مسایل بین‌المللی

به مناسبت دویستمین سالگرد تولد مارکس : نوشتهٔ نیکوس کاوزوپیس، عضو کمیتهٔ مرکزی و بخش ایدئولوژی حزب مترقی زحمتکشان قبرس (آکل)

امسال ۲۰۰مین سال تولد کارل مارکس است، شخصیتی که اندیشه‌ها و دیدگاه‌هایش تا امروز بر دگرگونی و پیشرفت جهان تأثیر مثبت داشته است. جهان‌بینی و نگرش مارکس، آنچه مارکسیسم نامیده می‌شود، بجا و جاودانی بودن خود را در طول زمان ثابت کرده است، و همچنان بر خط‌مشی و عمل جنبش کارگری انقلابی در سراسر جهان اثرگذار است.

علّت پایایی و تازگی مارکسیسم در این واقعیت نهفته است که بر پایهٔ روش دیالکتیکی تحلیل، و با تکیه به پویایی دائمی “تز، آنتی‌تز، و سنتز (وضعیت نوین)” اسلوب فلسفی خود را حفظ می‌کند. فرمول‌بندی نظریهٔ مارکس با کمک فردریش انگلس در دههٔ ۱۸۴۰، و در زمانی که پرولتاریا در حال تبدیل شدن از « طبقه‌ای در خود» به «طبقه‌ای برای خود» بود، آغاز شد، که بن‌مایهٔ اصلی آن شروع انقلاب‌های ۱۸۴۸ در اروپا بود.

در عین حال، مارکسیسم در حاشیه نماند، بلکه در مسیر تحوّل اندیشه و دانش بشری قرار گرفت. دستاوردهای پیشگامانهٔ فلسفهٔ کلاسیک آلمانی (دیالکتیک هگل و ماتریالیسم فویرباخ)، اقتصاد سیاسی کلاسیک انگلیسی (اسمیت و ریکاردو)، و سوسیالیسم تخیلی فرانسوی، سه شالودهٔ مارکسیسم بودند که گرچه سه منبع اصلی آن را تشکیل می‌دهند، سه جزء جهان‌بینی مارکسیستی نیز هستند.

بن‌مایه و اساس مارکسیسم، که تا امروز سبب شده است که موضوعیت و به‌هنگام بودن خود را حفظ کند، در این است که بر اساس تحلیل عینی، نه‌فقط دشواری‌ها و پیچیدگی‌های توسعهٔ اجتماعی را تفسیر می‌کند، بلکه راهکارهایی را برای حل‌وفصل این دشواری‌ها و غلبه بر آنها ارائه می‌دهد. مارکسیسم به طور عمده آن نیروی خاص اجتماعی را مشخص می‌کند که تا همین امروز هم ابزار و وسیلهٔ پیشرفت بوده است، و به دلیل سرشت ذاتی خود، جامعه را از سلطهٔ بربریت، آن‌گونه که در استثمار سرمایه‌داری تظاهر پیدا می‌کند، آزاد می‌کند.

این نیروی اجتماعی نیروی دیگری جز طبقهٔ کارگر نیست، که خود مخلوق سرمایه‌داری، ولی در عین حال گورکن سرمایه‌داری است. همین نقش سرنوشت‌ساز و بسیار مهم طبقهٔ کارگر دقیقاً به این معنی است که این نیروی طبقاتی بالنده با اجتماعی کردن ابزار تولید، استثمار را از میان می‌برد، مناسبات تولید سرمایه‌داری را برمی‌اندازد، و ساختمان جامعهٔ سوسیالیستی را به مثابه نخستین مرحلهٔ در راه رسیدن به جامعهٔ بی‌طبقهٔ پیشرفته آغاز می‌کند.

مارکسیسم به این علت که آیینی جزمی نیست، نه می‌تواند مطلق باشد و نه در حال سکون است، بلکه پویاست، و متناسب با تغییر واقعیت عینی، غنی و به‌روز می‌شود، با این هدف که به بهترین وجه ممکن بتواند درک عمیقی از واقعیت عینی به دست دهد. دیدگاه‌ها و نتیجه‌گیری‌های مارکسیستی عینی هستند، اما مطلق نیستند، همان‌طور که همهٔ نتیجه‌گیری‌ها و دیدگاه‌های علمی نسبی‌‌اند، و فقط چشم‌اندازی از رویکردهای منطقی نسبت به «حقیقت» عینی به دست می‌دهند. بنابراین، نظریهٔ مارکس در مراحل مشخص توسعه و تکامل جامعه، بسط و تحوّل کیفی می‌یابد و این نوآوری خلاقانهٔ کامل آن، با مبارزهٔ مداوم با تجدیدنظرطلبی فرصت‌طلبانه آشکار و  پنهان در این نظریه همراه است. لنینیسم نمونهٔ مشخصی از بسط خلاقانهٔ مارکسیسم است که در شرایط جدیدی که در ابتدای قرن بیستم به وجود آمده بود (سلطهٔ انحصارها بر سرمایه‌داری،  به وجود آمدن سرمایهٔ مالی، و رسیدن سرمایه‌داری به مرحلهٔ امپریالیستی)، مارکسیسم را تکامل داد، و به‌روز و به‌هنگام کرد. کاربرد خلاقانهٔ نظریهٔ مارکسیستی در عمل را می‌توان در دورهٔ پس از پیروزی انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر ۱۹۱۷ در روسیه دید، یعنی هنگامی که تلاشی عظیم برای ساختن سوسیالیسم آغاز شد.

میراث دانش نظری و عملی مارکس و انگلس به نحو شایسته‌ای با فعالیت نظری و عملی لنین ادامه پیدا کرد. لنین با نمونهٔ مشخص کاربرد مارکسیسم در عمل، نیروی بی‌پایان مارکسیسم و توان نظری علمی و عملی آن را نشان داد، و آن را به ترکیبی ساختاری از تداوم و نوآوری تکامل داد. لنین در عمل ثابت کرد که جهان‌بینی مارکسیستی باید با تغییر شرایط عینی زندگی، اندیشه، و آگاهی، خلاقانه بسط و تکامل پیدا کند. در عین حال، مارکسیسم با گذار از شرایط کهنه، همواره باید به‌روز، امروزی، و مدرن شود، هم‌زمان، در شرایط مشخص تازهٔ عینی و ذهنی شکل گرفته در سطح ملّی، منطقه‌یی، و جهانی، باید بتواند روند عمومی رخدادها در طول زمان را ببیند.

در نتیجه، مارکسیسم نمی‌تواند ایستا بماند زیرا جامعه خودش، که در شرایط کنونی جامعهٔ سرمایه‌داری است، مدام در حال تغییر است. امپریالیسم به مثابه بالاترین مرحلهٔ سرمایه‌داری نیز طی یک قرن موجودیت خود در معرض دگرگونی و دگردیسی بوده است. توازن نیروها نیز دائم در حال تغییر است. جهانی شدن، تضادها و دشواری‌های  تازهٔ پیچیده‌تری را در همهٔ عرصه‌های جامعهٔ سرمایه‌داری به وجود آورده است. امّا با وجود همهٔ اینها، جوهر سرمایه‌داری و امپریالیسم، با همهٔ نوپردازی‌ها، بازسازی‌ها، و زرق‌وبرق‌هایش، همچنان همان است که بود، زیرا مبتنی بر استثمار انسان، و به وجود آورندهٔ ارزش اضافی در فرآیند تولید، و موجب احساس بیگانگی کارگران با ابزار تولید، تخصیص ثروت اجتماعی تولید شده به گروه هرچه کوچک‌تری از صاحبان غول‌پیکر سرمایه‌های کلان، مهندسی افکار عمومی از طریق اعمال کنترل بر رسانه‌های جمعی، سرکوب هرگونه اندیشه‌های مترقی، راه‌اندازی و تداوم و گسترش جنگ، و غارت محیط زیست طبیعی است.

به همین دلیل است که مارکسیسم هنوز موضوعیت دارد و انقلابی است، زیرا متکی بر این اندیشهٔ مارکس است که “فیلسوفان تا کنون فقط جهان را به شیوه‌های گوناگون تفسیر کرده‌اند، اما مهم تغییر دادن آن است”؛ هدف اصلی مارکسیسم همین است .

 

به نقل از «نامه مردم» شماره ۱۰۴۷، ۲۸ اسفند ماه ۱۳۹۶

 

 

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا