مسایل سیاسی روز

سانسور؛ شمشیرِ داموکلسِ خودکامگی

     تاریخِ ممیزی و سانسور در جهان، به دوردست‌ها، به روزگارِ گذارِ کمون‌هایِ آغازینه، به جامعه‌هایِ طبقاتی بازمی‌گردد. هنگامی که فرمان‌روایان، بی‌دادگری آغاز می‌کنند، دهانِ فرخی یزدی‌ها را نیز می‌دوزند تا کسی را یارایِ بازنمایی‌هایِ ناهنجاری‌ها نماند. چنین است که عارفانی نام‌داری ‌چون خواجه عبدالله انصاری خود را به حنفی بودن می‌زند، مزدکیِ بزرگِ زمانه عین‌القضاتِ همدانی، شولایِ اسلام بردوش می‌افکند و سهروردی، خیام، حافظ و ملاصدرای شیرازی می‌کوشند جهان‌بینی‌شان را در زیرِ برخی خرافه‌هایِ مذهبی پنهان کنند:

در آستینِ مُرَقع، پیاله پنهان کن

که هم‌چو چشمِ صُراحی، زمانه خون‌ریز است          حافظ

 

     آغازِ سانسورِ رسمی در ایران به سالِ ۱۲۴۲ خورشیدی (۲۸ سال پس از چاپِ نخستین روزنامه‌ی کشور: کاغذِ اخبار) بازمی‌گردد. در این سال، محمد حسن خانِ صنیع‌الدوله (اعتمادالسلطنه) به ناصرالدین‌شاهِ قاجار پیشنهاد کرد، اداره‌ی سانسور پی‌ریزی شود که چنین نیز هم شد و خودِ صنیع‌الدوله پس از چارلز برگز و صنیع‌الملک به ریاستِ آن گمارده شد. وظیفه‌ی اداره‌ی سانسور، بررسی و ممیزیِ رسانه‌ها و کتاب‌ها بود.

     چهل و یک‌سال دیرتر (۱۲۸۳ خورشیدی) هنگامی که به کوششِ میرزاابراهیم خانِ صحاف‌باشی، نمایشِ فیلم‌های اروپایی و به ویژه فرانسوی در ایران آغاز شده بود، گویندگانِ میان‌نویس‌های آثارِ سینمایی ناچار بودند نکته‌های «غیر‌اخلاقیِ» فیلم‌ها را نخوانند. شگفت این ‌که در سالِ ۱۳۰۹ خورشیدی و در زمان قدرقدرتی رضا شاه پهلوی، سالی که نخستین فیلمِ صامتِ سینمای ایران (آبی و رابی؛ ساخته آوانس اوگانیانس) در تهران به نمایش درآمد، بلدیه (شهرداری) تهران، لایحه نمایش‌ها و سینماها را تدوین کرد و به وزارتِ داخله (کشور) سپرد که در هیأتِ وزیران نیز به تصویب رسید. لایحه دارایِ شش ماده بود که ماده‌های سه وچهارِ آن دربرگیرنده‌ی نظارت و ارزیابیِ فیلم‌ها، پیش از اکرانِ همگانیِ آن‌ها بود: مدیرانِ سینماها باید برای نمایش هر فیلم، نخست آن را برای نماینده شهرداری نمایش می‌دادند و پس از بازبینی و سانسور، پروانه نمایش می‌گرفتند.

     در سالِ ۱۳۱۲ خورشیدی پیش از آن‌که نخستین فیلمِ گویای (ناطقِ) سینمای ایران (جعفر و گُلنار؛ ساخته عبالحسینِ سپنتا) اکران شود، سپنتا را واداشتند، پایانِ فیلم‌اش را یک‌سره دگرگون کند: در فیلم، یک زن و شوهرِ ایرانی از ناامنی‌های پسامشروطه به هند پناه می‌برند. سانسورگرانِ اما کارگردان را واداشتند، داستانِ فیلم را تغییر دهد، جعفر و گُلنار را به ایران بازگرداند و انگیزه‌ی بازگشتِ آنان را در میان‌نویسِ پایانیِ فیلم: «امنیتِ دورانِ رضا شاه» واگویه کند!

     در جمهوریِ اسلامی اما سانسورِ آمیخته با تنگ‌نگری‌های مذهبی، بسیار بازدارنده‌تر و خطرناک‌تر از دوره‌هایِ تاریخیِ یادشده است. برپایه قوانینِ سخت‌گیرانه جمهوریِ اسلامی در زمینه چاپ کتاب و رسانه‌هایِ نوشتاری، بازارِ نشرِ روزنامه و کتاب در ایران ورشکسته است، روزنامه‌ها و ماهنامه‌ها یکی از پسِ دیگری برچیده یا از کار بازداشته می‌شوند، سینمای کشور در تنگنای بسیار جدی قرار داده است و فضای مجازی، حقِ نفس کشیدن را ندارد. بی‌هوده نیست که سازمانِ گزارشگرانِ بی مرز در سالِ ۱۳۸۸ خورشیدی (۲۰۰۹ میلادی) ایران را در رده‌ی ۱۷۲ سانسورِ رسانه‌ها به ثبت رساند؛ درآن هنگام تنها سه کشورِ جهانِ سومی در رده‌های پایین‌تر از ایران بودند.

     در باره ورشکستگیِ روزنامه‌ها در برابر افکار عمومی مردم در ایران، گفتنی است که بر پایه داده‌های خبرگزاری مهر در تاریخ ۲۹ آبان ۱۳۹۶ خورشیدی، تیراژ همگی روزنامه‌های چاپی در ایران، هم اکنون نزدیک به ۸۰۰ هزار نسخه در روز است. پس از گذشت ۱۸۱ سال از انتشار نخستین روزنامه در ایران، کاغذ اخبار که در آن هنگام ماهیانه منتشر می‌شد، شمارگانِ پرتیراژترین روزنامه ایران، همشهری نزدیک به ۲۸۰ هزار نسخه در روز است، که البته این روزنامه، این تعداد را هم مدیون حجم زیاد آگهی‌هایش است. لازم نیست برای یک هم سنجی گذرا پیرامون شمارگان روزنامه‌ها، به کشورهای دیگر در اروپا یا آمریکا مراجعه کنیم. در کشور همسایه ما پاکستان، روزنامه جُنگ، تیراژش ۲۰ میلیون نسخه در روز است! بر این وضعیت، آیا چیزی می توان نام نهاد جز: بزرگ‌ترین بحران رسانه ای در تاریخ مطبوعات ایران.

وضعیتِ چاپِ کتاب در ایران از این هم بدتر است. به گونه‌ای که اینک تیراژِ کتاب‌ها در هر چاپ، گاه به ۳۰۰ نسخه می‌رسد! آیا در “نظام نمونه رویِ زمین”! جز آن است که همه چیزش باید به همه چیزش بیایید؟

فرهنگ و هنر در جمهوری اسلامی تنها در چارچوب تنگ شریعت و مصلحتِ نظام، اجازه طرح و نشر دارد و تنها از فرهنگی پشتیبانی می شود که در خدمت رژیم ولایی باشد. در رژیمی که نماینده مجلس، برای جسارتش پیرامون پرسش هایی ساده از ده‌ها حسابِ شخصیِ قاضی القضاتِ رژیم، شبانه مورد یورش قرار می گیرد، کدام روزنامه‌نگار، نویسنده، شاعر، بازیگر و هنرمند اجازه دارد به اسبِ کاربدستانِ رژیم بگوید یابو؟ بر پایه اطلاعیه گزارشگران بدون مرز در تاریخ ۲۷ اسفند ۱۳۹۶ خورشیدی، ایران یکی از سه کشور جهان با بالاترین شمارگانِ روزنامه‌نگاران زندانی در یک دهه گذشته بوده است.

رژیم فرهنگ ستیز و فرصت سوز ولایت فقیه، با هر آن چه بوی تازگی، سرزندگی و مردمی دارد درنبرد و پیکار است. سانسور یکی از ابزارهای رژیم‌های آزادی‌کش و نامردمی است. به راستی چرا رژیم‌های خودکامه، این گونه از حقیقت و نواندیشی می‌هراسند و این گونه به هم شبیهند؟ 

  به نقل از ضمیمۀ فرهنگی «نامۀ مردم»، دوشنبه ۹ مهر ماه ۱۳۹۷ 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا