در بزرگداشت رفیق نعمت ناظری
مطلع شدیم که رفیق نعمت ناظری، مترجم و ویراستار و روزنامهنگار پیشکسوت، پژوهشگر ادبی، و سندیکالیست برجسته، و از اعضا و کادرهای قدیمی حزب تودهٔ ایران، در روز ۳ آذر چشم از جهان فروبست. درگذشت این رفیق گرامی را به همسر و فرزندان و خانوادهٔ ایشان و به همهٔ یاران و رفقای او صمیمانه تسلیت میگوییم.
رفیق نعمت ناظری، متولد دی ماه ۱۳۰۱ در تهران، در سالهای جوانی و بنا به گرایشی که به عدالت اجتماعی و بهروزی زحمتکشان داشت و تحقق آنها را در برنامهٔ حزب نوپای تودهٔ ایران میدید، در اردیبهشت ۱۳۲۲ ”آنکِت “تقاضا برای برای پیوستن به حزب را پر کرد و با امضای دو معرّف به حزب تسلیم کرد. تقاضای او پذیرفته شد و دورهٔ آزمایشیاش را در حوزههای حزبی به دبیری احمد قاسمی و فضلالله گرگانی (از ۵۳ تن) گذراند و سرانجام در آبان ۱۳۲۲ به عضویت کامل حزب درآمد. او در آن زمان با دیپلم هنرستان حسابداری راهآهن به استخدام این سازمان در تهران درآمد و در کنار آن وارد حوزهٔ حزبی راهآهن شد. در همین سالها بود که علاقه و ذوق روزنامهنگاری از خود نشان داد و وظیفهٔ تهیهٔ خبرها و گزارشهای کارگری از محیط کارش و دیگر محیطهای کار برای نشر در ارگان مرکزی حزب را پذیرفت. در پی تشکیل سازمان دهقانی حزب، به پیشنهاد سازمان ایالتی تهران، به رفیق نعمت که حالا از راهآهن بیرون آمده بود، وظیفهٔ کار حزبی در میان دهقانان داده شد. به این ترتیب، رفیق در آذر ۱۳۲۴ به صورت ”کادر موظف “یا حقوقبگیر حزب، کار در کمیتهٔ حزبی ورامین را آغاز کرد. فعالیتهای او در این سالها شامل کار تشکیلاتی در میان زحمتکشان، و کار تبلیغاتی و سخنرانی در گردهماییها در مورد اوضاع جامعه و کشور برای کارگران روغنکشی و قند و راهآهن ورامین و دهقانان منطقه بود. همچنین، وظیفهٔ تهیهٔ گزارشها خبری محلی برای روزنامهٔ حزبی را نیز به عهده گرفت. در یکی از مأموریتهایش که به تهران رفته بود، از او خواسته شد که در سفری که لویی سایان، دبیرکل فدراسیون جهانی کارگران، در مرداد ۱۳۲۵ به دعوت شورای متحدهٔ مرکزی زحمتکشان به ایران داشت، به اتفاق دیگر خبرنگاران و عکاسان همراه لویی سایان باشد و از سفر او گزارشهای خبری تهیه کند. گزارشهای رفیق از این سفر لویی سایان در روزنامهٔ ارگان حزب و روزنامهٔ ”ظفر “(ارگان شورای متحده) منتشر شد.
در پی یورش دولت مرکزی به جمهوریهای خودمختار کردستان و آذربایجان در آذر ۱۳۲۵، وضعیت دشواری برای رفقای حزبی در سراسر ایران پیش آمد. در همان روزها، فرمانداری نظامی و ژاندارمری ورامین به دفتر کمیتهٔ حزب یورش بردند و ساعتی بعد، رفیق نعمت را که در کارخانهٔ روغنکشی سرگرم فعالیت حزبیاش بود، بازداشت و راهی زندان سمنان کردند. در میانهٔ دی ماه از زندان سمنان مرخص شد و به تهران بازگشت که خانوادهاش و رفقای حزبیاش، از جمله رفیق مرتضی کیوان که از دوستان دورهٔ دبستان و دبیرستان بودند، در خانه منتظرش بودند. رفیق نعمت تا شهریور ۱۳۲۸ در حوزهٔ حزبی در تهران همراه با رفیق شهید مرتضی کیوان و زندهیاد دکتر محمدجعفر محجوب به فعالیتهای حزبیاش ادامه داد. در این مدّت، او در نشستها و گفتگوهای جمعی که محمدعلی اسلامی ندوشن، دکتر محمدجعفر محجوب، مصطفی فرزانه، و مرتضی کیوان و چند تن دیگر جزو آن بودند، شرکت میکرد. سپس به آبادان رفت و به سازمان حزبی در آنجا وصل شد و کار را در حوزهای به دبیری رفیق شهید حسن حسینپور تبریزی (که خود از طرف حزب به جنوب ایران اعزام شده بود) آغاز کرد. در همین ایّام بود که به راهنمایی نجف دریابندری به یادگیری زبان انگلیسی پرداخت. اواخر اسفند ۱۳۲۹ بود که رفیق حسینپور تبریزی از جانب حزب به رفیق نعمت پیشنهاد داد که مجدداً ”کادر موظف “حزبی بشود. برای دوّمین بار، رفیق نعمت همهٔ وقت و انرژی خود را در خدمت حزب گذاشت. او در اوّلین مأموریتش به مسجد سلیمان اعزام شد. سال ۱۳۲۹ بحبوحهٔ اعتراضها و اعتصابهای کارگری بود و موضوع ملّی کردن صنعت نفت نیز مطرح شده بود. اعتصاب نفتگران مسجد سلیمان مصادف با اعتصاب نفتگران آبادان، گچساران، و بندرمعشور بود. او و رفقای حزبیاش نقش فعالی در سازماندهی و هدایت این اعتصابهای کارگری در جنوب ایران داشتند. پس از تصویب قانون ملّی شدن صنعت نفت در اسفند ۱۳۲۹ و پیروزی نسبی اعتصاب نفتگران خوزستان در فروردین ۱۳۳۰، رفیق نعمت به آبادان بازگشت. امّا در آن روزها سرکوب شدیدی در خوزستان حاکم بود. چیزی از بازگشت او به آبادان نگذشته بود که مأموران به خانهٔ حزبی یورش بردند و او و رفیق حسنپور تبریزی و دو کارگر کادر حزبی را بازداشت کردند و به زندان آبادان بردند. چهار ماه بعد رفقا را برای محاکمه به دادگاه بردند و رفقا تصمیم گرفتند خودشان بدون کمک وکیل تسخیری از خودشان دفاع کنند. رفیق نعمت دفاعیهاش را با ”برقرار باد حکومت آزادی و عدالت “آغاز کرد و دفاعیهٔ رفیق حسینپور تبریزی با ”جاوید باد آزادی و حقیقت “پایان یافت. حکم آنها یک سال حبس بود که در دادگاه تجدیدنظر به شش ماه کاهش یافت و رفقا در مهر ۱۳۳۰ از زندان آزاد شدند. رفیق حسینپور تبریزی عازم تبریز شد و رفیق نعمت به تهران بازگشت. یک هفتهای بیشتر نگذشت که حزب او را به عنوان کادر موظف حزبی به مشهد و فعالیت در سازمان ایالتی خراسان به عنوان دبیر کمیتهٔ حزبی شهر مشهد اعزام کرد. او در مدّت فعالیتش در استان خراسان در سالهای بحرانی و پرتلاطم ۱۳۳۰ تا ۱۳۳۲ با نام مستعار ”رحمانی “وظیفهٔ تماس و ارتباط با کمیتههای شهری متعددی از جمله کاشمر، سبزوار، درگز و… را به عهده داشت و با تشکیلات کارگری در کارخانهٔ نخریسی مشهد و صابونپزیها و چرمسازیها و خیاطخانهها و… کار میکرد. روزی که کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ رخ داد، رفیق نعمت در مأموریت درگز بود و دو-سه روز بعد از کودتا توانست خود را به مشهد برساند و فعالیت حزبیاش را مخفیانه و در خانههای امن حزبی ادامه دهد. در همین دورهٔ فعالیت مخفی بود که با همسرش آشنا شد که خود عضو سازمان جوانان حزب بود. رفیق نعمت در اسفند ۱۳۳۲، در دورهٔ فعالیت مخفی حزبی در مشهد، به خاطر سابقهای که از مدّتها قبل در کار نشر داشت، مسئول چاپخانهٔ حزبی شد که وسایل آن را شعبهٔ تبلیغات مرکزی حزب در اختیار سازمان خراسان قرار داده بود. اعلامیههای حزبی و برگههای تبلیغاتی چاپ شده در این چاپخانه را رفقای حزبی در سطح شهر و حتّی در مکانهای مذهبی مثل مسجد گوهرشاد و بقعهٔ امام هشتم شیعیان پخش میکردند، بهخصوص در فروردین ۱۳۳۳ که شهر مشهد میزبان مسافران نوروزی بود. ، در روز ۲۱ آذر ۱۳۳۳ به مسئول کمیتهٔ ایالتی خراسان اطلاع داده شد که در سالروز تشکیل جمهوری خودمختار آذربایجان به رهبری فرقهٔ دموکرات آذربایجان، رفقا در شهرهای خراسان تظاهرات عمومی و کارگری (از جمله با خواست افزایش دستمزدها) به راه بیندازند. کمیتهٔ شهر مشهد که در آن زمان رفیق نعمت مسئول آن بود، به یاری شوراهای کارگری و شورای دستمزدبگیران شهری مقدمات تظاهرات کارگری برای روز ۲۱ آذر را تدارک دید. این تظاهرات در میدان بزرگ جلوی شهرداری آن زمان مشهد با حمل پرچمها و پلاکاردهایی که شعارهای مصوّب حزبی بر آنها نوشته شده بود برگزار شد و سخنرانیهایی نیز ایراد شد. چیزی نگذشت که پلیس به تجمع کارگران و تظاهرکنندگان حمله کرد و عدهای را دستگیر کرد. رفیق نعمت آن روز از دست پلیس فرار کرد، ولی فردای آن روز (۲۲ آذر ۱۳۳۳) در حالی که به دیدن رفیق مسئول تشکیلات ایالتی میرفت، از روی عکسی که در یکی از تظاهرات قبلی از او گرفته بودند در خیابان شناسایی و دستگیر، و در حالی که فقط دو هفته از ازدواجش میگذشت، به زندان لشکر مشهد برده شد. چند ماه پس از دستگیری و حبس و بازجویی، در تیر ماه او را برای محاکمه به دادگاه نظامی بردند و در آنجا او را به پنج سال زندان با اعمال شاقه محکوم کردند. رفیق تقاضای تجدید نظر کرد که در آن دادگاه ”اعمال شاقه “از حکم برداشته شد. در اسفند ۱۳۳۴ وی را به زندان دژبان در تهران و سپس در اردیبهشت ۱۳۳۵ به زندان قصر انتقال دادند. در زندان قصر بود که او بار دیگر نجف دریابندری را دید و از وجود او برای تکمیل دانش زبان انگلیسیاش بهره برد که بعدها به او در تأمین معاش در حرفهٔ روزنامهنگاری و ترجمه کمک کرد. در عین حال، به نوآموزان زبان انگلیسی نیز آموزش میداد. سرانجام رفیق نعمت با تخفیف مدّت محکومیت روز ۲۲ اردیبهشت ۱۳۳۶ از زندان نظامی لشکر قصر در تهران آزاد شد.
رفیق نعمت پس از آزادی از زندان در تلاش کسب معاش به کارهای مختلف روی آورد، و سرانجام به خاطر علاقهای که به روزنامهنگاری داشت، این حرفه را در پیش گرفت. در پنجاه سالگی به فراگیری زبان فرانسوی پرداخت تا بتواند از آن زبان هم ترجمه کند. او در سه دههٔ بعدی زندگی در نشریههای گوناگون در سِمَت گزارشگر، مترجم، نویسنده، ویراستار، عضو تحریریه، یا سردبیر کار کرد. در پاییز سال ۳۶ کارش را در سمت گزارشگر و مدیر داخلی در مجلهٔ صدف به سردبیری محمود اعتمادزاده ”بهآذین “آغاز کرد، و بعدها در ”امید ایران”، ”ستارهٔ تهران”، و ”مهر ایران “به کار ادامه داد، و دست آخر، در اوایل دههٔ ۵۰ وقتی که دولت هویدا دهها نشریه را به اجبار تعطیل کرد، به روزنامهٔ اطلاعات رفت و تا زمان بازنشستگی (پس از انقلاب ۵۷) در آن روزنامه در سِمَت مترجم (از انگلیسی و فرانسوی) و دبیر سرویس خارجی کار کرد. در فاصلهی ماههای تیر تا بهمن ۵۷ به دستور داریوش همایون وزیر وقت اطلاعات و جهانگردی و به اشارهٔ ساواک، حق ورود به موسسهٔ اطلاعات از او گرفته شد. در همین دورهٔ کار در روزنامهٔ اطلاعات بود که حکومت نظامی تهران او و سه همرزمش را در دی ۱۳۵۷ بازداشت کرد که پس از چند روز بر اثر تلاش سندیکا و اعتراضهای مردمی آنها را آزاد کردند و مردم با حلقههای گل آنها را به محل کارشان بازگرداندند. از آن پس تا چند سالی کار نوشتن و ترجمه و ویرایش را به صورت حقالتحریری در ”کیهان”، ”آدینه”، ”همشهری”، و ”هدف “ادامه داد. نوشتن حرفهاش بود و به آن عشق میورزید، و همیشه حرمت قلم زدن در راه راستی و درستی را پاس میداشت.
رفیق نعمت از دههٔ ۱۳۴۰ به ”سندیکای نویسندگان و خبرنگاران مطبوعات ایران “پیوست که متأسفانه پس از انقلاب آن را مثل خیلی از سندیکاهای دیگر به تعطیل کشاندند. رفیق نعمت ناظری سندیکالیست برجستهای بود و در سالهای فعالیت در سندیکا، در سمتهای بازرس، عضو شورای داوری، عضو هیئت مدیره، و دبیر سندیکا خدمت کرد. تلاش بیوقفهٔ او در تشکیل و مدیریت صندوق تعاون مسکن و نیز صندوق بیمهٔ سندیکا، که منجر به تأمین مسکن برای اعضای سندیکا و بیمهٔ عمر شد، زبانزد همهٔ اعضا بود. در روزهای پرتلاطم خیزش انقلابی مردم در سال ۱۳۵۷، رفیق نعمت که در آن زمان عضو هیئت مدیرهٔ سندیکا بود، در کنار همرزمان سندیکاییاش، نقش فعال و برجستهای در دو اعتصاب بزرگ مطبوعات در مهر و آبان ۱۳۵۷ داشت که در اعتراض به سانسور مطبوعات و در همراهی با مبارزهٔ همگانی ضددیکتاتوری مردم صورت گرفت. اعتقاد راسخ به عدالت اجتماعی و بهروزی زحمتکشان، سختکوشی، فروتنی، و احترام به کار و خرد جمعی از صفات ویژهٔ رفیق نعمت بود. او در مصاحبهای که نشریهٔ شهرگان (ونکوور) به مناسبت ۹۰ سالگیاش با او کرد، در پاسخ به پرسشی در مورد به یاد ماندنیتری خاطراتش اینطور پاسخ داد: ”بسیار دشوار است که از میان خاطرههای تقریباً ۷۰ سال کار اجتماعی و سیاسی و مطبوعاتی و سندیکایی یکی را برگزید. اگر به سی چهل سال اخیر قناعت کنیم، باید بگویم موفقیتهای سندیکا در امر تشکل روزنامهنگاران و ارائهٔ خدمات صنفی و رفاهی، اعتصابهای پیروزمند مطبوعات در آستانهٔ انقلاب بهمن، پیروزی خود انقلاب شکوهمند بهمن در پایان دادن به رژیم شاهنشاهی و فعالیتهای نسبتاً آزادانهٔ مطبوعاتی و سیاسی در فضای پُرشور ماههای نخست پس از پیروزی آن انقلاب، که همگی حاصل کار و خرد جمعی خدمتگزاران و زحمتکشان و آزادیخواهان میهنمان بود، جزو بهیادماندنیترین و شیرینترین خاطرههای من است.”
رفیق نعمت پس از پیروزی انقلاب بهمن و آغاز فعالیت دوبارهٔ حزب تودهٔ ایران، مشتاقانه به کار فعال حزبی روی آورد و توان خود را در خدمت حزب و آرمانهای مردمی آن قرار داد. فعالیت در بخش انتشارات حزب و کار ویراستاری، یکی از زمینههای کار او در همان سالهای کوتاه آزادی فعالیت حزب بود. او پس از بازنشستگی به کار تحقیق ادبی از جمله روی شاهنامهٔ فردوسی روی آورد که حاصل آن انتشار دو کتاب در ایران با عنوان ”وصف طبیعت در شعر فردوسی “و ”پند و حکمت فردوسی در متن داستانهایش”، و نشر مقالههایی متعدد در این زمینه، از جمله ”افزونهای بر واژهنامک نوشین”، ”هوسرانیهای دو شاه ساسانی”، ”عفّت کلام در شعر فردوسی”، و ”جایگاه والای زن در سرودههای فردوسی “بود. او در ادامهٔ کارهای ادبیاش، پژوهشی در مورد هزل در مثنوی مولوی کرد که حاصل آن کتابِ خواندنی ”هزلیّات مولانا “بود که در خارج از کشور چاپ و منتشر شد.
رفیق نعمت ذوقی هم در سرودن متنهای منظوم داشت و روایت بخش بزرگی از زندگیاش را به صورت منظوم درآورد. در سال ۱۳۶۲ وقتی از شهید شدن همکار مطبوعاتیاش رحمان هاتفی ”حیدر مهرگان “باخبر شد، ”به یاد صدها چون رحمان “را در سوک آن زندهیاد سرود و به طور خصوصی در میان دوستان و همکاران مطبوعاتی منتشر کرد. این شعر در ادامهٔ همین مطلب آمده است. ”در رثای بهآذین “را نیز در سوک و به احترام آن زندهیاد سرود. او در اواخر دههٔ ۱۳۷۰ به خارج از کشور مهاجرت کرد و در این سالها نیز دست از تحقیق و نوشتن برنداشت. وی در سالهای مهاجرت، در تهیهٔ واژهنامهها و فهرست اَعلام و ویراستاری برخی از کتابهایی که حزب منتشر کرد، از جمله شماری از کتابهای شعر رفیق طبری و نیز کتاب ”حماسهٔ داد“ رفیق جوانشیر، و ”واژه نامه سیاسی“ رفیق نیک آیین به انتشارات حزب یاری رساند.
رفیق نعمت ناظری در میان همکاران مطبوعاتی و خویشان و آشنایانش شخصیتی محبوب و مورد احترام بود. انسان دوست و آزاده بود. آخرین تصمیم انسانی او در راه خدمت به جامعهٔ بشری، اهدای کل اعضای بدنش به دانشگاه برای انجام پژوهشهای علمی بود. او تا پایان عمر، هرگز آرمانهای انسانی و مردمی حزب، و وفاداریاش به حزبش حزب تودهٔ ایران را ترک نکرد و بیشتر از هفتاد سال، با افتخار، یک کمونیست سربلند، یک مبارز پیگیر راه سوسیالیسم، یک تودهای باقی ماند. یادش گرامی!
به یاد صدها چون ”رحمان”
سرودهٔ نعمت ناظری
”رحمان “برفت و دیدهٔ ما را پُر آب کرد
وندر شرار غم دل ما را کباب کرد
در رمز بود ”حیدر “و در راز ”مهرگان”
آخر به رمز و راز برفت و شتاب کرد
آباد بود محفل ما از وجود او
آوخ چه شد که محفل ما را خراب کرد
”کیهان “نوشت و بوتهٔ نقدش رواج داد
مسواره تفت و تفتهٔ آن زرّ ناب کرد
رزمنده بود و نیش قلم را به کار برد
مشروطه را به سبک دگر فتح باب کرد
عشقی به دل نداشت جز آزادی وطن
دردا که غول، پیکر او را مُذاب کرد
در راه عشق، گمشدگان را فرو گذارد
سر را فدای مقدم آن مستطاب کرد
هرگز نکرد بادهٔ افسون بر او اثر
ساغر شکست و ساقی فاجر جواب کرد
آخر فنا نشد، نه به اعدام، نی به تیر
اسطورهوار تیر عدم را حباب کرد
معلوم کس نشد که کجا خفته است او
حتیٰ عسس نگفت کِی او را به خواب کرد
بی عشق آن شهیدان، هرگز نمیتوان
ناظر نشست و باقیِ عمرش حساب کرد
”رحمان “به دست غول، دریغا، عذاب شد
باید که جانِ غولان، یکسر مذاب کرد
ماتم گرفت طبع ضعیفم در این مُقام
نظمم گسست و روی سخن در نقاب کرد
اما، فراجهید و به آغاز رفت و گفت
”رحمان “برفت و دیدهٔ ما را پر آب کرد
اشاره است به مقالههای ناب و پرخوانندهٔ رحمان هاتفی در روزنامهٔ ”کیهان “که وی سردبیرش بود. این مقالهها به نقد شعر و نثر و دیگر آثار هنری شاعران و نویسندگان و هنرمندان زمانه اختصاص داشت.
اشاره است به این که ”رحمان “تحریر و تألیف تاریخ مشروطهٔ ایران را، با دید تازهای، به چند ”باب “رسانده بود که ”غول ددمنش “او را بازداشت کرد. این چند باب ناتمام بعدها به صورت کتابی به نام ”انقلاب ناتمام “به سال۱۳۸۰ توسط انتشارات حزب تودهٔ ایران به چاپ رسید.
به نقل از «نامه مردم» شماره ۱۰۴۰، ۲۰ آذرماه ۱۳۹۶