آیا بالاخره مردم افغانستان روی صلح را خواهند دید؟
(”نامۀ مردم“: این مطلب پیش از برگزاری نشست یکروزهٔ ”صلح افغانستان“ در مسکو در روز ۹ نوامبر (۱۸ آبان) نوشته شده است. نشست صلح افغانستان با شرکت هیئتهای نمایندگی افغانستان و طالبان بهعلاوهٔ نمایندگانی از روسیه و هند و چین و ایران و چند کشور همسایهٔ شمالی ایران در آسیای میانه به ابتکار روسیه و ریاست سرگئی لاوروف وزیر امور خارجهٔ روسیه برگزار شد. بهرغم هدفها و نیّتهای متناقض طرفهای مذاکره دربارهٔ افغانستان، امید است که صلح و آرامش هرچه زودتر به افغانستان بازگردد و مردم این کشور همسایه بتوانند مستقلانه برای حل دشواریهای خود بکوشند.)
* * *
هفده سال پس از تجاوز آمریکا به افغانستان، جنگ میان نیروهای نظامی آمریکایی، نیروهای دولتی افغانستان، و شورشیان طالبان همچنان ادامه دارد. آیا مردم افغانستان در آیندهٔ نزدیک بالاخره روی صلح را خواهند دید؟
از خبرهایی که اخیراً دربارهٔ گفتوگوهای رودرروی آمریکا با طالبان منتشر شد این طور برمیآید که شاید طولانیترین جنگ در تاریخ آمریکا به نقطهٔ عطفی رسیده باشد، اگرچه روشن است که راه رسیدن به صلح در این جنگ، راهی دراز، پُرمانع و دشوار، و البته پوشیده از همان تعداد بمبهای دستسازی است که در جادهٔ قندهار به کابل کار گذاشته شده است! اینکه این جنگ هفده ساله اکنون به نقطه عطفی رسیده است، به نظر روشن میآید. در مقایسه با سال ۲۰۰۱ که نیروهای آمریکایی به افغانستان حمله کردند، امروزه طالبان سرزمینهای بیشتری را در کنترل خود دارد. تلفات نیروهای دولتی افغانی به حدّی رسیده است که تا کنون سابقه نداشته است، و تقاضا برای استخدام در نیروهای نظامی و انتظامی بهشدّت افول پیدا کرده است. بهرغم افزایش قدرت هوایی و نیروهای نظامی زمینی آمریکا در دولت ترامپ، اوضاع در حال حاضر بدتر از آن است که در سال ۲۰۱۷ بود. بیسرانجامی این مناقشهٔ طولانی را هیچچیز به خوبیِ اظهار نظر رکس تیلرسون، وزیر امور خارجهٔ پیشین آمریکا، نشان نمیدهد که خطاب به طالبان گفته بود: “شما در میدان جنگ پیروزی به دست نخواهید آورد. شاید ما پیروز نشویم، ولی شما هم نخواهید شد.”
مسلماً طالبان- مثل هر گروه یاغی موفق دیگر- هدفش “به دست آوردن پیروزی در میدان جنگ” نبوده، و فقط میخواسته که شکست نخورد، و بنبستی را به وجود آورد که در نهایت به خسته کردن و تحلیل رفتن نیروهای مخالفانش منجر شود. این طور که معلوم است، درسهای جنگ ویتنام جزو مطالب و موضوعهای درسی وزارت امور خارجهٔ آمریکا نبوده است! اینکه چرا اشغال افغانستان توسط نیروهای مشترک آمریکا و ناتو، و نیز وضعیت دولت کابل، در همهٔ این سالها بدتر شده است، بیشتر از آنکه به خود جنگ مربوط باشد، به چرخش گسترده در استراتژی طالبان مربوط است؛ چرخشی که واشنگتن یا متوجهش نشده یا نادیدهاش گرفته است. به گفتهٔ “انستیتو توسعهٔ کشورهای خارج” که یکی از اندیشکدههای آمریکایی است، طالبان در سال ۲۰۱۵ تغییری در راه و روشش به وجود آورد و برنامهٔ متفاوتی را برای به دست آوردن حمایت مردم به اجرا گذاشت.
کسی که این استراتژی جدید طالبان را تدوین کرد، مُلا اختر محمد منصور بود که پس از مرگ ملا عُمر- بنیادگذار طالبان- در سال ۲۰۱۳، رهبری این سازمان را در دست گرفت. طالبان حالا بهجای اینکه مدرسهها را به آتش بکشد، معلم به مدرسهها میفرستد. بهجای حمله به پلیس و سربازان دولتی، آتشبسهای نیمهرسمی با نیروهای دولتی برقرار میکند، و حتّی نیروهای آن برای نگهبانی در پُستهای بازرسی، با نیروهای دولتی همکاری میکنند. طالبان اکنون دادگاههایی برپا میکند که ظاهراً آلوده به فساد نیستند؛ مالیات میگیرد؛ و خدمات پزشکی به مردم ارائه میدهد.
منصور همچنین تلاش زیادی کرد که نیروهای طالبان را به فراتر از پایگاههای پشتون گسترش بدهد و تاجیکها و ازبکها را نیز به خدمت بگیرد. به گزارش اندیشکدهٔ آمریکایی پیشگفته، از میان افراد این گروههای قومی (یعنی تاجیک و ازبک) که به طور عمده در شمال افغانستان ساکناند و فعالیت دارند، حتّی برخی به عضویت شورای رهبری طالبان درآمدهاند. گفتنی است که عمدهترین گروههای قومی افغانستان شامل ۴۰درصد پشتون، ۲۷درصد تاجیک، ۱۰درصد هزاره، و ۱۰درصد ازبک است.
اگرچه اکنون دقیقاً معلوم نیست که طالبان در مجموع چقدر از سرزمین افغانستان را کنترل میکند، ولی ناتو مدعی است که این گروه فقط بر ۱۴درصد از خاک افغانستان مسلط است، در حالی که دولت افغانستان کنترل ۵۶درصد خاک کشور را در اختیار خود دارد. برخی از تحلیلگران معتقدند که محدودهٔ کنترل طالبان نزدیک به ۵۰درصد خاک افغانستان است، و بر اساس بررسیهای بیبیسی، نیروهای طالبان در ۷۰درصد از خاک آن کشور فعالاند.
طبق تحلیل اندیشکدهٔ انستیتو توسعه کشورهای خارج، “بعد از یک ساعت رانندگی از کابل در هر جهتی که بروید، به سرزمینهای زیر کنترل طالبان میرسید.” رهبران طالبان به پژوهشگران این اندیشکده گفتهاند که نه دنبال پیروزی در میدان جنگ، بلکه در پی یک قرارداد صلح هستند، و به نظر میآید که شیوهٔ کار جدید آنها نیز همین را نشان میدهد. البته این بدان معنا نیست که این گروه خشونتپرهیز و مسالمتجو شده است. نگاهی به عنوان روزنامههای همین ماه گذشته، موضوع را روشنتر میکند: “طالبان رئیس پلیس را ترور کرد” یا “در حملهٔ طالبان، ۱۷ سرباز گشته شدند” یا “در ۱۷مین سالگرد تجاوز آمریکا، ۵۴ نفر در سراسر افغانستان کشته شدند”.
طالبان دیگر آن سازمان متمرکزی نیست که در سال ۲۰۰۱، در جریان تجاوز آمریکا و ناتو به افغانستان، بود. نیروهای نظامی آمریکا رهبران درجه اوّل و دوّم طالبان را هدف قرار دادند. منصور خودش در سال ۲۰۱۶ در حملهٔ یک پهپاد آمریکایی کشته شد. و امروزه سیاستهای این گروه در جاهای گوناگون افغانستان، بسته به اینکه چه کسی رهبری را به دست دارد، متفاوت است. در هِلمَند، در جنوب کشور، جایی که ۸۵درصد استان زیر کنترل طالبان است، این گروه با دولت محلی توافق کرد که مدرسهها باز شود و نیروهای آن، کارکنان را محافظت کنند. این توافق منجر به بازگشایی ۳۳ مدرسه شد. از خیلی جنبهها، امروزه به نظر میآید که اوضاع و احوال مساعدی برای رسیدن به صلح به وجود آمده است، چون بیشتر بازیگران اصلی در داخل و خارج افغانستان، منافع مشترکی با هم دارند. مسئله اینجاست که دولت ترامپ بعضی از این بازیگران را اگر دشمن نبیند، دستکم به آنها به چشم رقیب نگاه میکند. مردم افغانستان از این وضع خسته شدهاند. اینکه طالبان و مقامهای دولتی محلی خیلی راحت میتوانند با هم کار کنند، نشانهٔ همان خستگی از اوضاع است. اگرچه طالبان امروزه میتواند به پستهای بازرسی یا پایگاههای کوچک حمله کند، ولی قدرت آتش آمریکا هنوز خیلی بیشتر از آن است که طالبان با هزینهٔ کم بتواند به شهرها مسلط شود. در عین حال، آمریکا از شدّت برنامههای مبارزه با شورشیان کاسته است، و همراه با نیروهای دولتی، بر دفاع از نواحی شهری تمرکز کرده است.
طالبان و دولت افغانستان یک دشمن مشترک نیز دارند: دولت اسلامی یا داعش، که اگرچه بازیگر عمدهای در اوضاع افغانستان نیست، ولی دارد فعالیتش را گسترش میدهد. رشد دولت اسلامی و دیگر گروههای شورشی اسلامگرا نگرانی عمدهای برای دیگر کشورهای منطقه نیز است، بهویژه برای ایران، روسیه، چین، و پاکستان که مرز مشترک با افغانستان دارند. ولی همینجاست که مشکل پیش میآید و هیچ شرایط مساعدی هم ممکن است نتواند همهٔ این کشورها را به موضع و اقدامی مشترک برساند.
پاکستان، چین، ایران، و روسیه مدّتی است در حال رایزنی برای یافتن استراتژی مشترکی برای پایان دادن به جنگ افغانستان و تعمیق همکاری منطقهیی پیرامون مقابله با تروریسماند. چین نگران گروههای شورشی جداییخواه و اسلامگرا در استانهای غربیاش است. روسیه نگران ورود دولت اسلامی به منطقهٔ قفقاز است. ایران در زد و خورد با جداییطلبان در مرزهای جنوبی است، و پاکستان نیز در حال جنگ با دولت اسلامی و شاخهٔ پاکستانی طالبان است. و البته هیچکدام از این کشورها از حضور آمریکا در نزدیکی مرزهایشان خرسند نیستند. روسیه، چین، و پاکستان عضو سازمان همکاری شانگهای هستند و ایران هم تقاضای عضویت در این سازمان را داده است. اعضای این سازمان نهفقط در موضوعهایی مربوط به تجارت و انرژی، بلکه دربارهٔ امنیت نیز با یکدیگر مشورت میکنند. هند هم گرچه عضو این سازمان است، ولی رابطهاش با افغانستان در سایهٔ رقابت آن کشور با پاکستان و چین قرار دارد. دولت هند مناقشههای مرزی با چین دارد. بهعلاوه، تا کنون بر سر کشمیر سه بار با پاکستان جنگیده است. با همهٔ اینها، هند نیز نگران تروریسم است. همهٔ این کشورها در مورد اینکه چطور میشود به جنگ افغانستان پایان داد و در ضمن با تروریسم منطقهیی هم مقابله کرد، بحث و گفتوگوهایی داشتهاند. مسیری که منجر به پایان دادن به جنگ افغانستان شود، ممکن است به این صورت باشد: برقراری آتشبس در افغانستان میان طالبان و دولت کابل، و عقب رفتن نیروهای نظامی آمریکایی. این استدلال که اگر آمریکا نیروهایش را بیرون بکشد، دولت افغانستان فرو خواهد پاشید و طالبان کنترل قدرت را در کشور به دست خواهد گرفت، همانطور که در جنگ داخلی ۱۹۹۸/۱۳۷۷ رخ داد، امروزه دیگر استدلال درست و قابلاعتباری نیست. امروزه اوضاع محلی، منطقهیی، و بینالمللی با آنچه دو دههٔ پیش بود، بسیار متفاوت است. طالبان و دولت کابل میدانند که هیچکدام نمیتواند دیگری را شکست دهد، و بازیگران منطقهیی هم خواستار پایان یافتن جنگیاند که تروریسمی را تغذیه میکند که همهٔ آنها شبها از فکر آن خواب ندارند.
سازمان همکاری شانگهای میتواند ضامن آتشبس شود، و زیر چتر حمایت سازمان ملل متحد، گفتوگوهای صلح را سازمان دهد. این کار تا حدّی هماکنون در جریان است، چون آمریکاییها در حال مذاکره با طالباناند، اگرچه واشنگتن با پنهان نگه داشتن این مذاکرات، موجب تشویش خاطر کابل شده است. شفافیت در این نوع گفتوگوها موضوعی مهم و ضروری است. کمکرسانی برای نوسازی کشور و دادن کمکها مالی قابلتوجه، میتواند انگیزهای برای مذاکره باشد.
البته مسئلههای دشواری هم وجود دارد که باید حل شود. برای مثال، قانون اساسی چه میشود؟ طالبان هیچ نقشی در تدوین قانون اساسی نداشته است و بعید است که آن را به همین صورت که است، بپذیرد. موضوع دیگر، حق زنان در آموزش و اشتغال است. طالبان مدّعی است که اکنون از این حق پشتیبانی میکند، ولی در منطقههایی که این گروه مسلط بوده است، همیشه این طور نبوده و این حق تأمین نشده است.
همهٔ اینها به همکاری دولت ترامپ نیاز دارد، و بزرگترین مشکل هم همین است. اگر حرفهای باب وودوارد (روزنامهنگار آمریکایی) در کتابش با عنوان “ترس: ترامپ در کاخ سفید” [کتابی دربارهٔ ریاستجمهوری دونالد ترامپ] را باور کنیم، باید بپذیریم که ترامپ خواهان خروج از افغانستان است، و ارتش آمریکا و سیا نیز تلاش دارند تلفات و خسارتها را بکاهند.
از سوی دیگر، واشنگتن کاری که نکرده اعلام جنگ به ایران است، در کشاکش خصمانه با روسیه و چین است، و اخیراً هم کمکهای نظامی به پاکستان را به خاطر “نرمش در برابر تروریسم” قطع کرد. خلاصه اینکه کمینهای نظامی و مینهای زمینی، چشمانداز سیاسی را در ابهام میبرد. ولی اگر هر کدام از بازیگران این صحنه به خاطر تأمین منافع خودش، در راه پایان دادن به جنگی تلاش کند که برای مردم افغانستان خونریزی و فاجعه به بار آورده است، میشود گفت که شرایط برای صلح فراهم خواهد بود. امّا اگر همهٔ این نقشه را به هم بخورد، سال آینده باز هم با حوادث شومی همراه خواهد بود: یک سرباز جوان در روستایی کوچک روی مین پا خواهد گذاشت یا در کورهراهی در میان کوهها گرفتار کمین خواهد شد و درازکشیده در تابوتی نظامی، از جنگی بازخواهد گشت که پیش از به دنیا آمدن او آغاز شده است.
نوشتۀ کان هلینن، به نقل از ”جهان مردم“ نشریۀ حزب کمونیست آمریکا
به نقل از «نامۀ مردم»، شمارۀ ۱۰۶۴، دوشنبه ۲۱ آبان ماه ۱۳۹۷