به مناسبت صدمین سالگرد انقلاب سوسیالیستی اکتبر ۲۰۱۷ – ۱۹۱۷: دو تاکتیک سوسیال دموکراسی در انقلاب دموکراتیک
مروری بر یک اثر کلاسیک لنینیسم و زمینههای تاریخی و اجتماع
در پی تشدید اختلاف میان بلشویکها و منشویکها پس از کنگرهٔ دوّم حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه در تابستان ۱۹۰۳، بهویژه در مورد تاکتیکِ عمل در برخورد با وضعیت پیش آمده در روسیه و اوجگیری خیزش انقلابی علیه رژیم سطلنتی مطلق تزار نیکلای دوّم، لنین دست به نگارش کتاب «دو تاکتیک سوسیال دموکراسی در انقلاب دموکراتیک» زد. او این کتاب را در شهر ژنو، در سوئیس، و در فاصلهٔ ماههای ژوئن و ژوییهٔ ۱۹۰۵ نوشت، یعنی در زمانی که انقلاب بورژوا دموکراتیک و ضد فئودالی در روسیه در حال اوجگیری بود.
لنین در این اثرش شالودهٔ نظری تاکتیکهای بلشویکها در جریان انقلاب ۱۹۰۵ روسیه را ارائه میدهد و ضمن بسط خلاقانهٔ مارکسیسم، انتقادهایش را از تاکتیکهای منشویکها در برابر انقلاب بورژوا دموکراتیک مطرح میکند، و پایههای نظری تحلیلها و قطعنامههای کنگرهٔ سوّم حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه را که چند ماه پیش از نگارش این کتاب برگزار شده بود توضیح میدهد. لنین در این اثرش به موضوعهای مهمی پرداخته است، از جمله به ماهیت و خصلت انقلاب بورژوا دموکراتیک در روسیه، نقش پیشاهنگ پرولتاریا و حزب آن در این انقلاب، اتحاد میان طبقهٔ کارگر و دهقانان، شناخت نیروهای بازدارندهٔ انقلاب، راهها و شیوههای رسیدن به یک جمهوری دموکراتیک، قیام مسلّحانه، و ارتقای انقلاب بورژوایی به انقلاب سوسیالیستی.
در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم میلادی، روسیهٔ تزاری زیر سلطنت نیکلای دوّم با بحرانهای پیاپی روبرو بود. در اواخر قرن نوزدهم، و در دورانی که دولتهای امپریالیستی در پی تسلّط بر سرزمینهای پیرامون اقیانوس آرام و بهویژه چین بودند، روسیه همراه با ژاپن و آلمان و بریتانیا و فرانسه در سرکوب قیام ملّی مردم چین بر ضد سلطهٔ امپریالیستهای بیگانه شرکت کرد. دستاندازی امپریالیستها بر منابع و ثروتها و بازارهای کشورهای دیگر، خیلی زود به برخورد نظامی میان روسیه و ژاپن بر سر تسلّط بر سرزمینهای چین و کره منجر شد. بورژوازی کلان و مالکان بزرگ روسیه از داخل، و امپریالیسم آمریکا و بریتانیا از خارج، مشوّق و محرّک دولت تزاری در جنگ با ژاپن بودند. با حملهٔ ژاپن به تأسیسات و قرارگاههای نظامی روسیه در «پورت آرتور» در مرز چین-روسیه در زمستان (فوریه) سال ۱۹۰۴، جنگ روسیه و ژاپن شعلهور شد.
دولت تزاری روسیه با وجود آنکه آمادگی نظامی نداشت، تلاش و امید داشت که با استفاده از موقعیتی که این جنگ پیش آورده بود، حس میهنپرستی در میان مردم را تحریک، جنبش مردمی در روسیه را خاموش و سرکوب، و موقعیت سیاسی خود را محکم کند. امّا فساد حکومتی و رانتخواری کلان سرمایهداران در شرایط جنگی و شکستهای نظامی روسیه بر اثر نابسامانی ارتش و نیروی دریایی تزاری، وضعیت اجتماعی را از آنچه بود بدتر کرد. نظامیان و مردم عادی، که بار این جنگ به طور عمده به دوش آنها بود، ناراضی بودند و ناراضیتر شدند. سرانجام روسیه در آخر تابستان (اوت) سال ۱۹۰۵ مجبور به پذیرش شکست و تن دادن به صلح با امپراتوری ژاپن شد. ژاپن پورت آرتور را از روسیه گرفت، کره و بخشی از منچوری (در شمال شرقی چین و جنوب شرقی روسیه) را اشغال کرد، و در سه دههٔ بعدی، قدرتی بیرقیب در جنوب و شرق آسیا شد.
در این شرایط و در حالی که جنگ روسیه و ژاپن ادامه داشت، سوسیال دموکراتهای روس (که همان «کمونیست»های بعدی و امروزی باشند)، و به طور مشخص بلشویکها و منشویکها که راهشان از کنگرهٔ دوّم حزب سوسیال دموکرات عملاً از یکدیگر جدا شده بود، نظر متفاوتی نسبت به جنگ امپریالیستی روسیه با ژاپن داشتند. منشویکها طرفدار شرکت در جنگ و دفاع از «وطن» بودند، در حالی که بلشویکها آن جنگِ میان دو نظام امپریالیستی را غارتگرانه و غیرعادلانه ارزیابی میکردند و شکستهای نیروهای نظامی را نشانهٔ بارز پوسیدگی رژیم تزاری میدانستند. از دید بلشویکها، سقوط نهایی «پورت آرتور» در ژانویهٔ سال ۱۹۰۵، آغاز سقوط استبداد تزاری بود. همین تحلیل و موضع بلشویکها نسبت به جنگ امپریالیستی، سالهای بعد زمینه را برای تنظیم خطمشی آنها در جنگ جهانی اوّل (۱۹۱۴- ۱۹۱۸) فراهم ساخت. پیامدهای جنگ روسیه و ژاپن در کنار بحران پنج سال اوّل قرن بیستم در روسیه، تیرهروزی مردم روسیه را بیشتر و بیشتر کرد.
سوسیال دموکراتها در چنین شرایطی به روشنگری و سازماندهی در میان کارگران، دهقانان، روشنفکران، سربازان، و ناویان ادامه میدادند و هدفهای واقعی جنگ را به آنها توضیح میدادند. در آخر (دسامبر) سال ۱۹۰۴، کمیتهٔ بلشویکی باکو اعتصاب بزرگی را در صنایع نفت سازمان داد که به پیروزی کارگران و بستن قرارداد دستهجمعی میان کارگران و کارفرمایان منجر شد که نخستین قرارداد کارگری در نوع خود در تاریخ جنبش کارگری روسیه بود. اعتصاب بزرگ بعدی، روز سوم ژانویهٔ ۱۹۰۵ در بزرگترین کارخانهٔ پترزبورگ به راه افتاد که بهسرعت به کارخانههای دیگر پترزبورگ نیز سرایت کرد. در آغاز سال ۱۹۰۵، یک سال پس از آغاز جنگ روسیه و ژاپن، روسیه در آستانهٔ جنبش انقلابی سراسری قرار داشت. جنگ آخرین قطرهای بود که کاسهٔ صبر مردم را لبریز کرد. بحران انقلابی کشور را فرا میگرفت.
دولت تزاری که شاهد نارضایتیهای فزاینده و نگران موقعیت خود و رژیمش بود، برای مهار کردن جنبش کارگری و به انحراف کشاندن آن از مسیر مبارزه، علاوه بر سرکوب پلیسی به شیوههای دیگری نیز متوسل شد. یکی از اینها، به راه انداختن تشکیلاتی به نام «مجمع کارگران کارخانههای روس» با همکاری کشیشی به نام گئورکی گاپون بود. وظیفهٔ این کشیش و آن تشکیلات این بود که کارگران را از سوسیال دموکراتها دور کنند، و برای تظلّمخواهی به آستانهٔ دربار تزاری ببرند. آنها قرار گذاشتند که کارگران را در روز ۹ ژانویه ۱۹۰۵ با در دست داشتن عَلَم و کُتَلهای کلیسا و عکسهای تزار به سوی کاخ زمستانی تزار ببرند و عریضهٔ خود را تقدیم تزار کنند تا خواستهایشان برآورده شود. در جلسههایی که برای سازماندهی این راهپیمایی و تظاهرات تشکیل میشد، بلشویکها هم به صورت ناشناس (چون حزب مخفی بود) فعالانه شرکت میکردند و سعی داشتند تقاضاهای بیشتری به خواستهای کارگران اضافه کنند (مثل عفو محکومان سیاسی، آزادی سندیکاها، آزادی مطبوعات و بیان، فراخوان تشکیل مجلس مؤسسان، برقراری هشت سال کار در روز، واگذاری زمین به دهقانان، تساوی حقوق همه در برابر قانون، و غیره). حرف بلشویکها این بود که آزادی و خواستهای کارگران را با خواهش و التماس نمیتوان از تزار گرفت و در ضمن هشدار میدادند که کارگران بیدفاع در این تظاهرات مورد حملهٔ سربازان قرار خواهند گرفت و جوی خون به راه خواهد افتاد. با وجود این، با کارگران همراهی میکردند چون بخش بزرگی از کارگران هنوز به خوشقلبی و کمک تزار باور داشتند. روز ۹ ژانویهٔ ۱۹۰۵، کارگران همراه با خانوادهٔ خود، که عدهٔ آنها در حدود ۱۴۰هزار نفر تخمین زده شده است، به سوی کاخ زمستانی تزار در پترزبورگ رفتند. امّا همانطور که بلشویکها پیشبینی کرده بودند، سربازان تزاری به فرمان نیکلای دوّم به روی تظاهرکنندگان آتش گشودند و متأسفانه بیش از هزار نفر کشته و هزاران نفر زخمی شدند. آن روز در تاریخ جنبش کارگری روسیه «یکشنبهٔ خونین» نام گرفت. خبر به دیگر شهرهای روسیه رسید. موج خشم و اعتراض و اعتصاب در روسیه به راه افتاد. دهقانان به کارگران پیوستند. در چند ماه بعدی، زد و خوردهایی نیز میان معترضان و پلیس و حتّی ارتش پیش آمد و معترضان کشتههایی نیز دادند. سوسیال دموکراتها و بهویژه بلشویکها همهجا با مردم همراه بودند. خیزش عمومی بهسرعت گسترش مییافت. لنین در مقالهای که با عنوان «آغاز انقلاب در روسیه» در شمارهٔ ۴ (۳۱ ژانویه ۱۹۰۵) روزنامهٔ بلشویکی «وِپریود» نوشت، به رخداد یکشنبهٔ خونین و «درس بزرگی که پرولتاریا از جنگ داخلی گرفت» و گسترش و اعتلای انقلاب و آغاز قیام مسلّحانهٔ تودهیی پرداخت و نوشت: «قیام کنونی در خود پترزبورگ صرفنظر از اینکه چگونه تمام شود، مسلّماً نخستین مرحلهٔ قیامی گستردهتر و آگاهانهتر و آمادهتر خواهد بود.»
نارضایتی به ارتشی که در حال جنگ با ژاپن بود نیز رسید. چند ماه بعد، در تابستان (ژوئن) ۱۹۰۵، ناویان رزمناو «پوتِمکین» (یا پاتیومکین) که در بندر اُدِسا در دریای سیاه لنگر انداخته بود دست به شورش زدند. تزار کشتیهای جنگیاش را برای سرکوب این قیام فرستاد، امّا ناویان این کشتیها از تیراندازی به رفقای خود سرپیچی کردند. متأسفانه دستِآخر این قیام به علّت نداشتن رهبری آزموده شکست خورد. «پوتِمکین» پس از یازده روز سرگردانی ناگزیر شد به سواحل رومانی برود و خود را تسلیم مقامهای رومانی کند. ناویان شورشی که به روسیه بازگشتند محاکمه و اعدام و تبعید شدند. امّا این قیام پایههای ارتش تزاری را متزلزلتر کرد و گام مهمی در راه اعتلای جنبش مبارزه با رژیم سلطنتی مطلق تزار بود.
تظاهرات کارگران و دهقانان و زحمتکشان، زد و خوردهای مسلّحانهٔ پلیس و مردم (و بعدها قیام ناویان پوتمکین) زمینههایی را فراهم آورده بود که ناراضیان را به فکر قیام مسلّحانه انداخته بود. همهٔ اینها منجر به آن شد که تزار و بورژوازی لیبرال سازشکار و مرتجع که نمیخواستند بساط رژیم تزاری فروپاشد، به فکر انجام اصلاحاتی سطحی افتادند تا مردم را آرام کنند و از عمیق شدن انقلاب جلوگیری کنند. رژیم تزاری در عین حال به ایجاد تفرقههای قومی و دینی و دامن زدن به دشمنی میان ترک و ارمنی، و یهودی و مسیحی و غیره نیز دست یازید. (در آستانهٔ انقلاب مشروطیت در ایران نیز نمایندگان بورژوازی لیبرال به یاری اعضای فراماسونی مثل میرزا مَلکَم خان، در زمان ناصرالدینشاه برای خواباندن جوشوخروش مردم به همین اصلاحات آبکی و تشکیل «مجلس شورای دولتی» تحت فرمان شاه متوسّل شدند- که البته خیلی زود برچیده شد- تا نظام سلطنت مطلق و اشرافی را بتوانند حفظ کنند.)
در این احوال، دیدگاهها و مواضع تاکتیکی بلشویکها و منشویکها در برخورد با وضعیت بحرانی موجود، از جمله در ارتباط با قیام مسلّحانه، برانداختن دولت تزاری، دولت انقلابی موقت و شرکت سوسیال دموکراسی در آن، مناسبات با دهقانان (که بخش بزرگی از جمعیت آن روز روسیه را تشکیل میدادند) و با بورژوازی دموکرات و جز آن تفاوت قابلتوجهی با یکدیگر داشت. اگرچه منشویکها و بلشویکها هر دو جزو حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه بودند، ولی هر کدام مراکز و دفترهای خود و روزنامههای خود را داشتند و در عمل به صورت دو حزب جداگانه عمل میکردند. منشویکها روزنامهٔ «ایسکرا» را در دست داشتند و منتشر میکردند، و بلشویکها از ژانویهٔ ۱۹۰۵ روزنامهٔ «وِپریود» («به پیش») را در ژنو منتشر میکردند. (پس از کنگرهٔ سوّم حزب سوسیال دموکرات (بلشویک)، روزنامهٔ «پرولتاری» بهجای وپریود ارگان مرکزی حزب شد.) به علّت اختلاف در تاکتیکها، لزوم برگزاری کنگرهٔ سوّم حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه بیش از پیش احساس میشد. بلشویکها ابتکار سازماندهی و برگزاری کنگره را به عهده گرفتند، ولی منشویکها به کنگره نرفتند و «کنفرانس کارکنان حزبی» خودشان را با نمایندگان ۸ کمیتهٔ حزبی تشکیل دادند. کنگرهٔ بلشویکها در بهار (آوریل) سال ۱۹۰۵با حضور ۲۴ نماینده از ۲۱ سازمان حزبی (و ۱۴ نماینده با حق رأی مشورتی) در لندن، و کنفرانس منشویکها نیز همزمان در ژنو برگزار شد. به همین دلیل بود که لنین اوضاع را چنین توصیف کرد: «دو کنگره، دو حزب». قطعنامهها و مصوّبههای این دو همایش نشانگر دو تاکتیک متفاوتِ این دو جناح سوسیال دموکراسی روسیه در جریان تحوّلات پیش رو بود.
بلشویکها معتقد بودند که انقلاب بورژوا-دموکراتیک که در روسیه در حال شکلگیری بود به پرولتاریا فضا و فرصت تشکل و رشد سیاسی میدهد. به همین علّت، پرولتاریا خواستار پیروزی قطعی این انقلاب است و در این راه، دهقانان متحد طبیعی کارگراناند. البته بورژوازی لیبرال تا آنجا با انقلاب پیش خواهد آمد که رژیم تزاری سرنگون نشود، بلکه فقط اندکی اصلاح و کمی محدود شود، و رژیم سلطنتی تزاری بر اساس قانون اساسی (مشروطه) ادامه یابد. پیروزی کامل انقلاب فقط به رهبری پرولتاریا و سازمان سیاسی آن، در اتحاد با دهقانان، قابل تأمین است. سوسیال دموکراسی برای پیروزی همهجانبهٔ انقلاب در دولت موقت شرکت خواهد کرد و تلاش خواهد کرد که رهبری آن را به دست گیرد.
منشویکها معتقد بودند که پیشوای انقلاب بورژوایی، بورژازی لیبرال است که پرولتاریا باید به آن- و نه دهقانان- نزدیک گردد. پرولتاریا نباید با مطرح کردن قیام (مسلّحانه) بورژوازی لیبرال را بترساند و از انقلاب روگردان کند و موجب تضعیف انقلاب شود. سوسیال دموکراتها نباید در دولت موقت شرکت کنند چون سوسیالیستی نیست، و در ضمن این شرکت ممکن است بورژوازی را بترساند. پرولتاریا باید کار خودش را به پیش ببرد و از بیرون به دولت و مجلس (اگر تشکیل شد) فشار آورد.
لنین به ارزیابی منشویکها از ماهیت و نیروی محرّک انقلاب روسیه انتقاد داشت، چون آنها صرفاً با توجه به تجربهٔ انقلابهای بورژوایی گذشته در اروپای غربی، و عدم توجه به منحصربهفرد بودن شرایط تاریخی تازهای که در روسیه در حال شکلگیری بود، تأکید و اصرار داشتند که در انقلاب روسیه نیز بورژوازی باید سرکردگی را به عهده داشته باشد، و به عبارت دیگر، نیروی محرّک انقلاب باشد. در حالی که لنین با ارائهٔ تحلیل مارکسیستی از وضعیت و آرایش نیروهای طبقاتی در روسیهٔ آن زمان، تصریح داشت که سرکردگی انقلاب باید و میتواند در دست طبقهٔ کارگر (در اتحاد با دهقانان) باشد؛ بورژوازی از انقلاب میترسد و تلاش دارد که با تزاریسم معامله کند. بهعلاوه، در حالی که منشویکها به توان (پتانسیل) انقلابی دهقانان روسیه اعتقادی نداشتند، لنین نشان داد که دهقانان متحدان طبیعی پرولتاریا در مبارزه برای پیروزیِ انقلاب دموکراتیک هستند.
در چنین زمینهٔ تاریخی بود که اندکی پس از برگزاری کنگرهٔ سوّم حزب سوسیال دموکرات کارگری (بلشویک) در بهار (آوریل) سال ۱۹۰۵، لنین کتاب دو تاکتیک سوسیال دموکراسی در انقلاب دموکراتیک را نوشت (همانطور که «یک گام به پیش، دو گام به پس» را چند ماه بعد از کنگرهٔ دوّم حزب نوشته بود). این کتاب نخستین بار در ماه ژوییهٔ ۱۹۰۵ توسط کمیتهٔ مرکزی حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه در ژنو منتشر شد. لنین در این کتاب برای نخستین بار در تاریخ مارکسیسم موضوع ویژگی انقلاب بورژوا-دموکراتیک در دوران امپریالیسم، و نیروهای محرّک و دورنمای آن را بررسی و تحلیل کرد. لنین در این کتابش به طور مفصّلی به اختلافهای تاکتیکی میان سوسیال دموکراتها در روند انقلاب دموکراتیک در حکومت سلطنت مطلق تزاری روسیه میپردازد.
دو تاکتیک سوسیال دموکراسی در انقلاب دموکراتیک
لنین در پیشگفتار کتابش ضمن اشاره به اوجگیری پُرشتاب انقلاب در روسیه مینویسد: «انقلاب با چنان سرعت و عمقی تعلیم میدهد که در دورههای مسالمتآمیز تحوّل سیاسی غیرقابل تصوّر است… آنچه اهمیت دارد این است که انقلاب نه فقط به رهبران، بلکه به تودهها نیز میآموزد.» او سپس به نقش سوسیال دموکراتها در زدن «مُهر و نشان پرولتاری به انقلاب» اشاره میکند و آن را «منوط به صحّت ارزیابی ما [سوسیال دموکراتها] از موقیعت سیاسی و درستی شعارهای تاکتیکی، و از طرف دیگر، به پشتیبانی نیروی مبارز عملاً موجود تودههای کارگر از این شعارها» میداند. در همین پیشگفتار، لنین در مورد تشکل و آموزش طبقهٔ کارگر در شرایط آن روزی روسیه و در زمینهٔ تحوّلهای جامعهٔ روسیه مینویسد: «اکنون تمام مطلب بر سر این است که مرکز ثقل عمدهٔ سیاسی این تربیت و تشکل در کجا باید باشد؟ در اتحادیهها و جمعیتهای علنی یا در قیام مسلّحانه و در کار ایجاد ارتش انقلابی و حکومت انقلابی؟» او سپس دوباره بر اهمیت شعارهای تاکتیکی صحیح تأکید میکند و مینویسد: «تدوین تصمیمهای تاکتیکی صحیح برای حزبی که میخواهد پرولتاریا را رهبری کند، نه اینکه فقط به دنبال حوادث گام بردارد، حائز اهمیت است… حزب ما باید در امر مراعات شدید قطعنامههای تاکتیکی خود برای احزاب دیگر نمونه باشد.» او سپس هدفش از نگارش این کتاب پس از برگزاری کنگرهٔ سوّم حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه را اینگونه بیان میکند: «مطالعهٔ دقیق قطعنامههای تاکتیکی… و درک وظایف مشخص پرولتاریای سوسیال دموکرات در انقلاب دموکراتیک.»
لنین متن اصلی کتاب را با طرح کردن «یک مسئلهٔ سیاسی مبرم» در اوضاع آن روز روسیه آغاز میکند که مربوط به دعوت از مجلس مؤسسان است. یادآوری میشود که در آن زمان در روسیه هنوز سلطنت مطلق تزار نیکلای دوّم حکومت میکرد و هنوز هیچ نهاد قانونگذاری در کشور وجود نداشت (مثل ایران آن زمان که زیر سلطنت مطلق قاجاریه و در آستانهٔ انقلاب مشروطیت بود که حدود یک سال و نیم بعد رخ داد و منجر به تأسیس نخستین مجلس قانونگذاری «شورا» شد). به نوشتهٔ لنین، «دولت تزاری با یک مجلس مشورتی… موافقت دارد؛ پرولتاریای انقلابی خواستار انتقال کامل قدرت به مجلس مؤسسان است [که قبلاً در برنامهٔ حزبی بیان شده بود]، و علاوه بر آن، در راه سرنگون کردن رژیم تزاری و جایگزینی آن با دولت انقلابی موقت میکوشد؛ و بورژوزای لیبرال (حزب دموکرات مشروطهخواه «کادِت») میکوشد یک زدوبند حتّیالمقدور مسالمتآمیز میان تزار و تودهٔ انقلابی به وجود آورد تا قدرت به دست وی، یعنی بورژوازی، بیفتد… و خواستار سرنگونی رژیم تزاری نیست.» از همینجاست که لنین به ارزیابی برخورد سوسیال دموکراتها میپردازد که در قطعنامههای کنگرهٔ سوّم بلشویکها و کنفرانس منشویکها منعکس شده بود. لنین تاکتیک را اینگونه تعریف میکند: «منظور از تاکتیکِ حزب، روش سیاسی آن، یا به عبارت دیگر، خصلت و خطمشی و شیوههای فعالیت سیاسی آن است.» به نوشتهٔ لنین، محور قطعنامههای تاکتیکی کنگرهٔ سوّم، تعیین دقیق «روش سیاسی حزب به مثابه یک واحد کل نسبت به وظایف جدید و وضعیت سیاسی جدید» است که عنصر شاخص آن «جدایی کامل و قطعی و آشکار اکثریت عظیم مردم از دولت تزاری» است. لنین سپس به موضوع «دولت موقت انقلابی» پس از سرنگونی رژیم تزاری میپردازد که حزب پرولتاریایی باید اهمیت این دولت، شیوهٔ برخورد حزب با این دولت، شرایط شرکت حزب در این دولت، و شرایط فشار از پایین به این دولت را (در صورتی که حزب در آن شرکت نداشته باشد) روشن کند. لنین سپس متن کامل قطعنامهٔ کنگرهٔ سوّم را منعکس میکند که به طور مشخص به مسئلهٔ دولت موقت انقلابی (و نه به دست گرفتن قدرت به طور کلی) اختصاص داده شده و در آن به لزوم «تعویض حکومت [سلطنتی] مطلق با جمهوری دموکراتیک» و نقش بازدارندهٔ بورژوازی اشاره شده است. این قطعنامه مقرر کرده بود که «محتملترین سیر انقلاب… [باید] در بین طبقهٔ کارگر اشاعه داده شود؛ با توجه به تناسب قوا و عوامل دیگری که تعیین دقیق آنها از پیش غیرممکن است، شرکت حزب ما در دولت موقت انقلابی مُجاز است؛ شرط لازم چنین شرکتی، حفظ مداوم استقلال سوسیال دموکراسی است؛ و باید اندیشهٔ لزوم فشار دائمی بر دولت موقت… را در میان پرولتاریا ترویج کرد.» او با این توضیحها، زمینهٔ بحث خود در کتاب «دو تاکتیک…» را فراهم میکند.
لنین در تأکید بر اهمیت دولت موقت انقلابی که «قادر است آزادی کامل تبلیغات پیش از انتخابات را تأمین کند» مینویسد: «کسی که بخواهد این امر را نفی کند، قطعاً باید ادعا داشته باشد که دولت ترازی ممکن است جانب ارتجاع را نگیرد، میتواند در انتخابات بیطرف بماند، و میتواند نسبت به مظهر واقعی ارادهٔ مردم همدردی داشته باشد.» به نوشتهٔ لنین، «فقط دولت انقلابی که اُرگان قیام است» میتواند چنین کند، و «دولت لیبرال که با تزار زدوبند کرده باشد» نه خواستار مجلس مؤسسان انتخابی واقعی است و نه قادر به تأمین آزادی انتخابات. لنین سپس هشدار میدهد که «جنبهٔ طبقاتی تحوّل دموکراتیک نباید از نظر دور گردد» و ادامه میدهد که «در همان حال که بورژوازی دربارهٔ سرنگونی حکومت تزاری سکوت میکند، ما باید آن را در درجهٔ اوّل اهمیت قرار دهیم و در مورد لزوم تشکیل دولت موقت انقلابی اصرار کنیم.» او سپس بر تعیین برنامهٔ عمل این دولت «بر طبق شرایط عینی لحظهٔ تاریخی موجود و طبق وظایف دموکراسی پرولتاریا» تأکید میکند که «شامل تمام برنامهٔ حداقل حزب است که در شرایط فعلی کاملاً قابل اجراست، و نیز برای برداشتن گام بعدی به جلو و عملی کردن سوسیالیسم ضروری است.» در همینجا لنین از نیمهآنارشیستها انتقاد میکند که شرایط عینی و ذهنی موجود را در نظر نمیگیرند و بیدرنگ خواهان انقلاب سوسیالیستی در آن مرحلهاند. او مینویسد: «سطح فعلی تکامل روسیه و سطح فعلی آگاهی و تشکل تودههای وسیع پرولتاریا آزادی تامّ و فوری طبقهٔ کارگر را غیرممکن میسازد…. بدون آگاهی و تشکل تودهها و مبارزهٔ طبقاتی آشکار برضد تمام بورژوازی، کوچکترین سخنی دربارهٔ انقلاب سوسیالیستی نمیتواند در میان باشد…ما [انقلاب سوسیالیستی] را به تعویق نمیاندازیم، بلکه از همان راه جمهوری دموکراتیک، نخستین گام را به سوی آن برمیداریم… تنها به جملههای پُرسروصدا ولی توخالی آنارشیستی اکتفا نکنید.» در عین حال، لنین بر اساس قطعنامهٔ کنگرهٔ سوّم، به دو شرط شرکت در دولت موقت (اگر تناسب قوا امکانش را به وجود آورد) نیز اشاره میکند، یکی دفاع از منافع مستقل طبقهٔ کارگر، و دیگری مبارزه با تلاشهای ضدانقلابی. او در پاسخ به آنارشیستها و منشویکها که شرکت در دولت بورژازی را «در حکم تجلیل و تقدیس رژیم بورژوایی» میدانستند نوشت: «دوران طولانی ارتجاع سیاسی که از زمان کمون پاریس در اروپا حکمفرما است بیش از حد ما را با اندیشهٔ اعمال نفوذ فقط از پایین مأنوس کرده است… در این دورانی که روسیه میگذراند، اکتفا کردن به نمونههای قالبی کار گذشته جایز نیست.» لنین سپس مجدداً تأکید میکند که در صورتی که اعمال نفوذ از بالا میسّر نباشد، «اعمال نفوذ بر دولت موقت انقلابی از پایین در هر صورت وظیفهٔ ماست… هدفِ اعمال فشار مسلّحانهٔ پرولتاریا، حفظ و تحکیم و بسط و توسعهٔ پیروزیهای انقلاب» است.
در ادامه، لنین پس از روشن کردن موضع بلشویکها و کنگرهٔ سوّم دربارهٔ مرحلهٔ انقلاب و دولت موقت و وظایف سوسیال دموکراتها، به بازگویی موضع منشویکها بر اساس قطعنامهٔ «کنفرانس» آنها و انتقاد از این قطعنامه میپردازد که موضوع اصلی آن نیز «به دست آوردن قدرت و شرکت در دولت موقت» بود. نخستین انتقاد لنین به خودِ عنوانِ قطعنامه است که در آن آشفتهفکری وجود دارد، چون «دو مسئلهٔ کاملاً ناهمگون با یکدیگر مخلوط میشود: شرکت ما در یکی از مراحل انقلاب دموکراتیک [دولت موقت] از یک طرف، و در انقلاب سوسیالیستی [به دست گرفتن قدرت] از طرف دیگر.» ایراد بعدی لنین به قطعنامهٔ منشویکها این است که میگویند «پیروزی قطعی انقلاب بر تزاریسم ممکن است یا با قیام پیروزمندانهٔ مردم و تشکیل دولت موقت، یا با تصمیم به تشکیل مجلس مؤسسان» مسجّل گردد، در حالی که این دو در «پیروزی قطعی انقلاب بر تزاریسم» همردیف نیستند. «تصمیم» به تشکیل مجلس مؤسسان فقط پیروزی در حرف است، و قیام پیروزمندانهٔ مردم و استقرار دولت موقت معنایش پیروزی انقلاب در عمل است. ایرادِ لنین این است که منشویکها «در مقابل این حقیقت که نیرو و قدرت حاکم در دست تزار باقی میماند چشم فرومیبندند و فراموش میکنند که برای «استقرار» باید نیروی مستقر کردن داشت… مادام که قدرت در دست تزار است، هر «تصمیمی» که از طرف هر نمایندهای گرفته شود، همان یاوهسرایی پوچ و بیمقداری خواهد بود که… مارکس [در انتقاد از لیبرالها در انقلاب ۱۸۴۸ آلمان] آن را میکوبید که کلمات زیبا به کار میبردند… ولی عملاً قدرت را در دست شاه [آلمان] باقی میگذاشتند.» لنین مینویسد: «یک سوسیال دموکرات مجاز نیست ذهن کارگران را در خصوص راه واقعاً انقلابی مشوّب سازد و چیزی را پیروزی قطعی انقلاب بنامد که فاقد شرط اساسی پیروزی [سرنگونی تزاریسم] است.» ایراد بعدی لنین به منشویکها این است که در قطعنامهٔ خود راجع به دولت موقت انقلابی «فراموش کردهاند از جمهوری سخن به میان آورند!» که به معنای آن است که هدف آنها «رهبری مبارزهٔ پرولتاریا نبوده، بلکه لنگلنگان از دنبال جنبش پرولتاریا روان شدن است.»
لنین در اینجا از «مبهم و سردرگم» بودن تحلیل منشویکها از پایهٔ اجتماعی-اقتصادی انقلاب، «سکوت مطلق دربارهٔ وظایف پیکارجویانهٔ پرولتاریا»، «روحیهٔ تماشاگری غیرفعال» و «حاشیهرَوی و درازگویی» بدون اینکه بهروشنی تاکتیکهای سوسیال دموکراتها را معیّن کند، انتقاد میکند. او معتقد است که «طبقهٔ پیشرو باید با تهوّر بیشتری وظایف دموکراتیک خود را مطرح کند…» و با اشاره به متن مبهم قطعنامهٔ منشویکها که کلیگویی میکند و به طور مشخص از «استقرار جمهوری دموکراتیک» سخنی نمیگوید، مینویسد: «این زبان مردان سیاسی نیست؛ این زبان کارمندان بایگانی است!» و اینکه «ما اکنون برای مبارزه در راه جمهوری و برای جدّیترین شرکت پرولتاریا در این مبارزه، باید شعارها و رهنمودهای عملی بدهیم.» او در ادامه، ضمن نقل قول از نظر مارکس در تزهای مشهور او دربارهٔ فویرباخ که میگفت فیلسوفها تا کنون فقط دنیا را به اشکال گوناگون تعبیر و تفسیر میکردند، و حال آنکه سخن بر سر تغییر دادن جهان است، مینویسد که منشویکها هم «میتوانند نسبتاً خوب توصیف کنند و توضیح دهند، ولی بههیچوجه قادر نیستند در این مبارزه یک شعار صحیح بدهند.» انتقاد لنین از منشویکها این است که به علّت صراحت نداشتن در تاکتیک، نمیتوانند انقلاب را به جلو ببرند و در حقیقت آن را به عقب میبرند. لنین معتقد بود که برای پیشبُرد انقلاب روسیه در آن شرایط، باید از آن حدّی که بورژوازی سلطنتطلب میخواهد، تجاوز کرد. او دو شعار عمدهٔ سوسیال دموکراسی در آن لحظهٔ معیّن را (۱)دولت موقت انقلابی و (۲)جمهوری میداند. در حالی که منشویکها از «شعارهای دموکراتیک بورژوازی سلطنتطلب گامی فراتر نمینهند.» در همینجا لنین به همکاری سوسیال دموکراتها با بورژوازی در شرایط خاص اشاره میکند و مینویسد: «سوسیال دموکراسی که زمینهٔ عملش جامعهٔ بورژوایی است، نمیتواند بدون اینکه در بعضی موارد با دموکراسی بورژوایی همدوش گام بردارد در سیاست شرکت کند… ما همدوش بورژوازی انقلابی و جمهوریخواه حرکت میکنیم بدون اینکه با آن درآمیزیم، ولی شما [منشویکها] با بورژوازی لیبرال و سلطنتطلب همدوشید.» اشارهٔ لنین در اینجا به محدود بودن خواست منشویکها به تصمیم برای تشکیل «مجلس مؤسسان همگانی» است که آن را همردیف با «پیروزی قطعی انقلاب» دانسته بودند. در ادامه، لنین بر اهمیت اتحاد پرولتاریا با دهقانان و خردهبورژوازی در تلاش برای پیروزی انقلابِ (از لحاظ مضمون اقتصادی-اجتماعی) بورژوایی روسیه و استقرار جمهوری دموکراتیک و مشارکت در دولت موقت انقلابی تأکید میکند.
پرولتاریا و انقلاب بورژوایی
در فصل ششم کتاب «دو تاکتیک…» لنین به موضوع انقلاب بورژوایی و نقشی که پرولتاریا و سازمان سیاسی آن میتواند در آن به عهده بگیرد میپردازد. لنین خیزشی را که در سال ۱۹۰۵ در روسیه شکل گرفته بود، در مرحلهٔ انقلاب بورژوایی ارزیابی میکند ولی بسته به اینکه توازن نیروها در آن چگونه باشد و اینکه آیا سوسیال دموکراسی (نمایندهٔ سیاسی پرولتاریا) بتواند مُهر و نشان خود را بر آن بزند یا نه، ممکن است سرانجام متفاوتی داشته باشد. لنین با توجه به شرایط تاریخی اقتصادی-اجتماعی آن زمان روسیه، مینویسد: «در کشورهایی مثل روسیه، آنقدر که به طبقهٔ کارگر از کافی نبودن تکامل سرمایهداری آسیب میرسد، از خودِ سرمایهداری آسیب نمیرسد… از بین بردن کلیهٔ بقایای کهن [فئودالی و سرواژ] مسلماً به حال طبقهٔ کارگر سودمند است… بدین سبب، انقلاب بورژوایی به منتها درجه برای پرولتاریا سودمند است.» استدلال لنین این است که هرچه انقلاب بورژوایی در روسیه کاملتر و پیگیرتر باشد، میتواند شرایط را برای پرولتاریا در مبارزه با خودِ بورژوازی هموارتر کند تا پرولتاریا «به قول فرانسویها، تفنگ را از دوشی به دوش دیگر اندازد»، یعنی همان اسلحهای را که انقلاب بورژوایی در مقابل نظم کهن فئودالی و تزاریسم برای پرولتاریا فراهم کرده بود، همان آزادی را که این انقلاب بورژوایی خواهد داد، در مرحلهٔ بعدی انقلاب بر ضد خود بورژوازی متوجه کند. به همین دلیل است که او مینویسد: «بورژوازی از ترس پیشرفت و ترقی دموکراسی، که خطر افزایش قدرت پرولتاریا را در بر دارد، همواره به عقب مینگرد. پرولتاریا جز زنجیر خود چیزی ندارد از دست بدهد، ولی به کمک دموکراتیسم، تمام جهان را به دست خواهد آورد.» البته لنین تذکر میدهد که «دموکراسی بورژوایی داریم تا دموکراسی بورژوایی… باید قادر بود فرق میان دموکراسی بورژوایی جمهوری-انقلابی و دموکراسی بورژوایی سلطنتی-لیبرال را تمیز داد» و پرولتاریا باید برای رسیدن به دموکراتیسم پرولتری پیگیر و رساندن انقلاب بورژوایی به هدف نهایی آن قاطعانه مبارزه کند و «حدود چهاردیوار بورژوا-دموکراتیک انقلاب روس را به مقیاس عظیمی وسعت» دهد. لنین در همینجا به خطر «حل شدن» سوسیال دموکراسی در دموکراسی بورژوایی با وجود استقلال ظاهری اشاره میکند و تصریح میکند که اگر سوسیال دموکراسی «قادر نباشد مُهر و نشان استقلال پرولتری خود را بر جریان حوادث بگذارد»، در مبارزه با ناپیگیری بورژوازی آزادی عمل را از دست خواهد داد و در دموکراسی بورژوایی «حل میشود». لنین تأکید میکند در پیکار در مسیر انقلاب بورژوایی، سوسیال دموکراسی «باید خواهان پیروزی» باشد و بتواند «راه واقعی وصول به آن را» نشان دهد. در این مبارزه، لنین البته از توازن نیروهای اجتماعی و نیز سازشکاری و ناپیگیری بورژوازی غافل نیست و میداند که «اگر این نیروها [دهقانان و کارگران] کفایت نکرد، در این صورت تزاریسم موفق به زدوبند خواهد شد… کار به مشروطهٔ ناقص و نیمبند ختم خواهد شد. این نیز «انقلاب بورژوایی» خواهد بود، منتها یک انقلاب سقط شده و یک مولود نارس و حرامزاده.» (همان اتفاقی که در انقلاب بورژوا-دموکراتیک مشروطیت ایران افتاد و ناتمام ماند.) و دست آخر، لنین باز هم تأکید میکند که «فقط در صورتی که انقلاب دموکراتیک به پیروزی کامل برسد، پرولتاریا در مبارزه با بورژوازی ناپیگیر آزادی عمل خواهد داشت، فقط در این صورت در دموکراسی بورژوایی حل نخواهد شد، و مُهر و نشان پرولتری و دهقانی خود را بر تمام انقلاب خواهد گذارد.» در غیر این صورت، «سیاست دنبالهرَوی در لحظهٔ انقلاب… پرولتاریا را از راه منحرف میکند… و از اهمیت تاکتیک سوسیال دموکراسی میکاهد.»
لنین در ادامهٔ گفتارش دربارهٔ نقش فعال سوسیال دموکراسی در انقلاب بورژوایی روسیه، موضوع قیام مسلّحانه در شرایطی را مطرح میکند که زد و خوردهای مسلّحانه میان پلیس تزاری و معترضان و اعتصابکنندگان در شهرها و روستاهای روسیه به راه افتاده بود. او ضمن استناد به بیان صریح قطعنامهٔ کنگرهٔ سوّم حزب سوسیال دموکرات کارگری دربارهٔ «لزوم» قیام مسلّحانه برای پیروزی قطعی انقلاب، از تزلزل و ناروشنی قطعنامهٔ منشویکها و عقب افتادن آنها از حوادث، و موضع آنها که همردیف با موضع سلطنتطلبان مشروطهخواه شده است، انتقاد میکند و مینویسد: «رفقای نوایسکرایی، آیا میفهمید که به دنبال بورژوازی سلطنتطلب افتادهاید؟ آیا این نکته را از نظر دور داشتهاید که آشکار بودن عملیات انقلابی اکنون یکی از مهمترین شرایط نفوذ تربیتی در تودههای مردم است؟» در همینجا لنین از نتیجهگیری قطعنامهٔ منشویکها انتقاد میکند که در آن آمده است: «سوسیال دموکراسی نباید هدف خود را تصرف قدرت یا تقسیم آن در دولت موقت قرار دهد، بلکه باید به صورت حزب اپوزیسیون افراطی انقلابی باقی بماند.» انتقاد لنین این است که منشویکها از شعارها و تاکتیکهایی که در شرایطی دیگر (سلطهٔ دولت بورژوایی و رکود جنبش) درست بودهاند، در شرایطی متفاوت (شرایط اوجگیری انقلابی و امکان پیروزی انقلاب و تشکیل دولت موقت انقلاب) و نابجا استفاده میکنند. او مینویسد: «در لحظهای که تودهها برای نیل به پیروزی، هجوم قطعی خود را از هر سو آغاز میکنند، جریان کار از اساس دگرگون میگردد.»
لنین در ادامهٔ ارزیابیاش از قطعنامهٔ کنفرانس منشویکها و تاکتیکهای ارائه شده در آن، بار دیگر بر ضرورت جامع و هماهنگ بودن شعارها و تاکتیکها و هدف مبارزه تأکید میکند و با اشاره به «تاکتیک تشکیل گاهگاهی کمونهای انقلابی در این و آن شهر و استان» که در قطعنامهٔ کنفرانس منشویکها مطرح شده بود (در حالی که قبلاً به طور کلی عدم شرکت در دولت انقلابی را مطرح کرده بودند)، نتیجهگیریهای منشویکها را ضد و نقیض و درهم و برهم میداند، و از منشویکها به خاطر «آشفتهفکری و جملهبافی انقلابی» انتقاد میکند. لنین حتّی به کاربرد واژهٔ کمون ایراد میگیرد و آن را در شرایط خاص توسعه و رشد صنعتی-سرمایهداری آن روز جامعهٔ روسیه، «آواز دهل» میخواند. او با برشمردن اشتباههای کمون پاریس، از جمله مخلوط کردن مبارزه در راه جمهوری با مبارزه در راه سوسیالیسم، مینویسد: «به همان نسبتی که کمون سال ۱۸۷۱ پاریس در نظر ما گرامی است، به همان اندازه هم ما کمتر مُجازیم بدون تجزیه و تحلیل اشتباهها و شرایط مخصوص آن، به آن استناد کنیم.» او سپس به منشویکها میگوید که اگر کارگری از شما پرسید که این «کمون انقلابی» چیست، «ناچار باید بگویید: این دولتی بود که دولت ما نباید مثل آن باشد.» اشارهٔ لنین در اینجا توجه اکید به شرایط ویژهٔ هر موقعیت تاریخی، پرهیز از جملهبافی انقلابی، روشنی بیان، و بالاخره درسگیری از اشتباههای مرتکب شده در تجربههای گذشته است. لنین در ادامهٔ همین بحث، به این نکتهٔ مهم اشاره میکند که «وظایف سیاسی مشخص را باید در شرایط مشخص مطرح کرد. همهچیز نسبی است، همهچیز گذرنده است، همهچیز متغیّر است… حقیقت مجرّد وجود ندارد. حقیقت همیشه مشخص است.» اشارهٔ لنین در اینجا به نسخهبرداری از تلاشهایی است که در شرایط متفاوتی تجربه شده است. او در همینجا به مرحلهٔ مشخص مبارزهٔ سوسیال دموکراسی روسیه اشاره میکند و مینویسد: «مبارزه با حکومت مطلقه وظیفهٔ گذرنده و موقتی سوسیالیستهاست، و هرگونه بیاعتنایی به این وظیفه یا حقیر شمردن آن، خیانت به سوسیالیسم و خدمت به ارتجاع است.» ولی او باز هم تأکید میکند که «سوسیال دموکراسی باید حزبی جداگانه و مستقل و دارای جنبهٔ شدید طبقاتی باشد»، و «تز ما حاکی از اینکه به اتفاق بورژوازی باید با هم کوبید، جنبهٔ موقتی دارد و ما موظفیم متفق را مانند دشمن بهشدّت زیر مراقبت داشته باشیم.»
لنین در بخش دیگری از دو تاکتیک سوسیال دموکراسی در انقلاب دموکراتیک به موضوع تلاش فعالانهٔ سوسیال دموکراسی برای شرکت در دولت موقت و غلبه بر ناپیگیری بورژوازی و پیش بردن انقلاب میپردازد. منشویکها معتقد بودند که تشکیل دولت موقت توسط سوسیال دموکراسی (در صورت داشتن نیروی کافی) یا شرکت در آن موجب یأس پرولتاریا میشود چون چنان دولتی نمیتواند سوسیالیسم را عملی کند و نیازمندیهای حیاتی طبقهٔ کارگر را برآورده کند، و در ضمن، همانطور که در قطعنامهٔ کنفرانس تصویب کردهاند، «طبقات بورژوایی را از انقلاب رم میدهد و در نتیجه، دامنهٔ عمل انقلاب کاهش مییابد.» امّا لنین و بلشویکها مخالف این نظر بودند و معتقد بودند که «در این صورت سرکردگی انقلاب را تماماً به بورژوازی واگذار خواهیم کرد و پرولتاریا را کاملاً تحت قیمومیت بورژوازی درمیآوریم. پرولتاریا را مجبور میکنیم میانهرو و حرفشنو باشد تا مبادا بورژوازی رم کند.» بلشویکها در مقابل بورژوازی، به نیروی دهقانان به مثابه متحد طبقهٔ کارگر توجه داشتند که میتواند توازن نیروی انقلاب را به سود زحمتکشان تغییر دهد. لنین میپرسد: «آیا شما آقایان هیچ فکر کردهاید که دامنهٔ انقلاب به کدامیک از نیروهای واقعاً موجود اجتماعی وابسته است؟» و سپس ادامه میدهد: «ما مارکسیستها میدانیم که بورژوازی طرفدار ناپیگیر و مغرض و جبون انقلاب است و همینکه خواستهای مغرضانه و محدودش برآورده شد، علیه انقلاب و مردم دست به عمل خواهد زد… باقی میماند مردم، یعنی پرولتاریا و دهقانان. پرولتاریا تنها طبقهای است که قادر است تا هدف نهایی پیش رود… دهقانان به شرط اینکه سیر حوادث انقلابی موجب روشن شدن افکار آنها باشد، مسلماً تکیهگاه انقلاب و جمهوری خواهند بود… زیرا برخلاف بورژوازی، برای آنها حاکمیت مردم وحشتآور نیست، بلکه سودمند است… کسی که واقعاً به نقش دهقانان در انقلاب پیروزمندانهٔ روس پی ببرد، ممکن نیست بتواند بگوید در صورتی که بورژوازی از انقلاب برَمَد دامنهٔ انقلاب کاهش پیدا میکند.» در انتهای این بحث، لنین بار دیگر دو تاکتیک بلشویکها و منشویکها در برخورد با انقلاب بورژوا-دموکراتیک روسیه را مقایسه میکند: «قطعنامهٔ کنگره [بلشویکها] میگوید بورژوازی ناپیگیر است و حتماً سعی خواهد کرد پیروزیهای انقلاب را از چنگ ما درآورد. پس رفقا، کارگران، با انرژی بیشتری خود را برای مبارزه آماده کنید. مسلّح شوید، دهقانان را به سوی خود جلب کنید.» در حالی که قطعنامهٔ منشویکها میگوید: «بورژوازی ناپیگیر است و ممکن است از انقلاب برَمَد. پس رفقا، کارگران، مبادا فکر شرکت در دولت موقت را کنید چون بورژوازی خواهد رمید و دامنهٔ انقلاب کاهش خواهد یافت.»
لنین در خاتمهٔ این بحث و پیش از «پسگفتار» کتاب، به موضوع آمادگی و «کردار عملی» برای مبارزهٔ قطعی و «جرئت پیروز شدن» میپردازد و آن را یکی دیگر از علّتهای اختلافهای تاکتیکی میان منشویکها و بلشویکها میداند. او با تأکید بر اینکه سوسیال دموکراتها وظایف پیشین خود در دورههای پیشین مبارزه را فراموش نمیکنند به این نکته اشاره میکند که با توجه به پیش آمدن «عصر انقلابی در روسیه»، وظایف و شعارهای جدیدی تعیین میکنند و بیدرنگ برای تحقق آنها دست به کار میشوند. قیام مسلّحانه در آستانهٔ انقلاب بورژوا-دموکراتیک روسیه تاکتیک تازهٔ سوسیال دموکراتها برای دستیابی به پیروزی قطعی است، و برخلاف منشویکها که میترسیدند بورژوازی برمد، «از پیروزی میترسیدند، و پرولتاریا را از آن میترساندند»، بلشویکها بهروشنی از هدف نهایی خود و وظایف انقلابی سخن میگفتند.
در این بخش، لنین به ماهیت تحوّلی که در روسیه در جریان است اشاره میکند و مینویسد: «تحوّل دموکراتیک در روسیه، انقلابی که از لحاظ ماهیت اجتماعی-اقتصادی خود بورژوایی است» و ادامه میدهد: «به طور کلی، آزادی سیاسی در زمینهٔ مناسبات تولید معاصر، یعنی سرمایهداری، تماماً آزادی بورژوایی است… پرولتاریا دریافته است که [این] آزادی سیاسی برای او لازم است و بیش از همه هم لازم است. پرولتاریا راه نجات خود را نه در سرپیچی از مبارزهٔ طبقاتی، بلکه در تکامل این مبارزه، بسط دامنهٔ آن، بالا بردن سطح آگاهی و تشکل و قاطعیت آن میداند.» در همین بحث است که او به مراحل گذار انقلابی در دوران امپریالیسم و در شرایطی که هنوز چیزی به عنوان قطب سوسیالیستی یا اردوگاه سوسیالیستی وجود نداشت اشاره میکند و مینویسد: «انقلاب دموکراتیک یک تحوّل بورژوایی است… ولی ما مارکسیستها باید بدانیم که برای نیل به آزادی واقعی پرولتاریا و دهقانان هیچ راهی بهجز آزادی به شیوهٔ بورژوایی و ترقی به شیوهٔ بورژوایی نبوده و نمیتواند باشد. فراموش نکنیم که در حال حاضر، برای نزدیک کردن سوسیالیسم… سوای جمهوری دموکراتیک و دیکتاتوری انقلابی دموکراتیک پرولتاریا و دهقانان وسیلهٔ دیگری موجود نیست و نمیتواند باشد.» به عبارت دیگر، در دورهٔ امپریالیسم نمیتوان مرحلهٔ انقلاب بورژوا-دموکراتیک را دور زد و مستقیم به سوی سوسیالیسم رفت.
لنین از مارکس (در «مبارزهٔ طبقاتی در فرانسه») نقل قول میکند که «انقلاب لوکوموتیو تاریخ است» و میافزاید: «رهبران احزاب انقلابی در چنین مواقعی باید وظایف خود را با تهوّر بیشتر مطرح کنند» تا نهفقط از جنبش انقلابی عقب نیفتند، بلکه انقلاب را به جلو سوق دهند و نگذارند که در چارچوب تنگ آزادیهای بورژوایی محدود بماند. در آستانهٔ انقلاب دموکراتیک بر ضد رژیم سلطنتی مطلق تزاری، لنین این بخش از کتابش را اینگونه به پایان میبرد: «در رأس تمام مردم و بهویژه دهقانان، در راه آزادی کامل، در راه انقلاب پیگیر دموکراتیک، در راه جمهوری به پیش!»
در فصل «پسگفتار» کتاب، لنین به تلاش بورژوازی لیبرال برای محدود نگه داشتن جنبش انقلابی و طبقهٔ کارگر و روی خوش نشان دادن این بورژوازی به منشویکها میپردازد. او مینویسد: «بورژوازی همیشه به حکم غریزهٔ طبقاتی خوب میداند که پرولتاریا و «مردم» به مثابه گوشت دَمِ توپ بر ضد حکومت مطلقه مفیدند، ولی در صورت پیروزی قطعی بر تزاریسم و انقلاب دموکراتیک برای آن خطرناکاند. پس با تمام قوا تلاش میکند «پرولتاریا به ایفای نقشی محجوبانه در انقلاب اکتفا کند، و «واقعبین و عملیتر» باشد…» روشنفکران بورژوا حتّیٰ با استفادهٔ ظاهری از ادبیات مارکسیستی، سعی میکنند «جنبش پرولتاریا را فقط به جنبش حرفهیی [صنفی] منحصر نماید… تا آن را از سیاست دور نگاه دارد.» این در حالی است که سوسیال دموکراتهای انقلابی با توجه به شرایط انقلابی موجود آن زمان در روسیه، خواستار آن بودند که پرولتاریا به مثابه پیشروترین طبقهٔ تا آخر انقلابی تلاش کند مجدانه در انقلاب شرکت کند و رهبری آن را نیز به عهده بگیرد.
لنین در آخرین گفتارهای «پسگفتار» کتابش به توضیحهایی دربارهٔ دو مفهوم «انقلاب و دیکتاتوری»، با توجه خاص به شرایط و وضعیت روسیهٔ اوایل قرن بیستم، میپردازد. او به درک طبقات و قشرهای اجتماعی (بورژوازی لیبرال و بورژوازی دموکراتیک، و پرولتاریا و دهقانان) از انقلاب و واکنش آنها در برابر انقلاب اشاره میکند و مینویسد: «بورژوا لیبرالها… شروع به درک ضرورت تصدیق انقلاب کردند. نه برای آنکه انقلابیاند، بلکه به حکم ضرورت و برخلاف ارادهٔ خود [انقلاب را تصدیق میکنند]… این سوداگران فطری از مبارزه و انقلاب نفرت دارند ولی جریان اوضاع آنها را وادار میکند… میکوشند خود را با کِسوَت انقلابیگری بیارایند… این بیشتر پیشرفت و موفقیتهای واقعی و عیان جنبش انقلابی را نشان میدهد که [بورژوازی لیبرال] را وادار کرده است به وجود انقلاب اعتراف کند… امّا همان نغمهٔ قدیمی را ساز میکنند که میشود کار را مسالمتآمیز به سرانجام رساند، و نیکلای [تزار روسیه] ممکن است آنها را به حکومت دعوت کند.» در اینجا لنین وظیفهٔ سوسیال دموکراسی انقلابی در چنین شرایطی را مطرح میکند که «باید مضمون واقعی انقلاب را به طور روشن، صریح، پیگیر، و قطعی تعریف کند» که به اعتقاد بلشویکها چیزی نیست جز آنچه در شعار «دیکتاتوری انقلابی دموکراتیک پرولتاریا و دهقانان» منعکس شده است. لنین در اینجا تعریف مارکسیستی انقلاب را یادآوری میکند: «در هم شکستن جبری روبنای سیاسی کهنهای که تضاد آن با مناسبات تولیدی نوین در لحظهٔ معیّنی موجب ورشکستگی آن شده است.» روسیهٔ آن زمان آبستن انقلاب بورژوایی و گذار از نظام فئودالی به سرمایهداری بود، و روبنای کهنه (سلطنت مطلق تزاری) دیگر با مناسبات نوین تازه (سرمایهداری) همخوان نبود و باید برچیده میشد. لنین در اینجا با اشاره به سوءاستفاده همه طبقات از کلمهٔ انقلاب، اضافه میکند که «انقلاب را همه به رسمیت میشناسند، ولی اکنون وظیفه این است که تصریح شود چه طبقات بهخصوصی باید روبنای جدید را بسازند و چگونه بسازند. بدون چنین تصریحی، شعار انقلاب پوچ و بیمضمون خواهد بود.» تأکید لنین در اینجا بر تأثیر و نفوذ نیروهای مترقی و انقلابی بر روند انقلاب است که پله به پله انقلاب را به جلو سوق میدهد. در همین بحث دربارهٔ روند انقلاب و پیروزی آن و تحکیم آن به سود زحمتکشان است که لنین مفهوم دیکتاتوری انقلابی دموکراتیک پرولتاریا و دهقانان در مرحلهٔ انقلاب دموکراتیک را بیشتر توضیح میدهد.
امروزه، در قرن بیستویکم، واژهٔ دیکتاتوری معنای عامّ دیگری پیدا کرده که لنین نیز بیشتر از یک قرن پیش به منشأ آن اشاره کرده است. او مینویسد: «بورژوا دیکتاتوری را به معنای الغای کلیهٔ آزادیها و تضمینهای دموکراسی، به معنای انواع خودسریها و سوءاستفاده از قدرت به نفع شخص دیکتاتور تعبیر مینماید.» او سپس بر این مسئلهٔ مهم تأکید میکند که فرق است میان مفهوم دیکتاتوری طبقه (مثلاً طبقهٔ کارگر یا بورژوازی) با دیکتاتوری فردی، و فرق است میان مضمون دیکتاتوری طبقه در انقلاب دموکراتیک و در انقلاب سوسیالیستی. در مارکسیسم و لنینیسم وظیفهٔ دیکتاتوری طبقه «محو بقایای مؤسسات کهنه» پس از پیروزی انقلاب و در هم شکستن روبنای سیاسی و دستگاه دولتی کهنه است. در این مضمون، دیکتاتوری به معنای مستحکم کردن دستاوردهای سیاسی-اجتماعی-اقتصادی انقلاب و دولت انقلابی است که ماهیت آن باید دموکراتیک و به سود زحمتکشان و دیگر طبقات و قشرهای حامی انقلاب باشد که میتوانند انقلاب را به سرانجام برسانند.
در آخرین گفتار این بخش و کتاب، لنین ضمن اشاره به وضعیت متفاوت روسیه با انقلاب ۱۸۴۸ آلمان از لحاظ نیروهای انقلابی و مرحلهٔ انقلاب بورژوایی، به نقش دهقانان در اتحاد با نیروهای شرکت کننده در انقلاب، و لزوم از میان بردن فئودالیسم برای به پیروزی رساندن قطعی انقلاب دموکراتیک اشاره میکند. او بار دیگر تأکید میکند که «فقط پرولتاریا قادر است در این مبارزه تا آخر از دهقانان پیشتیبانی کند» در حالی که بورژوازی لیبرال حاضر است برای حفظ موقعیت خود، با ملاکان و مرتجعان بر سر خواستهای دهقانان سازش کند. در حالی که منشویکها به توان (پتانسیل) انقلابی دهقانان روسیه اعتقادی نداشتند، لنین خاطر نشان میکند که دهقانان متحدان طبیعی پرولتاریا در مبارزه برای پیروزیِ انقلاب دموکراتیک هستند.
آخرین نکتهای که لنین در این کتابش به آن میپردازد، ضرورت مبارزهٔ سیاسی پرولتاریا در کنار مبارزهٔ صنفی و سندیکایی و انتقاد از اقتصادگرایی (اکونومیسم) منشویکها در مرحلهٔ انقلاب بورژوا-دموکراتیک روسیه در سال ۱۹۰۵ است که وظایف جنبش عظیم سیاسی پرولتاریا را درک نمیکنند. بزرگترین دستاورد تاریخی طبقهٔ کارگر در این مرحله از انقلاب روسیه، «شوراها» بودند که سرمشق سیستم دولتی شوروی پس از پیروزی انقلاب ۱۹۱۷ شدند.
کتاب دو تاکتیک سوسیال دموکراسی در انقلاب دموکراتیک لنین اثر مهمی در گنجینهٔ اندیشگی (ایدئولوژیکی) لنینیسم و توسعهٔ تکمیل نظریهٔ مارکسیستی انقلاب در عمل است. مضمون این کتاب، به طور مشخص، به چالش کشیدن نظریهها و تاکتیکهای منشویکها در انقلاب بورژوا-دموکراتیک سال ۱۹۰۵ روسیه است، امّا حاوی دیدگاههای عامّ و عملی قابلتوجهی در تدوین تاکتیکهای ممکن کمونیستها در مبارزه در راه به پیروزی رساندن انقلاب دموکراتیک و ضداستبدادی، نقش پیشاهنگ پرولتاریا و سرکردگی حزب آن در این انقلاب، اتحاد میان طبقهٔ کارگر و دهقانان، شناخت نیروهای بازدارندهٔ انقلاب، تنوّع راهها و شیوههای رسیدن به جمهوری دموکراتیک، و تحکیم دستاوردهای انقلاب و دستیابی به دموکراسی است. مثل هر کتاب دیگر لنین، این کتاب را نیز نمیتوان به سطح دستورهای عملی برای مبارزهٔ کمونیستها در همه و هر زمان و شرایطی تقلیل داد، اگرچه حاوی رهنمودها و اندیشههایی بنیادی دربارهٔ ضرورتهای تاکتیکی جنبش ترقیخواهی کمونیستی است.
مختصری دربارهٔ انقلاب اوّل روسیه ۱۹۰۵- ۱۹۰۷
در روند انقلاب اوّل روسیه، پس از صلح روسیه با ژاپن در اوت ۱۹۰۵، رژیم سلطنتی ارتجاعی تزار فرصت یافت که به سرکوب جنبش داخلی بپردازد. رژیم تزار در این سرکوب از کمک دیگر نیروهای امپریالیستی که نگران گسترش قیام و انقلاب به کشورهای مستعمرهشان بودند، برخوردار بود. اوج خیزش انقلابی، اعتصاب عمومی و آغاز قیام مسلّحانه کارگران و دهقانان مسکو در روز ۱۰ دسامبر ۱۹۰۵ بود که پس از حدود یک هفته، در نهایت، بر اثر عدم آمادگی و هماهنگی سازمانی و تاکتیکی و تکنیکی نیروهای انقلاب، و از جمله عقب ماندن رهبری سوسیال دموکراتها از تودهها، بهشدّت سرکوب شد. در نتیجه، روز ۱۹ دسامبر بلشویکها کارگران را دعوت به قطع مبارزهٔ مسلّحانه کردند. لنین در مقالهٔ «درسهای قیام مسکو» که در ۲۹ اوت ۱۹۰۵ در نشریهٔ «پرولتاری» (ارگان مرکزی بلشویکها پس از کنگرهٔ چهارم) نوشت، علّتهای شکست این قیام را توضیح میدهد. چند ماه، در آوریل ۱۹۰۶، کنگرهٔ چهارم حزب سوسیال دموکرات کارگری در استکهلم (سوئد) با حضور ۴۶ نمایندهٔ صاحبرأی بلشویک و ۶۲ نمایندهٔ دارای رأی منشویک تشکیل شد که در آن منشویکها اکثریت کمیتهٔ مرکزی و اعضای هیئت تحریریهٔ ارگان مرکزی حزب را به دست آوردند، برنامهٔ ارضی آنها به تصویب رسید، احزاب ملّی در حزب واحد کارگری سوسیال دموکرات تصویب شد، و البته برای نخستین بار، اصل مرکزیت دموکراتیک در اساسنامهٔ حزب به تصویب رسید.
در روزهای توفانی دسامبر ۱۹۰۵، رژیم تزاری تن به اعلام قانون انتخابات دومای دولتی داد، که البته بیش از نیمی از مردم روسیه در آن از حق رأی محروم بودند و ملاکان و سرمایهداران و اشراف همچنان در تعیین نمایندگان دست بالا را داشتند. بلشویکها انتخابات دومای اوّل را تحریم فعّال کردند، ولی لنین بعدها نوشت که تحریم دومای اوّل اشتباه بود زیرا انقلاب نقطهٔ اوج خود را پشت سر گذاشته بود. امّا چند ماه بعد، در ۸ ژوییهٔ ۱۹۰۶ (یعنی تقریباً یک ماه پیش از امضای فرمان مشروطیت توسط مظفرالدینشاه) ، به فرمان تزار که از خواستهای نمایندگان دوما دربارهٔ مسئلهٔ ارضی و آزادی زندانیان سیاسی و آزادی سندیکاهای کارگری ناراضی بود، دومای اوّل منحل شد، و پیوتر استولیپین به نخستوزیری گمارده شد. بلشویکها تاکتیک خود را تغییر دادند و در انتخابات دومای دوّم فعالانه شرکت کردند تا از تریبون آن برای ترویج افکار انقلابی و رسوا کردن استبداد سلطنتی و بورژوازی ضدانقلابی استفاده کنند. دومای دوّم در ماه فوریهٔ ۱۹۰۷ (۳۰ بهمن ۱۲۸۵) تشکیل شد. در حدود دو ماه بعد، کنگرهٔ پنجم سوسیال دموکراتهای روسیه در لندن برگزار شد که موضوع عمدهٔ آن موضعگیری در برابر حزبهای بورژوایی بود. اکثریت ۱۲ کمیتهٔ مرکزی ۱۲ نفری منتخب این کنگره از بلشویکها بودند. سوّم ژوئن ۱۹۰۷ (۱۲ خرداد ۱۲۸۶) دومای دوّم نیز به فرمان تزار منحل شد. سرکوبها شدیدتر شد. لنین که در ماه نوامبر ۱۹۰۵ مخفیانه به روسیه آمده بود، در نیمهٔ سال ۱۹۰۷ مجدداً به خارج از کشور رفت. این مهاجرت دوّم لنین تا آوریل ۱۹۱۷ طول کشید.
انقلاب اوّل روسیه با وجود آنکه شکست خورد، ولی در نظام خودکامهٔ سلطنتی رخنهٔ قابلتوجهی به وجود آورد؛ نظام امپریالیستی جهانی را به واهمه انداخت؛ شکلها و شیوههای نوینی از مبارزه را به تودهها آموخت؛ نخستین انقلاب در تاریخ جهان بود که در آن حزب مارکسیستی طبقهٔ کارگر به صورت نیروی سیاسی مستقلی با برنامه و استراتژی و تاکتیک خود شرکت کرد؛ و بالاخره اینکه تأثیر نیرومندی در جنبشهای انقلابی و کارگری جهان، از جمله در انقلاب بورژوا-دموکراتیک مشروطیت ایران داشت که از نیروی اندیشگی و مادّی انقلابیون روس بهرههای زیادی برد.
دورهٔ پنج سالهٔ بعد از شکست انقلاب اوّل روس، دورهٔ ارتجاع استولیپینی و سرکوبهای وحشیانهٔ رژیم تزاری، و در عین حال، دورهٔ تجدید سازمان و تجدید نیروی سوسیال دموکراتهای کارگری روس بود.
به نقل از «نامۀ مردم»، شمارۀ ۱۰۲۸، ۵ تیر ماه ۱۳۹۶