نگاهی به عرصهٔ سیاست داخلی در آمریکا
دنیا این روزها کشمکشهای سیاسی داخلی آمریکا را با آمیزهای از بیم و شگفتی نگاه میکند. تعجبی هم ندارد، چون در نمایشی که با شرکت ساکن کنونی کاخ سفید [دونالد ترامپ] به راه افتاده است، هر پیچ و تاب و چرخشی، پیامدهایی نیز برای کشورهای دیگر خواهد داشت.
امّا شخصی کردن سیاست آمریکا، به ما در درک و شناخت چالشهای عظیمی که جامعهٔ بشری با آن روبروست کمکی نمیکند، چالشهایی از قبیل افزایش فاصلهٔ درآمدها و داراییها میان میلیاردها تن مردم تنگدست و عدهٔ انگشتشماری اَبَرمیلیاردر، نظامیگری و جنگهای امپریالیستی پایانناپذیر، بحران فزایندهٔ تغییرهای آبوهوایی، یورش شرکتهای بزرگ فراملّی به حقوق طبقهٔ کارگر، و تلاشهای مدوام بنیادگرایان و متعصبها با هدف پایمال کردن و به عقب برگرداندن دستاوردهای مردم در عرصههای اجتماعی و برابری حقوق. این مسائل خیلی وقت پیش از انتخابات ۲۰۱۶ آمریکا [که منجر به ریاستجمهوری ترامپ شد] پدید آمده است، و پس از بیرون رفتن ترامپ از کاخ سفید- هر وقت که باشد- باز هم وجود خواهد داشت.
امّا طبقهٔ کارگر و متحدان آن نمیتوانند رخدادهایی مثل نشست اخیر سران ناتو، یا دیدار ترامپ و پوتین در هلسینکی (فنلاند) پس از نشست سران ناتو را نادیده بگیرند و از کنار آنها بگذرند. هر روز، و حتّی هر ساعت، خبرهای تازهای از این نوع منتشر میشود. امّا بهجای اینکه در جزئیات درهم و برهم هر ماجرای تازهای که پیش میآید غرق شویم، باید کمی از دورتر به موضوع نگاه کنیم و تصویر کلی و بزرگتر را ببینیم. به همین دلیل، هدفِ این تفسیر سیاسی نه وارسی همهٔ گوشههای فراوان این وضعیتِ دائماً و بهسرعت در حال تغییر، بلکه ارائهٔ چشماندازی گستردهتر از آن است.
اتهام ”مداخله“: تمرین ریاکاری
از یک نظر، کارزاری که پیرامون ”مداخلهٔ روسها “در انتخابات آمریکا به راه انداخته شده، ریاکاری و دودوزهبازی محض است؛ همه میدانند که آمریکا خودش از همان دورهٔ جنگ سرد تا امروز، در صدها انتخابات در کشورهای دیگر دخالت کرده یا سبب تقلب در آنها شده است. مداخلهٔ آمریکا در استقلال و حق حاکمیت کشورهای دیگر گاهی پنهانی است، ولی اغلب به صورت پشتیبانی مالی از راه اختصاص بودجههای کلان به سازمانهایی مثل ”بنیاد ملّی کمکهای مالی برای دموکراسی “(NED) است. هر دو حزب دموکرات و جمهوریخواه آمریکا با اتفاقنظر با یکدیگر در پیگیری این استراتژی دهها ساله، همیشه زیر عنوانِ ”ساختن دموکراسی “در کشورهای دیگر، نیّت اصلی و واقعی خودشان را در لفافه پیچیده و پنهان کردهاند. هدف واقعی آنها از این کار آن است که زحمتکشان نتوانند دولتها [یا نمایندگانی] را انتخاب کنند که در برابر خواستهای امپریالیسم، منافع زحمتکشان را در اولویت قرار میدهند. موفقیتِ طراحان این کارزار تبلیغاتی از اینجا آشکار میشود که میبینیم این استراتژی تا چه حد مورد پذیرش تعداد چشمگیری از مردم آمریکاست که در موضوعهای داخلی خودِ آمریکا موضعی مترقی دارند.
با توجه به این پیشزمینه، اینکه آیا عوامل معیّنی در دولت روسیه در انتخابات ۲۰۱۶ آمریکا ”مداخله “کردند یا نه، موضوع اصلی و عمده نیست. تردیدی نیست که خیلی از روسها امیدوار بودند که دونالد ترامپ بتواند هیلاری کلینتون، نمایندهٔ حزب دموکرات را که مواضع ضدروسی شرورانهاش و نقشش در تحمیل منافع و خواستهای امپریالیسم آمریکا به جهان بر همگان آشکار است، شکست دهد. تعجبی نخواهد داشت اگر کس یا کسانی سعی کرده باشند بر رأیدهندگان آمریکایی تأثیر بگذارند. پال مانافورت، مدیر کارزار انتخاباتی ترامپ، خودش روابط و پیوندهای نزدیکی با سرمایهداران روسی دارد، و همین تردیدهایی را برمیانگیزد که شاید منافع مادّی، عاملی مشخص در این روند بوده است.
ولی دشمن واقعی دموکراسی انتخاباتی آمریکا، در داخل است. پیرامون دارودستهٔ ترامپ نیروهاییاند شامل کسانی که دشوارسازی و سنگاندازی در روند رأی دادن مردم و بهویژه جمعیت سیاهپوست و دیگر اقلیتهای نژادی آمریکا را طراحی و اجرا میکنند، یا حوزههای رأیگیری را طوری تقسیمبندی میکنند که به سود نامزدهای جمهوریخواه باشد، یا محدودیت کمکهای مالی انتخاباتی را بَرمیدارند، و ترفندهای زیاد دیگر از این قبیل را به کار میگیرند، مثل بهرهگیری از امکانات شبکههای اجتماعی و غیر آن. دستکاری و کارشکنی در دموکراسی انتخاباتی آمریکا به بیش از دو قرن پیش از انتخابات اخیر ۲۰۱۶ برمیگردد، و قدرت تخریب آن خیلی بیشتر از تأثیر حسابهای کاربری ساختگی در فیسبوک است.
آیا در طبقهٔ حاکم آمریکا شکاف افتاده است؟
اشتباه است اگر بگوییم که رفتار بحثبرانگیر ترامپ حاکی از وجود شکافی بنیادی در طبقهٔ حاکم آمریکاست. امّا تفاوتهایی جدّی و چشمگیر میان آنهاست. به نظر میآید که استراتژی ترامپ، ایجاد تفرقه در میان رقیبان بالقوه و آنهایی است که موقعیت او را تهدید میکنند: برای مثال، رودررو قرار دادن بریتانیا با اتحادیهٔ اروپا، یا تلاش برای شکاف انداختن میان روسیه و چین (کشورهایی با نظامهای متفاوت که منافع مشترک بسیاری دارند). این شیوه، بهکل متفاوت با رویکرد سنّتی دورهٔ پس از جنگ جهانی دوّم است که بر محور ایجاد ائتلافهایی از کشورهای مستقل و دولتهای امپریالیستی به سرکردگی آمریکا بود و هدفش پیش از هر چیز، مهار کردن بهاصطلاح ”خطر کمونیسم»، یا بعدها [در دو سه دههٔ اخیر]، محاصره و منزوی کردن روسیه و چین بوده است. اصطکاک میان جناحهای گوناگون طبقهٔ حاکم آمریکا در درجهٔ نخست بر سر چگونگی حفظ و گسترش سرکردگی امپریالیستی آمریکا در زمانی است که سلطه و پیشتازی اقتصادی آن رو به افول دارد.
از سوی دیگر، اینکه وضعیت موجود در آمریکا را برخورد و کشمکش میان آمریکاییهای ”دموکرات “با فرماندهٔ کل قوای افسارگسیخته بدانیم، ساده کردن بیش از حدّ مسئله است. ترامپ و نهضت ”آمریکا را دوباره باعظمت کنیم “او صرفاً از تعداد اندکی فاشیست، نژادگرا، ناسیونالیست، و متعصبان مسیحی بنیادگرا تشکیل نشده است. ترامپ با برآوردن خواست شرکتهای بزرگ در مورد کاهش مالیاتهای ثروتمندان، و دیگر اقدامهایش در حمایت از منافع شرکتهای بزرگ، وفاداریاش را بیش و پیش از هر چیز به سرمایههای کلان- بهرغم اینکه خود را ”غیرخودی “در دستگاه حاکم نشان میداد- ثابت کرده است.
برخوردهای داخلی در آمریکا شدّت مییابد
ترامپ و مبلّغان ”آمریکا را دوباره باعظمت کنیم “در کنار جنایتهایی که در دست ارتکاب دارند، دارند روی حذف حقوق زنان در تولید مثل [و مسئلهٔ سقط جنین]، تشدید خشونت علیه مهاجران و دگرباشان، سرکوب اتحادیههای صنفی و سندیکاهای کارگری، و پایمال کردن حقوق انتخاباتی مردم کار میکنند. با همهٔ اینها، شاهد روند مثبتی نیز در ماههای اخیر در سراسر آمریکا بودهایم: رشتهای از اعتصابهای شجاعانهٔ معلمان و زحمتکشان دیگر، اعتراض عظیم و فراگیر مردم به جدایی خانوادههای مهاجران و پناهندگان [جدا کردن فرزندان از پدر و مادر] در مرزهای آمریکا، راهپیماییهای اعتراضی عظیم زنان و متحدان آنها علیه زنستیزی ترامپ و علیه تازهترین نامزد (قاضی) پیشنهادی او برای دیوان عالی کشور که ممکن است موجب لغو حکم تاریخی دیوان عالی فدرال آمریکا در خصوص قانونی شدن سقط جنین بشود، اعتراضهای قدرتمند به خشونت نژادگرایانهٔ پلیس، و پیروزیهای نامزدهایی [در انتخابات درونی حزب دموکرات] که کارپایهها و برنامههای انتخاباتی آشکارا ضد شرکتهای بزرگ و رادیکال دارند. با توجه به این مبارزهٔ متقابل، ممکن است که در انتخابات میاندورهیی نوامبر ۲۰۱۸ [آبان ۹۷] آمریکا، توازن نیروها در کنگرهٔ آمریکا (شامل سنا و مجلس نمایندگان) در مسیر تضعیف قدرت راست افراطی تغییر کند. ولی نباید فراموش کرد که این وضعیت، رهبری مدافع شرکتهای بزرگ و امپریالیستی در حزب دموکرات آمریکا را نگران میکند و میترساند.
و حالا ”خیانت ترامپ»
پس از دیدار دونالد ترامپ با پوتین، رئیسجمهور روسیه، در هلسینکی (فنلاند)، رسانههای بزرگ و مدافع سرمایههای کلان، نمایندگان حزب دموکرات در کنگره، و حتّی بعضی از جمهوریخواهان ترامپ را متهم کردند که کشورش را فروخته است و باید از ریاستجمهوری کنار گذاشته شود. البته خیلیها از پایان یافتن زندگی سیاسی این شخصیت فرومایه و فریبکار استقبال میکنند و خوشحال خواهند شد (از جمله نشریهٔ ما)، ولی این فکر که مایک پنس ماورای ارتجاعی [معاون ترامپ که در صورت برکناری ترامپ به جای او خواهد نشست] به کاخ سفید راه خواهد یافت نیز پشت آدم را میلرزاند.سؤال ما این است: چرا رهبری راستگرای حزب دموکرات این موضوع خاص را برای فشار آوردن جدّی به ترامپ انتخاب کرده است؟ اینها بهجای بسیج کردن نیرو پیرامون برنامههای مترقی برای انتخابات میاندورهیی، به نظر میآید که بیشتر از بروز و قدرت گرفتن گرایش چپ در درون حزب خودشان [از جمله سوسیالیستهای دموکرات] بیمناکاند.
به نظر میآید که نمایندگان عالیرتبهٔ حزب دموکرات در کنگرهٔ آمریکا میخواهند جریان مقاومت و مبارزه با ترامپ را از مسیر هر گونه چالش جدّی نسبت به سلطهٔ شرکتهای بزرگ و سرمایههای کلان منحرف کنند، و در پی آنند که سیاستِ ایجادِ ائتلافهای بینالمللی از دولتهای امپریالیستی و حکومتهای گوشبهفرمان به منظور منزوی کردن روسیه (و قبلاً در مورد اتحاد شوروی)، چین، کوبا، و دیگران را احیا کنند. اینها استراتژی ارتجاعی، نظامیگرایانه، و جنگطلبانهای را پیگیری میکنند: تحریمهای جدید علیه جمهوری دموکراتیک خلق کره و روسیه، افزایش حمایت آمریکا از گروههای جهادی که با دولت سکولار سوریه میجنگند، ”تغییر رژیم “در کشورهای بهاصطلاح ”سرکش “مثل ایران و ونزوئلا، حمایت بیوقفه از دولت صهیونیستی اسرائیل، تشدید محاصرهٔ نظامی روسیه و چین، گسترش بیش از پیش ناتو، و جز آن. پیگیری چنین سیاستهایی موجب افزایش خطر وقوع فاجعهٔ هستهیی، و تضعیف هر گونه تلاش برای مقابله با تغییرهای آبوهوایی میشود.
دفاع از نهادهای قدرت دولتی
برخی از نیروهای ظاهراً ”ترقیخواه» آمریکا در تلاش برای بیرون راندن ترامپ از قدرت به خاطر ”کوتاه آمدن در برابر پوتین “حتّی از نهادهای بهاصطلاح ”دموکراتیک “قدرت دولتی مثل افبیآی، سازمانهای امنیتی و اطلاعاتی آمریکا، و ارتش آن کشور در برابر مداخلهٔ کاخ سفید دفاع میکنند. این سناریو یادآور تصویری است که فیلمهای هالیوودی از مأموران قهرمان افبیآی و سیا ارائه میدهند که به خاطر حفاظت از جان مردم عادی آمریکا، شجاعانه جان خود را به خطر میاندازند. امّا در زندگی واقعی، این نهادهای ضدمردمی قدرت دولتی آمریکا فقط به مقاومت مردمی فزاینده در درون خودِ جامعهٔ آمریکا علیه سیاستهای راست افراطی ضربه میزنند و آن را ضعیف میکنند.
همراهی با برنامهٔ جنگی
واقعیت عینی این است که هر حرکت و اقدامی به منظور تغییر دادن مسیر مبارزه با ترامپ و متحدان نژادگرا و فاشیست او، و منحرف شدن از مسیر مبارزه در راه تأمین و حافظت منافع زحمتکشان و دفاع از دستاوردهای زحمتکشان در زمینهٔ حقوق برابر، چیزی نیست جز همراه شدن با مجتمع صنعتی-نظامی آمریکا.
رؤیای ترامپ ”پایان دادن به چندجانبهگرایی “و ایجاد جهانی است که در آن آمریکا بهتنهایی سرکردگی اقتصادی و نظامی را در اختیار داشته باشد و دستورهایش را از واشنگتن به جهان صادر و دیکته کند. دولت کنونی آمریکا متحدان سنّتی آمریکا مثل اتحادیهٔ اروپا و کانادا و مکزیک و دیگران را تهدید میکند که از آمریکا حمایت کنند، و در غیر این صورت، باید منتظر عواقب ناگواری باشند.
ولی باید گفت که تاکتیک رهبری حزب دموکرات آمریکا هماهنگی ظریفی با استراتژی سنّتیای دارد که طراحان و مجریان سیاسی عمده در آمریکا به پیش میبرند. داشتن ”ناتو»یی متحد و در خدمت ماشین جنگی امپریالیسم، و اطمینان از این که هیچ کشوری در برنامهٔ سلطهٔ نظامی و قدرت جهانی شرکتها مداخلهای نکند و خللی ایجاد نکند، از اجزای این رویکرد است.
به دام ضدروسیه نیفتید
آمریکا (و کانادا) تاریخی طولانی در کارزارهای زهرآگین ضدشوروی و ضدروسیه دارند. تردیدی نیست که مسائلی در روسیه وجود دارد که مورد انتقاد است، مثل گرایشهای ضددگرباشان هم در سطح تودهٔ مردم و هم در سطح مقامهای رسمی. (حتی اینجا هم نیروهای متعصب بنیادگرایی در داخل آمریکا، دگرباشهراسی در کشورهای دیگر را فعالانه تبلیغ میکنند.)
ولی بخش اعظم روسهراسی کنونی مبتنی بر تبلیغات واهی است نه واقعیتها. ”ضمیمه کردن کریمه “بهترین مثال است. شبهجزیرهٔ کریمه در سال ۱۷۸۳ بخشی از روسیه شد، و مدّتهای طولانی است که ساکنانش از لحاظ قومی، روس هستند، حتّی پس از آنکه در سال ۱۹۵۴ به مثابه منطقهٔ خودمختار به جمهوری شوروی سوسیالیستی اوکراین ملحق شد. در جریان یورش و سلطهٔ نیروهای فاشیستی در اوکراین در سال ۲۰۱۴ [۱۳۹۳]، پارلمان انتخابی منطقهٔ خودمختار کریمه از حق قانونی خود (مطابق قانون اساسی) استفاده کرد و از اوکراین جدا شد و به فدراسیون روسیه پیوست، اقدامی که اکثریت عظیم مردم نیز در همهپرسیای که انجام شد از آن پشتیبانی کردند.
دشمن اصلی و واقعی دموکراسی و آزادی جهانی نه روسیهٔ پوتین، بلکه امپریالیسم آمریکاست، چه به شکل ناسیونالیسم ”عظمت آمریکایی “و چه در پوشش ”عمو سام خوشقلب». با فراخوان تمدید قوای ائتلاف امپریالیستی آمریکا-اتحادیهٔ اروپا-ناتو علیه روسیه (که کانادا هم در آن نقش بارزی دارد!) نمیتوان ظهور و قدرتگیری کنونی راست افراطی در آمریکا و کشورهای دیگر را متوقف کرد.
صف بستن پشت امثال آنگلا مرکل (صدر اعظم آلمان) و جاستین ترودو (نخستوزیر کانادا) از پیشرَوی فاشیسم جلوگیری نخواهد کرد. تنها بدیل واقعی، ایجاد ائتلافی گسترده برای مبارزه در راه استقرار جایگزین حقیقی مردمی به عوض ریاضت اقتصادی، فاجعهٔ آبوهوایی، و جنگ است.
برگرفته از ”پیپلز وُیس“ (صدای مردم)، نشریهٔ حزب کمونیست کانادا، اوت ۲۰۱۸
به نقل از «نامۀ مردم»، شمارۀ ۱۰۵۸، دوشنبه ۲۹ مرداد ماه ۱۳۹۷