مبارزات خانوادههای شهدا و زندانیان سیاسی، برگی زرین در تاریخ مبارزات ضد استبدادی ایران
عاقبت زندان بدست خلق ویران میشود
بند بندش، سربسر با خاک یکسان میشود
چیست زندان این نشان ننگ تاریخ بشر
هر سحرگاهان گروهی تیرباران میشود
(سروده رفیق ابوالحسن خطیب در زندان)
خانوادههای شهدا و زندانیان سیاسی و مخصوصاً مادران، پدران همسران، خواهران و برادران زندانیان سیاسی در افشای فجایع زندانها و آنچه در سیاهچالها میگذرد نقشی مؤثر داشته و دارند. آنان در لحظهلحظههای زندگی عزیزان خود زیسته، با آنان شکنجهشده و با مبارزه خود وجدان بیدار جامعه را به حمایت از عزیزانشان که گرفتار در بند رژیماند، فراخوانده و فرامیخوانند. از “مادران خاوران” گرفته تا “مادر ستار بهشتی” یا “مادر رامین حسینپور” – مادری که هماکنون طناب دار رژیم ولایت فقیه، گلوی فرزند او را نشانه گرفته است.
خانوادههای شهدا و زندانیان سیاسی، بهویژه مادرانی مانند مادر “لطفی”ها و “بهکیش”ها- که نخستین چهرههای تشکیل دهندهٔ “مادران خاوران” بودند- و کمی پیشتر، مادر “حکمتجو”ها، فصلی نو در تاریخ مبارزات مردم ایران گشودند و یادآور مبارزه قهرمانانه مادران در آرژانتین (مادران مایو) و مادران شنبه استانبولاند که همچنان به پیکارشان ادامه میدهند. باهم بودن مادران، علاوه بر با هم بودن یاران همراه، رزم مشترکشان با دشمن مشترک و با فشارها و آزارهای زندانبانان در برخورد با خانوادههای زندانیان بود. آنان در پشت درهای زندانها با همدیگر آشنا میشدند، در سختیها و بیپناهیها بهکمک هم میشتافتند، تا اینکه کمکم به حرکتهایی جمعی دست زدند. و این خاری بود در چشم شکنجهگران و امر دهندگان به شکنجه و گزمههای رژیم ولایت فقیه. بههمین سبب، با قطع کردن ملاقاتها، با چراغ خاموش و زیر پوشش بیخبری مطلق، به جنایتی بزرگ مشغول شدند.
زندهیاد مادر ریاحی، در مصاحبهای که پس از درگذشتش منتشر شد، میگوید: “گفتند که شما باید این فرم را پر کنید. من گفتم من که سواد ندارم. هر چه بگوئید سر خاک نرو میروم. میگی مراسم نگیر، میگیرم. گفت نه ما که نمیگیم ولی چرا دستجمعی؟ گفتم شما ما را دستجمعی آشنا کردید. در هشت سال ملاقات با هم آشنا شدیم.”
منیره برادران، زندانی سیاسی سابق و فعال کنونی حقوق بشر، در توصیف وضعیت مادران و خانوادههای قربانیان فاجعه ملی میگوید: “آنها خشم را تبدیل به حرکت کردند و نامههایی که به مراجع داخلی و بینالمللی نوشتند علاوه بر لحن خشم، زبانی حقوقی و دادخواهانه داشت؛ آنها از آن پس موجودیتی مستقل یافتند و خود سوژه شدند و بهتعبیری از فرزندان خود زاده شدند. “
حزب تودهٔ ایران از اردیبهشتماه سال ۱۳۶۷، دربارۀ خبرهای نگرانکنندهای که از زندانهای رژیم میرسید بهطور مرتب و بهروز شده اطلاعرسانی میکرد، هشدار میداد و همهٔ نیروهای مترقی ایران و جهان را فرامیخواند تا برای نجات جان زندانیان سیاسی ایران تلاشهایشان را تشدید کنند. پیشتر از فاجعه، در شهریورماه سال ۱۳۶۶ که آقای خاویر پرز دوکوئیار، دبیرکل سازمان ملل، بهمنظور مذاکره با مقامهای جمهوریاسلامی برای برقراری آتشبس در جنگ ایران و عراق به ایران سفر کرده بود، در حدود سیصد نفر از خانوادههای زندانیان سیاسی در روز ۱۹ شهریورماه برای ملاقات با او از محلههای مختلف ازجمله از میدان ونک به سمت خیابان گاندی (محل دفتر سازمان ملل در تهران) بهراه افتادند. پاسداران از هر سو مسیرها را مسدود کرده بودند تا خانوادهها نتوانند در مقابل دفتر سازمان ملل اجتماع کنند. پاسخ جمهوریاسلامی ضربوشتم، تهدید و بازداشت بعضی از افراد خانوادهها بود. خانوادههای زندانیان سیاسی نامههایی تهیه کرده بودند تا به دبیرکل سازمان ملل بدهند که میسر نگردید. در یکی از این نامهها چنین آمده بود: “اکنون زندانهای جمهوریاسلامی مملو از انسانهای صلح دوست و ترقیخواه است که علیرغم انکار و پردهپوشی مسئولان کشور، تنها بهدلیل جرم دگراندیشی به حبسهای طویلالمدت محکوم و حتی اعدام شدهاند. محاکمات چنددقیقهای، بدون حضور هیچکس و تنها با حضور زندانی و حاکم شرع، در کشور ما رایج است.” سپس در ادامهٔ نامه نوشته شده بود: “قطع ملاقات با خانواده، بردن به سلول انفرادی، قطع امکانات ضروری بهداشتی و غیره، نظیر استفاده از هوای آزاد، چراغ خوراکپزی و… روشی است که در مقابل هر خواسته منطقی زندانیان اعمال میگردد و حتی در این میان از آزار و اذیت و دستگیری خانوادههایی که به قطع ملاقات فرزندانشان معترض هستند، ابایی نمیشود” [“نامهٔ مردم”، ۴۳۱]
در تابستان سال ۶۷ و با ممنوع شدن کلیه ملاقاتها، و بهویژه با خطری که همه همیشه نگران آن بودند، تلاش خانوادهها دوچندان شد. در آن روزها، خانوادهها دو بار به دفتر آیتالله منتظری در قم مراجعه کردند. در یکی از این ملاقاتها، نماینده آقای منتظری صراحتاً در پاسخ میگوید که از دست آنان کاری ساخته نیست و خود آیتالله منتظری نیز زیر فشار شدیدی قرار دارد و نمیتواند هیچ کمکی بکند. خبرهای نگران کننده از زندانها به گوش میرسد. بهعنوان مثال در مشهد برحسب تصادف مأموران گورستان بهشت رضا خبر دفن تعدادی از بچههای مجاهد را به خانواده آنان میدهند. خانوادهها سراسیمه به بهشت رضا میروند و برخی از آنان دستگیر میشوند. در تهران “بانو صابری”، همسر شهید عباسعلی منشی رودسری، در مصاحبهای گفت: “قبل از اینکه به ما خبر اعدام عزيزانمان را بدهند، خانوادههایی که برای فرزندانشان که قبل از اعدامهای سال ۶۷ کشته شده بودند به خاوران میرفتند، متوجه میشوند که در خاوران بوی تعفن زياد است و در بعضی قسمتها دست انسان يا گوشه پتو پيداست. زمين را میشکافند و میفهمند اجساد زيادی روی هم دفن شدهاند. از اين صحنه عکس میگیرند و اين عکسها در خارج از کشور چاپ میشود، بدون اين که ما اطلاعی داشته باشيم. اکنون همه ما میدانیم که تمام اعدام شدگان در دو کانالی که در خاوران حفر شده بهصورت دستهجمعی و با لباس دفن شدهاند.”
بنا بر گرارشهایی که بعدها منتشر شد، برخی از خانوادههای زندانیان سیاسی در تهران و کرج باخبر میشوند که کامیونهای گوشت، شبانه، شتابزده و در زمانی کوتاه پیکرهای انبوه زندانیان سیاسی را در منطقه خاوران در گورهای دستهجمعی از پیش آماده شده میریزند. سپس با قبول خطر از سوی برخی از خانوادههای جانباختگان و نبش قبر و گرفتن عکس و انتقال سریع آن به خارج، حزب و دیگر سازمانها و نیروهای مترقی و سازمانهای حقوق بشری راز این فاجعه برملا میشود.
بهتدریج در اواخر شهریورماه و ابتدای مهرماه بود که شایعه اعدامهای گسترده به یقین تبدیل شد. اما هیچکس از ابعاد فاجعه اطلاع دقیق نداشت. در همان روزهای اول شهریورماه بود که نامهای از جانب خانوادهها برای خاویر پرز دوکوئیار فرستاده شد. در این نامه نوشته شده بود:
“از شما تقاضا داریم که از نفوذ و اعتبار خود در مجامع بینالمللی و شورای امنیت برای نجات جان هزاران زندانی سیاسی که به جرم داشتن عقیده در سیاهچالهای قرونوسطایی ایران، از شمال تا جنوب و از غرب تا شرق ایران، اسیر دژخیمان زشتسیرت رژیم هستند، استفاده نما ئید. از ۶ مرداد ۶۷ (۲۸ جولای ۸۸) همزمان با اعدامهای دستهجمعی در زندانها، مقامات دادستانی رژیم جمهوریاسلامی ملاقات زندانیان و هرگونه تماس و ارتباط با خانوادهشان را قطع نموده است. آقای دبیرکل، ما از شما مصراً تقاضا داریم که رژیم جمهوریاسلامی را وادار کنید تا هر چه زودتر:۱) اعدام زندانیان را متوقف کند. ۲) ملاقات و ارتباط زندانیان را با خانواده و خارج زندان برقرار سازد. ۳) زندانیانی را که سالهاست از پایان محکومیتشان میگذرد و جرمی غیر از اینکه حاضر نیستند در مصاحبههای تلویزیونی و مطبوعاتی شرکت کنند ندارند، آزاد سازد” [“نامه مردم”، شماره ۲۲۲].
بنا بهگزارش سایت جعفر بهکیش که ۶ نفر از اعضای خانوادهاش را در رژیم ولایت فقیه از دست داد: “در آذرماه همان سال اسامی تعداد زیادی از زندانیان اعدام شده بهاطلاع خانوادههای آنان رسانده شد. وسایل زندانیان را در کمیتههای مختلف تهران توزیع میکردند. از صبح که بلند میشدی تا شب یکسره به دیدار خانواده هائی میشتافتی که یک یا چند عزیز را در این فاجعه از دست داده بودند. در آن روزها حیران و سرگردان از این خانه به آن خانه میرفتی، حیرت و ناباوری بیش از هرچیز دیگری بر جمع ما حکمفرما بود. میگفتند در آن روزهای شوم آذرماه گلی در مغازهها باقی نمانده بود. اولین واکنش خانوادههای زندانیان سیاسی و اعدام شدگان به این اقدام وحشیانه، برگزاری باشکوه مراسمهای یادبود اعدام شدگان بود. بسیاری از کسانی که در گذشته بهدلیل خطرات احتمالی در مراسم یادبود اعدام شدگان شرکت نمیکردند، ابعاد فاجعه آنان را بهحضور در این مراسم و ادای احترام وامیداشت. همدردی مردم با خانوادههای زندانیان سیاسی و اعدام شدگان بیسابقه بود. خاوران محل دفن تعداد زیادی از اعدام شدگان فاجعه کشتار همگانی زندانیان سیاسی در گورهای دستهجمعی، موردتوجه همگانی واقع شد. مراسمهای هفت و چهل باشکوه برگزار میشد.”
در روز ۵ دیماه ۶۷، خانوادههای اعدامشدگان و زندانیان سیاسی در اعتراض به اعدامهای دستهجمعی در مقابل کاخ دادگستری اجتماع میکنند. در آن روز که برخی از خبرنگاران خارجی نیز حضور داشتند، خانوادههای زندانیان سیاسی و اعدام شدگان، با شرح فجایعی که پیش آمده بود، خبرنگاران را در جریان وقایع قرار میدهند. این اجتماع با دخالت مأموران و ضربوشتم خانوادهها و دستگیری برخی از شرکتکنندگان نیمهتمام گذاشته میشود، بدون اینکه خانوادهها بتوانند دادخواستشان را تحویل دادگستری بدهند. بهدلیل اهمیت این دادخواست متن کامل آن ارائه میشود.
آقای دکتر حبیبی وزیر دادگستری
شما را بهعنوان وزیر “داد” گستری جمهوریاسلامی مورد خطاب قرار میدهیم. در ماههای اخیر اقدامات هولناکی در زندانهای کشور ما بهوقوع پیوسته است. اعدام هزاران تن از زندانیان سیاسی که اکثر قریب بهاتفاق آنان قبلاً محاکمه شده و حکم دریافت کرده و دوران محکومیت خود را سپری میکردهاند و حتی دوران محکومیتشان سپری شده بوده، موجی از حیرت و تأثر در افکارعمومی ایران و جهان برانگیخته است و همگان جویای پاسخی درخور برای این اقدام میباشند.
ما که مادر و پدر و بستگان این قربانیان هستیم، هرلحظه از خود میپرسیم چرا باید چنین بیرحمانه، این فرزندان برومندمان را به خاک و خون کشند. ادعاهایی که میخواهند اینان را به عملیات نظامی این یا آن گروه در مرزهای کشور منتسب کنند، باتوجه به اوضاعی که در زندانها حاکم بوده، بهطورکلی باطل است، چراکه فرزندان ما در سختترین شرایط بسر میبردند، ملاقاتهای ۱۵ روز یک بار آن هم بهمدت ده دقیقه از پشت شیشه و بهوسیله تلفن و محرومیت اینان از داشتن هرگونه وسیله ارتباط با خارج زندان، که ما آن را در هفت سال اخیر از نزدیک تجربه کردهایم، حقانیت ادعاهای ما را به اثبات میرساند.
– ما سؤال میکنیم: اگر اقدامات مقامات قانونی بوده است، چرا اعدامها از چشم همگان پنهان نگاهداشته شد؟
– ما سؤال میکنیم: اگر این اقدامات موجه بوده چرا صریحاً اعلام نمیگردد، چرا باید ملاقاتها که حق طبیعی هر فرد زندانی است قطع شود؟
چرا فرزندان ما را در حصاری که حتی بسیاری از مسئولین نیز بهعنوان “نامحرم” در آنجا تلقی میگردند، گروهگروه به جوجههای اعدام سپردهاند؟
– ما سؤال میکنیم: چرا مقامات با بازدید یک هیئت بیطرف بینالمللی از زندانها و مذاکره با زندانیان و خانوادههای زندانیان و قربانیان مخالفت مینماید؟
– ما سؤال میکنیم: کدام اصل قانون اساسی به مقامات این اجازه را داده است که چه در گذشته و چه در حال حاضر محاکمات خود را در پشت درهای بسته و آن هم در شرایطی که زندانی حق حتی یک کلام دفاع از خود را ندارد، انجام دهند؟
– ما سؤال میکنیم: کدام محکمه، به چه اتهامی، در چه تاریخی، حکم اعدام عزیزان ما را صادر کرده است؟ آن هم در شرایطی که پرونده مثلاً بنیاد نبوت ماهها موردبررسی قرار میگیرد، درحالیکه اتهامات و جرائم آنها برای تمام مردم ایران مثل روز روشن است.
– ما سؤال میکنیم: کدام قانون اجازه داده است که حکم اعدام دستهجمعی صادر کنند؟ … و هزاران سؤال ریزودرشت دیگر. ما خانوادههای قربانیان فاجعه اخیر و خانوادههای زندانیان سیاسی خواستار اقدام فوری، جدی و مسئولانه شما هستیم و خواستهای زیر را با شما در میان میگذاریم:
۱. تاریخ محاکمه، مدتی که محکمه مشغول بررسی پرونده هر یک از قربانیان بوده، دلیل محاکمه دوباره، و محل محاکمه برای تکتک قربانیان را اعلام دارید.
۲. محل دفن و تاریخ اعدام کلیه قربانیان را به خانوادهها آنان اطلاع دهید
۳. وصیتنامههای قربانیان را به خانوادههای آنان مسترد کنید.
۴. تعداد و اسامی اعدام شدگان را اعلام نمایید.
۵. بهدلیل اینکه این اقدام ناقض صریح اصول قانون اساسی جمهوریاسلامی و اعلامیه جهانی حقوق بشر است، ما علیه مسئولین این فاجعه دردناک اعلام جرم میکنیم و خواهان آن هستیم که اینان بازداشت و در یک محکمه علنی محاکمه گردند.
۶. ما خواهان موافقت جمهوریاسلامی، با بازدید یک هیئت بینالمللی برای بررسی وضعیت زندانهای کشور و اجازه مذاکره این هیئت با زندانیان سیاسی و خانوادههای قربانیان فاجعه اخیر هستیم
گروه کثیری از خانوادههای شهدای قتلعام اخیر زندانیان سیاسی [“نامه مردم”، شمارهٔ ۲۵۲].
محمدرضا معينی، زندانی پيشين که برادر و سه تن ديگر از بستگانش را در جريان اعدامهای جمعی سال ۶۷ از دست داده است، در مصاحبهای میگوید: “روز دهم شهريور سال ۶۸ که اولين سالگرد اين اعدامها بود، تعداد زيادی از خانوادهها آنجا جمع شدند که با واکنش وسيع و شديد نيروهای دولتی مواجه شدند. تعداد زيادی را دستگير کردند، عکسها را شکستند و پدر و مادرهای پير را روی زمين میکشیدند و میخواستند مانع شوند.”
اقدامهای جمعی و فردی خانوادهها ادامه یافت، برای نمونه، میتوان از نامهای که دختر نُهسالهٔ ابوالحسن خطیب به دبیرکل سازمان ملل که در سال ۸۲ نوشته بود یاد کرد. در این نامه آمده است:
آقای پرز دوکوئیار؛ من دختری نُهساله هستم. بابای مرا که ابوالحسن خطیب نام دارد خمینی در زندان کشت. یعنی یک روز وسایل او را دادند و گفتند او را کشتیم چون عقیدهاش عوض نشده بود. حتماً شما خوب میدانید که خیلی از باباها را در زندان کشتند. من از هر کس میپرسم چرا بابایم را کشتند، مگر او چکار کرده بود، اما هیچکس نمیداند. شما بمن بگید چرا بابایم را که ۷ سال بیگناه او را زندانی کرده بودند یکدفعه اعدام کردند؟ گناه او چه بود؟ اگر شما نمیدانید از آنها بپرسید چرا بابایم را اعدام کردند. من فقط میدونم بابایم یک انقلابی- یک تودهای و یک آدم خیلی خوب بود. او بفکر همه بچهها بود او صلح را دوست داشت. خودش هم در یکی از نامه هاش برایم نوشت. نامهاش را هم برایتان میفرستم. از شما میخواهم که بپرسید گناه پدرم چی بود؟ چرا او را کشتند و قبرش را هم به مادر بزرگ نشان ندادند. توی کدوم دادگاه دستور دادند بابایم را بکشند؟
آقای دکوئیارمن از تلویزیون شنیدم شما طرفدار صلح هستید. طرفدار آزادی آدمها هستید چرا کاری نکردید تا خمینی بابای مرا نکشد؟ من و خواهرم آلاله که ۷ سال دارد و هیچوقت بابا را ندیده است از شما تقاضا داریم که به حرفهای ما گوش بدهید و به سئوالات ما جواب بدهید. – آذرنوش خطیب (سایت بیداران بهنقل از: “نامه مردم”، شمارهٔ ۲۶۲).
رژیم ولایت فقیه همواره سعی کرده تا تاریخ دهه ۶۰ و کشتار ۶۷ را از ذهن مردم پاک کند، اما پایداری و استقامت خانوادههای جانباختگان راه آزادی در تمام طول این سالها و افشای این جنایت بیسابقهٔ قرن در کنار دادخواهیهای خستگیناپذیرشان، بیاعتنایی رژیم به این دادخواهیها و درعینحال تلاشهای آن تا مردم این فاجعه را از یاد ببرند که ازجملهٔ آنها تخریب گورهای دستهجمعی جانباختگان بود، بهشکست کشانده است. خانوادههای جانباختگان بار بزرگی را بر دوش کشیده و میکشند هرچند که امروز دیگر تنها نیستند. خواست مشترک آنان رمزگشایی از بزرگترین فاجعه قرن است که سی سال پیش در سکوت مطلق و بهفتوای ولی فقیه، انجام گرفت و توطئهٔ سکوت همهٔ جناحهای حکومتی دربارهٔ آن تا به امروز ادامه دارد.
مادران بهدرستی مینویسند: “ما اعتقاد عمیق داریم برای رسیدن به آزادی و دموکراسی، راهی جز این نیست که باید آمران و عاملان کشتار زندانیان سیاسی در دههی شصت و تمامی جنایتهای صورت گرفته توسط مسئولان جمهوریاسلامی که در دادگاههای ناعادلانه و اغلب پشت درهای بسته تصمیمگیری و اجرا شده است را به پای میز محاکمه بکشانیم و در دادگاهی عادلانه و علنی محاکمه کرده و چرایی و چگونگی این جنایتها را در پیشگاه مردم روشن کنیم تا بتوانیم آزادی را بهدست آوریم و مسیر برقراری عدالت را هموار سازیم” (قسمتی از بیانیه “مادران پارک لاله”، ۹ شهریورماه ۱۳۹۶).
به نقل از «نامۀ مردم»، شمارۀ ۱۰۵۹، دوشنبه ۱۱ شهریور ماه ۱۳۹۷