راهبردِ «جدید» آمریکا یا گسترشِ فاجعه در افغانستان
بهقلم: عبدالله نایبی، رئیس حزب نوین مردم افغانستان
دونالد ترامپ، رئیسجمهوری ایالات متحدهٔ آمریکا، بهتاریخ ۳۰ مردادماه سال جاری (۲۱ اوت ۲۰۱۷ )، راهبردِ بعدی کاخ سفید را در رابطه با افغانستان و آسیای جنوبی اعلام کرد. وی در سخنرانیاش گفت که، هدف این راهبرد محو داعش و برچیدنِ القاعده و جلوگیری از بهقدرت رسیدنِ دوبارهٔ طالبان در افغانستان است. پیش از این موضعگیری، آقای ترامپ بارها روی این نکته تأکید میورزید که باید سربازان آمریکایی از افغانستان به وطنشان برگردند. اعزام نیروهای تازهٔ نظامی به افغانستان جزیی از راهبرد جدید آمریکاست که از سوی ترامپ اعلام گردید.
یادآور باید شد که، پس از رویداد ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، آمریکا و ناتو زیر شعار برچیدنِ پایگاههای تروریسم، استقرار دموکراسی در افغانستان، دفاع از حقوق زنان و کودکان، تأمین صلح و آرامش برای مردم افغانستان، مبارزه در برابر کِشت و قاچاق مواد مخدر، و درنهایت، فراهمآوری زمینههای بازسازی و انکشاف [توسعه.- “ن.م” (“نامه مردم”)] سریع اقتصادی و سیاسی کشور، به سرزمین افغانها لشکرکشی کردند و بهجای امارت طالبان، حکومت دوبارهٔ مجاهدین را در کابل برقرار ساختند.
آیا این راهبرد که با غوغای زیاد از سوی رسانههای غرب اعلام گردید و توسط دبیرکل ناتو و اغلب کشورهای عضو این پیمان نظامی مورد پشتیبانی قرار گرفت، به اهدافی که در سخنرانی ترامپ مطرح گردیدند خواهد انجامید؟ پاسخ بهاین پرسش ابعاد گوناگون دارد:
واکنشهای منطقهای
دولت پاکستان- که آماج اصلی انتقادهای ترامپ در رابطه با پشتیبانی و تجهیز نیروهای طالبان از سوی اسلامآباد است- با سردی به اظهارات آقای ترامپ واکنش نشان داد. حکومت پاکستان یکبار دیگر حمایت از طالبان را انکار کرد و حضور قرارگاههای رهبری، پرورش و تجهیز آنان را در خاک پاکستان ساختهوپرداختهٔ تبلیغات ضد پاکستانی خواند. مقامهای دولتی پاکستان، این کشور را نیز قربانیِ کنشهای تروریستی اسلامیستهای افراطی وانمود کردند. اما حقیقتِ راهبرد پاکستان در رابطه با افغانستان از گونهٔ دیگری است. پاکستان از بَدو پیدایی خود، سیاست ضدِ افغانستان را پیش گرفت. این سیاست بر اساس دو سنجش از سوی حاکمیت پاکستان استوار بود: یکی فشار آوردن بر دولت افغانستان تا خطِ دیورَند (خطِ مرزی بین افغانستان و پاکستان امروزی)۱ را بهرسمیت بشناسد- خطی که از سوی امپراتوریِ بریتانیا و امیر افغانستان در سال ۱۸۹۳ امضا گردیده بود؛ دو دیگر اینکه، هرگونه نیرومندی دولت افغانستان – که سیاست دوستی با هند را پیشگرفته بود- را مانع گردد. در برابر مثلث دوستیِ افغانستان، شوروی، هند، محورِ همگرایی آمریکا، چین، پاکستان شکل گرفت. در هنگام حضور نیروهای شوروی در افغانستان، پاکستان و ایران به پایگاههای تشکیل، تجهیز و تَموْیل [تأمین مالی.-“ن.م”] “مجاهدینِ” ضد دولت دموکراتیک افغانستان و قوای شوروی مبدل شدند. پاکستان- بهیاری آمریکا و متحدانش- با فروپاشاندن دولت دموکراتیک و ارتش ملی افغانستان به بزرگترین هدفش دست یافت،اما جنگهای بین جهادی [جنگ بین نیروهای مختلف اسلامگرای افغانی.-“ن.م”] در کابل و دیگر شهرهای مهم افغانستان، روند تسلطِ کامل پاکستان را بر افغانستان مختل ساخت. اسلامآباد- در توافق با آمریکا، انگلستان و عربستان سعودی- حرکتی را بهنام طالبان سازمان داد تا قدرت را در کابل احراز کنند. طالبان در سال ۱۹۹۶ بر کشور حاکم شدند. حکومت طالبان از تسلیم کردن بنلادن و رهبرانِ القاعده (که در کابل مستقر گردیده بودند) به دولت آمریکا سر باززدند و پاکستان عملاً در کنار امارت طالبی [حکومت طالبان.-“ن.م”] قرار گرفت. با رویدادهای ۱۱ سپتامبر و واکنش آمریکا و ناتو، طالبان و بنلادن و القاعده به پاکستان، یعنی قرارگاههای اصلیشان، عقبنشینی کردند.
حضور نیروهای نظامی بیش از ۴۸ کشور جهان در افغانستان عرصهٔ اقدامات پاکستان را تنگ ساخت، اما اسلامآباد بهسرعت به تجهیز دوبارهٔ طالبان اقدام کرد و در کشوری که فاقد نیروهای نظامی و امنیتی و بدون دستگاه دولتیِ مؤثر بود جنگ و بیثباتی را دامن زد. ارتش پاکستان (که در واقعیت امر همهٔ قدرت دولتی پاکستان را دراختیار دارد) همراه با ادارهٔ مشهور استخبارات [تشکیلات اطلاعاتی- امنیتی.-“ن.م”] پاکستان- “آی.اس.آی”- برنامهٔ درازمدت بیثبات نگهداشتن افغانستان را تا هنگام خروج احتمالی قوای ناتو- آمریکا، بهاجرا گذاشتند.
موضعگیری کنونی پاکستان در برابر اظهارات آقای ترامپ کاملاً در خط راهبرد درازمدتِ ارتش پاکستان قرار دارد و هیچ نشانهیی از تأثیر اخطارهای کاخ سفید برای تغییر دادن این راهبرد بهنظر نمیرسد. رهبران پاکستان یقین کامل دارند که آمریکا هیچگاه از منافع استراتژیک نظامیاش در پاکستان صرفنظر نخواهد کرد و این کشور را همراه با سلاحهای هستهای آن در اختیار چین قرار نخواهد داد. تبلیغات دولت پاکستان در رابطه با مبارزه در برابر تروریسم، “طالبان” را بهگونهٔ هدفمند یک کُلِ همسان معرفی میکند درحالیکه اهداف و عرصهٔ فعالیتهای آنان کاملاً متفاوتاند. طالبان پاکستانی با ماهیت افراطی اسلامیستیِشان در برابر حکومت اسلامآباد میجنگند، ولی طالبانِ افغانیِ مسلحشده توسط دولت پاکستان، همانندِ شاخهیی از ارتش پاکستان، وظیفه دارند تا از طریق جنگ سرزمین افغانستان را اشغال کنند و کشور را در خطِ منافع راهبردی پاکستان قرار دهند. یادآور باید شد که، امروزه بیش از ۴۲ هزار مدرسهٔ دینی در چهارچوب نظامِ آموزشیِ دولتی در پاکستان فعالاند که سالانه دو میلیون طالب در آنها مشغول فراگیریاند. ۲۵ درصد ارتش پاکستان از افسرانِ پشتون۲ ترکیب یافته است که بخشی از آنها از همین مدرسههای دینی فارغ التحصیل شدهاند. این واقعیتها از پیوندِ ارگانیک قوای مسلح پاکستان با طالبانی که در افغانستان میجنگند گواهی میدهند.
واکنشِ چین، روسیه و ایران
حکومت چین از پاکستان در برابر اظهارات ترامپ حمایت کرد. در هنگام استقرار امارت طالبان در کابل، چین دومین کشوری بود که نمایندهٔ ویژهٔ خود را نزد ملا عُمَر فرستاد. راهبرد منطقهای چین این است تا بتواند از راه پاکستان به اقیانوس هند، افغانستان و آسیای میانه دست یابد. ساختمان بزرگراه قراقروم۳ که کاشغر۴ را به بندر گوادر۵ (در ساحل بحر هند) وصل میکند بیشتر از پنجاه میلیارد دلار هزینه برمیدارد. چین چنان علاقهمند معادن و ثروتهای طبیعی افغانستان در درازمدت است که ترجیح میدهد تا افغانستان زیر سیطره و نفوذ پاکستان باشد تا یک کشورِ زیر تأثیر آمریکا و ناتو. چین در رابطه با افغانستان همیشه از راهبرد اسلامآباد حمایت کرده است و این راهبرد را بهسود منافع استراتژیک خود یافته است.
روسیه و ایران در سالهای اخیر از طالبان در برابر حضور آمریکا- ناتو پشتیبانی کردهاند، زیرا از دیدگاه آنها استقرار دائمی نفوذ آمریکا در شمال و غرب افغانستان، زمینه را برای مستقر ساختن داعش یا نیروهای همسان آن فراهم میسازد، درحالیکه طالبان حضور چنین نیروها را در سرزمین افغانستان اجازه نخواهند داد. روسیه در برابر راهبرد اعلامشده از سوی ترامپ به حمایت پاکستان شتافت. اما هند که موردتمجید ترامپ قرار گرفت از راهبرد جدید آمریکا پشتیبانی کرد. هند یگانه کشوری است که عملاً در بازسازی زیرساختهای اقتصادی افغانستان فعال است و خواهان ایجاد یک دولت نیرومند و مستقل در کابل است.
آیندهٔ نزدیک افغانستان
حاکمانِ کابل با رضایت کامل از راهبردِ آمریکا حمایت کردند و خود را در تصمیمگیریِ رئیسجمهور ترامپ شریک جلوه دادند. این راهبرد، بقای قشر حاکم را تا سالهای دیگر ضمانت میکند. آراستنِ راهبرد کاخ سفید با صفت “جدید”، بههیچوجه مردم افغانستان و نیروهای مترقی کشور را نمیفریبد. آمریکا در جریان حضور شانزدهسالهٔ خود در افغانستان با هزینه کردن بیش از هزار ملیارد دلار، با دادن تلفات سنگین جانی (۲۴۰۰ کشته و بیست هزار زخمی) و کمک ناتو و بیش از چهلوهشت کشور جهان (در سالهای ۲۰۱۰ شمار نظامیانِ ناتو همراه با پیمانکاران امنیتی خصوصی به بیش از ۳۵۰ هزار نفر بالغ میشد)، بهجز گسترش جنگ و ناامنی، فقر، فساد گسترده در سراسر جامعه، ازدیاد سرسامآور کشت و قاچاق مواد مخدر، بیاعتبار ساختن ارزشهای معنوی، دیکتاتوری پول، مسلط ساختن اسلامیزمِ لجامگسیخته، حمایت و تمویل جنگسالاران جهادی، ایجاد یک دستگاه دستنشانده و گوش بهفرمان حکومتی کار دیگری را انجام نداده است. کاخ سفید با تعمیل [عملی کردن.-“ن.م”]، راهبرد اصلی خود یعنی “بیثباتی کنترولشده”، افغانستان را به یک کشور فاجعهزده تبدیل کرده است. آشکار است که حضور سربازان بیشتر آمریکایی به تشدید جنگ خواهد انجامید نه، به صلح و ثبات. با حمایت محور چین- روسیه- ایران از پاکستان برای ادامهٔ جنگ در افغانستان به وسیلهٔ شاخهٔ طالبانیِ ارتش پاکستان، روزهای بدتری در انتظار مردم افغانستان است.
راهِ برونرفت از وضع کنونی
درست چهاردهه میشود که مردم افغانستان از جنگ تحمیلیِ آمریکا، ناتو و ارتجاع منطقه رنج میبرند. در این مدت هیچگونه ارادهٔ جدی و صادقانه برای ختم جنگ از سوی امپریالیسم مشاهده نگردیده است. نیروهای مترقی افغانی پیوسته طرح یک راهحل سیاسی و دیپلوماتیک را از طریق یک کنفرانس بینالمللی پیش کشیدهاند، کنفرانسی که باید همهٔ جوانب درگیر (افغانستان، پاکستان، کشورهای منطقه، آمریکا و اروپا) را همراه با نیروهای واقعاً مردمی و دموکراتیک افغانی (و نه جنگسالاران جنایتکار) دورِ میز مذاکره بکشاند. کنفرانس باید با درنظر داشت منافع تمام جوانب، راهحلی را مطرح کند که موردقبول همهٔ شرکتکنندگان، بهویژه افغانستان و پاکستان، قرار گیرد. کنفرانس باید روابط افغانستان– پاکستان را برون از چگونگیِ مناسباتِ هند– پاکستان موردارزیابی قرار دهد و به بهانهجوییهای رهبری پاکستان، مبنی بر حضور هند در افغانستان، پایان بخشد. هرگونه برنامهٔ دیگر، به وخامت بیشتر اوضاع کشور و منطقه خواهد انجامید. با تأسف، راهبردِ آقای ترامپ چنین راهحلی را ارائه نمیکند.
—————————-
۱. خط یا مرز دیورَند- در ۱۸۹۳ میلادی، در زمان امارت عبدالرحمن خان در افغانستان، میان او و سِر هنری مورتیمر دیورَند، دبیر امور خارجهٔ هندِ مستعمرهٔ بریتانیا، توافقنامهیی بهمنظور تعیین مرزهای شرقی و جنوبی افغانستان با هندِ مستعمره امضا شد که به توافقنامهٔ دیورند و مرز دیورند معروف شد. عبدالرحمنخان در ازای افزایش اعانهٔ مالی دریافتی، حاضر شد از مناطق روشان و شغنان ماورای رود آمو در شمال و صوات، باجور، چترال، وزیرستان و چمن از جنوب چشمپوشی و آنها را واگذار کند. پس از استقلال هند و تقسیم شدن آن به دو کشور هند و پاکستان، این مناطق واگذارشده بهعنوان مناطق خودمختار قبایلی در خاک پاکستان شناخته شدند. اما اکنون افراد فقط میتوانند با داشتن ویزا از مرز دیورَند عبور کنند. ۲. مردم پشتون یا پختون بهزبان پشتو سخن میگویند و بیشترشان سنی حنفی هستند. این قوم در شمال پاکستان، اکثراً شرق و جنوب افغانستان وبه طور پراکنده در تمام افغانستان زندگی میکنند. ۳. در سال ۱۹۵۹ دولت های چین و پاکستان ساخت جادهای را شروع کردند که در مرتفعترین شهرهای مرزی این دو کشور کشیده می شد و از میان کوههای پامیر، قراقروم، هندوکش و هیمالیا میگذشت. ۴. شهر کاشغَر مرکز شهرستان کاشغر، یکی از شهرستانهای ناحیهٔ خودگردان سینکیانگ در شمال باختر جمهوری خلق چین. ۵. گوادَر، بندری بر کرانهٔ دریای عمان، در جنوب ایالت بلوچستان پاکستان که از بندر ایرانی چابهار تنها ۷۲ کیلومتر فاصله دارد.- “نامهٔ مردم”.
به نقل از «نامۀ مردم»، شمارۀ ۱۰۳۴، ۲۷ شهریور ماه ۱۳۹۶