بهرهبرداری از مذهب، کلید سلطهٔ طبقهٔ حاکم است
“مزمل مختار” مینویسد: با دستکاری و بهرهبرداری از مذهب، نخبگان حکومتکننده در پاکستان آزادی بیان و عقیده را سرکوب کرده و آزادی عمل اندیشههای ترقیخواهانه را بهطور همهجانبه سلب میکنند.
“والتر لیپمن”، یک نظریهپرداز لیبرال دمکراسی در ایالاتمتحده بود. او مدافع و پشتیبان استفاده از تبلیغات بهمنظور نظارت بر ساختار اندیشگی اجتماع و سازگار کردن سمتوسوی آن با نظام طبقاتی موجود بود. او طرفدار جا انداختن نظریهیی بود که آن را تولید رضایتمندی مینامید. اساس این نظریه بر تن دردادن و همنوایی کردن تودههای مردم با چیزهایی که میل ندارند انجام دهند، قرار گرفته است.
لیپمن استدلال میکرد که، در یک کشور برخوردار از دمکراسی، مردم به چند طبقه تقسیم میشوند. در میان این طبقهها، تقدم با طبقهٔ کارشناسان است. این گروه بخش بسیار کوچکی از جمعیت را تشکیل میدهد. کارکرد آن تصمیمگیری و گرداندن دستگاه سیاسی-اقتصادی و نظری است. طبقهٔ دوم توده و جمعیتی سردرگم است که اکثریت جامعه را شامل میشود. آنان نظارهگرانیاند که در رابطه با دگرگونی در جامعهیی که در آن زندگی میکنند از قدرت و اختیار بسیار نازلی برخوردارند. بر اساس این دیدگاه، آنان باید از سوی طبقهٔ کارشناسان حکمرانی شوند. اندیشهٔ لیپمن با تفکر غالب در سرمایهداری همخوانی داشت. در جهان کنونی، نخبگان حکومتکننده تقلا میکنند تا مهار ساختار اندیشگی (ایدئولوژی) طبقهٔ کارگر را با روایتهایی بسیار دستچینشده دراختیار داشته باشند.
نوام چامسکی، فیلسوف و کنشگر سیاسی آمریکایی، تولید رضایتمندی را بهطور وسیع بررسی و بهبحث گذاشته است. بررسیهای او گرچه نه تماماً اما بیشتر در مضمون جامعهٔ ایالاتمتحده بوده است. اما برای رسیدن به هدفهای این نوشتار، نظریهٔ تولید رضایتمندی به پاکستان بسط داده خواهد شد. این چارچوب دیگری برای پی بردن به نقش طبقهٔ کارشناسان پاکستان، یا بهسخنی دیگر، طبقهٔ حاکم پاکستان، در تولید جریانهای چشمگیر رضایتمندی در جهت بنیادگرایی مذهبی در درون جامعهٔ پاکستان خواهد بود. این بنیادگرایی مهندسیشده، برای خاموشی و سرکوب صدای خِرَد و همدردی در جامعه بهخدمت گرفته میشود.
درواقع من بر این گمانم که تولید و توسعهٔ هدفمند نظریهٔ ویرانگر جامعهٔ مدنی پاکستان به توهم همگانی و فرهنگی فراگیر انجامیده است و در مسیر خود به کشتارهای وحشیانهٔ اندیشهگران پیشروئی مانند آنچه در قتل مشعل خان، دانشجویی کنشگر و چپگرا در دانشگاه عبدالولی خان در شهر شمالی مردان پاکستان روی داد، منتهی میشود.
مشعل خان در فروردینماه امسال بهدست چماق بهدستان بهاصطلاح مذهبی که به او تهمت توهین به مقدسات زده بودند برهنه و کشته شد. در روز ۲۵ فروردینماه خبرگزاری رویترز عکسی از خوابگاه او در دانشگاه منتشر کرد که پوسترهای کارل مارکس و چه گوارا بر دیوار آن نصب شده بود. در الگوی نوامپریالیستی، مذهب مدتهاست که به ابزاری برای بهوجود آوردن جدایی و انشقاق در طبقهٔ کارگر و بازداشتن این طبقه از شناخت چگونگی قدرت نخبگان در حاکمیت و پیوندشان با شرکتهای بزرگ، بهکار گرفته میشود.
عملکرد مذهب در پیش و پس از پایهگذاری پاکستان همواره بههمین شکل یعنی بیخبر نگهداشتن تودهها از مسئلههای سیاسی- اقتصادی بوده است. در روند تولید رضایتمندی بنیادگرایی مذهبی، طبقهٔ حاکمهٔ پاکستان تلاش کرد که دین را در کشور نهادینه کند و آن را بهمثابه بخشی از وظیفه دولت بشناساند.
اما در سالهای دهه ۱۳۶۰، در دورهٔ دیکتاتوری ژنرال ضیاءالحق بود که طبقهٔ کارشناس حاکم روند شکلدهی کنشها را به وسیلهٔ مهندسیِ اندیشهای و ایدئولوژیک به سطحی تازه ارتقا داد. آنها روایتهایی ساختگی بر اساس تحریف تاریخ و تزریق جنون مذهبی به درون فرهنگ همگانی، تولید کردند. متأسفانه حاکمیت در تلاش برای جهتدهی تودهها به سمت رفتاری که خواستهٔ خودش بود، درعمل بنیادگرایی مذهبی را در درون جامعهٔ پاکستان پرورش داد. حاکمیت پاکستان از آن زمان دست به هیچگونه اقدام اثرگذاری در خنثی کردن پیآیند بنیادگرایی موردنظر برنداشته است. چراکه چنین اقدامی چهبسا سلطهٔ تودرتوی خود نخبگان در حاکمیت را بهچالش خواهد کشاند.
از سوی دیگر، ادامهٔ دیوانهوار بزرگنمایی نقش دین و مذهب، قدرت درونی حاکمان را هم با ادامهٔ ایجاد جدایی در درون طبقهٔ کارگر و هم دامن زدن به ترس از خطر جانی که خطری واقعی است، تقویت میکند. منطقی بهنظر میرسد اگر گفته شود که هراس از خطر از دست دادن جان، به جا افتادن و تصویب قانونهایی برای نظارت بر تودهها یاری میرساند. کارکرد آن بدین ترتیب است که آنانی را که به جمعیت سردرگم تعلق دارند و در همان حال هنوز میتوانند با بهحرکت درآوردن طبقهشان صدای مخالفت و اعتراض خود را بر ضد بنیادگرایان نشان دهند، مرعوب میسازند. در چنین ترفندی، دستگاه حکومتی اغلب با زدن برچسب “بسیار حساس” به برخی از واکنشهای اجتماعی و سیاسی، از شگرد هراساندن تودهها بهرهبرداری میکند. بهاین ترتیب، قانونهای مربوط به توهین به مقدسات در پاکستان مسئلهیی “بسیار حساس” تلقی شده و بهطور پیدرپی بهقصد سرکوبِ صداهای ترقیخواهانه بهکار گرفته میشوند.
حاکمیت با دستکاری و بهرهبرداری از مذهب توانسته است کموبیش فضای عملکرد اندیشههای ترقیخواهانه یا آزادی بیان و عقیده در جامعهٔ پاکستان را از میان بردارد.“ بدین ترتیب، بنیادگرایی مذهبی یکی از چالشهای اصلی در جامعهٔ امروز پاکستان بهشمار میرود. خشونت به میزان خطرناکی رسیده است. بهوجود آوردن فریفتگی و توهم بنیادگراییای نامأنوس و نگهداری از آن، که اکنون در عمق فرهنگ همگانی رخنه کرده است، نشانگر سیمای مذهبی افراطی بافت اجتماعی شکننده در کشور پاکستان است.
این پدیده یکبار دیگر نشان میدهد که خرد و آگاهی مردم عادی یک جامعه همانی است که از سوی طبقهٔ حاکم به آنها تزریق میشود.
روند زدودن چنین آموزههایی، از بهکیفر رساندن مقصران و حامیان ظاهری چنین عملهای زننده و فاجعهآمیزی فراتر میرود. این بهباز کردن درهای گفتوگویی عادلانه، فراگیر و اساسی بهمنظور دستیابی به راهگشاییهایی ممکن، نیاز دارد. این به سرمایهگذاری در آموزشِ باکیفیت و زدودنِ برنامههای آموزشیای که روایتهایی ضد ترقیخواهی و تحریف تاریخی و فریبدهنده در آنها تزریقشده، نیاز دارد. این اقدام همچنین جامعه را وامیدارد تا فضایی برای اندیشههای ترقیخواهانه، دگراندیشی و پدید آمدن دیدگاههایی گرهگشا، دوباره بهوجود آید.
کوتاه سخن، عنصرهای ترقیخواه در جامعه نباید از بلند کردن صدای خود در بهچالش طلبیدن آموزههای مذهبی حکومت و تلقین باورهای مذهبی بهوسیلهٔ ارگانهای حکومتی، واهمه داشته باشند. نظریههای تکامل دیالکتیکی جامعهها نشان میدهند وقتی مردم از سؤال کردن و مخالفان از فراهم آوردن بینشهایی ناهمخوان با آنچه در جامعه متداول است بازمیمانند، مرگ آن ملت فرامیرسد.
فراموش نکنیم که کنشگران ترقیخواه، تجسم مادیِ آنتیتز هگلی را درون جامعه شکل میدهند. پویایی آنان برای رشد و سلامتی جامعه ضرورتی انکارناپذیر است.
به نقل از «نامۀ مردم»، شمارۀ ۱۰۳۶، ۲۴ مهر ماه ۱۳۹۶