مسایل سیاسی روز

به مناسبت صدمین سالگرد انقلاب سوسیالیستی اکتبر ۲۰۱۷ – ۱۹۱۷ – روسیه در میان دو انقلاب

مروری بر چند اثر کلاسیک لنینیسم و زمینه‌های تاریخی و اجتماعی آنها

 انقلاب بورژوا-دموکراتیک روسیه که از سال ۱۹۰۵ شعله‌ور شده بود، در ماه‌های فوریه و مارس ۱۹۱۷ خیز دیگری برداشت که در نهایت به سرنگونی سلطنت مطلق تزاری نیکلای دوّم و تشکیل دولت موقت و شوراهای کارگران و دهقانان و سربازان پتروگراد (پایتخت روسیه) منجر شد. بلشویک‌های روسیه، به رهبری لنین و یاران او، که در دو دههٔ گذشته تجربه‌های زیادی آموخته و کارآزموده شده بودند، خود را برای مرحلهٔ بعدی انقلاب، یعنی گرفتن قدرت از سرمایه‌داری و به قدرت رساندن طبقهٔ کارگر و دهقانان و زحمتکشان، از لحاظ نظری و عملی آماده می‌کردند.

پس از انقلاب فوریهٔ ۱۹۱۷، لنین در آثاری مثل «دربارهٔ وظایف پرولتاریا در انقلاب حاضر»، «قدرت دوگانه»، و «وظایف پرولتاریا در انقلاب ما» برنامه و تاکتیک بلشویک‌ها در وضعیت موجود و در تلاش برای تحقق انقلاب پرولتری و گام گذاشتن در راه سوسیالیسم را توضیح می‌دهد. لنین در همین ایّام «دولت و انقلاب» را نوشت و در سپس در نوشته‌های گوناگون، به موضوع ضرورت قیام و به دست گرفت قدرت دولتی پرداخت که در نهایت، در انقلاب پیروزمند اکتبر ۱۹۱۷ از عرصهٔ نظری به عرصهٔ عمل در آورده شد.

انقلاب  بورژوا-دموکراتیک ۱۹۰۵- ۱۹۰۷ روسیه بر ضد رژیم سلطنتی مطلق تزار نیکلای دوّم، در شرایطی که روسیه راه توسعهٔ سرمایه‌داری را با سرعت می‌پیمود و طبقهٔ کارگر در حال رشد بود، در نهایت با خشونت سرکوب شد، امّا بذرهای این انقلاب به هدر نرفت و بار دیگر در سال ۱۹۱۷ شکفت. در روند انقلاب اوّل (که یک سال زودتر از انقلاب مشروطیت ایران آغاز شد)، تزار به تشکیل مجلسی به نام «دوما» تن در داد که مجمعی از نمایندگان خاص و برگزیدهٔ طبقات حاکم روسیه بود که در عمل قدرتی هم نداشت و تمام قدرت سیاسی همچنان در دست دربار و شورای وزیران رژیم سطلنتی و البته بیش از همه در دست خود تزار بود. در سال‌های پس از آن انقلاب، تزار همین دوما را نیز دو بار منحل کرد. دومای سوّم از لحاظ شرایط و شیوهٔ انتخاب نمایندگان، حتّی از دو دومای قبلی نیز ارتجاعی‌تر بود، ولی تنها دومایی بود که دورهٔ کامل پنج‌ساله‌اش را تا سال ۱۹۱۲ گذراند. دومای چهارم، که زیر سلطهٔ کامل مالکان بزرگ و سرمایه‌داران بزرگ بود، در پی انقلاب فوریهٔ ۱۹۱۷ از هم پاشید و بخشی از آن با عنوان «کمیتهٔ موقتی دوما» به جا ماند که نخستین دولت موقت پس از انقلاب فوریه را تشکیل داد. علّت‌های عمدهٔ شکست انقلاب ۱۹۰۵- ۱۹۰۷، که تقریباً مقارن با انقلاب مشروطیت در ایران بود، عبارت بودند از: کافی نبودن نیروی کارگران و دهقانان، نبود اتحاد محکم میان کارگران و دهقانان (که هنوز چشم امید به تزار داشتند)، نبود هماهنگی کافی میان کارگران، نبود مرکز سیاسی واحد برای رهبری قیام در سراسر کشور، و حمایت مالی امپریالیست‌های خارجی از تزار به علّت هراس از گسترش انقلاب به کشورهای دیگر. اگرچه انقلاب ۱۹۰۵ به هدف اصلی خود که برانداختن رژیم سلطنتی تزاری بود دست نیافت، ولی نخستین رخنه را در رژیم خودکامهٔ سلطنتی انداخت. حزب مارکسیستی طبقهٔ کارگر در این انقلاب تجربه‌ای غنی به دست آورد. بلشویک‌ها هنگام انقلاب پیشرَوی را آموختند، و شکست انقلاب، شیوهٔ عقب‌نشینی منظم و حفظ نیروهای اصلی را به آنان آموخت.

دههٔ بعد از شکست انقلاب اوّل روسیه، شاهد بی‌رحمانه‌ترین ارتجاع سیاسی و سرکوب جنبش انقلابی در روسیه بود. تا مدّتی، از شدّت مبارزهٔ توده‌ها کاسته شد و امواج جنبش کارگری و اعتصاب‌ها فروکش کرد. جنبش نیاز به فرصت برای تجدید انرژی داشت، ولی آتش انقلاب همچنان در زیر خاکسترِ شکست، زنده بود. در این دورهٔ شکست، تزلز‌ل‌های اندیشگی و گرایش‌های تسلیم‌طلبانه یا ماجراجویانه پدیدار می‌شد که هر دو به امکان انقلابی توده‌ها و پیروزی طبقهٔ کارگر ناباور بودند. در این روزهای دشوار، لنین که مجبور به ترک وطن شده بود (تابستان ۱۹۰۷)، واقع‌بینانه و امیدوارانه می‌نوشت: «ما توانستیم سالیان دراز در دورهٔ پیش از انقلاب کار کنیم. سوسیال دموکرات‌ها حزبی پرولتری به وجود آورده‌اند که از ناکامی در برابر نخستین یورش روحیهٔ خود را نمی‌بازد. این حزب بدون آنکه خود و سرنوشتش را به نتایج مرحله‌ای از مراحل انقلاب‌های بورژوایی وابسته سازد، به سوی سوسیالیسم پیش می‌رود.» در آن سال‌های دشوار، علّت‌های بنیادی عینی انقلاب مثل فقر و نابرابری و بی‌عدالتی و بی‌حقوقی همچنان باقی بود، و دیر یا زود جنبش انقلابی بار دیگر اوج می‌گرفت. هدف سیاسی اصلی بلشویک‌ها، پیروزی کامل انقلاب بورژوا-دموکراتیک و ارتقای آن به انقلاب سوسیالیستی بود. امّا وضع تغییر کرده بود و مبارزهٔ انقلابی بایستی در شرایطی دیگر ادامه می‌یافت. بلشویک‌ها در عرصهٔ مبارزهٔ ایدئولوژیکی نیز با تسلیم‌طلبان و فرصت‌طلبان و ماجراجویان و ایدئالیست‌ها و هواداران «توکل به قضا و قدر» سخت درگیر بودند. کتاب «ماتریالیسم و اِمپیریوکریتیسیسم- نظریات انتقادی بر فلسفهٔ ارتجاعی» که لنین در سال ۱۹۰۸ در مهاجرت نوشته بود، در زمینهٔ همین مبارزات اندیشگی و در دفاع از فلسفهٔ مارکسیستی بود. لنین در این کتاب بر پایهٔ تازه‌ترین دستاوردها و دانسته‌های علمی آن زمان، از فلسفهٔ ماتریالیستی مارکسی و دیالکتیک که برای فعالیت انقلابی پرولتاریا و حزب آن اهمیت دارد، دفاع کرد و درک ماتریالیستی دیالکتیکی از جهان پیرامون را توسعه داد. این کتاب لنین در تکامل فکری حزب مارکسیستی، پرورش نظری و اندیشگی کادرها، و بسط مبانی نظری حزب مارکسیستی و آموزش انقلابی در روسیه و در جهان نقش برجسته‌ای داشت و سال‌ها جزو کتاب‌های درسی دانشگاهی در شوروی بود.

در سال‌های تسلّط ارتجاع پس از شکست انقلاب اوّل، سوسیال دموکرات‌های روسیه به‌رغم سرکوب خشن رژیم سلطنتی و شورای وزیران به ریاست «استولیپین» فعالیت علنی و مخفی را هم‌زمان به پیش می‌بردند. هم در میان کارگران و دهقانان و دیگر زحمتکشان فعالیت می‌کردند و آنها را سازمان می‌دادند و نشریه‌های حزبی را منتشر می‌کردند، هم سعی می‌کردند در دوما نفوذ داشته باشند و در سازمان‌های علنی فعالیت کنند. به‌علاوه، بلشویک‌ها که اعتقاد عمیقی به انترناسیونالیسم پرولتری داشتند، در زندگی بین‌المللی در بیرون از روسیه نیز فعالانه شرکت می‌کردند و در برگزاری کنفرانس‌ها و مجامع گوناگون بین‌المللی نقش برجسته‌ای داشتند.

به‌تدریج دورهٔ نوینی از اعتلای جنبش انقلابی آغاز شد. در سال‌های ۱۹۱۰ تا ۱۹۱۴ حزب بلشویک به بزرگ‌ترین نیروی سیاسی انقلابی کشور تبدیل شد. ششمین کنفرانس حزبی سوسیال دموکرات کارگری روسیه در همین دوره، در نوامبر سال ۱۹۱۲ در پراگ تشکیل شد که توانست صفوف حزب را از انحلال‌طلبان پاک کند و انسجام و سازمان‌یافتگی حزب را تأمین کند. لنین در ارزیابی این کنفرانس نوشت: «از سال ۱۹۱۲، هم‌اکنون بیش از دو سال است که بین مارکسیست‌های متشکل روسیه فراکسیون وجود ندارد.» در همین کنفرانس بود که پیروزی بلشویک‌ها بر منشویک‌ها تثبیت شد و رهبری حزب به عهدهٔ بلشویک‌ها افتاد. نشریهٔ پراودا وظیفهٔ ارتباط حزب با طبقهٔ کارگر را به عهده گرفت. امواج جنبش کارگری دوباره اوج می‌گرفت و خیزش تازه‌ای در راه بود. در همین زمان، زمزمه‌های جنگ به گوش می‌رسید. روسیه دوباره وارد دورانی بحرانی شده بود. امّا شعله‌ور شدن جنگ جهانی اوّل ضربه‌ای کاری به این اعتلای انقلابی زد. مثل همهٔ جنگ‌های ناعادلانه، به بهانهٔ وضعیت جنگی، سرکوب‌ها شدید شد.

جنگ جهانی اوّل که زاییدهٔ تضادهای امپریالیستی بود روز اوّل اوت ۱۹۱۴ آغاز شد. کشورهای پیش‌افتاده‌تر سرمایه‌داری برای خود بازارها و مستعمرات و منابع طبیعی تازه طلب می‌کردند. همهٔ کشورهای امپریالیستی در تدارک جنگ بودند، امّا آلمان در مساعدترین لحظه جنگ را آغاز کرد. امپراتوری روسیه در کنار فرانسه و بریتانیا و ایتالیا و ژاپن، در برابر امپراتوری‌های آلمان و اتریش-مجار و عثمانی قرار گرفت. طبیعی بود که حزب‌های بورژوایی و طبقات حاکم در همهٔ این امپراتوری‌ها و کشورها، مردم را به پشتیبانی از جنگ و شرکت در آن با عنوان «سربازان وطن» دعوت می‌کردند، در حالی که این جنگ غارتگرانه هیچ منفعتی برای مردم نداشت و هیچ‌یک از کشورهای دو طرف، درگیر جنگی عادلانه نبودند. از سوی دیگر، برخی از حزب‌های انترناسیونال دوّم نیز همراه با طبقهٔ حاکم کشورهای متخاصم، پشتیبانی خود را از جنگ اعلام کردند. امّا در روسیه و بلغارستان، حزب‌های سوسیال دموکرات به رهبری و.ا. لنین و گئورکی دیمیتروف، با نگاه مارکسیستی به مسئلهٔ جنگ امپریالیستی، با آن مخالفت می‌کردند. مارکسیست‌های انقلابی جنگ‌ها را به عادلانه و غیرعادلانه تقسیم می‌کردند و آن جنگ امپریالیستی را از هر جهت ناعادلانه می‌دانستند. حزب بلشویک روسیه، نه‌فقط با آن جنگ مخالفت می‌کرد، بلکه خواستار تبدیل کردن آن به نبردی داخلی و انقلاب علیه طبقات حاکم بود. شعار بلشویک‌ها، شکست دادن حکومت تزاری د رجنگ امپریالیستی بود. بلشویک‌ها دست به فعالیت تبلیغاتی گسترده در میان مردم و سربازان زدند. آنها نیرنگ بورژوازی در تفسیر معنای میهن را به توده‌های مردم توضیح می‌دادند. به علّت همین تفاوت موضع با احزاب انترناسیونال دوّم، حزب بلشویک خواستار قطع ارتباط با انترناسیونال دوّم شد که در عمل در اتحاد با بورژوازی کشورها قرار گرفته بود. لنین پیشنهاد تشکیل انترناسیونال سوّم را مطرح کرد. ناگفته پیداست که مخالفت بلشویک‌ها با جنگ، موجی از سرکوب و دستگیری و زندان را برای آنها به دنبال آورد، ولی با وجود این آنها توانستند در سندیکاها و سازمان‌های کارگری و سربازان نفوذ زیادی به دست آورند. در دورهٔ‌ جنگ، بورژوازی سودهای سرسام‌آوری به دست می‌آورد، و بار سنگین جنگ بر دوش توده‌های مردم سنگینی می‌کرد. بلشویک‌ها با ورود کارگران به کمیته‌های صنایع جنگی مخالف بودند، و تلاش می‌کردند که زحمتکشان به جنون جنگ‌طلبی مبتلا نشوند. پس از چند پیروزی اوّلیهٔ روسیه در جنگ، ناکامی‌های ارتش تزاری آغاز شد. طی ماه‌های آتی، سختی‌های جنگ چنان فشاری به سربازان آورد که بارها سربازان متخاصم جنگ را متوقف کردند با یکدیگر دستِ آشتی دادند. در داخل کشور و بر اثر فعالیت تبلیغی و ترویجی بلشویک‌ها نیز به‌تدریج همراهی سربازان روسی با زحمتکشان کشور شکل می‌گرفت.

لنین در سال‌های جنگ اثر معروف خود به نام «امپریالیسم، بالاترین مرحلهٔ سرمایه‌داری» را نوشت (۱۹۱۶) و در آن چنین نتیجه‌گیری کرد: «امپریالیسم را باید سرمایه‌داری در حال گذار، یا صحیح‌تر، سرمایه‌داری در حال احتضار تعریف کرد.» لنین در آن سال‌ها، و بر پایهٔ تجزیه و تحلیل امپریالیسم، تئوری انقلاب سوسیالیستی را تکامل بخشید و آن را با اندیشه‌های تازه‌ای غنی‌تر کرد. از دید لنین، جنگ مظهر و آغاز بحران عمومی سرمایه‌داری بود که در اغلب کشورها موجب پیدایش وضعیت انقلابی می‌شد. لنین علامت‌های وضعیت انقلابی یا شرایط عینی انقلاب را به طور خلاصه چنین می‌دید: طبقات پایین دیگر نخواهند زندگی را با شرایط موجود ادامه دهند، و طبقات بالا نیز نتوانند به شکل و شیوهٔ پیشین به حکومت ادامه دهند؛ فقر و نابرابری تشدید می‌شود؛ و توده‌های زحمتکش بیش از پیش به مبارزهٔ تاریخی مستقل جلب می‌شوند. امّا او خوب می‌دانست که هر وضع انقلابی، به انقلاب تبدیل نمی‌شود و علاوه بر شرایط عینی، شرایط ذهنی، یعنی سازمان‌دهی و فعالیت و توان طبقهٔ انقلابی در پیشبُرد انقلاب نیز باید وجود داشته باشد تا بتواند دولت کهنهٔ حاکم را در هم شکند، چون که اگر دولت کهنه را نیندازد، دولت خودش نمی‌افتد.

در شرایط اوایل قرن بیستم و رشد ناموزون و متفاوت سرمایه‌داری در کشورهای گوناگون و وقوع جنگ جهانی اوّل، لنین معتقد بود که انقلاب سوسیالیستی می‌تواند در یک کشور جداگانه رخ دهد، و حتماً هم در پیشرفته‌ترین کشور سرمایه‌داری رخ نخواهد داد. او در دو مقالهٔ «راجع به شعار ایالات متحد اروپا» (۱۹۱۵) و «برنامهٔ جنگی انقلاب پرولتری» (۱۹۱۶، به زبان آلمانی) موضوع را بیشتر توضیح داد. لنین در مقالهٔ اوّل نوشت: «ناموزونی تکامل اقتصادی و سیاسی، قانون بی‌چون‌وچرای سرمایه‌داری است. بنابراین، پیروزی سوسیالیسم نخست در چند کشور یا حتّی در یک کشور سرمایه‌داری امکان‌پذیر است.» لنین در مقالهٔ دوّم در توضیح نبرد یا جنگ عادلانه چنین نوشت: «سوسیالیسم نخست در یک یا چند کشور پیروز خواهد شد، و بقیه تا مدّت زمانی در دوران بورژوازی یا پیش از بورژوازی باقی خواهند ماند. این امر ناچار نه‌فقط موجب بروز برخورد و درگیری خواهد شد، بلکه بورژوازی کشورهای دیگر را وادار به تلاش مستقیم برای قلع‌وقمع پرولتاریای پیروزمند کشور سوسیالیستی خواهد کرد. در چنین مواردی، جنگ از جانب ما قانونی و عادلانه خواهد بود.»

همراه با شکست‌های ارتش تزاری در جبهه‌ها، و تشدید فقر و نابرابری و سرکوب در داخل کشور، وضعیت تازه‌ای در روسیه شکل گرفت که منجر به اوج‌گیری مجدد جنبش مردمی و انقلابی شد. جنگ امپریالیستی همهٔ تضادهای داخل کشور را تشدید می‌کرد. امّا تفاوت این وضع جنگی با سال‌های منتهی به انقلاب اوّل (۱۹۰۵- ۱۹۰۷) این بود که این بار شرایط مساعد برای تحوّل سریع‌تر انقلاب بورژوا-دموکراتیک به انقلاب سوسیالیستی فراهم شده بود. سربازانِ خسته از جنگ، جبهه‌ها را رها می‌کردند یا از سنگرها بیرون می‌آمدند و با سربازان متخاصم دست برادری می‌دادند. جنبش اعتراضی کارگری در داخل کشور به‌شدّت اوج گرفته بود. دهقانان انبارهای مالکان را تصرّف می‌کردند. ملّت‌های ستم‌دیده قیام کرده بودند. و خلاصه بحران انقلابی آشکارا در حال شکل گرفتن بود. وضع به‌خصوص در پتروگراد (سن‌پترزبورگ سابق، پایتخت روسیه، در غرب روسیه) متشنج‌تر از همه‌جا بود. در روز جهانی زن (هشتم مارس ۱۹۱۷ یا ۲۳ فوریه به تقویم قدیم روسیه)، زحمتکشان برای راه‌پیمایی به خیابان‌ها آمدند. شعارهای «نان! نابود باد جنگ!»‌ و «نابود باد استبداد سلطنتی» سر داده می‌شد. در دو روز بعدی، اعتصاب عمومی شکل گرفت. روزنامه‌ها بسته شد و حمل‌ونقل شهری مختل شد. حزب بلشویک در بیانیه‌ای مردم را به برانداختن تزاریسم و تشکیل حکومت موقت انقلابی و پایان دادن به جنگ فراخواند. کارگران و زحمتکشان معترض خواستار سرنگونی سلطنت خودکامهٔ تزار و پایان دادن به جنگ بودند. نیکلای دوّم که از اوت ۱۹۱۵ فرماندهی کل قوا را در اختیار گرفته بود و در جبهه بود، از همان‌جا فرمان سرکوب اعتصاب‌ها و تظاهرات را صادر کرد. امّا در زد و خورد میان مردم و پلیس، مردم و به‌ویژه کارگران بلشویک اقدام به خلع سلاح پلیس و مسلّح کردن خود کردند. کار به قیام عمومی در پتروگراد کشید و کارگران انبارهای اسلحه و مهمات را تصرّف کردند و مسلّح شدند. ده‌ها هزار سرباز پادگان‌های پتروگراد که به آنها دستور تیراندازی به مردم داده شده بود، از دستور سرپیچی کردند و به مردم پیوستند. مردم درهای زندان‌ها را باز و زندانیان سیاسی را آزاد کردند. با تلاش بلشویک‌ها «شورای کارگران و سربازان و ناویان پتروگراد» تشکیل شد، امّا منشویک‌ها و سوسیالیست‌های انقلابی (اِس‌اِر) که در آن لحظه تمایلی به تحوّل انقلاب بورژوایی به سوسیالیستی نداشتند، در شورای پتروگراد بیشترین نمایندگان را داشتند. دومای تزاری در عمل منحل شد، ولی دوازده عضو آن «کمیتهٔ موقت» را تشکیل دادند و از تزار خواستند که قدرت مطلق خود را با نهادهای دیگر تقسیم کند، که البته تزار نپذیرفت. روز ۲۸ فوریه به تقویم قدیم روسیه (۱۳ مارس به تقویم امروزی) توده‌های انقلابی شهر مسکو را در اختیار گرفتند و وزیران تزاری را که به مسکو رفته بودند، بازداشت کردند. کمیتهٔ‌ موقت دوما و شورای کارگران و سربازان پتروگراد بر سر تشکیل دولت جدید وارد مذاکره شدند. روز دوّم مارس، به‌رغم تلاش کمیتهٔ موقتِ دوما برای حفظ و ادامهٔ سلطنت نیکلای دوّم، این آخرین تزار سلسلهٔ رومانوف‌ها زیر فشار عمومی از قدرت کناره‌گیری و برادرش میخاییل را در مقام جانشین خود معرفی کرد، که او نیز روز بعد، از پذیرش این مقام خودداری کرد. به این ترتیب، در روز ۳ مارس ۱۹۱۷ (۱۶ مارس تقویم کنونی) انقلاب مردمی روسیه به حکومت ۳۰۴ سالهٔ سلسلهٔ رومانوف‌ها در روسیه پایان داد. نیکلای دوّم در راه بازگشت به پایتخت، بازداشت و زندانی شد. در جریان آن انقلاب در حدود ۱۰۰۰ نفر جان خود را از دست دادند.

در پی پیروزی انقلاب فوریه، یک حکومت دوگانه در روسیه به وجود آمد. قدرت سیاسی کشور از یک سو در اختیار دولت موقت بود که دوما تشکیل داده بود، و از سوی دیگر زیر نفوذ شورای نمایندگان کارگران و سربازان پتروگراد (پایتخت) بود که بلشویک‌ها برای تشکیل آن کوشیده بودند، ولی رهبری آن به طور عمده در اختیار منشویک‌ها و اِس‌اِرها بود. شوراها توزیع خواربار در شهرها را به عهده گرفتند، هشت ساعت کار در روز را برقرار کردند، کارخانه‌ها را زیر نظارت کارگری گرفتند، و برای حفاظت از کارخانه‌ها و دفاع از انقلاب، گارد سرخ را تشکیل دادند. امّا به‌رغم مخالفت بلشویک‌ها و خواست عمومی مردم برای پایان دادن به جنگ، دولت موقت جنگ را ادامه داد. بورژوازی کشورهای امپریالیستی دیگر، از جمله و به‌ویژه بورژوازی کشورهای درگیر در جنگ، به یاری دولت موقت روسیه آمدند و سعی کردند با تقویت این دولت که به طور عمده متشکل از عناصر بورژوازی و زمین‌داران بزرگ بود، از عمیق‌تر شدن انقلاب در روسیه و بروز انقلاب در پشت جبههٔ خود جلوگیری کنند. دولت موقت قراردادهای تزاری با فرانسه و بریتانیا را مجدداً تأیید کرد. بورژوازی روسیه امیدوار بود که با ادامهٔ جنگ بتواند حاکمیت دوگانه در مشارکت با شورای نمایندگان کارگران و سربازان را از میان بردارد و حکومت را به‌تنهایی در دست بگیرد. به همین دلیل، شعار «جنگ تا پیروزی نهایی» را پیش کشید. از سوی دیگر، دولت موقت در فکر حل کردن مسئلهٔ زمین، بهبود وضع زندگی زحمتکشان، و از بین بردن ستم ملّی نبود. دولت موقت از اصلاحات ارضی و تقسیم زمین خودداری کرد و درخواست لهستان برای استقلال را نپذیرفت. به‌علاوه، چون به علّت قدرت شوراهای مورد پشتیبانی مردم نمی‌توانست با آنها آشکارا مبارزه کند، در خفا به هر ترفندی برای مبارزه با آنها دست می‌زد. از سوی دیگر، اِس‌اِرها و منشویک‌ها (از جمله شخصیت‌های بنامی مانند پلخانف) عقیده داشتند که حالا که سلطنت سرنگون شده و بورژوازی (در انقلاب بورژوایی) به قدرت رسیده، و انقلاب پایان یافته، موقع صحبت کردن دربارهٔ انقلاب سوسیالیستی نیست. آنها بر این نظر بودند که با پیروزی انقلاب، ماهیت جنگ عوض شده و گویا جنگ روسیه دیگر امپریالیستی نیست، و باید از میهن (بورژوایی) دفاع کرد و البته این دفاع را «دفاع انقلابی» می‌خواندند. در سیاست داخلی، آنها ادعا داشتند که کارهای دولت موقت را زیر نظر دارند و در آن شرایط نباید به فکر برانداختن آن دولت بود. امّا حزب بلشویک که در پی رخدادهای اخیر و سرنگونی سلطنت تزاری از حالت مخفی بیرون آمده بود و روزنامهٔ «پراودا» را دوباره منتشر می‌کرد، با ابراز اعتماد به دولت موقت بورژوایی مخالف بود. حزب بلشویک بر ضد ادامهٔ جنگ امپریالیستی و به سود صلح و نان و زمین مبارزه می‌کرد. با سرنگونی تزاریسم مرحلهٔ تازه‌ای در تحوّل تاریخی روسیه آغاز شده بود که برنامه و تاکتیک و شعارهای نو می‌طلبید.

لنین در «نامه‌هایی از دور» که در مارس ۱۹۱۷ و در مهاجرت به رفقایش نوشت، سیاست‌های حزب پس از انقلاب فوریه-مارس ۱۹۱۷ را که «بساط سلطنتی را که قرن‌ها دوام داشت فقط طی ۸ روز برچید» توضیح داد. بخش‌هایی از نامهٔ اوّل در همان زمان در پراودا منتشر شد، امّا نامه‌های بعدی فقط پس از پیروزی انقلاب اکتبر منتشر شد. او در نامهٔ اوّل با تأکید بر اینکه «این جنگ [جهانی اوّل] از هر دو جانب امپریالیستی است» اضافه کرد: «هم بورژوازی آلمان و هم بورژوازی انگلیسی-فرانسوی هر دو برای غارت کشورهای بیگانه، برای سیادت مالی بر جهان، برای تقسیم و تجدید تقسیم مستعمرات، برای نجات رژیم محتضر سرمایه‌داری از راه تحمیق و ایجاد تفرقه در میان کارگران کشورهای مختلف می‌جنگند… جنگ امپریالیستی می‌بایست به جنگ داخلی بین طبقات متخاصم تبدیل شود. انقلاب فوریه-مارس ۱۹۱۷ این تبدیل را آغاز کرد.» پیش از این، حزب بلشویک در سندی با عنوان «جنگ و سوسیال دموکراسی روسیه» (اکتبر ۱۹۱۴) موضع حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه را دربارهٔ جنگ امپریالیستی جهانی اوّل مشخص کرده بود. در آن بیانیه، که لنین آن را نوشته بود، آمده است: «تبدیل جنگ امپریالیستی کنونی به جنگ داخلی، یگانه شعار راستین پرولتری است که تجربهٔ‌کمون [پاریس] آن را نشان داده… و خود از مجموع شرایط جنگ امپریالیستی میان کشورهای کاملاً پیشرفته بورژوازی ناشی می‌شود… در شرایطی که این جنگ واقع شده است، سوسیالیست‌ها هرگز از کار تدارکاتی منظم و پیگیر و مداوم در این زمینه خودداری نخواهند کرد. فقط از این راه است که پرولتاریا خواهد توانست خود را از شر وابستگی به بورژوازی شوونیست [ملّی‌گرای افراطی] برهاند و در راه آزادی واقعی خلق‌ها، در راه سوسیالیسم، با گام‌های مصمّم به پیش رود.» لنین در بخشی دیگر از نامه‌ای که از مهاجرت نوشته بود، به جنگ‌افروزی فرانسه و بریتانیا و تلاش آنها برای ادامهٔ جنگ اشاره می‌کند و می‌نویسد: «سفارتخانه‌های انگلیس و فرانسه با عمّال و ارتباط‌های خود آنچه در توان داشتند به کار بردند تا از سازش جداگانه و صلح جداگانهٔ نیکلای دوّم با ویلهلم دوّم [امپراتور آلمان] جلوگیری کنند.» او سپس به ماهیت دولت موقت اشاره می‌کند که متشکل از نمایندگان گوناگون بورژوازی است و «یک اجتماع تصادفی از افراد نیست» و کرنسکی دموکرات خرده‌بورژوازی هم که ابتدا وزیر دادگستری و جنگ دولت موقت و سپس نخست‌وزیر شد، «برای فریب کارگران و دهقانان» وارد دولت موقت شده است. لنین سپس با اشاره به حاکمیت دوگانهٔ پس از انقلاب فوریه-مارس ۱۹۱۷ می‌نویسد: «سلطنت تزاری در هم شکسته شده است ولی هنوز از پا در نیامده است. حکومت بورژوایی خواهان ادامهٔ جنگ امپریالیستی تا آخرین لحظه است… شورای نمایندگان کارگران نطفهٔ دولت کارگری است و در راه صلح، نان، و آزادی می‌کوشد.» او سپس وضعیت مشخص کنندهٔ دورهٔ گذار از مرحلهٔ اوّل انقلاب به مرحلهٔ دوّم را مبارزهٔ میان بقایای سلطنت تزاری، دولت موقت بورژوایی، و شورای نمایندگان کارگران و سربازان می‌داند و هشدار می‌دهد که «هر کس بگوید کارگران به منظور مبارزه با ارتجاع تزاری باید از دولت جدید پشتیبانی کنند، آن کس به کارگران و راه پرولتاریا و امر صلح و آزادی خیانت کرده است… خیر! برای مبارزهٔ‌ واقعی بر ضد سلطنت، دولت جدید باید از کارگران پشتیبانی کند، نه کارگران از دولت جدید! زیرا یگانه تضمین آزادی، و نابودی قطعی تزاریسم، مسلّح کردن پرولتاریا و تقویت، بسط، و توسعهٔ نقش و اهمیت و نیروی شورای نمایندگان کارگران است.» او در مورد ماهیت دولت موقت می‌نویسد که این دولت «نه می‌تواند به مردم صلح بدهد، نه نان و نه آزادی. صلح [نمی‌دهد] چون دولت جنگ، دولت ادامهٔ کشتار امپریالیستی و حکومت غارت است… نان [نمی‌دهد] چون این دولت، دولت بورژوایی است. آزادی [نمی‌دهد] چون این دولت، دولت مالکان و سرمایه‌داران است که از مردم می‌ترسد و هم‌اکنون دست به کار بند و بست با خاندان رومانوف‌ها شده است.» به این ترتیب، لنین شعار یا وظیفهٔ روز در دورهٔ انتقال از نخستین مرحلهٔ انقلاب به دوّمین مرحله را چنین بیان می‌کند: «کارگران، شما در جنگ داخلی بر ضد تزاریسم معجزه‌هایی از قهرمانی پرولتری و توده‌یی از خود نشان داده‌اید. باید در کار متشکل ساختن پرولتاریا و تمام مردم نیز از خود معجزه نشان دهید تا زمینه را برای پیروزی خود در دوّمین مرحلهٔ انقلاب فراهم آورید.» لنین متحدان پرولتاریا در این مبارزه را «اولاً توده‌های وسیع چندین ده میلیونی، یعنی اکثریت عظیم اهالی که برای آنها صلح، نان، آزادی، و زمین ضروری است… و ثانیاً، پرولتاریای کلیهٔ کشورهای درگیر در جنگ و به طور کلی همهٔ کشورها» می‌داند. لنین این نامه‌اش را این طور به پایان می‌برد: «پرولتاریا به اتفاق این دو متحد، با بهره‌گیری از ویژگی لحظهٔ گذار کنونی می‌تواند نخست در راه رسیدن به جمهوری دموکراتیک و پیروزی کامل دهقانان بر مالکان، و سپس در راه رسیدن به سوسیالیسم، یعنی یگانه وسیله‌ای که می‌تواند به ملّت‌های رنج‌دیده از جنگ، صلح و نان و آزادی بدهد، گام بردارد، و گام برخواهد داشت.» لنین اندیشه‌هایی را که در این نامه‌ها مطرح کرده بود، بعدها در نوشته‌های دیگری مثل «وظایف پرولتاریا در انقلاب ما» توسعه و شرح داد.

لنین که پس از سرکوب انقلاب ۱۹۰۵- ۱۹۰۷ در تابستان ۱۹۰۷ از کشور خارج شده بود، پس از نزدیک به ۱۰ سال، اندکی پس از انقلاب فوریه-مارس ۱۹۱۷، در روز سوّم آوریل ۱۹۱۷ از راه سوئیس وارد روسیه و شهر پتروگراد شد و در ایستگاه قطار مورد استقبال پُرشور کارگران، سربازان، ناویان، و اعضای حزب قرار گرفت. روز بعد، در دو جلسهٔ متوالی با بلشویک‌ها و در جلسهٔ مشترک بلشویک‌ها و منشویک‌ها، لنین برای نمایندگان شوراهای کارگران و سربازان سخنرانی کرد و در آنجا تزهایی را مطرح کرد که از آن پس به «تز‌های آوریل» معروف شد. او سپس این تزها را در مقاله‌ای با عنوان «دربارهٔ وظایف پرولتاریا در انقلاب کنونی» در روزنامهٔ پراودا (۷ آوریل ۱۹۱۷) منتشر کرد و در مقاله‌های بعدی‌اش، از جمله در «نامه‌هایی دربارهٔ تاکتیک»، «دربارهٔ قدرت دوگانه»، «وظایف پرولتاریا در انقلاب ما»، و «حزب‌های سیاسی در روسیه و وظایف پرولتاریا» باز هم بیشتر به این تزها پرداخت.

لنین در مقالهٔ «دربارهٔ قدرت دوگانه» که در ۹ آوریل ۱۹۱۷ در پراودا چاپ شد، به شرح وضعیت قدرت حاکمیت پس از انقلاب فوریه-مارس ۱۹۱۷، یعنی قدرت شورای کارگران و سربازان پتروگراد در کنار دولت موقتی که در دوما شکل گرفت، می‌پردازد. او نوشته‌اش چنین آغاز می‌کند که «مسئلهٔ اساسی هر انقلاب، مسئلهٔ قدرت حاکم در کشور است» و سپس ادامه می‌دهد که «در کنار دولت موقت، یعنی دولت بورژوازی، دولت دیگری تشکیل شده است که هنوز ضعیف و در مرحلهٔ جنینی است؛ این دولت، شوراهای نمایندگان کارگران و سربازان است.» لنین در تشریح قدرت شوراها در حاکمیت، می‌نویسد: «این قدرت از همان نوع کمون ۱۸۷۱ پاریس است. سرچشمهٔ قدرت، آن قانونی نیست که پیشتر در پارلمان بحث شده و به تصویب رسیده باشد، بلکه ابتکار مستقیم توده‌ها از پایین و تصرّف مستقیم [قدرت] است.» به عبارت دیگر، از دید لنین، قدرت مردمی شوراهای انقلابی با قدرتی که در جمهوری پارلمانی بورژوا-دموکراتیک حکم‌فرما می‌شود، به‌کلی متفاوت است. او در همین مقاله می‌نویسد: «بشر حکومتی عالی‌تر و بهتر از شوراهای نمایندگان کارگران و دهقانان و کارگران کشاورزی و سربازان به وجود نیاورده است و ما تا کنون نظیر آن را ندیده‌ایم.» در آن مقطع زمانی، لنین و بلشویک‌ها نه به دولت موقت بورژوازی اعتماد داشتند، و نه در رهبری اس‌ارها و منشویک‌ها در شوراهای کارگران قاطعیت انقلابی می‌دیدند، چون رهبران شوراها، و به‌ویژه شورای پتروگراد، کاملاً از دولت موقت انقلابی حمایت می‌کردند. لنین در همین مقاله‌اش در پاسخ به این سؤال که «آیا باید فوراً دولت موقت را برانداخت؟» می‌نویسد: «آن را باید برانداخت زیرا این یک دولت اُلیگارشی بورژوایی است نه حکومت تمام مردم؛ این دولت نه صلح می‌تواند بدهد نه نان و نه آزادی کامل.» امّا با توجه به پشتیبانی نهاد جوان و مردمی شورای کارگران و سربازان از دولت موقت، لنین چون نمی‌خواست به وجههٔ شوراها لطمه‌ای بخورد، معتقد بود که دولت موقت را «نمی‌توان اکنون سرنگون ساخت، زیرا با سازش مستقیم و غیرمستقیم با شوراها، و پیش از همه با شورای پتروگراد خود را روی پا نگه داشته است. آن را اصولاً با وسایل معمولی نمی‌توان برانداخت، چون متکی بر پشتیبانی دولت دوّم، یعنی شورای نمایندگان کارگران، از بورژوازی است.» لنین ضمن رد کردن فعالیت جدا از تودهٔ یک گروه روشنفکر کوچک، می‌نویسد: «ما مارکسیست،‌ یعنی طرفدار مبارزهٔ طبقاتی پرولتری علیه سرگیجی خرده‌بورژوایی، علیه شوونیسم دفاع‌طلبانه [دفاع از میهن بورژوایی در جنگ جهانی]، و علیه پیروی از بورژوازی هستیم. پس به تشکیل حزب کمونیست پرولتاریا بپردازیم… بورژوازی طرفدار قدرت یگانهٔ بورژوازی است. کارگران آگاه طرفدار قدرت یگانهٔ شوراهای نمایندگان، یعنی طرفدار قدرت یگانه‌ای هستند که موجبات آن از راه روشن کردن ذهن پرولتاریا و رهایی وی از قید نفوذ بورژوازی فراهم شده باشد، نه از راه ماجراجویی.» در حدود هفت ماه بعد از نوشتن این مقاله، در اوضاع بحرانی‌ای که در روسیه پیش آمد، حزب بلشویک‌ به اتکای قدرت انقلابی شوراهای نمایندگان کارگران و دهقانان و سربازان و ناویان که رهبری‌اش در اختیار بلشویک‌ها قرار گرفته بود، ضربهٔ کاری را به دولت موقت زد و با سرنگون کردن آن در روز ۷ نوامبر (تقویم جدید)، نخستین انقلاب سوسیالیستی جهان را به پیروزی رساند.

تزهای آوریل

تزهای آوریل در واقع خط مشی حزب بلشویک در دورهٔ زمانی پس از انقلاب فوریه-مارس ۱۹۱۷ به منظور فرارویاندن انقلاب بورژوا-دموکراتیک به انقلاب سوسیالیستی بود. لنین این تزها را در روز ۴ آوریل ۱۹۱۷ در سخنرانی خود دربارهٔ وظایف پرولتاریای انقلابی در برابر اعضای کمیتهٔ مرکزی و کمیتهٔ حزبی پتروگراد و نمایندگان بلشویک شرکت کننده در کنفرانس شوراهای کارگران و سربازان ارائه داد، که شامل ۹ تز است.

۱. جنگ کنونی (جهانی اوّل) همچنان جنگ امپریالیستی و غارتگرانه است. کوچک‌ترین گذشتی نسبت به «دفاع‌طلبی انقلابی» از میهن در این جنگ امپریالیستی جایز نیست. باید اشتباه قشرهای وسیع و پاک‌نیّت توده‌های هوادار دفاع را با تفصیل و شکیبایی توضیح داد و ثابت کرد که پایان دادن به جنگ از طریق یک صلح واقعاً دموکراتیک و غیرتحمیلی، بدون برانداختن سرمایه ممکن نیست. باید میان سربازان ارتش‌های متخاصم ایجاد برادری کرد.

۲. ویژگی مشخص لحظهٔ کنونی در روسیه، گذار از مرحلهٔ اوّل انقلاب-که در آن قدرت به دست بورژوازی (یعنی دولت موقت) افتاده است- به مرحلهٔ دوّم انقلاب است که در آن حاکمیت باید به دست پرولتاریا و قشرهای تهی‌دست دهقانان بیفتد.

۳. از دولت موقت به‌هیچ‌وجه پشتیبانی نگردد. به جای مطالبهٔ اینکه این دولت از امپریالیست بودن خود دست بکشد، که موجب اشاعهٔ تصوّرهای خام می‌شود، باید ماهیت این دولت را افشا کرد.

۴. باید به این واقعیت اعتراف کرد که حزب ما در اکثر شوراها در برابر منشویک‌ها و اس‌ارها که به نفوذ بورژوازی تن در داده‌اند، فعلاً در اقلیت، و آن هم در اقلیت ضعیفی است. مادام که در اقلیت هستیم، کار ما انتقاد و توضیح اشتباه‌هاست، و در عین حال، لزوم انتقال حاکمیت به شوراها را تبلیغ می‌کنیم.

۵. برقراری جمهوری شوراهای نمایندگان کارگران،‌ دهقانان، وکارگران کشاورزی در سراسر کشور، از پایین به بالا، نه جمهوری پارلمانی. بازگشت از شوراهای نمایندگان به این جمهوری پارلمانی، گامی است به عقب.

۶. ملّی کردن زمین‌های کشاورزی و ادارهٔ آنها توسط شوراهای محلی نمایندگان دهقانان و کارگران کشاورزی.

۷. ادغام همهٔ بانک‌ها و ایجاد یک بانک ملّی واحد.

۸. وظیفهٔ فوری ما «معمول کردن» سوسیالیسم نیست، بلکه فقط آوردن فوری تولید اجتماعی و توزیع کالاها زیر نظارت شوراهای نمایندگان کارگران است.

۹. وظایف حزب عبارتند از: تشکیل کنگره، تغییر برنامهٔ حزب در مورد امپریالیسم و جنگ امپریالیستی، و در مورد موضع ما نسبت به دولت و خواست ما دربارهٔ «دولت کمونی»، تغییر برنامهٔ حداقل حزب، و بالاخره تغییر نام حزب. به‌جای سوسیال دموکراسی که پیشوایان رسمی آن در تمام جهان به سوسیالیسم خیانت کرده‌اند و به بورژوازی گرویده‌اند (از جمله دفاع‌طلبان)، باید نام حزب را به حزب کمونیست تغییر داد.

۱۰. ایجاد یک انترناسیونال تازه، یک انترناسیونال انقلابی (انترناسیونال سوّم بعدی).

به این ترتیب، لنین با توجه به شرایط مشخصی که در هر بازهٔ زمانی پیش می‌آمد، تاکتیک‌ها و شعارهای مبارزه را تنظیم می‌کرد. بدین‌گونه بود که در روند مبارزهٔ‌ مارکسیست‌های روسیه، لنین و بلشویک‌ها آموزش مارکسیستی دربارهٔ شکل‌های سازمانی جامعه در دوران گذار از سرمایه‌داری به سوسیالیسم (و کمونیسم) را تکمیل می‌کردند. حزب بلشویک در آن مقطع زمانی که «قدرت دوگانه» در کشور وجود داشت، شعار «تمام حاکمیت به شوراها» را مطرح می‌کرد. نکتهٔ‌ مهم در اینجا این است که منظور از این شعار، جابه‌جایی وزیران و وکیلان بورژوازی با نمایندگان شوراها نبود، بلکه بر هم زدن ماشین دولتی سابق و تشکیل نوع تازه‌ای از دولت بود که بر شالودهٔ شوراهای مردمی استوار باشد. هدف فوری از مطرح کردن این شعار، از میان بردن حاکمیت دوگانه به سود شوراها بود. لنین اعتقاد داشت که در شرایط ویژه‌ای که در آن زمان پیش آمده بود، و به قول لنین «بی‌اندازه نادر و گران‌بهاست»، انتقال تمام حاکمیت به شوراها از راه مسالمت‌آمیز فراهم بود. البته چند ماه بعد که دولت موقت با همکاری وزیران منشویک و اس‌ار که از طرف شورای پتروگراد وارد دولت شده بودند، نه‌فقط بر ادامهٔ جنگ صحّه گذاشت، بلکه دست به سرکوب بلشویک‌ها زد، حزب بلشویک تاکتیک و شعارش را به‌اجبار عوض کرد، و شعار قیام مسلّحانه را مطرح کرد. تزهای آوریل کارپایه‌ای شد برای فعالیت چند ماه آیندهٔ بلشویک‌ها، و از جمله تنظیم سیاست‌های نوین حزب که در هفتمین کنفرانس کشوری سازمان‌های حزب (۲۴ تا ۲۹ آوریل ۱۹۱۷) در پتروگراد تنظیم شد.

وظایف پرولتاریا در انقلاب ما

لنین در جزوهٔ‌ «وظایف پرولتاریا در انقلاب ما» که عنوان فرعی آن «پیش‌نویس کارپایهٔ حزب پرولتری» و تاریخ نگارش آن ۱۰ آوریل ۱۹۱۷ بود، دربارهٔ مشخصات عمدهٔ لحظه‌ای از تاریخ که روسیه در حال گذر از آن بود توضیح‌های مفصّلی داده است. نگاهی اجمالی می‌اندازیم به سرفصل‌های این جزوه:

«جنبهٔ طبقاتی انقلاب- حاکمیت قدیمی تزاری در هم شکسته ولی کارش تمام نشده است. باند رومانوف‌ها همچنان به دسیسه‌پردازی ادامه می‌دهد. قدرت دولتی به دست طبقهٔ جدید، یعنی بورژوازی و زمین‌داران بزرگ افتاده است. از این لحاظ، انقلاب بورژوا-دموکراتیک در روسیه پایان یافته است. دولت جدید می‌کوشد همهٔ دستگاه دولتی تزاری را با کمترین اصلاحات در اختیار بورژوازی قرار دهد. حتّیٰ موعد فراخواندن مجلس مؤسسان را هم تا کنون معیّن نکرده است. عمده‌ترین مقام‌های وزارتی همچنان در اختیار سلطنت‌طلبان و زمین‌داران بزرگ است. کرنسکی به‌اصطلاح «سوسیالیست» (که در آن زمان وزیر دادگستری بود و بعدها وزیر جنگ و نخست‌وزیر شد) به‌جز تخدیر هوشیاری مردم و انحراف توجه آنها به کمک عبارت‌های پُرسروصدا، نقش دیگری بازی نمی‌کند. دولت جدید بورژوازی در سیاست داخلی شایستهٔ هیچ‌گونهٔ اعتمادی از طرف پرولتاریا نیست و پشتیبانی از آن به‌هیچ‌وجه جایز نیست.

«سیاست خارجی دولت جدید- دولت جدید دولتِ ادامهٔ جنگ امپریالیستی است. برای متوقف ساختن کشتار ملّت‌ها که به سود سرمایه‌داران صورت می‌گیرد، هیچ گام عملی برنداشته است. این دولت حتّیٰ آن قراردادهای سرّی غارتگرانه را نیز که آشکارا روسیه را با سرمایهٔ غارتگرانهٔ امپریالیستی انگلیسی و فرانسوی مربوط می‌سازد (قراردادهای غارت ایران، چپاول چین، غارت ترکیه…) منتشر نکرده است. دولت جدید در زمینهٔ سیاست خارجی درخور کمترین اعتمادی نیست، و توقع صلح از آن، در عمل فقط به معنای فریب مردم و تلقین امیدهای واهی به آنهاست.

«ماهیت ویژهٔ قدرت دوگانه و اهمیت طبقاتی آن- این قدرت در وجود دو دولت دیده می‌شود: دولت عمده و واقعی بورژوازی، یعنی دولت موقت لِوُوف [نخست‌وزیر] و شریکان، و دیگری دولت موازی و تکمیلی و «نظارت کننده» به شکل شورای نمایندگان کارگران و سربازان پتروگراد که هیچ نهاد دولتی را در دست ندارد ولی اتکای مستقیم به اکثریت بی‌چون‌وچرای مردم و کارگران و سربازان مسلّح دارد. ویژگی مهم وضعیت کنونی این است که شورای پتروگراد نقش خود را به نظارت بر امور و فراخواندن مجلس مؤسسان (که دولت موقت هنوز تاریخی برای آن معیّن نکرده) محدود کرده است. تردیدی نیست که این دوگانگی برای مدّت طولانی نمی‌تواند دوام بیاورد. یکی از آنها باید از میان برود. قدرت دوگانه فقط نموداری از یک لحظهٔ انتقالی در روند تحوّل انقلاب است. بر اثر انقلاب، میلیون‌ها نفر از خواب برخاسته و به صحنهٔ سیاست گام گذاردند. بخش اعظم آنها از لحاظ موقعیت خود بین سرمایه‌داران و کارگران قرار دارند. روسیه خرده‌بورژوایی‌ترین کشور اروپاست. خرده‌بورژوازی در زندگی خود به شیوهٔ کارفرماها زندگی می‌کند نه به شیوهٔ پرولتری (از لحاظ موقعیت خود در تولید اجتماعی). اعتماد غیرآگاهانهٔ توده‌های روسیه به سرمایه‌داران با سرعتی انقلابی رشد کرده است. این است پایهٔ طبقاتی سازش بین دولت موقت و شورای نمایندگان کارگران و سربازان (تحت رهبری اس‌ارها و منشویک‌ها). کافی نبودن عدهٔ پرولتاریا در روسیه و آگاهی و تشکل آن، روی دیگر همین سکّه است.

«ماهیت ویژهٔ تاکتیک‌هایی که از وضع پیش‌گفته ناشی می‌شود- تاکتیک لحظهٔ کنونی، انتقاد از حزب‌های خرده‌بورژوایی اس‌ار و منشویک، توضیح اشتباه‌های آنها، آماده و متحد کردن عناصر آگاه پرولتری، یعنی حزب کمونیست، و رهاندن پرولتاریا از قید سم‌پاشی سرگیجه‌آور خرده‌بورژوازی است. این کارها فقط تبلیغاتی به نظر می‌رسد، ولی در حقیت این عملی‌ترین کار انقلابی است. تجربهٔ جهانی دولت‌های بورژوازی و زمین‌داران دو روش برای ستم بر مردم پیدا کرده است، یکی اعمال زور، و دیگری فریب، چاپلوسی، سخن‌پردازی، وعده و وعید، صدقه‌های ناچیز، و گذشت‌های بی‌اهمیت و حفظ آنچه عمده و اساسی است. ویژگی لحظهٔ کنونی در روسیه، سرعت سرسام‌آور تبدیل روش اوّل به دوّم است. سران خرده‌بورژازی اعتماد به بورژوازی را به مردم می‌آموزند. پرولترها هم باید بی‌اعتمادی به بورژوازی را به مردم بیاموزند.

«دفاع‌طلبی انقلابی و معنای انقلابی آن- موج خرده‌بورژوایی دفاع‌طلبی انقلابی [دفاع از میهن بورژوایی در جنگ جهانی اوّل] بدترین دشمن پیشرفت جنبش و موفقیت انقلاب روس است. بورژوازی قضیه را این طور وانمود می‌کند که گویی در نتیجهٔ طی این مرحلهٔ انقلاب، جنبهٔ اجتماعی-سیاسی جنگ نیز برای روسیه تغییر کرده است. ما باید به توده‌ها توضیح دهیم که شاخص جنبهٔ اجتماعی-سیاسی جنگ، وضع طبقه‌ای است که جنگ می‌کند، سیاست این طبقه است که جنگ ادامهٔ آن است. البته توضیح این نکته کار آسانی نیست. مردمِ عادی هوادار دفاع‌طلبی مسئله را به‌سادگی این طور می‌بینند: «من خواهان الحاق سرزمین‌های دیگران نیستم، ولی آلمان‌ها به سراغ من می‌آیند، پس من از حق دفاع می‌کنم نه از فلان یا بهمان منافع امپریالیستی.» اینها آن بورژواها و برادران روشنفکری نیستند که خیلی خوب می‌دانند که بدون نفی حاکمیت سرمایه نمی‌توان از الحاق‌طلبی دست کشید و بدون دغدغهٔ‌خاطر توده‌ها را با الفاظ زیبا و وعده‌های بی‌پایان فریب می‌دهند [باید بین اینها تفاوت گذاشت].

«چگونه می‌توان به جنگ [امپریالیستی جهانی اوّل] پایان داد؟ این جنگ نه محصول ارادهٔ شیطانی سرمایه‌داران درنده‌خو، بلکه مولود تکامل نیم‌قرنی سرمایهٔ جهانی و میلیاردها رشته و ارتباط آن است. بدون برانداختن حاکمیت سرمایه و بدون انتقال حاکمیت دولتی به پرولتاریا نمی‌توان از جنگ امپریالیستی بیرون جست و به یک صلح دموکراتیک و غیرتحمیلی دست یافت.

«نوع جدید دولتی که در انقلاب ما پدید می‌آید- شوراها شکل جدید، یا به عبارت صحیح‌تر، نوع جدیدی از دولت هستند. این دولتی است از نوع کمون پاریس، نه از نوع جمهوری پارلمانی بورژوایی. مارکسیسم، برخلاف آنارشیسم، ضرورت وجود دولت و حاکمیت دولتی در دوران انقلابی و از آن جمله در دوران گذار از سرمایه‌داری به سوسیالیسم را تشخیص می‌دهد. دولت شورایی ماشین دولتی کهنه را در هم می‌شکند و از میان برمی‌دارد. شوراها آن نوع دولتی را احیا می‌کنند که از دل کمون پاریس بیرون می‌آمد و مارکس [در «جنگ داخلی در فرانسه»] آن را این طور توصیف کرد: «شکل سیاسی سرانجام کشف‌شده‌ای که می‌تواند رهایی اقتصادی زحمتکشان را عملی سازد.» بدون شرکت مستقل زنان در زندگی سیاسی، نه‌فقط دربارهٔ سوسیالیسم، که از دموکراسی کامل و پایدار نیز نمی‌تواند سخنی در میان باشد.

«برنامهٔ ارضی و برنامهٔ ملّی- ما باید ملّی کردن همهٔ زمین‌ها را طلب کنیم، یعنی تمام زمین‌های کشور در مالکیت حاکمیت دولتی مرکزی درآید. ولی اختیار بهره‌برداری کاملاً و منحصراً در دست شوراهای ایالتی و محلی نمایندگان دهقانان باشد. در مورد مسئلهٔ ملّی،  حزب پرولتاریا پیش از هر چیز باید از این دفاع کند که همهٔ‌ ملیت‌ها و اقوام ستم‌دیده از تزاریسم، آزادی کامل برای جدایی از روسیه دارند و این امر باید بی‌درنگ محقق شود.

«ملّی کردن بانک‌ها و سندیکاهای سرمایه‌داران- اقدام‌هایی از قبیل ملّی کردن زمین و بانک‌ها و سندیکاهای سرمایه‌داران باید تا جایی که ممکن است از راه انقلابی به موقع اجرا گذاشته شود. حزب پرولتاریای انقلابی از مصادره و ضبط سودهای فوق‌العاده هنگفت سرمایه‌داران و بانک‌داران که به‌ویژه به نحوی مفتضحانه از قِبَلِ جنگ سود می‌برند، هرگز خودداری نخواهد کرد.

«وضعیت در انترناسیونال سوسیالیستی- در این ایّام حتّی پلخانف و کرنسکی هم خود را انترناسیونالیست می‌نامند. ولی انترناسیونالیسم در کردار، یکی و فقط یکی است، و آن هم کار بی‌دریغ در راه توسعهٔ جنبش انقلابی و مبارزهٔ انقلابی در کشور خویش، و پشتیبانی از این مبارزه، بدون استثنا، در تمام کشورها است. مهم‌ترین علامت مشخصهٔ این جریان، گسست کامل پیوند هم با سوسیال‌شوونیسم (سوسیالیست در گفتار، شوونیست در کردار، که دفاع از میهن در جنگ امپریالیستی را تأیید می‌کند) و هم با «میانه‌گیر»ها (که میان سوسیال‌شوونیست‌ها و انترناسیونالیست‌های واقعی در نوسان‌اند)، و مبارزهٔ انقلابی بی‌دریغ بر ضد دولت امپریالیستی خودی است. کارل لیبکنشت نامدارترین نمایندهٔ این جریان و نمایندهٔ انترناسیونال پرولتری جدید و حقیقی است. او کارگران و سربازان آلمان را دعوت کرد که سلاح را به سوی دولت خود برگردانند، و اکنون همراه با هزاران سوسیالیست واقعی در زندان آلمان است. در عصر جنگ هولناک امپریالیستی، انترناسیونالیست بودن در کردار کار آسانی نیست. برای خروج از جنگ [امپریالیستی] و عقد پیمان صلح دموکراتیک و غیرتحمیلی، هیچ راهی جز انقلاب پرولتاریا وجود ندارد.

«باید انترناسیونال سوّم را تأسیس کرد- باید فوراً پیوند با این انترناسیونال [شوونیستی دوّم] را گسست. حزب ما نباید به انتظار بنشیند، بلکه باید بی‌درنگ انترناسیونال سوّم را تأسیس کند. هیچ کشوری در جهان اکنون [پس از انقلاب فوریه-مارس ۱۹۱۷] مثل روسیه این‌قدر آزادی ندارد. از این آزادی استفاده کنیم، ولی نه برای تبلیغ پشتیبانی از بورژوازی یا «دفاع‌طلبی انقلابی» بورژوایی، بلکه برای تأسیس جسورانه و لیبکنشتی انترناسیونال سوّم، انترناسیونالی که دشمن آشتی‌ناپذیر هم خیانتکاران سوسیال‌شوونیست و هم «میانه‌گیر»های متزلزل است.

«حزب ما چه عنوانی باید داشته باشد؟ ما باید خود را حزب کمونیست بنامیم، همان‌گونه که مارکس و انگلس خود را کمونیست می‌نامیدند. «سوسیال دموکراسی» با طرح دفاع از میهن در جنگ امپریالیستی به سوسیالیسم خیانت کرده و به بورژوازی ملّی کشورش گرویده است، و انترناسیونال دوّم هم آموزش مارکسیسم دربارهٔ دولت را تحریف کرده است. عنوان سابق حزب ما [یعنی سوسیال دموکرات] فریب توده‌ها را تسهیل می‌کند، مانع پیشرَوی می‌شود. ما می‌خواهیم جهان را دوباره بسازیم. ما می‌خواهیم به جنگ امپریالیستی جهانی پایان دهیم که صدها میلیون تن گرفتار آنند و منافع صدها و صدها میلیارد سرمایه با آن درآمیخته است. بدون انقلاب پرولتری، یعنی بزرگ‌ترین انقلاب در تاریخ بشری، نمی‌توان جنگ را از راه یک صلح واقعاً دموکراتیک به پایان رساند. وقت آن رسیده است که جامهٔ چرکین را از تن به در کنیم، و جامهٔ تمیزی به تن کنیم.»

آنچه تا اینجا بیان شد، چکیدهٔ نوشته‌های لنین دربارهٔ نظر او و حزب بلشویک دربارهٔ اوضاع سیاسی پس از انقلاب فوریه-مارس و برنامهٔ عمل این حزب در این دوره از انقلاب روسیه بود. در هفتمین کنفرانس کشوری حزب بلشویک در ماه مه ۱۹۱۷، و سپس در نخستین کنگرهٔ شوراهای نمایندگان کارگران و سربازان سراسر روسیه که در حدود یک ماه بعد از کنفرانس کشوری بلشویک‌ها برگزار شد، این نظرهای لنین و حزب بلشویک کارپایهٔ تنظیم برنامه‌ها و تاکتیک‌های این دو نهاد حزبی و شورایی شد. لنین در روز ۱۷ ژوئن ۱۹۱۷ در کنگرهٔ شوراها سخنرانی کرد. چند هفته پیش از برگزاری این کنگره، در پی توافق دولت موقتِ منصوبِ دوما با منشویک‌ها و اس‌ارها، پنج وزیر به‌اصطلاح سوسیالیست وارد کابینهٔ دولت شدند که کرنسکی یکی از آنها بود. همان‌طور که پیشتر گفته شد، این دولت همچنان به جنگ امپریالیستی ادامه داد. لنین در سخنرانی ۱۷ ژوئن خود در کنگرهٔ شوراها باز هم به تشریح ماهیت دولت موقت پرداخت و گفت: «کدام طبقه همچنان سلطه و سیادت دارد؟ همان طبقهٔ سرمایه‌دار، و به همین علّت هم جنگ همچنان جنبهٔ امپریالیستی دارد. دولتی که وزیران سوسیالیست‌نما در آن شرکت دارند چیزی را تغییر نداده است: قراردادهای محرمانه همان‌طور محرمانه مانده است، روسیه می‌جنگد تا سرزمین‌ها را تصرف کند و سیاست لیاخوف در ایران را ادامه دهد، و غیره.» روشن است که در اینجا اشارهٔ لنین به کودتای محمدعلی‌شاه و به توپ بستن مجلس شورای ملّی ایران است که به دست لیاخوف قزاق روسیهٔ تزاری صورت گرفت.

رخدادهای چند ماه بعدی، تا پیروزی انقلاب در روز ۲۵ اکتبر ۱۹۱۷ (۷ نوامبر به تقویم جدید)، از یک سو شاهد شکست‌های سنگین نیروهای روسی در جبهه‌ها، افزایش فقر و تنگدستی مردم و گرانی و کمبود سوخت و مواد غذایی در نتیجهٔ جنگ، و از سوی دیگر، شاهد رشد نارضایتی مردم و اوج‌گیری جنبش مردمی و فعالیت و نفوذ حزب بلشویک بود. روسیه در بحران اقتصادی عمیقی فرو رفته بود. حزب بلشویک نخست تلاش کرد که به طور مسالمت‌آمیز مسئلهٔ حاکمیت دوگانه را به سود قدرت شوراها به پایان برساند، ولی پس از آنکه تظاهرات گستردهٔ زحمتکشان در ماه ژوییه برای صلح به دستور دولت موقت با خشونت سرکوب شد، آن هم در حالی که اس‌اِرها و منشویک‌ها در دولت بودند، در عمل قدرت یگانه به دست بورژوازی و مالکان بزرگ افتاد. حزب بلشویک از همین زمان به فکر قیام مسلّحانه افتاد ولی در عین حال برای کسب نفوذ بیشتر در شورای کارگران و سربازان پتروگراد (پایتخت) و شوراهای شهرهای دیگر، سخت نلاش می‌کرد. در همین اثنا کنگرهٔ ششم حزب در روزهای آخر ژوییه و اوایل اوت ۱۹۱۷ برگزار شد. از کنفرانس آوریل تا کنگرهٔ ششم، شمار اعضای حزب سه برابر شده بود. لنین نظریات خود را در مقاله‌هایی مثل «دربارهٔ اوضاع سیاسی- چهار تز» یا «دربارهٔ شعارها» و «درس‌های انقلاب» بیان کرد که در تنظیم اسناد کنگره مورد استفاده قرار گرفت. کنگرهٔ ششم به این نتیجه رسید که چون حکومت در عمل به دست بورژوازی ضدانقلابی افتاده و پیشرفت مسالمت‌آمیز انقلاب و انتقال آرام حاکمیت به شوراها غیرممکن شده است، تنها شعار صحیح در آن لحظه الغای کامل دیکتاتوری بورژوازی از راه قیام مسلّحانه است تا حاکمیت به دست پرولتاریا و متحدان آن یعنی دهقانان بیفتد. کارگران به دعوت حزب مسلّح می‌شدند. واحدهای گارد سرخ به سرعت تشکیل می‌شدند و سربازان فراری از جبهه و هوادار انقلاب به آنها می‌پیوستند. به‌تدریج تعداد نمایندگان بلشویک در شوراهای پتروگراد و شهرها بیشتر شد. در روز ۲۵ اوت همان سال، کورنیلوف ژنرال تزاری دست به کودتا به منظور سرکوب جنبش مردمی و شوراها و حزب بلشویک زد که نیروهای گارد سرخ با آن مقابله کردند و در نهایت کودتا را شکست دادند. دولت موقت زیر فشار توده‌ها مجبور به دستگیری و محاکمهٔ کورنیلوف و همدستانش شد. کودتای کورنیلوف به مردم نشان داد که سلطنت‌طلبان و ژنرال‌های تزاری همچنان می‌کوشند جنبش را سرکوب و رژیم سلطنتی را دوباره برقرار کنند. روز ۳۱ اوت ۱۹۱۷ شورای پتروگراد برای نخستین بار از زمانی که تشکیل شده بود، قطعنامهٔ انتقال حاکمیت به شوراها را تصویب کرد و شوراهای شهرها دیگر مثل مسکو و مینسک و تاشکند و غیره نیز به این تصمیم پیوستند. حزب بلشویک نیز مجدداً شعار «همهٔ حاکمیت به شوراها» را مطرح کرد. در ماه‌های اوت و سپتامبر همین سال بود که لنین کتاب «دولت و انقلاب» را نوشت و آموزش مارکسیسم دربارهٔ دولت را در شرایط تازه تکامل بخشید. این کتاب در امر تشکیل دولت تراز نوین پرولتاریایی، دولت سوسیالیستی، پایهٔ سندهای برنامه‌ای حزب بلشویک شد.

تا ماه سپتامبر ۱۹۱۷ رهبری شوراهای پتروگراد و مسکو به دست بلشویک‌ها افتاده بود. شمار اعضای گارد سرخ نیز نزدیک به دویست‌هزار نفر شده بود. بورژوازی دولت موقت (که نخست‌وزیر آن اکنون کرنسکی بود) نیز در پی سازش با آلمان‌ها و نجات خود به قیمت از دست دادن بخش‌هایی از سرزمین روسیه بود (اسناد این سازش بعد از پیروزی انقلاب اکتبر فاش شد). امپریالیست‌های انگلیسی و فرانسوی نیز از ترس انقلاب در کشورهای خود می‌کوشیدند با آلمانی‌ها سازش و صلح کنند.

لنین در همین ماه‌های سپتامبر و اکتبر ۱۹۱۷ نامه‌های متعددی به کمیته‌های حزبی پتروگراد و مسکو و نیز به کمیتهٔ مرکزی حزب بلشویک، به اعضای حزب، و به نمایندگان حزب در شوراهای کارگران و سربازان پتروگراد و مسکو (دو شهر بزرگ روسیه) نوشت که محور اصلی و اساسی آنها بررسی مسئلهٔ قیام عمومی و مسلّحانه و این موضوع بود که «بحران رسیده و نضج یافته است» (عنوان نامه به تاریخ ۲۹ سپتامبر ۱۹۱۷) و با توجه به وضعیت متزلزل حکومت موقت و بحران عمومی و افزایش نفوذ بلشویک‌ها در شوراهای پتروگراد و مسکو، اکنون زمان آن رسیده است که «بلشویک‌ها باید زمام حکومت را به دست گیرند» (نامه به تاریخ ۱۴ سپتامبر ۱۹۱۷). یکی از انتقادهایی که منشویک‌ها و برخی از سوسیال دموکرات‌ها به لنین و حزب بلشویک داشتند این بود که حزب اگر هم بتواند حکومت در دست بگیرد، قادر به حفظ آن نخواهد بود. لنین در نوشته‌ای نسبتاً طولانی با عنوان «آیا بلشویک‌ها می‌توانند زمام حکومت را در دست خود نگه دارند» (اواخر سپتامبر ۱۹۱۷) به این موضوع پرداخت. انقلاب ۲۵ اکتبر مواضع لنین و بلشویک‌ها را از عرصهٔ نظری به عرصهٔ عمل آورد و درستی آنها را در شرایط موجود آن زمان روسیه نشان داد. در ماه سپتامبر و به‌ویژه در ماه اکتبر، کمیتهٔ مرکزی حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه (بلشویک) بارها تشکیل جلسه داد تا دربارهٔ اقدام حزب در مورد قیام و به دست گرفتن حاکمیت دولتی بحث و تصمیم‌گیری کند. جلسهٔ روز ۱۰ اکتبر ۱۹۱۷ کمیتهٔ‌ مرکزی در آن برههٔ حسّاس اهمیتی تاریخی داشت. در این جلسه، قطعنامه دربارهٔ قیام مسلّحانه با ده رأی موافق و دو رأی مخالف (کامنوف و زینوویف) تصویب شد. استدلال مخالفان این بود که باید منتظر تشکیل مجلس مؤسسان شد. این قطعنامه رهنمودی بود برای همهٔ اعضای حزب تا دست به کار تدارک قیام مسلّحانه شوند. در جلسهٔ بعدی کمیتهٔ مرکزی (۱۶ اکتبر) مرکز نظامی-انقلابی برای رهبری قیام تشکیل شد که لنین در رأس آن قرار داشت. لنین در یکی از نامه‌هایش به کمیتهٔ مرکزی (۱ اکتبر ۱۹۱۷) نوشت: «سیر حوادث آن‌چنان وظیفهٔ ما را به‌روشنی تعیین کرده است که تأخیر و درنگ، منتظر شدن، تبهکاری در برابر انقلاب است.» لنین در «مارکسیسم و قیام» (۱۴ سپتامبر) دربارهٔ قیام مسلّحانهٔ انقلابی و تفاوت آن با ماجراجویی عده‌ای اندک چنین نوشت: «قیام برای اینکه موفق شود باید نه به توطئه و نه به حزب، بلکه به طبقهٔ پیشاهنگ متکی باشد. این اولاً. قیام باید به شور انقلابی مردم متکی باشد. این ثانیاً. قیام باید به چنان نقطه‌عطفی در تاریخ انقلابِ در حال اعتلا متکی باشد که در آن فعالیت گروه پیشرو مردم به حد اکثر خود رسیده باشد و تزلزل صفوف دشمن و صفوفِ دوستانِ ضعیف و دودل و نیمه‌راه انقلاب، از هر وقت دیگر شدیدتر باشد. این هم ثالثاً. این سه شرط لازم برای طرح مسئلهٔ قیام، مارکسیسم را از بلانکیسم متمایز می‌کند.»

روز ۲۴ اکتبر (۶ نوامبر جدید) و قبل از گشایش کنگرهٔ دوّم شوراها، به پیشنهاد لنین قیام مردمی مسلّحانهٔ کارگران و سربازان و ناویان برای سرنگون کردن دولت موقت و انتقال قدرت به شوراها آغاز شد. اداره‌های دولتی و کاخ زمستانی محل استقرار (و پناه) دولت موقت محاصره شد. در فاصلهٔ یک روز، یعنی صبح روز ۲۵ اکتبر (۷ نوامبر جدید) دولت موقت سرنگون و کرنسکی فراری شد. ساعت ۱۰ صبح پیام لنین با عنوان «خطاب به شهروندان روسیه» پخش شد: «دولت موقت سرنگون شد. ارگان شورای نمایندگان کارگران و سربازان، یعنی کمیتهٔ نظامی-انقلابی که در رأس پرولتاریا و پادگان شهر قرار دارد حاکمیت دولتی را در دست گرفت. زنده باد انقلابِ کارگران، سربازان، دهقانان». در پایان همان روز، کاخ زمستانی سقوط کرد و وزیران دولت موقت بازداشت شدند. انقلاب اکتبر روسیه به‌سرعت و بدون خون‌ریزی زیادی به پیروزی رسید. همان شب کنگرهٔ دوّم شوراها برگزار شد که بیش از ۴۰۰ نماینده در آن شرکت داشتند. کنگرهٔ دوّم شوراها در همان روز پیامی را که لنین نوشته بود تصویب کرد. در این پیام آمده بود: «کنگره بنا به ارادهٔ اکثریت عظیم کارگران، سربازان، و دهقانان، و به اتکای قیام پیروزمند کارگران و پادگان پتروگراد، حاکمیت دولتی را به دست می‌گیرد.»

روز ۲۵ اکتبر (۷ نوامبر) سال ۱۹۱۷ به عنوان روز پیروزی انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر در روسیه در تاریخ ثبت شد. برقراری صلح و ملّی کردن زمین و بانک‌ها جزو نخستین فرمان‌های در دستورکار انقلاب بودند. با اجرای این فرمان‌ها، استقرار حاکمیت شوراها (شوروی) در سرزمین پهناور روسیه آغاز شد. با انقلاب اکتبر روسیه، دوران انقلاب‌های سوسیالیستی جهان و دوران نوین گذار از نظام سرمایه‌داری به سوسیالیسم و کمونیسم آغاز شد.

 

به نقل از «نامۀ مردم»، شمارۀ ۱۰۳۳، ۱۳ شهریور ماه ۱۳۹۶

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا