«دولت و انقلاب» – مروری بر یک اثر کلاسیک لنینیسم و زمینههای تاریخی و اجتماعی آن
پس از انقلاب ضدسلطنتی فوریهٔ ۱۹۱۷ در روسیه و در آستانهٔ انقلاب بزرگ اکتبر سوسیالیستی در آن کشور، در حالی که حزب بلشویکها خود را برای به دست گرفتن قدرت دولتی آماده میکرد، یکی از موضوعهای مهم برای جنبش انقلابی روسیه، موضوع قدرت دولتی و خصلت و شکل آن پس از پیروزی انقلاب سوسیالیستی بود.
در زمانی که تنها تجربهٔ انقلاب پرولتری و »کمونیستی« زحمتکشان دنیا، تجربهٔ کوتاهمدّت ۴۶ سال پیشِ کمون پاریس در فاصلهٔ ماههای ۱۸ مارس تا ۲۸ مه ۱۸۷۱ بود، بلشویکهای روس خود را در برابر مسئلهای میدیدند که از لحاظ نظری و عملی نیاز به بررسی و کنکاش و نتیجهگیری داشت تا بر اساس آن بتوان گامهای حزب پرولتری را برای دورهٔ پس از پیروزی انقلاب سوسیالیستی برنامهریزی کرد. تا آن زمان، هر آنچه دربارهٔ دولت سوسیالیستی مطرح بود، فقط در نوشتههای مارکسیستی بود و اکنون زمان به عمل درآوردن گفتهها فرامیرسید. صد سال پیش، در همین دورهٔ پرتلاطم بود که لنین پس از مرور و بررسی موشکافانهٔ آثار مارکس و انگلس و دیگر اندیشمندان پیشرو، و با توجه به زمینههای اجتماعی-اقتصادی آن دوره، کتاب مشهور »دولت و انقلاب« را در فاصلههای ماههای اوت و سپتامبر ۱۹۱۷ نوشت که در آن اصول و خطوط کلی ماهیت و خصلت و شکل دولت پرولتری-سوسیالیستی بیان شده است.
آموزش مارکسیسم دربارهٔ دولت و وظایف پرولتاریا در انقلاب
صد سال پیش از این، در فوریهٔ سال ۱۹۱۷، در حالی که جنگ جهانی دوّم همچنان در جریان بود، در روسیه انقلاب ضدسلطنتی به پیروزی رسید. رژیم تزاری پس از بیشتر از ۳۰۰ سال سرنگون شده بود، و قدرت دولتی تا حدّی در اختیار دومای دولتی (به طور عمده نمایندهٔ بورژوازی و مالکان بزرگ) و تا حدودی هم زیر نفوذ شورای کارگران و سربازان پتروگراد (به طور عمده زیر رهبری منشویکها و سوسیالیستهای انقلابی »اِساِر«ها) بود. بهرغم تلاش بلشویکها برای پایان دادن به جنگ و عمیقتر کردن دستاوردهای انقلاب و پیشبُرد خواستهای زحمتکشان کشور، رهبران شوراها در عمل با نمایندگان دوما در دولت موقت همراه شدند که هدفشان مهار زدن به شتاب انقلاب بود. چند مقام وزارت در اختیار »سوسیالیستها« گذاشته شد که یکی از آنها کرنسکی بود که مدّتی بعد نخستوزیر دولت موقت شد. دولتِ حاکم همچنان به جنگ ادامه میداد و قراردادهای ناعادلانه و محرمانهٔ تزاری همچنان به قوت خود باقی بود. در میانهٔ تابستان همان سال، تظاهرات زحمتکشان برای پایان دادن به جنگ و برقراری صلح- که بلشویکها در تدارک و برگزاری آن نقشی اساسی داشتند- با خشونت به دست نیروهای دولت موقت سرکوب شد. در همین احوال بود که لنین و حزب بلشویک دیگر مسئلهٔ قدرت دوگانهٔ بورژوازی-شوراها را حل شده به سود بورژوازی ارزیابی کردند و پس از بررسی وضعیت نیروهای خود و نفوذ بلشویکها در میان زحمتکشان، به این نتیجه رسیدند که پیشرفت مسالمتآمیز انقلاب و انتقال آرام حاکمیت به شوراهای انقلابی دیگر غیرممکن شده است. چنین شد که بلشویکها قیام مسلحانه و به دست گرفتن قدرت را در برنامهٔ خود قرار دادند. کودتای ژنرال کورنیلوف، ژنرال ارتش تزاری که سرفرماندهی عالی ارتش روس را به عهده است، و شکست او در این کودتا، نیز در همین ایّام رخ داد. در اواخر همان تابستان، یعنی چند ماه پیش از وقوع انقلاب سوسیالیستی اکتبر، لنین در حالی که بر اثر پیگرد دولت موقت هنوز زندگی مخفیانه داشت، کتاب »دولت و انقلاب« را بر مبنای آموزشهای مارکسیسم نوشت که مسئلهٔ اصلی در آن، برخورد به دولت بورژوایی و در هم شکستن ماشین دولتی بورژوازی و جایگزین کردن آن با نوع متفاوتی از ساختار دولتی بود.
لنین پیش از این نیز این فکر را مطرح کرده بود که مسئلهٔ دولت را باید از لحاظ نظری و اندیشگی بررسی کرد، تا ضمن انتقاد و روشنگری دربارهٔ تحریفهایی که در آموزش مارکسیسم صورت میگرفت، ماهیت و ویژگیهای کلی دولت پرولتری روشن شود. او پس از مطالعهٔ آثار مارکس و انگلس و نوشتههای سوسیال دموکراتهای روسی و آلمانی و دیگران، یادداشتهایی را با عنوان »برخورد مارکسیسم با دولت« تهیه کرد که کتاب »دولت و انقلاب «بر اساس همان یادداشتها نوشته شد. این کتاب قرار بوده است که هفت فصل داشته باشد، ولی لنین فصل هفتم آن را که به »تجربهٔ انقلابهای سالهای ۱۹۰۵ و ۱۹۰۷ روسیه« اختصاص داشت، نانوشته رها کرد، چون همانطور که خودش بعد از پیروزی انقلاب در یادداشتی (۳۰ نوامبر ۱۹۱۷) در این باره نوشت: »به دست آوردن تجربهٔ انقلاب در عرصهٔ عمل دلپذیرتر و سودمندتر از نوشتن دربارهٔ آن است.« کتاب »دولت و انقلاب« نخستین بار پس از انقلاب سوسیالیستی اکتبر، در سال ۱۹۱۸ چاپ و منتشر شد و سپس چاپ دوّم آن در سال ۱۹۱۹ با افزودن یک بند به فصل دوّم کتاب منتشر شد.
لنین در پیشگفتاری که برای چاپ اوّل کتاب نوشت، پس از اشاره به ادامهٔ جنگ امپریالیستی جهانی دوّم و وخیمتر شدن وضعیت زندگی زحمتکشان بهویژه در دنیای سرمایهداری، نوشت: »انقلاب جهانی پرولتری آشکارا توسعه مییابد و مسئلهٔ برخورد آن به دولت اهمیت عملی پیدا میکند.« او سپس با اشاره به عناصر اپورتونیست و »این جریانِ سوسیالیسم در گفتار، شوونیسم در عمل« که خواستار ادامهٔ »دفاع از میهن« در جنگ امپریالیستی بودند، نوشت: »مبارزه برای بیرون کشیدن تودههای زحمتکش از زیر نفوذ بورژوازی به طور کلی، و بورژوازی امپریالیستی به طور خاص، بدون مبارزه با خرافات اپورتونیستی دربارهٔ دولت ممکن نیست.« در این پیشگفتار لنین چارچوب و طرح کتاب را این طور ترسیم میکند: »ما نخست به بررسی آموزش مارکس و انگلس دربارهٔ دولت میپردازیم و ضمن آن بهویژه دربارهٔ جنبههایی از این آموزش که به دست فراموشی سپرده شده یا مورد تحریف اپورتونیستی قرار گرفته است، به تفصیل سخن خواهیم گفت… مسئلهٔ برخورد انقلاب سوسیالیستی پرولتاریا به دولت نهفقط اهمیت سیاسی عملی پیدا میکند، بلکه از لحاظ توضیح این مسئله به تودهها اهمیت مبرم مییابد که پیش از رهایی خود از یوغ استبداد سرمایهداری، در آیندهٔ بسیار نزدیک چه باید بکنند.«
همانطور که لنین در پیشگفتار کتاب اشاره میکند، در سرتاسر کتاب نقل قولهایی گاه طولانی از مارکس و انگس دربارهٔ جامعهٔ طبقاتی و دولت آورده شده است تا خواننده با شالودههای نظری موضوع دولتِ پرولتری در آثار پیشگامان ماتریالیسم دیالکتیک، و در تحلیلهای علمی آنها از تحوّل اجتماعی جامعهٔ بشری آشنا شود. بخش زیادی از نظریات مارکس که لنین در این کتابش نقل کرده است از دو کتاب »جنگ داخلی در فرانسه« و »نقد برنامهٔ گُتا« گرفته شده است. کتاب اوّل متن سخنرانی مارکس در برابر شورای عمومی انترناسیونال اوّل در روز ۳۰ ماه مه ۱۸۷۱، یعنی دو روز پس از شکستِ کمون پاریس است. در بیستمین سالگرد انتشار این کتاب، انگلس در چاپ جدیدی از این کتاب، دو سخنرانی دیگر مارکس در شورای انترناسیونال در ماههای ژوییه و سپتامبر ۱۸۷۰ را نیز به این کتاب افزود. »نقد برنامهٔ گُتا« حاشیهنویسی و نقد مارکس بر برنامهٔ پیشنهادی حزب کارگران آلمان است که در بهار ۱۸۷۵ نوشته شده است. گُتا نام شهری در آلمان است که کنگرهٔ وحدتِ دو سازمانِ »اتحادیهٔ عمومی کارگران آلمان« که فردیناند لاسال، سوسیالیست خردهبورژوا، در سال ۱۸۶۳ بنیاد گذاشته بود، و »حزب سوسیال دموکرات کارگران آلمان« به رهبری آگوست ببل و ویلهلم لیبکنشت در آنجا برگزار شد. در آن زمان ۱۱ سال بود که از درگذشت لاسال میگذشت و طرفداران او رهبری اتحادیه را به عهده داشتند. لیبکنشت با لاسالیها کنار آمده بود، و ببل نیز در زندان بود. در نتیجه، برنامهای که برای ارائه به آن کنگره تدوین شد، مُهر و نشان لاسالیها را بر خود داشت. چنین شد که انگلس و مارکس که در آن زمان خود در انگلستان در مهاجرت بودند »برنامهٔ گتا« را به نقد کشیدند تا اشتباههای اساسی آن برنامه به پای آنها نوشته نشود. حاشیهنویسیهای مارکس بر این برنامهٔ پیشنهادی به کنگره، به »نقد برنامهٔ گُتا« معروف شد که در آن به موضوعهای بنیادی کمونیسم علمی از قبیل نقش دولت، انقلاب سوسیالیستی و دیکتاتوری پرولتاریا، دوران گذار از سرمایهداری به کمونیسم، انترناسیونالیسم پرولتری و حزب طبقهٔ کارگر، و جز اینها پرداخته شده است. لنین در کتاب »دولت و انقلاب« از نوشتههای انگلس در همان دوره، از جملهٔ نامههای او به ببل (مارس ۱۸۷۵) و کائوتسکی (فوریه ۱۸۹۱)، و نیز از اثر معروف او با عنوان »منشأ خانواده، مالکیت خصوصی، و دولت« که در سال ۱۸۸۴ نوشته و منتشر شد نیز نقل قولهایی دارد. لنین در این کتابش بهویژه به نظریات کائوتسکی، سوسیال دموکرات آلمانی، دربارهٔ ماهیت دولت سخت انتقاد میکند، چون او به دست گرفتن دستگاه دولتی بورژوایی موجود و ادامهٔ ادارهٔ آن توسط پرولتاریا را کافی میدانست و به در هم شکستن آن و ایجاد دولت نوع تازهای با ماهیتی متفاوت پس از پیروزی انقلاب پرولتری باور نداشت. نکتهٔ محوری و مرکزی در کتاب »دولت و انقلاب« همین اکتفا نکردن به تصاحب دستگاه دولتی بورژوایی، و ضرورت در هم شکستن ساختار کهنهٔ آن و ایجاد دستگاهی با ماهیت پرولتری و با ساختاری کاملاً متفاوت با دولت بورژوایی است. در صد سال گذشته، نمونههایی از این دستگاه نوین دولتی به شکل شورایی در کشورهایی مثل اتحاد شوروی، ویتنام، و کوبا تجربه شده است.
جامعهٔ طبقاتی و دولت
لنین در همان آغاز کتاب این نکته را بیان میکند که »دولت محصول آشتیناپذیری تضادهای طبقاتی است« و سپس از انگلس در »منشأ خانواده، مالکیت خصوصی، و دولت» چنین نقل قول میکند: »دولت بههیچوجه نیرویی نیست که از خارج به جامعه تحمیل شده باشد. دولت محصول جامعه در مرحلهٔ معیّنی از تکامل آن، و مظهر این نکته است که جامعه به قطبهای آشتیناپذیری که توان رهایی از آنها را ندارد تجزیه شده است. ولی برای اینکه این قطبها، یعنی طبقاتِ دارای منافع اقتصادی متضاد در یک مبارزهٔ بیثمر یکدیگر و جامعه را از هم ندرند، قدرتی ضرورت پیدا کرد که بهظاهر مافوق جامعه است تا از شدّت برخوردها بکاهد و جامعه را در چارچوب نظمِ محدود نگاه دارد. این قدرت که از درون جامعه برخاسته است ولی خود را مافوق آن جا میدهد و بیش از پیش خود را با آن بیگانه میسازد، دولت است.« لنین این بیان انگلس را »اندیشهٔ اصلی مارکسیسم دربارهٔ نقش تاریخی و اهمیت دولت« میداند و نتیجه میگیرد که خودِ »وجود دولت ثابت میکند که تضادهای طبقاتی [جامعه] آشتیناپذیرند. «در همینجا لنین تأکید میکند که برخلاف نظریهپردازان بورژوازی و خردهبورژوازی که مجبور به اذعان وجود تضادهای طبقاتی و مبارزهٔ طبقاتیاند ولی دولت را ماورای طبقات و »دستگاه آشتی طبقات« معرفی میکنند، همانطور که مارکس بیان کرده است، »دولت دستگاه فرمانروایی طبقاتی، دستگاه سرکوب یک طبقه توسط طبقهٔ دیگراست.« امروزه این ماهیت و نقش دولت طبقاتی، و ادعای دروغین »فراجناحی« و »مافوق طبقات« بودن آن را- در حالی که به طور عمده منافع قشر کوچک بالایی یا را تأمین میکند- در هر گوشهای از دنیا میتوان شاهد بود. لنین در اینجا بار دیگر از منشویکها و اِساِرها انتقاد میکند که پس از انقلاب فوریه ۱۹۱۷ و در همان روزهایی که این کتاب نوشته میشد، »به تئوری خردهبورژوایی آشتی دادن طبقات توسط دولت روی آوردند.« امّا انتقاد لنین به کائوتسکی از این نیز فراتر میرود، چون کائوتسکی نه ماهیت دولت را نفی میکرد و نه آشتیناپذیر بودن تضادهای طبقاتی را، امّا »این واقعیت از نظر دور یا پردهپوشی میشد که… رهایی طبقهٔ کارگر ستمکش نهفقط بدون انقلاب قهرآمیز، بلکه بدون نابودی آن دستگاه قدرت دولتی نیز که توسط طبقهٔ حاکم ایجاد شده، غیرممکن است.«
لنین در ادامهٔ تعریف دستگاه حکومتی یا مجموعهٔ نیرویی که »دولت« نامیده میشود، به »دستگاه اِعمال قدرت اجتماعی« اشاره میکند و از قول انگلس در »منشأ خانواده…» نقل میکند که »این قدرت اجتماعی در هر دولتی وجود دارد و فقط از افراد مسلّح تشکیل نمیشود، بلکه ضمیمههایی مثل زندانها و انواع نهادهای اِعمال زور نیز دارد« که از آن جملهاند نیروهای انتظامی و دادگاهها و غیره. اینها مجموعهٔ نهادهاییاند که ابزارهای حکومت یک طبقه بر طبقهٔ دیگر را مستقر، کنترل، و اِعمال میکند. در ادامهٔ همین بحث، لنین باز هم با استناد به نوشتهٔ انگلس، موضوع دولت و قدرت آن را به »کشورگشایی« گسترش میدهد که نمونهٔ آن، جنگ جهانی اوّل بود که در زمان نوشتن کتاب »دولت و انقلاب« همچنان در جریان بود. در چنین شرایطی، این »قدرت اجتماعی« به طور فزایندهای افزایش مییابد و در خدمت »رقابت در کشورگشایی« بر سر تقسیم ثروتهای جهان و سلطه بر جهان قرار میگیرد. در چنان اوضاعی، یعنی در شرایط جنگ میان قدرتهای امپریالیستی است که طبقهٔ حاکم بورژوازی و شوونیستها »دفاع از منافع غارتگرانهٔ بورژوازی کشور خویش را در لفافهٔ »دفاع از میهن« و نظایر آنها میپوشانند.«
نکتهٔ بعدی در بحث لنین این است که »دولت ابزاری برای استثمار طبقهٔ ستمکش است… برای تأمین هزینهٔ نگهداری قدرت اجتماعی حاکم، دریافت مالیاتها و وامهای دولتی ضرور است.« در همینجا لنین به »وضع ممتاز دیوانسالاران که مقامهای دستگاه قدرت دولتی« را در نظام سرمایهداری در اختیار دارند اشاره میکند که »مافوق جامعه قرار میگیرند« و سپس از شیوههای اِعمال قدرت توسط ثروت، از جمله سلطهٔ بانکها و بازار بورس، و از شیوههای سیاسی اِعمال و حفظ قدرت، مثل »حق انتخاب همگانی« در چارچوب قوانین تدوین شده در جمهوریها و نظامهای بورژوایی (که امروزه با پیچیدهترین شیوهها و با یاری رسانهها مدیریت میشود) نام میبرد.
لنین در همین اوّل کتاب موضوع زوال نهایی دولت را نیز مطرح میکند و باز هم از اثر برجستهٔ انگلس »منشأ خانواده، مالکیت دولتی، و دولت« نقل میکند که: »دولت از ازل وجود نداشته است. به علّت تجزیهٔ جامعه به طبقات، پیدایش دولت ضرورت پیدا کرد… طبقات به حکم همان الزامی که در گذشته منجر به پدید آمدن آنها شد، از میان خواهند رفت. با از میان رفتن طبقات، دولت نیز الزاماً از بین خواهد رفت… و تمام ماشین دولت به موزهٔ آثار عهد عتیق، به کنار چرخ نخریسی و تبر مفرغی فرستاده خواهد شد.« لنین در توضیح بیشتر این مطلب، از دیگر نوشتهٔ انگلس با عنوان »آنتی دورینگ« (۱۸۷۸) چنین نقل میکند: »پرولتاریا قدرت دولتی را به دست میگیرد و نخست وسایل تولید را به تملک دولت درمیآورد… دولتِ، یعنی سازمان طبقهٔ استثمارگر، به طبقهای تعلق داشت که در دورهٔ سلطهٔ خود، فقط خودش را به عنوان نمایندهٔ تام جامعه عرضه میداشت. در دوران ما این بورژوازی است. وقتی دولت سرانجام به نمایندهٔ واقعی تمام جامعه تبدیل شود، آنگاه خود را زاید خواهد ساخت. از هنگامی که در جامعه هیچ طبقهای باقی نماند که سرکوبیاش لازم باشد، دیگر نه چیزی برای سرکوب کردن خواهد ماند و نه به قدرت ویژه برای سرکوب، یعنی به دولت، نیازی خواهد بود… حکومت بر افراد جای خود را به حکومت بر اشیاء و رهبری امور تولید میدهد. دولت برانداخته نمیشود، بلکه زوال مییابد… با توجه به همین نکته میتوان خواستِ کسانی را که آنارشیست نامیده میشوند و میگویند دولت را باید در ظرف همین امروز و فردا برانداخت، فاقد پایهٔ علمی ارزیابی کرد.« لنین در توضیح این بیان انگلس مینویسد: »این سخن در واقع بیان کوتاه تجربهٔ یکی از بزرگترین انقلابهای پرولتری، یعنی تجربهٔ کمون سال ۱۸۷۱ پاریس است. انگلس در واقع در اینجا از »نابودی« دولت بورژوازی به نیروی انقلاب پرولتری سخن میگوید و حال آنکه در صحبت از زوال، بازماندههای دستگاه دولتی پرولتری پس از انقلاب سوسیالیستی را در نظر دارد. دولت بورژوازی »زوال« نمییابد، بلکه به دست پرولتاریا در جریان انقلاب »نابود میشود [در هم شکسته میشود].« آنچه پس از انقلاب سوسیالیستی زوال مییابد، دولت پرولتری یا نیمهدولت است… تعویض یک قدرت ویژه (بورژوازی) با نیروی ویژهٔ دیگر (پرولتاریا) بههیچوجه نمیتواند به صورت »زوال« انجام شود… دولت بورژوازی را فقط انقلاب میتواند »نابود سازد« ولی دولت به معنای کلی و عام آن، فقط میتواند [پس از انقلاب سوسیالیستی] زوال یابد.« در ادامه، لنین بار دیگر از »آنتی دورینگ« نقل میکند و این بار به موضوع اِعمال قهر در براندازی دولت بورژوایی به دست پرولتاریا میپردازد: »اِعمال قهر در تاریخ نقش دیگری [لنین: سوای نقش عامل شرّ] نیز ایفا میکند که نقش انقلابی است. اینکه اِعمال قهر، طبق گفتهٔ مارکس [در کاپیتال]، در هر جامعهٔ کهنهای که آبستن نو باشد نقش ماما را ایفا میکند، اینکه اِعمال قهر ابزاری است که جنبش اجتماعی به کمک آن راه خود را هموار میسازد، و اَشکال کهنه و مرده را در هم میشکند، دربارهٔ این نکات عموماً کلمهای هم در کتاب آقای دورینگ پیدا نمیشود.« لنین همچنین از نوشتههای گوناگون مارکس دربارهٔ ناگزیری انقلاب قهرآمیز، از جمله نوشتههای او در کتاب »فقر فلسفه« و »مانیفست کمونیستی« و »نقد برنامهٔ گُتا« یاد میکند و موضوع را این طور خلاصه میکند که »دولت پرولتری را بدون انقلاب قهرآمیز نمیتوان جایگزین دولت بورژوایی ساخت. نابودی دولت پرولتری که دالّ بر نابودی هرگونه دولت به طور کلی است، جز از طریق »زوال« میسّر نخواهد بود.«
در فصل دوّم کتاب »دولت و انقلاب« لنین به تجربهٔ سالهای ۱۸۴۸- ۱۸۵۱ میپردازد، یعنی به دورهٔ جمهوری دوّم فرانسه که با انقلاب مردمی ۱۸۴۸ و استقرار جمهوری آغاز، و با کودتای لویی بناپارت و به هم خوردن جمهوری پایان یافت و لویی بناپارت خود را امپراتور فرانسه خواند. در این بخش لنین باز هم از نوشتههای مارکس و انگلس، از جمله از »فقر فلسفه« و »مانیفست کمونیستی« مدد میگیرد تا شکل و ماهیت دولت پرولتری پس از به دست گرفتن قدرت از بورژوازی را توضیح دهد. لنین با ارائهٔ نقل قولهایی از دو نوشتهای که نام برده شد، مینویسد: »در اینجا با بیان یکی از درخشانترین و مهمترین اندیشههای مارکسیسم دربارهٔ دولت، یعنی با اندیشهٔ »دیکتاتوری پرولتاریا« (اصطلاحی که مارکس و انگلس پس از کمون پاریس به کار بردند) و نیز با تعریف دولت که بسیار شایان توجه است روبرو هستیم: دولت یعنی پرولتاریای متشکل به صورت طبقهٔ فرمانروا.« این تعریف را لنین از متن مانیفست که در آستانهٔ انقلاب ۱۸۴۸ فرانسه تدوین و نوشته شده، وام گرفته است. در مورد کاربرد اصطلاح »دیکتاتوری پرولتاریا« در اینجا بد نیست توضیح کوتاهی داده شود. امروزه برای ما که در قرن بیست و یکم زندگی میکنیم، واژهٔ دیکتاتوری مفهوم متفاوتی پیدا کرده است و کاربرد این واژه در آثار کلاسیک ممکن است سؤالبرانگیز باشد و تصویری کاملاً متفاوت از این عبارت در ذهن داشته باشیم. امّا نباید نادیده گرفت که زبان و معنا و مفهوم واژهها نیز مثل هر پدیدهٔ دیگری در جامعهٔ بشری در گذر زمان و تاریخ متحوّل میشود و تغییر میکند. معنا و مفهومی که واژهٔ »دیکتاتوری« در زمان مارکس داشت، آن جنبهٔ منفی بیزار کنندهای را که امروزه این واژه دارد، نداشته است. مفهوم دیکتاتوری در زمان مارکس، صرفاً به معنای اِعمال قدرت همهجانبه و فرمانروایی سیاسی بوده است. البته متن آثار کلاسیک را نمیشود تغییر داد و باید آنها را همانطور که هست خواند و فهمید. لنین در ادامهٔ گفتارش دربارهٔ به دست گرفتن قدرت توسط پرولتاریا مینویسد: »زحمتکشان به دولت، یعنی پرولتاریای متشکل به صورت طبقهٔ فرمانروا نیاز دارند. زحمتکشان فقط برای در هم شکستن مقاومت استثمارگران به دولت نیاز دارند… طبقات استثمارگر سیادت و فرمانروایی سیاسی را برای حفظ استثمار، یعنی برای تأمین منافع آزمندانهٔ اقلیتی ناچیز در قبال اکثریت عظیم مردم لازم دارند. طبقات استثمارشونده فرمانروایی سیاسی را برای محو کامل هرگونه استثمار، یعنی برای تأمین منافع اکثریت عظیم مردم علیه اقلیت ناچیز بردهداران امروزین، یعنی مالکان و سرمایهداران میخواهند… برقراری دیکتاتوری پرولتاریا یعنی فرمانروایی سیاسی پرولتاریا.« لنین سپس این سؤال را میپرسد که: »اگر پرولتاریا دولت را به عنوان سازمان خاص اِعمال قهر بر ضد بورژوازی لازم دارد، آیا ایجاد چنین سازمانی بدون نابودی سازمان قبلی، بدون در هم شکستن آن ماشین دولتی که بورژوازی برای خودش ساخته، قابل تصوّر است؟« او در یافتن پاسخ برای این پرسش، از کتاب ارزشمند مارکس با عنوان »هجدهم برومر لویی بناپارت« دربارهٔ انقلاب سالهای ۱۸۴۸- ۱۸۵۱ فرانسه مدد میگیرد که مارکس آن را پس از کودتای ۲ دسامبر ۱۸۵۱ لویی بناپارت (برادرزادهٔ ناپُلئون بناپارت یا ناپُلئون اوّل) نوشت و در ماه مه ۱۸۵۱ منتشر کرد. مارکس در بخشی از این کتاب به »ماشین دولتی بسیار پیچیده با اردویی از نیم میلیون کارمند، در کنار ارتشی از نیم میلیون سرباز، که تارهای خود را بر سراپای پیکر جامعهٔ فرانسه میتند« اشاره میکند که در انقلاب ۱۸۴۸ پدید آمد و ناپلئون آن را به کمال رساند و »تمام دگرگونیها به جای آنکه این ماشین را در هم شکند، آن را تکمیل کرد. احزابی که در راه سلطه و سیادت مبارزه میکردند، تصرّف این دستگاه عظیم دولتی را غنیمت عمدهٔ پیروزی خود میشمردند.« نتیجهای که لنین از این گفتار میگیرد این است که »تمام انقلابهای پیشین ماشین دولتی را تکمیل کردهاند، و حال آنکه [در انقلاب پرولتری-سوسیالیستی] باید آن را در هم شکست و خُرد کرد. این نتیجهگیری حکم عمده و اساسی آموزش مارکسیسم دربارهٔ دولت است.« یادآوری میشود که لنین این کتاب را در ماههای بعد از انقلاب بورژوا-دموکراتیک فوریهٔ ۱۹۱۷ و در دورهٔ برنامهریزی بلشویکها برای انقلاب پرولتری و به دست گرفت قدرت دولتی نوشته است و بنابراین در جایجای کتاب بهدرستی موضوع را به وضعیت جاری در آن دوره مرتبط میکند. در همین ارتباط است که او در دنبالهٔ بحثش دربارهٔ دولت و انقلاب مینویسد: »همهٔ حزبهای بورژوایی خود را ملزم میشمارند که تضییق و فشار بر پرولتاریای انقلابی را شدّت دهند و دستگاه تضییق، یعنی همان ماشین دولت را تقویت کنند. این روند حوادث، انقلاب [روسیه] را به تمرکز تمام نیروی تخریبی خود علیه قدرت دولتی وامیدارد و این وظیفه را در برابر آن قرار میدهد که ماشین دولتی را بهجای آنکه بهبود بخشد، ویران کند و نابود کند [در هم شکند].« لنین سپس موضوع جایگزینی ماشین دولتی بورژوازی در انقلاب پرولتری را مطرح میکند و مینویسد: »در این باره که پرولتاریا چه چیزی را جایگزین این ماشین خواهد کرد، کمون پاریس آموزندهترین مدارک را عرضه کرده است.«
لنین در بندی که در چاپ دوّم کتاب »دولت و انقلاب« در دسامبر ۱۹۱۸ (بیشتر از یک سال پس از پیروزی انقلاب سوسیالیستی) به فصل دوّم کتابش افزود، بار دیگر به یکی دیگر از نوشتههای مارکس در مورد دیکتاتوری پرولتاریا رجوع میکند. مارکس در نامهای که در سال ۱۸۵۲ (پس از کودتای لویی ناپلئون) به وایدهمییر، دوست و همرزم خود و از مبارزان جنبش کارگری آلمان و آمریکا، مینویسد، بر چند نکتهٔمهم تأکید میکند: »نه کشف وجود طبقات در جامعهٔ امروزین از خدمات من است و نه کشف مبارزهٔ آنها. مورخان بورژوامشربِ پیش از من این مبارزهٔ میان طبقات و تشریح اقتصادی طبقات را ذکر کردهاند. کار تازهای که من کردهام، اثبات این نکتههاست: (۱) وجود طبقات به مراحل تاریخی معیّنی از رشد تولید مربوط است؛ (۲) مبارزهٔ طبقاتی ناگزیر به دیکتاتوری پرولتاریا میانجامد؛ (۳) این دیکتاتوری فقط گذاری است به سوی نابودی هرگونه طبقه، به سوی جامعهٔ فارغ از طبقات…« لنین با تکیه به این نوشتار مارکس است که مینویسد: »کسی که فقط مبارزهٔ میان طبقات را میپذیرد هنوز مارکسیست نیست. مارکسیست فقط کسی است که پذیرش مبارزه میان طبقات را به پذیرش دیکتاتوری پرولتاریا برساند.« او سپس توضیح میدهد که »دولتِ این دوران [دولت پرولتری] الزاماً باید دولتِ دموکراتیکِ تراز نوین (دموکراتیک برای پرولترها و به طور کلی تهیدستان) و دیکتاتوری تراز نوین (دیکتاتوری علیه بورژوازی) باشد… اَشکال دولتهای بورژوازی بسیار گوناگون، ولی ماهیت آنها یکی است: این دولتها به هر شکلی باشند، در آخرین تحلیل همهشان دیکتاتوری بورژوازی هستند. دوران گذار از سرمایهداری به کمونیسم البته نمیتواند با اَشکال سیاسی بسیار فراوان و بسیار گوناگون همراه نباشد، ولی ماهیت آنها ناگزیر یکی، یعنی دیکتاتوری پرولتاریا خواهد بود.« لنین در بخشهای بعدی کتاب به موضوع شکل دولت پرولتری، و از جمله حکومت شوراها نیز میپردازد که در ادامهٔ این نوشتار به آن اشاره خواهیم کرد.
دربارهٔ برخورد به ماشین دولتی بورژوازی پس از انقلاب پرولتری، لنین باز هم به نوشتههای مارکس و انگلس استناد میکند و مینویسد که مارکس بر اساس تجربهٔ کمون پاریس، تجدید نظر در تئوری خود را در برابر خود قرار داد. »یگانه اصلاحی را که مارکس در »مانیفست کمونیستی« لازم شمرد، با توجه به آزمون انقلابی کمونارهای پاریس بود… مارکس و انگلس در آخرین پیشگفتار چاپ آلمانی »مانیفست« در ژوئن ۱۸۷۲ نوشتهاند که برنامهٔ »مانیفست« حالا در مواردی کهنه شده است.« لنین سپس از این پیشگفتار نقل قول میکند که: »کمون بهویژه این مطلب را ثابت کرد که طبقهٔ کارگر نمیتواند صرفاً به تصرف ماشین دولتی حاضر و آماده بسنده کند و آن را برای تحقق هدفهای خود به کار برد.« لنین در اینجا نقل قول دیگری میآورد از نامهای که مارکس در روزهای کمون پاریس به دوستش لودویگ کوگلمان (سوسیال دموکرات آلمانی) نوشته است و در آن با اشاره به کتابش »هجدهم برومر لویی بناپارت« تأکید میکند که »اقدام بعدی انقلاب فرانسه، انتقال ماشین دیوانسالاری و نظامی از دستی به دستی دیگر نیست که تا کنون معمول بوده است، بلکه در هم شکستن آن است.« این همه تأکید لنین در این کتاب بر »در هم شکستن ماشین دولتی و برقراری دیکتاتوری پرولتاریا«، یادآوری آموزش مارکسیسم و انتقاد از موضعی است که سوسیال دموکراتهایی مثل کارل کائوتسکی آلمانی در مورد دولتِ پس از انقلاب پرولتری داشتند و در آن، این آموزشهای مارکسیسم نادیده گرفته میشد.
لنین در ادامهٔ گفتارش، پس از آنکه موضوع »در هم شکستن ماشین دولتی« در انقلاب پرولتری را مطرح میکند، میپرسد که پس از در هم شکستن این ماشین، چه چیزی را باید به جای آن قرار داد؟ او پیش از این به ماهیت این دولت، یعنی دیکتاتوری یا فرمانروایی سیاسی پرولتاریا اشاره کرده است، ولی در اینجا، باز هم با یادآوری کمون پاریس، توجهش را به شکل این دولت معطوف میکند و میپرسد که شکل مشخص جمهوری پرولتری و سوسیالیستی در کمون پاریس چه بود؟ لنین پاسخ به این پرسش را در کتاب »جنگ داخلی در فرانسه« میجوید: »کمون از نمایندگان شورای شهر تشکیل میشد که بر پایهٔ حق انتخاب همگانی در حوزههای گوناگون پاریس [به طور مستقیم] انتخاب شده بودند. این نمایندگان افرادی مسئول و جوابگو، و در هر زمان قابل عزل بودند. نمایندگان کمون خدمات اجتماعی را با دستمزدی برابر دستمزد یک کارگر انجام میدادند. مقامهای قضایی باید انتخاب شوند و مسئول کار خود و قابل عزل باشند.« لنین یکی از عوامل شکست کمون را این میداند که کمون مقاومت بورژوازی و دستگاههای دیوانسالاری و نظامی آن را آنطور که لازم بود در هم نشکست. اقدام دیگری که لنین آن را با انتخابی بودن مقامهای دولتی جدید و کاهش دستمزد آنها تا سطح دستمزد معمولی یک کارگر در ارتباط و پیوند میداند، »برانداختن مالکیت خصوصی سرمایهداری بر وسایل تولید و برقراری مالکیت اجتماعی« است.
موضوع دیگری که لنین در بحث دربارهٔ شکل دولت پرولتری به آن میپردازد، پارلمان و پارلمانتاریسم است. او مینویسد: »ماهیت واقعی پارلمانتاریسم بورژوایی نهفقط در رژیمهای سلطنت مشروطهٔ پارلمانی، بلکه در دموکراتیکترین جمهوریها نیز این است که هر چند سال یک بار تصمیم گرفته شود که کدام عضو طبقهٔ فرمانروا برای سرکوب و لگدمال کردن مردم به پارلمان برود.« او سپس میپرسد: »راه برونرفت از پارلمانتاریسم کدام است و چگونه میتوان بدون آن کار را از پیش برد؟« و چنین پاسخ میدهد: »راه برونرفت از پارلمانتاریسم البته نابود کردن نهادهای انتخابی و اصول انتخابی نیست، بلکه تبدیل کردن نهادهای انتخابی از مراکز پرگویی و رودهدرازی به نهادهای کار و فعالیت است.« لازم به توجه است که این استدلالهای لنین مربوط به دورهٔ پس از پیروزی انقلاب سوسیالیستی است، وگرنه او شرکت در پارلمان بورژوایی پیش از انقلاب پرولتری را مردود نمیداند. او در کتاب »بیماری کودکی چپگرایی« به این موضوع پرداخته است که امیدواریم در نوشتاری دیگر آن را مرور کنیم. لنین در انتقاد از نظامهای بورژوایی مینویسد: »در پارلمانها فقط برای فریب و اغفال عوامالناس حرف میزنند و پرگویی میکنند و کار واقعی دولتی را پشت پرده طرحریزی میکنند.«
شکلی که لنین برای دولت پرولتری ترسیم میکند، مجمعی از برگزیدگان مردم است که همانطور که گفته شد، قابل عزل هستند. این مجمع هم قانونهای کشور را تدوین میکند، و هم توسط بخشی از همان نمایندگان برگزیدهٔ مردم آنها را اجرا میکند. نمونهٔ چنین دولتی را در کوبای امروزی (و اتحاد شوروی سابق) میتوان دید. انتخابات در کوبا از پایینترین تقسیمبندیهای اجتماعی، برای مثال از رأیگیری برای برگزیدن نامزدهای انتخابات استانی در انجمنهای محلی آغاز میشود. در نهایت، نمایندگان مجمعهای استانی و دست آخر، نمایندگان مجمع ملّی قدرت خلق با رأی مستقیم مردم به نامزدها انتخاب میشوند. کارزار انتخاباتی پرهزینهای هم در کار نیست. عکس و شرح حال و صلاحیتهای نامزدها در محلهای عمومی در معرض دید همگان قرار داده میشود. مجمع ملّی قدرت خلق از میان نمایندگان انتخاب شده، شورای دولتی و رئیسشورای دولتی و رئیسجمهور را انتخاب میکند که وظایف اجرایی را به عهده میگیرند. شورای وزیران از میان این شورای دولتی انتخاب میشود و به عنوان بالاترین مقام اجرایی دولت و کشور عمل میکند. به این ترتیب تمام مقامهای دولتی انتخابی هستند. رئیس دستگاه قضایی و دادستان کشور را نیز مجمع ملّی انتخاب میکند. دستکم ۵۰ درصد نمایندگان مجمع ملّی باید از میان قشرها و حرفههای گوناگون جامعه (کارگران، کشاورزان، استادان دانشگاه، پژوهشگران، هنرمندان، نظامیان، ورزشکاران، و نیز رهبران مذهبی) انتخاب شوند. زنان درصد بالایی (بیشتر از ۴۰ درصد) نمایندگان را تشکیل میدهند. همهٔنمایندگان، از جمله اعضای دولت، همیشه قابل عزل توسط انتخاب کنندگان هستند. دستمزد نمایندگان مجمع ملّی برابر با دستمزدی است که در کار و حرفهٔ خود پیش از انتخاب شدن دریافت میکردهاند. اطلاعات بیشتر دربارهٔ نظام حکومتی کوبای امروز را میتوان در منابع گوناگون، از جمله در قانون اساسی کوبا جُست. نمونههای دیگر نظام شورایی در اتحاد شوروی سوسیالیستی و ویتنام و چین نیز آزموده شده است.
در هنگامی که »انقلابهای بزرگ بعدی [پس از کمون پاریس] پرولتاریا فرا رسیده است« لنین در انتقاد از آنارشیستها که خواستار نابودی زودهنگام دولت پس از انقلاب پرولتری بودند، و در انتقاد از اپورتونیستها که ماهیت دولت پرولتری را نادیده میگرفتند، دربارهٔ شکل دولت پرولتری مینویسد: »اپورتونیستهای سوسیال دموکراسی کنونی اَشکال سیاسی بورژوایی دولت دموکراتیک پارلمانی [در مقابل سلطنت مطلق تزاری] را به عنوان حدّی که فراتر از آن نمیتوان رفت پذیرا شده و هر گونه تلاشی برای در هم شکستن این اَشکال را آنارشیسم شمردهاند.« و دست آخر مطلب را چنین خلاصه میکند که »کمون شکلی است که میتواند رهایی اقتصادی کار را تحقق بخشد. کمون نخستین تلاش انقلاب پرولتری برای در هم شکستن ماشین دولتی بورژوایی و شکل سیاسی سرانجام کشفشدهای است که میتواند و باید جایگزین دستگاه در هم شکسته شود.«
لنین در فصل چهارم »دولت و انقلاب« به توضیحهای تکمیلی انگلس دربارهٔ آنچه تا کنون بیان شد اشاره میکند و از میان نوشتههای انگلس نمونههایی را در تأیید آنچه مارکس نیز بیان داشته است ارائه میدهد. ماهیت طبقاتی دولت، در هم شکستن ساختار معمول دولت بورژوایی یا ماشین دولتی، ماهیت دولت پرولتری و دیکتاتوری پرولتاریا، شکلهای محتمل دولت پرولتری در دورهٔ گذار، مسئلهٔ ملّی در دورهٔ گذار، جدایی دین از دولت، انتخابی بودن و قابل عزل بودن همهٔ مقامهای دولتی، و زوال دولت از مباحثیاند که لنین در نوشتههای انگلس آنها را کاویده است و در کتابش ارائه داده است. یک موضوع مشخص دیگر، نظر انگلس دربارهٔ حل مسئلهٔ مسکن در نظام پرولتری است که او در اثرش با عنوان »پیرامون مسئلهٔ مسکن« (۱۸۷۲) بیان کرده است و لنین از آن سود جسته است. انگلس در این باره مینویسد: »در تصاحب واقعی کلیهٔ ابزار کار و تمام صنایع از جانب خلق زحمتکش، خانهها و کارخانهها و ابزار کار در تملک جمعی خلق زحمتکش خواهد بود« و استفاده از این خانهها دستکم در دوران گذار در مقابل دریافت مبلغی (کرایه خانه)، به افراد واگذار میشود. لنین پس از این نقل قول از انگلس، در تکمیل آن مینویسد که »امّا گذار به مرحلهای که در آن بتوان منزلها را رایگان در اختیار افراد گذاشت، مطلبی است مربوط به زوال کامل دولت« در دورهٔ عالی سوسیالیسم، یا همان کمونیسم.
در فصل پنجم کتاب با عنوان »پایههای اقتصادی زوال دولت«، لنین بدون اینکه هیچ توهّمی نسبت به زوال تاریخی دولت در کمونیسم داشته باشد، مینویسد: »بدیهی است که دربارهٔ تعیین لحظهٔ زوال آینده سخنی هم نمیتواند در میان باشد، بهویژه که فرایند این زوال بیشک درازمدّت خواهد بود.« لنین تحقق این روند را به رشد و تکامل جامعهٔ سوسیالیستی یا همان مرحلهٔ گذار به کمونیسم مرتبط میداند. او در این باره از مارکس در »نقد برنامهٔ گُتا« نقل میکند که: »میان جامعهٔ سرمایهداری و جامعهٔ کمونیستی، دوران تبدیل انقلابی اوّلی به دوّمی قرار دارد. دوران گذار سیاسی مطابق با همین دوران است که در آن دولت جز دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا چیز دیگری نمیتواند باشد.« به عبارت دیگر، در دورهٔ سوسیالیسم هنوز به دولت نیاز است، و فقط در کمونیسم است که نیاز به دولت از میان میرود و این ساختار طبقاتی »زوال مییابد«. لنین در همین بخش از کتاب توضیح مختصری دربارهٔ دموکراسی در جامعهٔ بورژوایی میدهد و مینویسد: »در جامعهٔسرمایهداری، دموکراتیسم همیشه در چارچوب تنگ سرمایهداری محصور است و همیشه برای اقلیت، یعنی فقط برای طبقات توانگر، فقط برای ثروتمندان است. بردگان مزدبگیر امروزی چنان زیر فشار احتیاج و فقر هستند که هنگامی که روند رویدادها عادی و آرام است، اکثریت مردم را از شرکت در زندگی سیاسی و اجتماعی برکنار میدارند… از ۱۵ میلیون کارگر مزدبگیر فقط یک میلیون نفر عضو حزب سوسیال دموکرات و فقط سه میلیون نفر عضو سازمانهای صنفی هستند.« این جملهٔ آخر لنین دربارهٔ عضویت در سازمانهای صنفی را امروزه در جامعههایی مثل ایران خودمان و بهویژه در کشورهای سرمایهداری پیشرفتهای مثل آمریکا و کانادا میتوان دید که درصد ناچیزی از کارگران در سازمانهای صنفی و سندیکایی واقعی و مستقل متشکل هستند یا عضو فعال حزبی هستند که در جامعه فعالیت دارد. به همین علّت است که لنین مینویسد: »این محدودیتها در مجموع تهیدستان را از سیاست و از شرکت فعال در دموکراسی محروم میکند و برکنار میدارد.« در مقابل، لنین دموکراسی در دوران گذار از سرمایهداری به کمونیسم، در دوران حکومت پرولتری را چنین تصویر میکند: »دموکراسی برای اکثریت عظیم مردم از یک طرف، و سرکوب قهرآمیز استثمارگران و کسانی که بر مردم ستم روا میدارند، یعنی محروم کردن آنها از دموکراسی [بورژوایی] از سوی دیگر… فقط در جامعهٔ کمونیستی که دیگر طبقاتی وجود ندارد، دولت از میان میرود و از وجود آزادی میتوان سخن گفت. فقط در آن هنگام دموکراسی واقعاً کامل و بدون هیچ استثنا امکانپذیر خواهد بود و تحقق خواهد یافت… و انسانهای رهایی یافته از بند بردگی سرمایهداری رفته رفته عادت خواهند کرد که قواعد زندگی جمعی را بدون اعمال قهر، بدون اجبار، بدون فرمانبری، و بدون دستگاه خاصی برای اعمال جبر که دولت نام دارد، مراعات کنند.« لنین در اینجا مثال سادهای میزند که چطور مردم خودشان و بدون دستگاه خاصی قواعد زندگی را جمعی رعایت خواهند کرد: »به همان سادگی و سهولتی که هر جماعتی از افراد متمدن حتّی در همین جامعهٔ کنونی، کسانی را که با هم دعوا میکنند از یکدیگر جدا میکنند، یا رفتار خشونتآمیز نسبت به زنان را روا نمیدارند.«
لنین در بخش دیگری از این فصل از کتابش، بار دیگر به »نقد برنامهٔ گُتا«ی مارکس رجوع میکند و ویژگیهایی از نخستین مرحلهٔ جامعهٔ کمونیستی، یا همان جامعهٔ سوسیالیستی را بیان میکند. این جامعهای است که به قول مارکس »تازه از بطن جامعهٔ سرمایهداری بیرون آمده و هنوز مُهر و نشان جامعهٔ کهنه را بر خود دارد.« به نوشتهٔ لنین، »در چنین جامعهای وسایل تولید از تملک خصوصی افراد خارج شده است و به همهٔ جامعه تعلق دارد… هر کارگر پس از انجام مقدار کار لازم اجتماعی، از جامعه همان مقدار دریافت میکند که به آن داده است… ولی انسانها یکی نیرومند و دیگری کمتوان است. یکی متأهل است و دیگر مجرّد. یکی بیشتر فرزند دارد و دیگری کمتر… بنابراین، نخستین مرحلهٔ کمونیسم هنوز نمیتواند عدالت و برابری را تأمین کند. تفاوتها به صورت تفاوتهای ناعادلانه در ثروت بر جای میماند، ولی استثمار انسان به دست انسان دیگر غیرممکن خواهد شد… این جامعه نخست فقط بیعدالتی ناشی از تملک انفرادی وسایل تولید را برمیاندازد، و نمیتواند بلافاصله بیعدالتی دیگر در توزیع اشیای مصرفی بر حسب میزان کار انجام شده (و نه بر حسب نیاز) را از میان بردارد… در نخستین مرحلهٔ جامعهٔکمونیستی (که معمولاً آن را سوسیالیسم مینامند) »حق بورژوایی« فقط در ارتباط با وسایل تولید ملغیٰ میشود.«
لنین بخش آخر این فصل را به »بالاترین مرحلهٔ جامعهٔ کمونیستی« و مشخصات کلی آن اختصاص داده است. او از مارکس در »نقد برنامهٔ گُتا« نقل میکند که: »در بالاترین مرحلهٔ جامعهٔ کمونیستی، وابستگی انسان به تقسیم کار و تضاد میان کار فکری و جسمی از میان خواهد رفت، و کار دیگر فقط وسیلهٔ ادامه زندگی نخواهد بود بلکه به یک نیاز در زندگی [اجتماعی] بدل خواهد شد… فقط در آن هنگام است که جامعه بر پرچم خود میتواند بنویسد: از هر کس طبق استعدادش، به هر کس طبق نیازش.« لنین تأکید میکند که در حال حاضر ما فقط میتوانیم از زوال ناگزیر دولت صحبت کنیم و باید »مسئلهٔ زمان زوال دولت یا اَشکال مشخص آن را بهکلی معوّق بگذاریم، زیرا مدرکی برای حل چنین مسائلی نداریم… تا زمانی که بالاترین مرحلهٔ کمونیسم فرا نرسیده است، سوسیالیستها خواستار کنترل بسیار دقیق میزان کار و میزان مصرف از سوی جامعه و از سوی دولت هستند.« چند و چون روند رسیدن به جامعهٔ کمونیستی و ویژگیهای خاص این جامعه چیزی نیست که بتوان آن را پیشگویی کرد. به همین علّت است که لنین با روشنبینی مینویسد: »اینکه جامعهٔ بشری با طی چه مراحلی و به کمک چه اقدامهای عملیای به سوی این هدف عالی خواهد رفت، مطلبی است که ما نمیدانیم و نمیتوانیم بدانیم.« جامعهٔ کمونیستی اساساً دنیایی است با معیارهایی کاملاً متفاوت با آنچه ما امروزه با آنها خو گرفتهایم. لنین به گفتن همین نکته اکتفا میکند که در چنان جامعهای »ضرورت مراعات قواعد ساده ولی اساسی هر زندگی جمعی انسانی، جزو عادتها خواهد شد.«
در بخش ششم کتاب، لنین بار دیگر با استناد با نظریات مارکس و انگلس، از دیدگاههای غیرمارکسیستی پلخانف و کائوتسکی، سوسیال دموکراتهای روسی و آلمانی، در مورد انقلاب پرولتری و برخورد به مسئلهٔ ماهیت و شکل دولت پرولتری انتقاد میکند. در این مباحثه، او از دیدگاههای اپورتونیستها و آنارشیستها در مورد دولت نیز انتقاد میکند، زیرا اوّلیها صرفاً به تصرّف قدرت به مفهوم به دست آوردن سادهٔ اکثریت و استفاده از ماشین دولتی موجود و ادارهٔ آن به دست افراد تازه بسنده میکنند، و دوّمیها خواستار نابودی هر گونه دولت »ظرف امروز و فردا« پس از انقلاب سوسیالیستی، و پیش از آماده شدن شرایط عملی شدن این نابودی هستند، و برنامهای نیز برای بعد از نابودی دولت ندارند. لنین در انتقاد از کائوتسکی که »فکرش از چارچوب پارلمانتاریسم بورژوایی فراتر نمیرود« و بر این باور است که با ساختار دولت بورژوایی میتوان به سوی سوسیالیسم رفت، مینویسد که برنامهٔ »انقلاب [پرولتری] نباید این باشد که طبقهٔ جدید به کمک همان ماشین دولتی قدیم فرمان راند و کارها را اداره کند، بلکه باید آن باشد که طبقهٔ جدید این ماشین را در هم شکند و به کمک ماشین جدید فرمان راند و کارها را اداره کند.« او در بخش پایانی این فصل موضوع را چنین خلاصه میکند: »پرولتاریای دارای آگاهی طبقاتی در مبارزهای که نه برای تغییر تناسب نیروها، بلکه برای سرنگونی بورژوازی، برای تخریب پارلمانتاریسم بورژوایی، برای پیریزی جمهوری دموکراتیک از نوع کمون یا جمهوری شوراهای نمایندگان کارگران و سربازان، و برای برقراری دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا با ما خواهد بود.«
همانطور که در آغاز این نوشتار اشاره شد، لنین فصل هفتم دربارهٔ »تجربهٔ انقلاب سالهای ۱۹۰۵ و ۱۹۱۷ روسیه« را به علّت درگیر بودن با جنبشی که به انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ منتهی شد، ناتمام گذارد. او در یادداشتش برای چاپ اوّل کتاب (نوامبر ۱۹۱۷) نوشت: »سَوای عنوان، فرصت نوشتن سطری از این فصل به من دست نداد: بحران سیاسیای که آستانهٔ انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ بود مانع شد… به دست آوردن تجربهٔ انقلاب در عرصهٔ عمل دلپذیرتر و سودمندتر از نوشتن دربارهٔ آن است.«
سخن پایانی
لنین کتاب »دولت و انقلاب« را در زمانی نوشت که انقلاب پرولتری و دولت سوسیالیستی بهجز برای مدّت کوتاهی در کمون پاریس هنوز از عرصهٔ اندیشه به عمل درنیامده بود. این کتاب، نوشتهٔ کلاسیک منحصر به فردی از لحاظ مطرح کردن شیوهٔ برخورد انقلاب پرولتری به دولت طبقاتی، چه از لحاظ ماهیت آن و چه از لحاظ شکل آن است. لنین در این کتاب سعی کرده است بر اساس نظریههای مارکس و انگلس، اصول نظری دولت پرولتری و پایههای نظام شورایی پس از سرنگون کردن دولت سرمایهداری در انقلاب پرولتری-سوسیالیستی را تدوین کند. طبیعی است که برخی از جزئیات این کتاب رنگ و بوی رویدادها و شرایط تاریخی-اجتماعی دههٔ دوّم قرن بیستم میلادی را دارد، امّا اصول کلی آنچه لنین دربارهٔ دولت پرولتری در این کتاب بیان کرده است همچنان قابل مطالعهٔ جدّی است. این اصول در دهههای بعد از نگارش کتاب »دولت و انقلاب« در اتحاد شوروی و شماری دیگر از کشورهایی که در آنها انقلاب پرولتری-سوسیالیستی به وقوع پیوست و زحمتکشان قدرت سیاسی را در دست گرفتند، در بوتهٔ عمل تجربه شد. این تجربهها گنجینهٔ باارزشی برای مبارزان عدالتجو و ترقیخواه و روندگان راه سوسیالیسم است. باید این تجربهها را مطالعه کرد و از آنها درس آموخت. و باید این درسها را متناسب با شرایط موجود بهروز کرد، و در عمل به کار گرفت. امید است که این نوشتهٔ فشرده، خواننده را به مطالعهٔ گستردهتر دربارهٔ »دولت و انقلاب« و تجربههای موجود در این عرصه ترغیب کند.
به نقل از «نامۀ مردم»، شمارۀ ۱۰۲۰، ۱۶ اسفندماه ۱۳۹۵