مارکسیسم در برخورد با نژادپرستی
مقولۀ “نژاد” آکنده از مشکلهای بیشمار است. محققان گرد آمده در “کتابخانۀ یادبود مارکس” برخی از این دشواریها را بررسی کردهاند.
“نژاد” چیست؟ اگر منظور از “نژاد” تمیز دادن گروهی از انسانهای مجزا با ویژگیهای جسمانی (فیزیکی) یا عقلانیای است که از زیست یا ژنهایشان ناشی میشود، “نژاد” وجود خارجی ندارد.
این برداشتی مارکسیستی هم نیست، بلکه نتیجهگیری فرایندی علمی است که انبوهی از نشانههای پذیرفته شده از سوی همگان را در پشت خود دارد. همۀ انسانها برآمده از نسل گروه مشترکی از نیاکاناند که پس از چندی در سرتاسر جهان پراکنده شدند و به آنچه زمانی شاید میتوانست به “نژادهای” گوناگون بازنموده شوند رشد یافتند. این نمود از “نژاد” مبنا را بر گروههای انسانیای که خزانۀ ژنهای مشترکی دارند (که خود مفهوم خزانۀ ژن بحثانگیز است) قرار میداد.
اما پراکنش بعدی انسانها در سراسر جهان و درآمیزی میان آنان بهمعنای آن است که امروز دم زدن از زیستشناختی “نژاد” (نژاد بیولوژیکی) یک فرد بیمعنی است. شواهد تازه نشان دادهاند که، حدود ۲ درصد دیانای بیشتر انسانها از تبار “نئاندرتال” (انسانگونهای از سَرده یا جنس انسان اما جدا از گونهٔ انسان کنونی که در حدود ۴۰ هزار سال پیش از بین رفته است) هستند، اما ما همگی از تیرۀ انسانی یکسان هومو سپینس (اصطلاح لاتینی homo sapiens ) بهمعنای انسان خردمند (یا انسان اندیشهورز) هستیم. آزمایش دیانای انسانها که در برنامههایی تلویزیونی مانند “فکر میکنید کی هستید؟” نشان میدهد که کموبیش تمامی ما نیاکانی “مختلط” داریم (چیزی که گاهی غیرمنتظره مینماید).
رُستنگاه جغرافیایی میتواند نمایانگر تفاوتهایی معین باشد که بهارث رسیدهاند. برای نمونه، بیماری کمخونی “داسی گویچه” (كم خونی ناشی از گويچه های سرخ داسی شكل نوعی بيماری ژنتيك است كه ساختار هموگلوبين را تا حدی تغيير می دهد) بیشتر در میان مردمی که پیشینۀ آفریقایی دارند یا پروردهٔ منطقه کارائیباند دیده میشود. واژۀ “نژاد” میتواند بهصورت آزاد استفاده شود بهطوریکه برای اشاره به هر چیزی از گروه خانوادگی یک نفر گرفته تا “نژاد انسانی” بهکار برده شود.
معنی نژاد در طول زمان تغییر پیدا کرده است. در ابتدا، نژاد به کسانی که با زبان مشترکی سخن میگفتند اشاره داشت و سپس ملیت یا رُستنگاه جغرافیایی و پس از آن در میانۀ سدهٔ ۱۸ ویژگیهای بهاصطلاح روانشناختی مادرزادی یا جسمانی انسانها شمرده میشد. در میانۀ سدهٔ ۱۹ برای نمونه رسم بود که به “نژاد” انگلیسی (یا ویلزی، اسکاتلندی، ایرلندی یا فرانسوی) اشاره شود.
وقتی مارکس و انگلس از واژۀ نژاد نام میبردند آن را بهطور عام و نادقیق بهکار میگرفتند و در تمامی این موردها این بهصورتی سهلانگارانه و تعریف نشده انجام میگرفت. برای نمونه، انگلس در پاسخ به پرسشی چنین نوشت: “ما شرایط اقتصادی را بهمنزلهٔ عاملی که درنهایت رشد تاریخی را تعیین میکند ارزیابی میکنیم. اما نژاد خود عاملی اقتصادی است.” ما امروز از واژههای “ملیت” یا “ویژگیهای ملی”- با دانستن اینکه چنین ویژگیهایی تداعیکننده نگرشهایی قالبیاند- تا آنجا که بهطور عمده روشنگر واقعیتی اجتماعی و نه زیستشناختی باشند میتوانیم استفاده کنیم. با گسترش استعمار و سلطۀ امپریالیسم، مفهوم نژاد بهویژه بر مردمان زیر سلطه و بهطور مشخص آنانی که رنگ پوستی متفاوت [در مقابل پوست سفید] داشتند متمرکز گردید.
در آن برهه زمانی مردم سیاهپوست در روزنامهها، در تالارهای موسیقی، در مجلسهای نمایندگان و از منبرهای مذهبی از نظر فهم، شایستگی، توانایی یا اخلاقی پستتر بازنمود میشدند که پوششی مناسب برای اعمال استثمارگرانه بود. برخورد صداهای “ترقیخواهانه” در رویارویی با چنین دیدگاهی از زاویه همدردی و دلسوزی بود و بهندرت از آن فراتر میرفت. چنین رفتارهایی پیش از پذیرش همگانی نظریههای بههمپیوسته مردهریگ (میراث) و فرگشت (تکامل یا برآیش یا بهگونهٔ ویژهتر تکامل زیستی یا اندامی) بود. پدربزرگ چارلز داروین بهنام “جوزیا وجوود” که طرفدار جنبش ضد بردهداری و لغو بردهداری بود و نخستین بار اصطلاح و پرچم ضد بردهداری یعنی: “آیا من یک انسان و یک برادر نیستم؟” را بهکار برده بود، نظریۀ غالب چندنژادی بودن رُستنگاه انسان (که بنا بر آن نظریه، “نژادهای” ناهمسان بهصورت مجزا تکامل یافتهاند) را بهچالش کشید. اما بههرحال او انسان زمانه، طبقه، و جامعۀ خود بود. داروین انسانیت را به نژادهای مختلف بر اساس رنگ پوست و شکل جمجمه تقسیم میکرد و میگفت که اروپاییها از لحاظ فرگشتگی پیشرفتهتر از مردم “سیاه” پوست بودند (و مردان هم پیشرفتهتر از زنان).
طرفداران داروینیسم اجتماعی همچون هربرت اسپنسر (فیلسوف انگلیسی، ۱۸۲۰- ۱۹۰۳) که نخستین بار عبارت “بقای سازگارترین گونه” [یا بقای اصلح] را بهکار برد، نظریه فرگشتی را برای توجیه سرمایهداری و نابرابری ازجمله برتری “نژادی” و بهسازی نژادی (آمیزش گزینشی) بهکار گرفتند.
تا زمان “کشف” ژن در آغاز سالهای نخست سدهٔ ۱۹۰۰، اینطور وانمود میشد که چنین نظریههایی بر پایۀ دستاوردهای “علمی”اند.
فاشیسم آلمان با مبنا قرار دادن چنین نظریههایی، از آنها برای از میان برداشتن عناصر “ناشایسته” بهرهبرداری کرد. فاشیسم نخست با آنانی که از نظر روحی و جسمی ناتوان بودند آغاز کردند و بههمین ترتیب گروههای اقلیت دیگر مانند کولیها و سرانجام یهودیان را مورد ستم و آزار قرار دادند.
تا همین روزگار ما هم برای ربط دادن ناهمسانی در ویژگیهای اجتماعی انسانها همچون هوش به “نژاد” کوششهایی انجام میگرفته است.
هرچند چنانکه استیفن رز، زیستشناس برجستۀ مارکسیست، نشان میدهد، “پرسشهای پیرامون ٬نژاد٬ تنها در جامعهای نژادپرست معنیدار است”، اما گزارههایی مانند “درآمیزی نژادی” را هنوز میتوان اینجا و آنجا شنید. امروز سخن گفتن و دانستن پیشینهٔ زیست جغرافیایی انسانها همانگونه که گسترش و متداول شدن آزمونهای دیانای و وجود تارنماهای اینترنتی مانند “Genes Reunited” و دودمان شناسی خانوادگی نشان میدهند، بسیار هدفمندتر و جالبتر است.
برای نمونه، ناهمسانی در تکرار ژنها در میان کسانی که در شمال و جنوب منطقه ویلز در بریتانیا بهسر میبرند وجود دارد. گاهی این ناهمسانی میتواند از نظر پزشکی قابلتوجه باشد. در نمونهای دیگر، در برخی از گروههای مردم که از نظر تاریخی در اروپا و دیگر جاها از دیگران جدا زیستهاند، میزان بروز بیماری ارثی هموفیلی (یا خونتَراوی، دستهای از بیماریهای ارثی که در آنها توان بدن برای بهوجود آوردن لخته و انعقاد خون بهمنظور بند آمدن خونریزی در صورت پاره شدن رگ مختل شده است) بالا است. گروههای متمایز انسانی، و نه نژادها از دید زیستشناسی، گونههایی را در تکرار ژنها نشان میدهند که برخی از آنها با اختلالهای شناخته شدهای چون بیماری “فیبروز کیستیک” (یا تارفزونی کیسهای یا سفتی مخاط، نوعی بیماری دگرگشتی یا سوختوساز بدن است که بر اثر آن ترشحات در بخشهایی از بدن سفت و چسبنده میشوند) مرتبطاند.
اما “نژاد” امروز بهعنوان ناهمسانیهای فرضی زیستشناختی میان گروههای “نژادی” انسانی نظریهای اجتماعی است. امروز بهجز از سوی نژادپرستها، دربارهٔ مقوله “نژاد” بهندرت صحبت میشود. طنزآمیز اینکه بهتازگی واژۀ “نژاد” با مقولهٔ “قومیت”، بههمان اندازه مسئلهزا، جایگزین گردیده است. قومیت بهجای باور به هویت زیستشناسانهٔ عینی، مبنا را بر درآمیزی ناجور مقولههایی که با گروههای اجتماعی متفاوت ارتباط بیشتری دارند قرار میدهند تا مقولههایی مانند میراث فرهنگی مشترک، نیاکان، تاریخ، سنتها یا باورها.
در سرشماری سال ۱۹۹۱ بریتانیا، برای نخستین بار پرسشهایی مربوط به قومیت با دستهبندیهای “سفیدپوست”، “سیاهپوست کارائیبی”، “سیاهپوست آفریقایی”، “سیاهپوست از جایی دیگر (غیر آفریقایی – کارائیبی)”، “هندی”، “پاکستانی”، “بنگلادشی”، “چینی” و “دیگر گروههای قومی (مثلاً ایرانی)، گنجانده شد.
سرشماریهای پیاپی و بهکارگیری مقولههای قومی در دستگاههای دولتی مانند دفتر سرشماری ملی پیچیدهتر از پیش شدهاند. برای نمونه، قومهای اسکاتلندی و ایرلندی (گزینهای که در ابتدا برای پاسخدهندگان انگلیسی و ویلزی درنظر گرفته نشده بود) و بههمین ترتیب دستهبندی “عرب”، در سال ۲۰۰۱ در سرشماری گنجانده شدند. همۀ اینها ممکن است با حسننیت انجام شده باشند، اما “رُستنگاه” جغرافیایی را (که خود مفهومی مسئلهزا است) با باورهای کهنه شدهٔ نژاد، ملیت، و رنگ پوست اشتباه گرفته میشود. برخی از این مقولهها خودشان مانند “نژاد” از نظر اجتماعی معین شدهاند که بازتاب گروههای پذیرفته شده در پندار همگانی است. برخی گروهبندیهای احتمالی مانند “یهودی” یا “مسلمان” که هردو در زمینۀ جامعۀ “چند ملیتی” بریتانیا از اهمیتی ویژه برخوردارند، با این فرض که میتوانند دستهبندیها را با هم درآمیزند یا پیشینه، مذهب یا قومیت را برجسته سازند، حذف شدهاند.
تا اندازهای بدین سبب که، امروز انتزاعی بودن این سرشماریها پذیرفته شده است. در این سرشماریها از پاسخدهندگان میخواهند تا خود را معرفی کنند و پرسشها گونهای مطرح میشوند که در راستای پرسشهاییاند همچون: “شما قومیت خود را چگونه توضیح میدهید؟”. بر حسب معمول ردیفی هم برای “دیگر” میگنجانند. هرکسی که در انگلستان در رابطه با قومیت به پژوهشی دست زده است به پاسخدهندگانی برخورد کرده است که خود را برای نمونه از مردم “کرنیش” (یکی از اقلیتهای شناخته شده و باقی مانده از قوم سلتها) میداند یا پرسیده شدهاند که آیا پناهندگان سوری باید “سیاهپوست” قلمداد شوند یا “سفیدپوست”؟ پیامدها از نمونههای خلاف قاعده فراتر میروند. پافشاری بر قومیت چنان گسترده است که گاهی همارز کوششهایی پراهمیت بهمنظور گنجانده شدن همگان در آن میگردد. مهمتر از همه اینکه، گروهبندیهای قومی اغلب بااهمیتترین جنبههای دسترسی فرد به خدمات یا تسهیلاتی که بر اساس طبقه، درآمد و محل سکونتش بنا شدهاند را درنظر نمیگیرند.
به نقل از «نامۀ مردم»، شمارۀ ۱۰۷۴، ۱۲ فروردین ماه ۱۳۹۸