به مناسبت صدمین سالگرد انقلاب سوسیالیستی اکتبر ۲۰۱۷ – ۱۹۱۷: «یک گام به پیش، دو گام به پس»
مروری بر یک اثر کلاسیک لنینیسم و زمینههای تاریخی و اجتماعی آن
پس از برگزاری کنگرهٔ دوّم حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه در ماه ژوییهٔ ۱۹۰۳، ولادیمیر ایلیچ لنین در فاصلهٔ ماههای فوریه تا مه سال ۱۹۰۴ (یعنی در مدّت حدود ۴ ماه) به مطالعه و بررسی موشکافانهٔ سندها و صورت مذاکرات و قطعنامههای آن کنگره پرداخت که حاصل آن، کتاب “یک گام به پیش، دو گام به پس (بحران در حزب ما) “بود که در نهایت در ماه مه سال ۱۹۰۴ در ژنو چاپ و منتشر شد. این کتاب یکی از مهمترین آموزههای عملی در زمینهٔ تشکیلات حزبی و ضرورت سازماندهی طبقهٔ کارگر در حزب سیاسی خودش است.
کنگرهٔ دوّم حزبی نخست در بروکسل، بلژیک، تشکیل شد، ولی بعد پلیس بلژیک به نمایندگان کنگره اخطار کرد که آن کشور را ترک کنند. سپس کنگره به لندن منتقل شد. ۴۳ نماینده از ۲۶ سازمان سوسیال دموکرات به کنگره آمده بودند. برخی از نمایندگان رأی وکالتی از رفقایی داشتند که به علّتهای گوناگون نتوانسته بودند به کنگره بیایند. در مجموع، ۴۳ نفر نماینده، ۵۱ رأی داشتند.
کنگرهٔ دوّم حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه با این هدف برگزار شد که که گروههای مجزّایی را که تا آن زمان هر کدام مستقل از یکدیگر در روسیه کار میکردند، دور هم گرد آورد و در یک حزب دارای مرکزیت دموکراتیک متحد کند. وظیفهٔ عمدهٔ کنگره چنین اعلام شده بود: “ایجاد حزب واقعی مبتنی بر آن مبانی اصولی و تشکیلاتی که ایسکرا مطرح و تنظیم کرده بود. “طرفداران ایسکرا (نشریهٔ مرکزی سوسیال دموکراتهای روسیه) ۳۳ نفر، یعنی اکثریت بودند، ولی همهٔ آنها ایسکرایی حقیقی و صادق و طرفدار لنین نبودند. ایسکراییهای هوادار لنین فقط ۲۴ نفر بودند. مخالفان آشکار ایسکرا در کنگره هم ۸ رأی داشتند. به دلیل همین ترکیب نمایندگان گروههای سوسیال دموکرات روسیه، کنگرهٔ دوّم وضعیت پیچیدهای داشت و درگیر بحثهای زیادی شد. لنین در کتاب “یک گام به پیش، دو گام به پس “به ریشهیابی اختلافهای موجود میان این نمایندگان سوسیال دموکرات روسیه و درسهایی که باید از شکستها و پیروزیها گرفت میپردازد.
تصویب برنامهٔ حزب نیز یکی از هدفهای اصلی کنگرهٔ دوّم سوسیال دموکراتهای روس بود. (سوسیال دموکراتها یا اجتماعیون-عامیون آن زمان همان نیروهایی هستند که بعدها با عنوان کمونیست خوانده شدند که هنوز هم چنین است.) عمدهترین خواستهای لنین و هوادارانش در برنامهٔ حزب، که مورد اختلاف با دیگران بود، عبارت بود از گنجاندن (۱)دیکتاتوری پرولتاریا؛ (۲)موضوع دهقانان و اتحاد جنبش دهقانی و کارگری در راه انقلاب؛ و (۳)انترناسیونالیسم پرولتری و حق ملل در تعیین سرنوشت خود، در برنامهٔ حزب. در نهایت، کنگره برنامهای را که ایسکراییهای هوادار لنین پیشنهاد داده بودند بدون هیچ جنگ لفظی شدید تصویب کرد چون در سالهای پیش از کنگره، ایسکرا کارزار ایدئولوژیکی قدرتمندی را برضد اپورتونیسم آشکار “اقتصادگرایان “(اکونومیستها) به پیش برده بود (که لنین در کتاب “چه باید کرد؟ “به آن پرداخته است). برنامهٔ حزب شامل دو بخش حداقل (وظایف فوری حزب در واژگون کردن سلطنت و استقرار جمهوری دموکراتیک، ۸ ساعت کار، حذف اصول سِرواژ…) و حداکثر (انقلاب سوسیالیستی، سرنگون کردن حاکمیت سرمایهداری) بود. برنامهای که در این کنگرهٔ سوسیال دموکراتهای روسیه تصویب شد، برنامهٔ انقلابی حزب طبقهٔ کارگر روسیه بود که برخی از تزهای مهم آن مانند ارتباط متقابل میان مبارزه به خاطر دموکراسی و مبارزه در راه سوسیالیسم و نقش رهبری طبقهٔ کارگر در این مبارزه، گنجینهٔ مارکسیسم را جداً غنی ساخت. این برنامه تا کنگرهٔ هشتم حزب پس از پیروزی انقلاب ۱۹۱۷، برنامهٔ جاری حزب بود.
در مرور بحثهای مربوط به “مسئلهٔ ارضی و دهقانان “در جریان تصویب برنامهٔ حزب در کنگرهٔ دوّم، لنین به پیچیدگی اقتصاد دهقانی روسیه در آن زمان اشاره میکند و مینویسد: “آنچه موجب عدم درک برنامه شده، همانا به ابتذال کشاندن مارکسیسم به هنگام تطبیق دادن آن با پدیدهٔ بغرنج و چندجانبهای مثل سازمان کنونی اقتصاد دهقانی روس است “و به “بعضی از روشنفکران “هشدار میدهد که “هنگام بحث پیرامون مسائل مشخص از کاربرد فرمولهای قالبی خودداری کنند و اوضاع و احوال تاریخی را به حساب آورند. “او سپس به جایگاه خردهبورژوازی اشاره میکند و مینویسد: “هم منطق و هم تاریخ به ما میآموزند که دیدگاه طبقاتی خردهبورژوازی ممکن است هم کموبیش محدود و هم کموبیش مترقی باشد، و علّت آن هم دو جنبه داشتن وضعیت خردهبورژوا است… ما نباید به سبب محدودیت موژیک [دهقان] یا تسلّط پندارهای خرافی بر وی مأیوس شویم، بلکه برعکس باید دیدگاه او را به طور خستگیناپذیر وسعت دهیم و کمکش کنیم تا ادراکش بر پندارهای خرافی او غلبه کند. “لنین در همینجا از کسانی که با “ساده کردن عوامانه مارکسیسم “میگویند “یگانه طبقهٔ انقلابی که ما داریم پرولتاریاست “سخت انتقاد میکند.
پس از تصویب برنامه، مذاکره دربارهٔ اساسنامهٔ فعالیت حزبی صورت گرفت. هدف از تصویب اساسنامهٔ حزبی، ایجاد نظم و انضباط سازمانی در حزب و پایان دادن به محفلبازی و پراکندهکاری بود. دشوارترین بخش کار کنگرهٔ دوّم، همین بخش بود که موجب جدلهای سختی میان نمایندگان شد. بیشترین اختلاف بر سر مادهٔ اوّل، و در این مورد بود که چه کسی را میتوان عضو حزب دانست. پیشنهاد لنین و پلخانف و یاران ایسکرایی آنها این بود که شرط اینکه شخصی خود را حزبی بنامد، پشتیبانی از حزب از راه شرکت و فعالیت در سازمانهای حزبی است، در حالی که دیگر نمایندگان کنگره، شرکت و فعالیت در سازمانهای حزبی را شرط لازم برای عضو بودن حزب نمیدانستند و به طور عمده از سیاست “درهای باز “احزاب سوسیال دموکرات انترناسیونال دوّم پیروی میکردند. استدلال لنین این بود که عضو حزب لازم است که از طرف یکی از سازمانهای حزبی پذیرفته شود و تابع انضباط حزبی باشد تا از پراکندهکاری و محفلبازی و هرجومرج سیاسی جلوگیری شود. او میپرسد: “آیا ارگانهای حزبی میتوانند آن “اعضایی “را که در هیچیک از سازمانهای حزبی شرکت ندارند عملاً رهبری کنند؟ “در شرایطی که حزب طبقهٔ کارگر روسیه تازه “در حال جان گرفتن بود “و داشت شکل معیّن سازمانی به خود میگرفت و وظایف دشواری در پیش رو داشت، لنین توجه به انضباط و کیفیت حرفهیی کار تشکیلاتی را بر کمیّت مقدّم میدانست. در شرایط آن روزگار مارکسیستهای روسیه، توصیهٔ لنین دربارهٔ دقت کامل هنگام عضوگیری و رعایت جدّی منزلت و اهمیت عضو حزب، یکی از اصول اساسی سازمانی حزب بلشویکها شد. امّا در عین حال، لنین معتقد به ایجاد سازمانهای کناری یا وابسته به حزب بود که اشخاص غیرحزبی و روشنفکران منفرد و کارگران و دهقانان و دانشجویان غیرحزبی میتوانستند در آنها فعالیت کنند بدون اینکه عضو حزب محسوب شوند. او در صحبتهایش در کنگرهٔ دوّم میگوید: “ما به سازمانهای گوناگونی، از فوقالعاده محدود و پنهانی گرفته تا بسیار وسیع و آزاد احتیاج داریم.“
در رأیگیری دربارهٔ این ماده، ایسکراییهای متزلزل و مردد از لنین و یارانش جدا شدند و به مخالفان پیوستند. در نهایت، مادهٔ پیشنهادی لنین با ۲۲ رأی موافق در برابر ۲۸ رأی مخالف، تصویب نشد. بعد از این رأیگیری، شکاف و اختلاف میان نمایندگان بیشتر شد. پس از بررسی اساسنامهٔ حزب، و قطعنامههایی دربارهٔ برخی از سازمانهای حزبی داخل و خارج کشور، نوبت به انتخاب مدیریت و هیئت تحریریهٔ ارگان مرکزی حزب “ایسکرا “و انتخاب کمیتهٔ مرکزی حزب بود. پیش از این انتخابات، عدهای که خواهان ایجاد سازمانهای کارگری بر اساس قومیت بودند (مثلاً سازمان کارگران یهودی “بوند”)، و عدهای از “اقتصادگرایان “(اکونومیستها) که میخواستند اتحادیهٔ آنها در خارج از روسیه به مثابه “نمایندهٔ حزب در خارج از کشور “شناخته شود- و کنگره با آن مخالفت کرد- کنگره را به اعتراض ترک کردند. همین باعث شد که تناسب نیرو و آرا به سود ایسکراییها و هواداران لنین تغییر کند. در نتیجه، در انتخابات هیئت تحریریهٔ ایسکرا و کمیتهٔ مرکزی حزب در سیویکمین جلسهٔ کنگره، طرفداران لنین اکثریت پیدا کردند و در انتخابات کمیتهٔ مرکزی پیروز شدند. از همان زمان بود که طرفداران لنین در کنگره “بلشویک “(یعنی اکثریت) خوانده شدند، و مخالفان آنها که در اقلیت بودند (شامل اقتصادگرایان)، “منشویک “نامیده شدند. پس از کنگرهٔ دوّم، مبارزه میان بلشویکها و منشویکها شدّت بیشتری یافت، و از جمله پلخانف و تروتسکی نیز برضد بلشویکها با منشویکها همراه شدند. منشویکها پس از کنگره، و برخلاف مصوّبههای کنگره، خواهان داشتن نمایندگان بیشتر در هیئت تحریریهٔ ایسکرا شدند، که لنین با آن مخالفت کرد، و تصمیم گرفت که از هیئت تحریریهٔ ایسکرا خارج شود تا موقعیت خود در کمیتهٔ مرکزی را در مقابله با اپورتونیستها تقویت کند. از شمارهٔ ۵۲ ایسکرا، منشویکها ادارهٔ نشریهٔ ارگان مرکزی حزب را به دست گرفتند. “ایسکرای جدید “منشویکی، در برابر ایسکرای قدیم لنینی قرار گرفت، و پلخانف و یارانش به ستیزه با لنین و هوادارانش، بهویژه در زمینهٔ مسائل تشکیلاتی و انضباط حزبی، پیوستند. از دید ایسکراییهای جدید و منشویکها، تبعیت سازمانی اقلیت از اکثریت، یا تبعیت اعضا از تصمیمهای رهبری حزب و رعایت اصول مرکزیت در فعالیت حزبی امری غیرضروری، “بوروکراتیک”، و فشار “خشن مکانیکی “بر آزادی و ارادهٔ عضو حزب خوانده میشد. آنها انضباط حزبی را با “حق سِرفداری “مقایسه و تشبیه میکردند. از دید آنها، اعضا میبایست در اجرای تصمیمهای حزبی مختار باشند. به این ترتیب، پس از کنگرهٔ دوّم، حزب متشکلی که لنین چندین سال در پی ایجاد آن بود، در معرض تفرقهٔ تشکیلاتی و محفلبازی مجدد قرار داشت.
در چنین زمینهای از مبارزهٔ درونی حزب سوسیال دموکرات روسیه بود که لنین کتاب “یک گام به پیش، دو گام به پس (بحران در حزب ما) “را نوشت، که در آن به موضوعهای کلیدی و مهمی پرداخته شده است، از جمله اینکه طبقهٔ کارگر به چه نوع حزبی نیاز دارد؟ چنان حزبی چگونه باید سازماندهی شود؟ و چرا مبارزه با هرجومرج و بینظمی و فعالیت غیرحرفهیی (آماتور) در تشکیلات حزبی اهمیت دارد؟ خوب است همینجا نخست به چند نکتهٔ محوری این کتاب به طور خلاصه اشارهای شود:
۱. حزب مارکسیستی طبقهٔ کارگر، همان طبقهٔ کارگر نیست، بلکه سازمان پیشرو و آگاه مارکسیستی طبقهٔ کارگر است و به اتکای دانش اجتماعی و آگاهی به قوانین تکامل جامعه، مبارزهٔ طبقهٔ کارگر را هدایت میکند. وظیفهٔ حزب آن است که تودهٔ کارگر و “اعتصابکنندگان “را به مقام پیشرو بالا بکشد. لنین تأکید میکند که نباید “…وظیفهٔ دائمی دستهٔ پیشرو در ارتقای بیش از پیش قشرها[ی زحمتکش] تا این مقام پیشرو “را فراموش کرد. در همینجا لنین مجدداً به این نکته اشاره میکند که مبارزهٔ سندیکایی با مبارزهٔ همهجانبه و آگاهانهٔ سیاسی سوسیال دموکراتیک یکی نیست و حزب نمیتواند و نباید خود را محدود به مبارزهٔ سندیکایی و صنفی کند که اقتصادگرایان همیشه خواهان آن بودند.
۲. بهعلاوه، حزب سازمان متشکل طبقهٔ کارگر است که رعایت انضباط در آن برای همهٔ اعضا ضروری است. حزب در صورتی میتواند مبارزهٔ عملی طبقهٔ کارگر را هدایت کند که اعضایش در سازمانی منضبط و مشترک که با ارادهای واحد و یگانگی عمل پیوند خورده است، متشکل شده باشند و در آن فعالیت کنند. در مقابل، منشویکها اعتراض داشتند که چنین ضرورتی، روشنفکران و دانشجویان و استادان و مانند اینها را که مایل به پیوستن به سازمان حزبی نیستند، از حزب جدا میکند. در شرایطی که روسیه در آستانهٔ رشد انقلاب بورژوا-دموکراتیک قرار داشت، امثال “مارکسیستهای علنی “(یا قانونی) در عرصهٔ مطبوعات فعالیت داشتند که روشنفکرانی بورژوایی بودند، و حزب سوسیال دموکرات هنوز سازمانی منسجم نشده بود، لنین نسبت به ورود عناصر متزلزل و نااستوار به حزب حساسیّت نشان میداد. او در همین کتاب مینویسد: “حزب به قدر امکان باید متشکلتر باشد و فقط عناصری را باید در بر گیرد که قائل به حداقل تشکل باشند… پرولتاریا از سازمان و انضباط بیم ندارد… هر قدر سازمانهای حزبی ما محکمتر باشند، هر قدر تزلزل و ناپایداری در داخل حزب کمتر باشد، تأثیر آن بر عناصر تودههای کارگری گستردهتر و بیشتر و ثمربخشتر خواهد بود. “در همین ارتباط، لنین در کتابش یکی از نوشتههای بسیار خواندنی کارل کائوتسکی را نقل میکند که او در پایانش از لیبکنخت و مارکس به عنوان “نمونهٔ ایدهآل روشنفکری که سراپای وجودش را روح پرولتری فرا گرفته است “یاد میکند، و میگوید که مارکس “نمونهٔ برجستهٔ پیروی از انضباط حزبی در انترناسیونال بود که در آن بارها در اقلیت میماند.”
۳. نکتهٔ دیگر در استدلالهای لنین این است که حزب نهفقط گروهی متشکل، بلکه “عالیترین شکل سازمانی “برای هدایت دیگر سازمانهای طبقهٔ کارگر است. او نوشت: “پرولتاریا در مبارزه برای به دست آوردن حاکمیت، بهجز سازمان سلاح دیگری ندارد. “لنین شرکت فعال سوسیال دموکراتهای حزبی در دیگر سازمانهای کارگری غیرحزبی را تشویق میکرد. او در جایی دیگر مینویسد: “برای آنکه حزبی سوسیال دموکرات باشد، همانا باید پشتیبانی طبقه [کارگر] را به دست آورد.”
۴. در این کتاب لنین به اصل مرکزیت در حزب توجه میکند، و به توضیح نقش کنگرهٔ حزبی به مثابه بالاترین ارگان تصمیمگیرنده، مسئولیت کمیتهٔ مرکزی در هدایت حزب در فاصلهٔ کنگرهها، تبعیت اقلیت از اکثریت، و تبعیت سازمانهای حزبی پایینتر از سازمانهای حزبی بالاتر میپردازد. لنین تأکید میکرد که دموکراتیسم خصلت حزب مارکسیستی است و به محض برافتادن تزاریسم و امکان فعالیت آزادانهٔ حزب (که فعالیتش در آن زمان با رعایت پنهانکاری اکید بود)، سازمانهای حزبی بر مبنای انتخابات دموکراتیک و مرکزیت دموکراتیک تشکیل شوند و فعالیت کنند. انضباط در سازمانهای حزبی، باید بدون استثنا توسط همهٔ اعضا و کادرها و رهبران رعایت شود. به نظر لنین معنای انضباط در حزب کارگری، آزادی گفتگو و انتقاد و سپس وحدت عمل بود. به نوشتهٔ لنین: “کارگر آگاه باید یاد بگیرد که نهفقط از اعضای عادی حزب، بلکه از مافوقها[ی حزبی] نیز اجرای وظایف عضو حزب را طلب کند. “در تمام این روند، تلاش لنین این بوده است که جنبش سوسیال دموکراسی روسیه به وضعیت سابق که مجموعهای از محافل و گروههای جداگانه بود بازنگردد، و حزب سوسیال دموکرات متشکل و با سازمان مرکزی بتواند در مبارزهٔ سیاسی-طبقاتی در روسیه به نحوی مؤثر شرکت کند. از سوی دیگر، منشویکها انضباط حزبی و تبعیت اقلیت از اکثریت را “بردگی “و ارباب-رعیتی جلوه میدادند و تقسیم کار تحت رهبری یک مرکز واحد، و لزوم رعایت اساسنامهٔ حزبی را بوروکراتیک میخواندند. لنین عقیده داشت که منشویکها به سازمان حزبی به منزلهٔ سلاح پرولتاریا در مبارزه برای آزادی خود ارزش و اهمیت کامل و شایسته نمیدهند. به اعتقاد لنین، فقط وحدت اندیشگی حزب پرولتاریا کافی نیست، و باید آن را با یگانگی سازمانی مستحکم کرد که بدون انضباط واحد که برای همهٔ اعضای حزب حتمی است، متصوّر نیست. لنین در “یک گام به پیش، دو گام به پس “در مقابل محفلبازی، از فعالیت منضبط حزبی دفاع میکند و به این نتیجه میرسد که “اختلافی که این دو جناح [بلشویک و منشویک] را از یکدیگر جدا میکند… فقط مربوط به مسائل سازمانی است.“ در تاریخ مارکسیسم، لنین نخستین اندیشمند مارکسیست است که دانش حزب به مثابه سازمان رهمنون پرولتاریا و سلاح اصلی پرولتاریا را- که بدون آن پیروزی در مبارزهٔ طبقهٔ کارگر ممکن نیست- تدوین و تنظیم کرد. لنین در لابهلای گفتارهای این کتابش و در جریان تجزیه و تحلیل بحثهای کنگره میان گروههای مختلف سوسیال دموکراتها، به اصول نظری و مسائل سیاسی عام دیگری مثل بررسی شرایط مشخص هر نبرد، مجرّد نبودن و مشخص بودن حقیقت، لزوم توجه به عناصر متزلزل و غیراصولی که مرتب موضع عوض میکنند، سازشهای (و نه اتحادهای) موقتی و جزئی، لزوم انتخاب “کمترین شرّ در مبارزهٔ سیاسی “در موارد معیّن، ارجحیت داشتن منافع حزبی و تشکیلاتی بر منافع فردی و تکرَوی در کار حزبی، داشتن صراحت سیاسی در تحلیلها و رهنمودها نیز اشاره میکند.
به چگونه حزبی نیاز است؟
نخست ببینیم که هدف سوسیال دموکراتها (یا کمونیستهای امروزی) چیست؟ هدفِ نهایی، براندازی نظام سرمایهداری- که زندگی اکثریت مردم روی کرهٔ خاکی ما را تباه کرده- و جایگزین کردن آن با سوسیالیسم است. روشن است که رسیدن به این هدف تاریخی کار سادهای نیست. هر قدر هم که به نخبگان سرمایهداری (امپریالیستی) حاکم با دلیل و منطق توضیح داده شود که دورهٔ حاکمیت تاریخی آنها به پایان رسیده است، و بهنرمی و ملایمت از آنها خواسته شود که دست از قدرت و ثروت بکشند، بهتجربه میدانیم که حاضر نمیشوند کنترل حکومت و ثروت هنگفتی را که در اختیار دارند داوطلبانه از دست بدهند، و آن را به طبقهٔ کارگر و زحمتکشان واگذار کنند. در امر براندازی سرمایهداری، و در مبارزه برای کنترل وسایل تولید، توزیع، و مبادله (پایههای اقتصاد سیاسی جامعه) وظیفه و نقش تاریخی رهبری را پرولتاریا و سازمان سیاسی آن به عهده دارد.
لنین در اثر دیگرش با عنوان “چه باید کرد؟ “(۱۹۰۳) نشان داده است که پرولتاریا نمیتواند به خودبهخودی بودن برافتادن سرمایهداری اتکا کند. در برانداختن سرمایهداری، راهبری و اتحاد عمل سیاسی لازم است، که آن هم مستلزم داشتن درک سیاسی قوی و همگون از ماهیت سرمایهداری است. در غیر این صورت، طبقهٔ کارگر انرژی خود را در مقاومت پراکنده و نامؤثر در برابر سرمایهداری هدر خواهد داد. طبقهٔ کارگر به رهبری سیاسی پیشاهنگ، پیشگام، استوار و متحد، و قدرتمند نیاز دارد؛ رهبریای که در تشکّلی متحد و منظم سازمان یافته است و مجهز به تئوری و تجربهٔ انقلابی است.
لنین در “یک گام به پیش، دو گام به پس “مصرّانه تأکید میکند که اگرچه حزب حقیقیترین نمایندهٔ آرمانهای سیاسی طبقهٔ کارگر است، ولی نمیشود میان طبقهٔ کارگر و حزب طبقهٔ کارگر علامت مساوی گذاشت. حزب طلایهدار و گردان پیشاهنگ طبقهٔ کارگر است که از بهترین عناصر آن طبقه و مدافعان منافع آن طبقه تشکیل شده است، به دانش نظری و مهارتهای عملی مبارزه مجهز است، و آماده است که طبقهٔ کارگر را در مبارزهاش برای حرکت به سوی سوسیالیسم هدایت کند.
همانطور که پیشتر اشاره شد، در کنگرهٔ دوّم حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه، برنامهٔ حزب تقریباً بدون دردسر تصویب شد، امّا در موضوع سازماندهی حزب، اختلافهایی جدّی میان لنین و مارکسیستهای استوار حزبی از یک سو، و سوسیال دموکراتهای مردد و اپورتونیست از سوی دیگر پیش آمد.
حزب پرولتاریایی چگونه باید سازمان داده شود؟
لنین با تأکید بر این امر که حزب باید متشکل از بهترین عناصر طبقهٔ کارگر باشد، شیوههای غیرتشکیلاتی و خودسرانهٔ اپورتونیستهای آن روز برای تبدیل کردن حزب به یک باشگاه دارای سازمانی نیمبند را به شدّت مورد انتقاد قرار داد. از دید اپورتونیستها، درهای حزب برای عضویت هر کسی که حاضر بود ورقهٔ عضویت را امضا کند باز بود، و چنین استدلال میکردند که عضویت در حزب باید صرفاً مبتنی بر پذیرش برنامهٔ حزب و “کمک شخصی به حزب “باشد. مارتوف (از رهبران بعدی منشویکها) تا آنجا پیش رفت که گفت: “هر اعتصابکنندهای باید این حق را داشته باشد که خود را عضو حزب بداند. “امّا این فرمولبندی درهای حزب را برای عضویت بدون تن دادن به نظم و انضباط واقعی حزبی باز میگذارد. این معیارِ عضویت، برای فردگرایانی ایدهآل بود که یک روز میخواستند نشان حزبی را به سینه بزنند، و روز دیگر، بدون نگرانی از بازخواست یا بدون اینکه نیازی به پاسخگویی به حزب داشته باشند، کار خودشان را بکنند. در واقع اتکا به چنین معیار و شیوهای در عضوگیری، حزبی از افراد جداگانه به وجود میآورد که روی کاغذ متعهد به مبارزه برای سوسیالیسم بودند، ولی لازم نمیدانستند که در مبارزهٔ عملی به مثابه بخشی از کل حزب، شرکت کنند و آن را به پیش برند.
برعکس، لنین اصرار داشت که امضا کردن ورقهٔ عضویت کافی نیست، بلکه حزب باید رفقایی را بپذیرد که نهفقط با برنامهٔ حزب موافقاند، بلکه انضباط حزبی را نیز رعایت میکنند و فعالانه در سازمانهای حزبی شرکت میکنند. لنین در کتابش توضیح میدهد که “درست نیست که هر اعتصابکنندهای خود را عضو حزب بنامد، چون اگر هر اعتصابی فقط مظهر خودانگیختهٔ غریزهٔ نیرومند طبقاتی و مبارزهٔ طبقاتی نبود که ناگزیر به انقلاب اجتماعی منجر میشود، بلکه مظهر آگاهانهٔ این جریان بود… آنوقت حزب ما بیدرنگ و بلافاصله تمام طبقهٔ کارگر را در بر میگرفت و در نتیجه، بلافاصله کار را با تمام جامعهٔ بورژوایی یکسره میکرد. حزب برای اینکه بتواند عملاً مظهری خودآگاه باشد، باید بتواند آنچنان مناسبات سازمانی را به وجود آورد که سطح معیّنی از آگاهی را تأمین کند و مرتباً این سطح را بالاتر ببرد.”
حزب طبقهٔ کارگر، پیشاهنگِ طبقهای است که وظیفهٔ جدّی براندازی سرمایهداری را پیشِ روی خود قرار داده است، و نه جمعی نیمبند یا محفلی از هر کسی است که مخالفت مبهم و ناروشنی با “نظام “دارد. ژوزف استالین حزب لنینی طبقهٔ کارگر را “ستاد ارتش پرولتاریا “میدانست.
در چنان شرایطی که حزب سوسیال دموکرات دورهٔ شکلگیری و رشد اوّلیهٔ خود را میگذراند، لنین تأکید میکند که “حزب ما هرچه نیرومندتر و متشکل از سوسیال دموکراتهای واقعی باشد، تزلزل و ناپیگیری کمتری در درون آن وجود خواهد داشت، و نفوذ حزب بر عناصر تودههای طبقهٔ کارگرِ پیرامون حزب که توسط حزب هدایت میشوند، گستردهتر، متنوعتر، غنیتر، و پرثمرتر خواهد بود.”
مبارزه با هرجومرج و فعالیت غیرحرفهیی (آماتور) در عرصهٔ کار تشکیلاتی
لنین نشان داد که یک حزب هر قدر هم که برنامهٔ سیاسیاش قوی باشد، جدّی نبودن در عرصهٔ کار تشکیلاتی میتواند به اثربخشی فعالیتهای آن ضربه و لطمهٔ اساسی بزند و آن را در عملی کردن برنامهاش ناتوان کند. اگر برنامهٔ سیاسی با تشکیلات قوی و منضبط و مناسب برای رهبری و هدایت طبقهٔ کارگر همراه نباشد، از توان و اثربخشی برنامه تا حدّ زیادی کاسته خواهد شد. لنین با برجسته کردن اهمیت بسیار زیاد اساسنامهٔ دقیق و جدّی حزبی، نشان داد که ایجاد تشکیلات باید بر شالودهٔ همین مقرارت داخلی استوار باشد نه بر پایهٔ هرجومرج و بینظمی و آنارشی؛ و اینکه مشخصهٔ حزب پرولتاریایی واقعی، حرفهیی- و نه آماتور- بودن آن و کادرهای آن است. او استدلال اعضای آنارشیست و فردگرای حزب را رد میکرد که اساسنامه و آییننامههای داخلی “مانع دموکراسی “است. او میگفت که برعکس، اساسنامه و مقررات و آییننامههای داخلی حزب، سلاح تشکیلاتی حزب و وسایلی هستند برای اِعمال و اجرای هم دموکراسی و هم مرکزگرایی (سانترالیسم) در درون حزب. او در همین کتاب “یک گام به پیش، دو گام به پس “مینویسد که وحدت حزبی “مستلزم وحدت تشکیلاتی است، که در حزبی که به چیزی بیشتر از یک محفل صِرف خانوادگی فراروییده است، بدون مقررات رسمی، بدون تبعیت اقلیت از اکثریت و از حزب به طور کلی، غیرقابل تصوّر است.”
مبارزه پس از کنگره
لنین و بلشویکها در انتخابات رهبری در کنگرهٔ دوّم حزب توانستند اکثریت آرا را به دست آورند، و به این ترتیب هم در کمیتهٔ مرکزی و هم در هیئت تحریریهٔ ایسکرا حائز اکثریت شدند. بلشویکها به منظور رعایت وحدت، ترتیبی دادند که منشویکها نیز حتماً در هر دو این نهادها نمایندگی داشته باشند. امّا منشویکها بهجای آنکه در مقام اقلیت به تصمیمهای کنگرهٔ حزبی احترام بگذارند و آنها را رعایت کنند، همراه با عناصر مردد و متزلزل، دست به تشکیل یک جناح ضدحزبی زدند. آنها به این علّت که لنین بر رعایت اکید اصول انضباط حزبی اصرار میکرد و مخالف “آزادی فرد “بود که به اعضا امکان میداد برخلاف تصمیمهای حزب عمل کنند، لنین را به بوروکرات بودن متهم کردند.
در مبارزهای که بعد از کنگرهٔ دوّم پیش آمد، پلخانف (یار دیرین لنین و بنیادگذار نخستین گروه مارکسیستی روسیه به نام “آزادی کار“) که خودش در کنگره اغلب موضع لنینی داشت، تسلیم اپورتونیسم شد. او در تلاش برای جلوگیری کردن از ایجاد تفرقه و جدایی در حزب، تسلیم اقلیت شد و دستِآخر هم به یکی از دو طرفِ انشعاب، ولی به طرفِ “اشتباه”، پیوست. پلخانف به این نتیجه رسید که تحمّل “رودررویی با رفقایش را ندارد، و بهجای منشعب شدن، بهتر است که گلولهای در مغز آدم زده شود، و برای پیشگیری از یک شرّ بزرگتر، لازم است که حداکثر گذشت شخصی را کرد. “لنین در کتابش خاطر نشان میکند که مسئله، گذشتهای شخصی نبود. اپورتونیستها پا بر زمین میکوبیدند و حاضر به ادامهٔ کار نمیشدند مگر آنکه تصمیمهای کنگره نادیده گرفته شود، و پلخانف فکر میکرد بهترین کار این است که بگذارد یک گروه اپورتونیستِ کوچک از حزب باجخواهی کند و آن را از لحاظ تشکیلاتی به وضعیت گذشته بازگرداند. در عمل، تسلیمپذیری پلخانف به این معنا بود که اکثریت بلشویک هیئت تحریریهٔ ایسکرا را به اپورتونیستها واگذار کند. آغاز اُفت کار ایسکرا از همینجا بود. بعدها، ایسکرا زیر کنترل منشویکها بهسرعت در سراشیبی اپورتونیسم افتاد و غرق شد، و به همین علّت از آن به نام “ایسکرای جدید “یاد میکردند تا خطمشی سیاسی آن از خطمشی انقلابی پیشین ایسکرای “قدیم “زیر رهبری لنین متمایز باشد. بلشویکها در کمیتهٔ مرکزی حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه اکثریت خود را حفظ کردند. پس از آنکه لنین هیئت تحریریهٔ ایسکرا را ترک کرد، نبرد برای خطمشی درست در حزب، به نبرد میان کمیتهٔ مرکزی و ایسکرای جدید تبدیل شد.
لنین در کتابش خطاب به مخالفان بلشویکها که میگفتند کنگره حاکمیت خدایی ندارد نوشت: “آری آقایان. کنگره البته که حاکمیت خدایی ندارد، ولی دربارهٔ کسانی که پس از شکست در کنگره آن را به باد لعن و ناسزا میگیرند چگونه باید فکرد کرد!”
اگرچه این موضوع در “یک گام به پیش، دو گام به پس “مطرح نشده است، ولی اکنون میدانیم که برآمد درازمدّت و نهایی این نبرد، پیروزی بلشویکها بود. معلوم شد که موفقیت حزب فقط منوط به داشتن یک برنامهٔ سیاسی همهجانبه و دقیق نیست، بلکه باید تشکیلاتی منظم نیز داشته باشد، که اساس کار آن بر مرکزیت دموکراتیک، یعنی بحث و گفتگوی دموکراتیک دربارهٔ مسائل سیاسی مهم، و سپس پذیرفتن خطمشی اکثریت و تخطی نکردن از آن توسط کل حزب است. لنین خصوصیات شاخص اپورتونیسم زمان خودش را “ابهام و عدم صراحت و جنبهٔ غیرقابل درک در کلیهٔ زمینهها “میداند و مینویسد که “اپورتونیست همیشه از طرح صریح و قطعی مسئله دوری میکند و همیشه مثل مار میان نظریاتی که ناقض یکدیگرند میپیچد و میکوشد هم با این و هم با آن موافق باشد. “او ضمن اینکه معتقد است “اپورتونیسم در مسائل برنامهیی با اپورتونیسم در مسائل تاکتیک و اپورتونیسم در مسائل سازمانی توأم است”، خصوصیات اصلی اپورتونیسم سازمانی منشویکها را که عمدهترین و اصولیترین مورد اختلاف آنها با بلشویکها بود، به این ترتیب برمیشمارد: برخورد خصمانه نسبت به مرکزیت (سانترالیسم)، اهمیت ندادن به انضباط، فردگرایی و خودمختاری در مقابل مرکزیت، و انکار نقش حزب به منزلهٔ سلاح اصلی طبقهٔ کارگر در مبارزه برای محقق کردن حاکمیت پرولتاریا و در راه ایجاد جامعهٔ سوسیالیستی.
جمعبندی
در لنینیسم، شکل سازمانی و تشکیلاتی کار نیروهای چپ و انقلابی، مسئلهای فرعی و کماهمیت نبوده و نیست. حزبی که میخواهد هدایت کنندهٔ طبقهٔ کارگر به پیروزی باشد، باید تشکیلاتی مرکزی و منظم داشته باشد تا بتواند همهٔ نیروهایی را که در اختیار دارد، در یک دستگاه و سازمان منظّم، منضبط، و مبارز گرد آورد و متحد کند.
لنین با اشاره به وضعیت متفاوت سوسیال دموکراتها در زمانی که کتاب “چه باید کرد؟ “را نوشته بود، و مقایسهٔ آن با دورهٔ پس از برگزاری کنگرهٔ دوّم حزبی، در “یک گام به پیش، دو گام به پس “مینویسد: “وحدت نظر در مسائل برنامه و تاکتیک شرطی لازم است، ولی شرط کافی برای وحدت حزب و تمرکز کار حزبی نیست. برای تمرکز کار حزبی، وحدت سازمانی هم لازم است که به نوبهٔ خود در حزبی که کمی از حدود محفل خانوادگی تجاوز کرده باشد، بدون اساسنامهٔ منظم و بدون تبعیت اقلیت از اکثریت و بدون تبعیت جزء از کل امکانپذیر نیست.”
لنین در این اثر خود از اپورتونیسم منشویکها در مسائل سازمانی بهشدّت انتقاد میکند، خطر کاستن از اهمیت سازمان و تشکیلات برای جنبش کارگری را نشان میدهد، و ضمن بسط و تکمیل آموزش مارکسیسم دربارهٔ حزب، اصول سازمانی حزب انقلابی پرولتری را تنظیم میکند.
نکتهٔ مهم و آموزندهٔ دیگر دربارهٔ این کتاب لنین، صراحت و صداقت لنین در انتقاد درون حزبی بهرغم “نیشخند و دهنکجی “دشمنان سوسیال دموکراتهاست که “خواهند کوشید از برخی قسمتهای رسالهٔ من که به کمبودها و نارساییهای حزب ما مربوط میشود برای مقاصد خود استفاده کنند. “او مینویسد: “ولی سوسیال دموکراتهای روس از این نیشها معذّب نشوند و علیرغم این نیشها، در انتقاد از خود و افشای بیرحمانهٔ کمبودهای خویش به کار خود ادامه دهند.”
کنگرهٔ دوّم حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه (۱۹۰۳) صرفاً همایشی از یک گروه کوچک نبود که در آن بر سر مسائل نظری بحثهای بیسرانجام و بیثمری صورت بگیرد. بحث بر سر آن بود که تئوری و عمل درست به مثابه پشتوانهٔ حزبی انقلابی که بتواند جنبش انقلابی روسیه را تا انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ و پس از آن رهبری کند، کدام است. لنین با اشاره به شکستها و پیروزیهای مبارزهٔ سوسیال دموکراتها در عرصههای گوناگون و بهویژه در مسائل سازمانی حزبی در جریان کار کنگرهٔ دوّم، در پایان کتابش مینویسد: “یک گام به پیش، دو گام به پس… این کار هم در زندگی افراد ممکن است و هم در تاریخ ملّتها، و هم در روند تکاملی احزاب… پرولتاریا در مبارزه برای به دست گرفتن زمام قدرت، سلاح دیگری جز سازمان ندارد. پرولتاریا که به علت وجود رقابت پُرهرجومرج دنیای بورژوازی همواره دستخوش پراکندگی و تفرقه است و پشتش در زیر بار کار اجباری برای سرمایه خم شده… فقط هنگامی میتواند به نیرویی غلبهناپذیر مبدّل شود، و حتماً هم مبدّل خواهد شد، که اتحاد معنوی آن بر پایهٔ اصول مارکسیسم بهوسیلهٔ وحدت مادّی سازمان (تشکیلات) که میلیونها زحمتکش را در ارتش طبقهٔ کارگر به هم پیوند میدهد، تحکیم گردد.”
مارکسیست-لنینیستهای جهان در تلاش خود به منظور شکست دادن امپریالیسم و نظام سرمایهداری و جایگزین کردن آن با نظام سوسیالیستی باید به درسهای “یک گام به پیش، دو گام به پس “در مورد ضرورت وجود تشکیلات منسجم حزبی و کار تشکیلاتی منظّم و منضبط در مبارزهٔ سیاسی به طور جدّی توجه کنند و آنها را مطابق با شرایط کار خود به کار بندند.
به نقل از «نامۀ مردم»، شمارۀ ۱۰۲۴، ۱۱ اردیبهشت ماه ۱۳۹۶