر ناتو و همپیمانهای مرتجعشان-عربستان و قطر- در منطقهٔ شرقِ شهر حلب، اوضاع نظامی و سیاسی این کشور وارد مرحلهٔ جدیدی شد.
در خلال چندماه گذشته و با مشخص شدن اینکه نیروهای اشغالگر در بخش شرقی شهر حلب شانس پیروز شدن ندارند، گفتوگوها در سازمان ملل- و در واقعیت امر، گفتوگو میان دولتهای ایالاتمتحده و فدراسیون روسیه- بهمنظورِ رسیدن به توافقی دربارهٔ سرنوشت شهر حلب، از سر گرفته شده بود. دو “طرح آتشبس” که در شهریورماه و آبانماه سال جاری بر سر آنها توافق شده بود، یکی با بمباران واحدهای ارتش سوریه از سوی هواپیماهای جنگندهٔ آمریکا و دیگری با عملکرد تروریستهای اسلامگرا در منطقهٔ شرق حلب، بهشکست انجامیده بودند. با ادامه یافتن عملیات نظامی ارتش سوریه و متحدان خارجی این کشور، عملاً هیچ امکانی برای ادامهٔ استقرار اشغالگران تروریست در شرقِ حلب باقی نماند. بنابراین، با اعلام آتشبس در شرقِ حلب- بر اساس توافقنامه نهایی میان ایالاتمتحده و دولت روسیه- تروریستهای وابسته به “داعش” و “جبههٔ النصره” مستقر در شرق حلب و خانوادههایشان، شهر را ترک کرده و به منطقهٔ های شمالغربِ و شرق سوریه- بهویژه شهرهای ادلب و رقه که هنوز در کنترل “جبهه النصره” [شاخهٔ سوری “القاعده”] و “داعش”اند- منتقل شدند. شهروندان غیرنظامی سوری در شرق حلب هم که در سالهای اخیر در حکم “سپر انسانیِ” تروریستها در رویارویی با ارتش سوریه بودند، با کمک دولت سوریه و سازمانهای بینالمللی به منطقههای امن که امکان زندگی و بهرهمندی از تسهیلات بهداشتی و رفاهی بیشتر مهیا است منتقل شدند. علاوه بر این، ساکنان دو شهرک شیعهنشین طرفدار دولت در “فوعه” و “کفریا”- که در حاشیهٔ شمالی ادلب و در منطقهٔ زیر کنترل نیروهای تروریست و شورشی قرار دارند- به منطقهٔ غربی سوریه منتقل شدند.
اشغالگران در شرقِ حلب، یعنی آنانی که کمکرسانی به مردم زجردیده و انتقال شهروندان عادی و غیرنظامی به خارج از منطقههای جنگی را بهطور پیگیر مانع میشدند، در واقع تروریستهایی بودند که با حمایت مستقیم مالی و تسلیحاتی عربستان سعودی و قطر بر ادامهٔ درگیریها اصرار میورزیدند. آنان در طول ماههای اخیر با گلولهباران بیوقفهٔ غربِ شهر حلب، بهعمد و عملاٌ تداوم درگیریهای سهمگین را اجتنابناپذیر میکردند، و بدین ترتیب کل شهر حلب را به ویرانه تبدیل کردند. پس از خروج سازماندهیشدهٔ نیروهای اسلامگرا و اشغالگر تروریست- در شامگاه سه شنبه ۲۰ دسامبر/ ۳۰ آذرماه- مردم غربِ حلب، در یکی از میدانهای اصلی شهر جشن بزرگی برپا کردند و آغاز فصل جدیدی از حیات شهر تاریخی خود یعنی حلب را جشن گرفتند. ”
اینکه رسانههای کشورهای سرمایهداری میکوشند “افراطگرایان اسلامی” را- که در خلال چهار سال گذشته با اِشغال شرقِ شهر حلب صدها هزار تن از ساکنان این شهر را در حقیقت گروگان بگیرند- همچون “رزمندگانی قهرمان” و ”مظلوم“ معرفی کنند، جز گمراه کردن افکار عمومی جهان هدف دیگری ندارند. درحقیقت، سالهای “حکومت اسلامی”- حکومت تروریستها و افراط گرایان اسلامی- برای مردم شرقِ حلب تراژدیای مدام و هرروزه بوده است. اما این بدین معنا نیست که نیرویهای صلحطلب و ترقیخواه نبرد بهمنظورِ پسگرفتن حلب از دست تروریستها را تراژدیای انسانی ندانند. بزرگترین شهر و قلب اقتصادی و صنعتی سوریه عملاً به ویرانهیی تبدیل شده است که بازسازیِ آن اگر غیرممکن نباشد، به منابع مالی، انسانی و سرمایهگذاری گسترده و نیز سالها فعالیت برنامهریزیشدهٔ پردامنهای نیاز خواهد داشت. در گردابِ مهیب این سیلاب فاجعهباری که از سوی ارتجاع جهانی و منطقهای روان گردید، بسیاری از فعالان فرهنگی، سیاسی، هنری، اقتصادی و اجتماعی سوریه که از معماران جامعهٔ غنی و خلاق سوریه بودند، قربانی شدهاند.
با آزادی شهر حلب، درعمل، تمامی شهرهای عمدهٔ سوریه، بهغیر از ادلب، در کنترل نیروهای وفادار به دولت حزب بعث سوریه و حامیان خارجی آن قرار گرفتهاند. بهعبارتی دیگر، اکنون منطقهٔ غرب سوریه در کنترل کموبیش تماموکمالِ نیروهای دولتی سوریه است. البته نمیباید فراموش کرد که، شهر ادلب، واقع در شمالغربِ کشور سوریه و منطقهٔ وسیعی از شرقِ سوریه در کنترل نیروهایِ “جبههٔ النصره”- وابسته به سازمان تروریستی “القاعده”- است. در شمالشرقِ سوریه، نیروهای “کُرد”ی که از سوی ایالاتمتحده حمایت میشوند، بهلحاظ نظامی دستِ بالا را دارند، و در جنوب و جنوبشرقِ سوریه، نیروهای بهاصطلاح “ارتش آزادِ سوریه” کنترل اوضاع این منطقه را در دست دارند.
مسئله نگرانکنندهای که از دید تحلیلگرانِ بیطرف و مدافعانِ صلح بهویژه نمیتواند دور و نادیده بماند این حقیقت است که، در روندِ “توافقنامه”یی که در ارتباط با تخلیهٔ منطقهٔ شرقیِ شهر حلب اخیراً اجرا شد، درعمل، کشور سوریه را به دو بخش: غربِ زیر کنترل دولت مرکزی سوریه و شرقِ زیر کنترل نیروهای “تروریست تکفیری” و نیروهایی که از سوی ایالاتمتحده حمایت میشوند تقسیم شده است. ترکیه نیز در شهر ادلب و در محور مرزهایِ این کشور با سوریه، منطقههایی را در کنترلِ خود خواهد داشت. آیا چنین تقسیمبندیهایی پیامدهایی مشخص در زمینهٔ مسئلههای مهمی همچون “تمامیتِ ارضی” و آیندهٔ سیاسی کشور سوریه در بر نخواهد داشت؟ جالب اینکه، حزب کمونیست سوریه و نیروهای ترقیخواه سوریه معتقدند که منطقه های شرقِ سوریه- که در حالحاضر عملاً زیر کنترلِ ایالات متحده و ترکیه اند- منطقهٔ منابعِ دستنخورده و سرشار از نفت و گاز سرزمین سوریهاند. در نبردهای سرنوشتسازی که روند درگیریهای خونین سالهای اخیر سوریه- به ویژه در شهر حلب- را تغییر داد، نیروهای نظامیِ [هوا- فضایِ] روسیه، جمهوری اسلامی ایران، حزبالله لبنان، واحدهای نظامی “میلیشیای شیعهٔ” افغانی و عراقی نقشی برجسته و تعیین کننده داشتهاند. ورودِ نیروهای “هوا- فضا”یِ قدرتمند روسیه به صحنهٔ نبرد بر ضدِ نیروهای نطامی “داعش” و “جبههٔ النصره” و همچنین تصمیم روسیه به جلوگیری از سقوطِ دولت سوریه، در طول ۱۵ ماه گذشته، در تغییرِ موازنهٔ نیروها و بهوجود آوردن وضعیت کنونی نقشی تعیینکننده داشته است. رژیم ولایت فقیه نیز با حمایتِ استراتژیک از متحدِ دیرینهاش در دمشق و اختصاص سالیانه بیش از دو میلیارد دلار کمک اقتصادی، گسیل داشتن واحدهای ویژهٔ “سپاه قدس” و گروهی از فرماندهان باتجربهٔ نظامی از سپاه پاسداران، و حمایتهای مالی، تسلیحاتی و تدارکاتی در تشکیل، آموزش و استقرار گردانهای ویژه شهروندان افغانی و عراقی، به دولت بشار اسد در نبردِ مرگ و زندگی، یاریِ راهبُردیِ مؤثری کرده است.
پیامدِ تحولهای جبههٔ نبرد حلب برای “منطقه“
واقعیت این است که آنچه در سوریه جریان داشته و دارد، بهطرزی مشخص و پررنگ بر موازنهٔ نیروها و آیندهٔ سیاسی منطقه اثر خواهد داشت. دلیل اینکه چرا کشورهای امپریالیستیِ عضو پیمان “ناتو” از تحولهای سوریه و نتیجهٔ نهاییِ نبرد شرقِ حلب بهشدت برافروختهاند، پذیرشِ ناگزیر نقشِ مشخص و جدید روسیه در جغرافیای سیاسی منطقه و تثبیتِ آن است که در واقع با تخلیهٔ حلب از نیروهای تروریست و گردن نهادن به نتیجهٔ این مرحله از درگیریها تحقق پیدا کرد. کشور روسیه، پس از سپری شدن ربع قرن از فروپاشیِ اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی- که در تحولها و موازنهٔ نیروها در منطقه همواره نقشی مهم داشت- و جایگزین شدن فدراسیون روسیه در مقام کشور سرمایهداریای وسیع و قدرتمند بهجای آن، برای نخستین بار، در روندِ پیگیریِ منافع راهبُردیاش [استراتژیکاش]، اثرگذاری و نفوذِ مشخص و تعیینکنندهای در منطقه را دنبال کرده است. این بدان معناست که، اگر تا دو سال پیش تنها ایالاتمتحده و متحدان “ناتو”ییاش از طریق جهت دادن به مسیر تحولهای سیاسیِ منطقه منافع راهبُردیِ [استراتژیکِ] جغرافیا- سیاست شان [ژئوپولیتیکشان] را پی میگرفتند، از این مقطع زمانی بهبعد آنها مجبورند منافع استراتژیک روسیه را نیز- در مقام کشور سرمایهداریای مقتدر و رقیب، که مانند همهٔ کشورهای سرمایهداری دیگر در جستوجوی منطقههای نفوذ است- در نظر بگیرند. تحولهای چند هفتهٔ اخیر [در جهان، منطقه، رسانهها]، بازتابِ واکنشهای ایالاتمتحده و محفل های وابسته به امپریالیسم آمریکا بوده است. در مرحلهٔ جنگ بر ضدِ “تروریستهای اسلامیِ” حمایتشده از سوی امپریالیسم در سوریه تا این مقطع زمانی و بهویژه تا نبرد در شرقِ حلب و بیرون رانده شدنشان از اینجا در خلال هفتههای گذشته، همپیمانان خارجی دولت سوریه و متحدانش- بهویژه روسیه و جمهوری اسلامی ایران (و درواقع نیروهای ویژهٔ “سپاه قدس” پاسداران اسلامی ایران)- نقشی پررنگ و قاطع در درگیریها و موفقیت ارتش سوریه داشتهاند. با توجه به مشخصههای سیاسی، ایدئولوژیک، و آماجهای راهبُردی [استراتژیک] این همپیمانان و متحدان در منطقهٔ خاورمیانه، پاسخ به این سؤال که: آیا همهٔ آنها هدفی مشترک و واحد را دنبال میکنند؟ میتواند منفی باشد. در اینکه روسیه خواستها و مقصدهایی مشخص و ازجمله حفظ و گسترش نفوذش در “منطقه خاورمیانه” و دوام کنترلش بر پایگاه دریایی بندر استراتژیک طرطوس در کنارهٔ دریای مدیترانه دارد، امری واضح است. تحول های سیاسیِ کشور ترکیه در شش ماه گذشته، بهطورِ مشخص از موازنهٔ نیرو در منطقه خاورمیانه- بهویژه از بالا و پائین رفتن درجهٔ موفقیت نیروهای خارجی متحدِ دولت سوریه- تأثیر پذیرفتهاند. این تأثیرپذیری تا آنجا پیش رفت که اردوغان، برای بهبودِ رابطه با روسیه، احمد داووداوغلو، نخستوزیرِ ترکیه و طرفدارِ سرسخت “ناتو” و عضویت ترکیه در “اتحادیه اروپا”، را کنار گذاشت. با آشکار شدن گرایشِ اردوغان بهبهبودِ روابط با روسیه و ایران و نبز سعیِ او به پیدا کردن راه حلی برای رفعِ اختلافهای ترکیه با این دو کشور همسایه که روابط اقتصادی گستردهای هم با ترکیه دارند، کودتای نظامیای ناموفق در تیرماه جاری در ترکیه انجام شد که نشانههایی از دست داشتنِ “دولت آمریکا” در آن حکایت میکرد. باید اشاره کرد که، ترکیه در دو سال اخیر، با اجزایی از سیاستها و عملکردهای آمریکا در سوریه- ازجمله حمایتِ گستردهٔ تسلیحاتی و مالی ایالاتمتحده از واحدهای نظامی “کُرد” در شمالشرقی سوریه- بهشدت مخالف بوده است. جالب اینکه جمهوری اسلامی ایران در ارتباط با مسئلهٔ خلق کُرد در منطقه، نظرگاههای سیاسیای مشترک با ترکیه دارد. نشستِ هفتهٔ گذشتهٔ وزیران خارجه و دفاع سه کشور روسیه، ایران و ترکیه در ارتباط با تحولهای سیاسی در سوریه و صدور قطعنامهیی در اینباره که با موضعگیریهای ایالاتمتحده نسبت به این تحولها مرزبندیای مشخص دارد، نکتهیی است که نباید در بررسی تحولهای منطقه از نظر دور نگاه داشته شود. برخی صاحبنظران سیاسی ترور بوریس کارلوف، سفیر با تجربهٔ روسیه در ترکیه، بهوسیلهٔ یک افسر پلیس ترکیه درست ۲۴ ساعت پیش از برگزاریِ این نشست را کوششی بهمنظور بهوجود آوردن جَوی مسموم در روابط ترکیه و روسیه و با هدف ضربه زدن به مناسبات دیپلوماتیک میان روسیه و ترکیه و تحتالشعاع قرار دادن نشست سهجانبهٔ روسیه، ترکیه و ایران ارزیابی کردهاند. ترکیه این ترور را بیدرنگ محکوم کرد و آن را کوششی تحریکآمیز بههدف تخریب روابط میان کشور خود با روسیه دانست. برخی از تحلیلگران معتقدند که پشت این ترور نهادهای امنیتی قرار دارند و از این روست که نیروهای پلیس ترکیه برای مخفی نگاهداشتن رد پای عاملان و طراحان ترور، ضارب سفیر روسیه را بدون آن که ضرورتی وجود داشته باشد، هدف گلوله قرار دادند و کشتند.
حزب تودهٔ ایران، همراه با همهٔ نیروهای مترقی و صلحدوستِ جهان، برای استقرار صلحی همهجانبه در سوریه مبارزه میکند، صلحی در راستایِ منافع و مصالح مردم و زحمتکشان سوریه، یعنی آنانی که شش سال در جهنم آتش و خونی که تروریستها و تسلیحکنندگان، سازماندهندگان و حمایتکنندگان مالی و رسانهایشان بر پا کرده بودند، زندگی و مبارزه کردهاند. حزب تودهٔ ایران، از نخستین روزهای بالا گرفتن درگیریها در سوریه، یعنی هنگامی که توطئه و ترفندِ اقدامهای نظامیگرایانه- تروریستی در حکم “راهحل” مطرح و عملی میشدند، جانبدار و خواستارِ حلوفصل سیاسیِ مسائل و اختلافها از راه گفتوگو و بر پایهٔ دستیابی مردم و زحمتکشان سوریه به حقوق راستینشان و نگاهبانی از استقلال، تمامیت ارضی و یکپارچگی سوریه بوده و در مسیر این اصول پیگیرانه روشنگری کرده و کوشیده است. نیروهای تروریستیای گونهگون، که از سوی کشورهای عضو پیمان تجاوزگر “ناتو” و همپیمانان منطقهایشان در ترکیه، عربستان و سلطاننشینهای حاشیه خلیج فارس حمایت میشوند، هر اقدام بهمذاکرهیی را با تحمیل پیششرطهایی در جهت پذیرفته شدن هدفهای سیاسیشان، بهشکست کشانیدند. حزب تودهٔ ایران، بهدرستی مطرح کرده است که، این مردم سوریهاند که میبایست آزادانه دربارهٔ سرنوشت و آیندهٔ کشورشان، سیستم سیاسی حاکم بر آن و ترکیب دولتشان تصمیم بگیرند، بنابراین و از این زاویهٔ دید، هرگونه پیششرطی را در اینباره مردود شمردهایم. ما با تحمیلِ مدل های اجتماعی، سیاسی و اقتصادیای مبتنی بر فرقهگراییِ [سکتاریسمِ] مذهبی و دینی در این کشور از سوی هر نیروی خارجیای مخالف بودهایم. دیدگاهِ سوریه در قبال تحولها در منطقه، همواره مستقل، غیرمتعهد و ترقیخواه بوده است. آیندهٔ رویکردهای صلحآمیز در این کشور مهم خاورمیانه و پیشرفت اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی آن در گروِ ادامه سکولاریسم، اتحاد قومی خلقهای مختلف و استقلال و وحدت و تمامیت ارضیِ آن است، چنان که در گذشته بود. حزب تودهٔ ایران، مدافع چنین آیندهیی برای خلق برادر در سوریه است.
به نقل از «نامۀ مردم»، شمارۀ ۱۰۱۵، دوشنبه ۶ دی ماه ۱۳۹۵