دربارهٔ سردرگمی و سِتروَنیِ اندیشههای «چپ نو»
پیشگفتار
نیروهای چپ در جهان در سه دههٔ اخیر دوران دشواری را پشت سر گذاشتهاند. فروپاشی اتحاد شوروی در اوایل دههٔ ۱۹۹۰ و در پی آن فروریزی کشورهای سوسیالیستی در اروپای شرقی، آواری از شک و تردید بر سر جنبش جهانی کارگری و کمونیستی ریخت و چالشهایی نظری-شناختی را در مقابل این جنبش قرار داد که هنوز هم شاهد پیامدهای فرسایشی و دشواریهای ناشی از آن هستیم.
در این دوران بود که جورج بوش پدر، به نمایندگی از سوی امپریالیسم جهانی، آغاز نظم نوین جهانی را اعلام کرد، فرانسیس فوکویاما آن فروپاشی را “پایان تاریخ” دانست، سوسیالدموکراسی اروپایی از زبان آنتونی گیدنز، جامعه شناس بریتانیایی، نظریهٔ “راه سوم” را بهمنزلهٔ بدیل سرمایهداری و سوسیالیسم ارائه داد، و شماری از نیروهای جدا شده از اردوگاه جهانی چپ به فکر “انسانی کردن سیمای سرمایهداری ” افتادند.
نگاهی گذرا به سیر افولی- یا درواقع نوعی ورشکستگیِ- اندیشههای سوسیالدموکراسی در سه دههٔ گذشته و حرکت حزبهای حامل این اندیشهها به سوی نولیبرالیسم نظری-اقتصادی، بهروشنی نشاندهندهٔ این واقعیت است که بر خلاف برخی ادعاهای نیروهای جدا شده از اردوگاه جهانی جنبش کارگری و کمونیستی، سوسیالدموکراسی قرن بیستویکم نهفقط حامل اندیشهای “نو” نیست، بلکه درعمل، هدف و برنامهاش حفظ ساختار سرمایهداری انحصاری است، سرمایهداریای که در دوران “نظم نوین جهانی” در راستای احیای سیاستهای نواستعماری خشن گامهایی بلند برداشته است.
مطالب و نظریههای منتشر شده در این دوران و بررسی آنها همراه با بررسی نظرهای کنونی نویسندگان آنها، سردرگمی و سترونی بنیادهای نظری کسانی را نشان میدهد که در بهترین حالت، سادهاندیشانه چپ انقلابی و واقعگرا را پدیدهای میرا، موضوع مبارزهٔ طبقاتی و طبقات را در جامعه پایان یافته، و ماتریالیسم تاریخی را برداشتی انحرافی از تاریخ تحول و تکامل جامعههای بشری اعلام کردند.
چپ، جزمگرایی (دگماتیسم)، و برداشت ما
یکی از تهمتهای رایجی که به نیروهای انقلابی و چپ و بهضد آنها زده میشود این است که این نیروها برداشتی کهنه و جزمی (دگماتیک) از جهان امروز دارند و بر این اساس برای حل مسئلههای پیچیدهٔ پیش روی جامعهٔ بشری راهکارهایی مناسب و امروزین نمیتوانند ارائه دهند. معضل جزمگرایی (دگماتیسم) در میان نیروهای چپ پدیدهٔ تازهای نیست. حزب ما در تاریخ نزدیک به هشت دهه حیات و مبارزهاش همواره از سوی نیروهای چپرو به تجدیدنظر طلبی (رویزیونیسم) و عدول از اندیشههای “ناب” مارکسیستی متهم شده است. زمانی حزب ما را بهخاطر اینکه در برنامههایش سخنی از دیکتاتوری پرولتاریا نمیگفت و این شعار را مناسب مبارزۀ طبقه کارگر در شرایط تاریخی-زمانی مشخص ایران ارزیابی نمیکرد، به انحراف جدی از اصول مارکسیسم متهم میکردند. در دوران اوج گرفتن جنبش چریکی، بهخاطر اینکه حزب ما مبارزۀ مسلحانه را شیوهای درستی از مبارزه برای شرایط مشخص میهن ما نمیدانست و معتقد نبود که ایران در آستانهٔ انقلاب سوسیالیستی قرار دارد، حزب را به خیانت به طبقه کارگر متهم میکردند. نکتۀ تأملبرانگیز اینکه، شماری از همان مبارزان جنبش چریکی- که خود نمودار و تجسمی روشن از جزمگرایی مطلق بودند- امروز هم در حالی که بدون نقدی منطقی و علمی از گذشتهشان از اندیشههای دوران چریکی گسستهاند، همچنان حزب ما را به جزمگرایی و دوری از واقعیت جامعه متهم میکنند.
فرزانهٔ فرهیخته رفیق احسان طبری در نوشتهٔ پُرمحتوای خود به نام “در رُبایش آتش” که بهمناسبت صدوشصتمین سالگرد تولد کارل مارکس نگاشته بود، در رد اینگونه اتهامها به حزب تودۀ ایران و تأکید بر برداشت تودهای از اندیشههای دورانساز مارکس، انگلس، و لنین، مینویسد: “مارکسیسم مجموعهای از٬ جزئیاتِ لایتغیر نیست، دُگم نیست، علم است. با آنکه یک سیستم فکری است، ولی سیستم جامد نیست، سیستم فکری رشدیابنده است، و با آنکه مارکس و انگلس و لنین در ایجاد و گسترش آن سهمی شگفتانگیز دارند، مارکسیسم امروزی ثمرهٔ تنها اندیشهٔ آنها نیست، بلکه در غنا و بسط آن، جنبشهای انقلابی کارگری و دانشمندان و اندیشهوران انقلابی سراسر جهان شرکت دارند؛ بهعلاوه، از منبع علوم طبیعی و اجتماعی و اسلوبی دمبهدم غنیتر و غنیتر میشود. برخلاف سفسطهای که میکنند، بسط و تکمیل و نوسازی مقولات و احکام و استدلالات آموزش مارکسیسم- لنینیسم، ٬تجدید نظر طلبی٬ نیست…” بهگفتۀ لنین ‘اشتباه عمدهای که میتوانند انقلابیون مرتکب شوند، آن است که به واپس بنگرند، به انقلابات گذشته، و حال آنکه زندگی این همه عناصر نوین بهوجود میآورد.’ و نیز میگفت: ‘ما هرگز به آئین مارکس به مثابه چیزی جامع و مقدس نمینگریم، برعکس ما معتقدیم که این آئین تنها سنگ بنیادی دانشی را نهاده است که سوسیالیستها، اگر نخواهند از زندگی واپس بمانند، باید آن را در همهٔ جهات بهپیش رانند.”
حزب ما هیچگاه معتقد نبوده و نیست که مارکسیسم صرفاً بازخوانی جامد نقلقولهایی پراکنده و جدا شده از متن و لحظههای معیّن تاریخی است که در همه و هر شرایطی اجرا شدنیاند. بر اساس چنین اعتقادی بود که لنین نیز در روند پیش بردنِ امر انقلاب بلشویکی در روسیهٔ عقبماندۀ آن زمان، ارزیابیهای مشخص مارکس در قرن نوزدهم در زمینهٔ پیششرطهای تحقق انقلاب سوسیالیستی را مطابق با شرایط مشخص اوایل قرن بیستم روسیه بازبینی کرد و به کار بست. امروزه نیز هستند کسانی که به نام دفاع از مارکسیسم-لنینیسم، با تکرار سطحی برخی فرمولها و نقلقولهای اندیشمندان بزرگ فلسفهٔ علمی و پیشگامان جنبش طبقهٔ کارگر و بدون درک درست از آنها و ضرورت تاریخیشان، تنها کارشان تاختن به حزب تودۀ ایران و مبارزۀ انقلابی آن است. “مارکس و انگلس همیشه بهدرستی میگفتند که تئوری ما جزمی نیست، بلکه راهنمای عمل است، و صِرفِ حفظ کردن و تکرار فرمولهایی را که در بهترین حالت فقط وظایف کلی ما را نشان میدهند و در شرایط اقتصادی و سیاسی مشخصِ هر دورهٔ معیّن از روند تاریخی ناگزیر قابلتغییرند، مسخره میکردند.” (و.ا. لنین، “نامههایی دربارهٔ تاکتیک”، آوریل ۱۹۱۷، از مجموعۀ آثار لنین، انتشارات پروگرس، چاپ ۱۹۶۴، جلد ۲۴، صفحههای ۴۲ تا ۵۴).
“چپ دموکرات”
در دوران دشوار پس از فروپاشی اتحاد شوروی و کشورهای سوسیالیستی در اروپای شرقی، حملههای تبلیغاتی گستردهای به جنبش کارگری و کمونیستی با هدف از هم پاشاندن آن آغاز شد. یکی از هدفهای عمدۀ این کارزار، تقسیم چپ به دستههایی مختلف از جمله سنّتی، دموکرات، سوسیالدموکرات، معتقدان به سوسیالیسم دموکراتیک، مدافعان پروستریکا، چپ استالینیستی، مدافعان مارکس جوان، و دهها عنوان دیگر بود. واقعیت امر این است که در اثر آن هجوم گستردۀ تبلیغاتی-ایدئولوژیکی، انشعابهای گوناگونی در جنبش جهانی کارگری و کمونیستی رخ داد و سالها طول کشید تا چپ از آن تهاجم گسترده سر بلند کند. باقیماندههای آن تهاجم را تا همین امروز هم در بخشهایی از چپ ایران (و جهان) که هنوز در پی یافتن “هویتی نو” تلاش میکنند، میتوان مشاهده کرد.
به عنوان نمونه، در مصاحبهای میخوانیم: “در صفوف چپ ایران سه گرایش عمده وجود دارد: چپ سنّتی، سوسیال دموکرات، و چپ دموکرات و سوسیالیست. گرایش چپ سنّتی به شاخههای متعدد تقسیم شده و در تعداد زیادی حزب و سازمان متشکل است. گرایش سوسیال-دموکرات فاقد حزب و سازمان شاخص است. در شرایط کنونی، چشم اندازی برای گرد آمدن حاملین سه گرایش اصلی چپ در یک حزب و سازمان واحد وجود ندارد. این پروژه در اساس میخواهد تشکل بزرگ چپ دموکرات و سوسیالیست را شکل دهد.” (نقل از نشریۀ شهروند تورنتو (کانادا)، مصاحبه با بهروز خلیق، ۲۳ آبان ۱۳۹۱).
در شماری از نوشتههای دیگر، واژۀ چپ سنّتی به واژۀ چپ غیردموکرات تغییر یافته است. به نظر میرسد که از دیدگاه برخی از چپها، در مقابل “چپ دموکرات” که “عمیقاً به آزادی، دموکراسی، و عدالت اجتماعی و سوسیالیسم باورمند…” است (همانجا)، چپی هم وجود دارد که مخالف آزادی، دموکراسی، و عدالت اجتماعی است (که لابد منظورشان همان “چپ سنّتی” عضو خانوادۀ حزبهای کارگری و کمونیستی جهان، یعنی حزب تودۀ ایران است)!
برای رد کردن این چنین نظرهایی، کافی است که به تاریخ هشتاد سالهٔ مبارزهٔ تودهایها در راه آزادی و دموکراسی و عدالت اجتماعی در میهنمان نظری بیفکنیم. برنامههای حزب ما را در مقطعهای زمانی گوناگون و مشخص تاریخی باید مرور کرد تا دید که عیار چنان ادعاهایی چقدر بالاست. حتی دشمنان حزب تودۀ ایران نیز نتوانستهاند انکار کنند که حزب ما در تاریخ هشتاد سالهاش منشأ آوردن مبارزهٔ سیاسی مدرن به جامعهٔ ما، منشأ آگاهی نسلهای گوناگون از تحولها و پیشرفتهای جامعهٔ بشری، پرچمدار مبارزه در راه تحقق حقوق محرومان جامعه، مدافع حقوق زنان از جمله حق رأی آنان، مبارز در راه تحقق حقوق جوانان و دانشجویان، و از پایهگذاران اصلی بزرگترین ائتلاف ضداستبدادی تاریخ معاصر میهن ما و مبارزه برای آزادی بوده است و در این راه دهها هزار تودهای جان و زندگی خود را فدا کردهاند و هزاران سال زندان و مهاجرت را تحمل کردهاند. تلاش و کارزار تاریخی پُرفراز و نشیب حزب ما، در کنار کاستیهایی که داشته، تأثیری عمیق و انکارناپذیر نیز بر تحولهای اجتماعی، فرهنگی، و سیاسی و رشد جنبش مبارزاتی میهن ما داشته است و دارد. انکار چنین تاریخ و چنین مبارزۀ سترگی در راه آزادی و رهایی میهن و زحمتکشان از چنگال استعمار و استبداد بیتردید نمیتواند راهی صادقانه و علمی برای تعیین هویّت هیچ نیروی سیاسی معتقد به اندیشههای چپ باشد. در بخشی از گفتوگوی پایگاه اینترنتی “به پيش” با سهراب مبشری از زبان وی این نکتهٔ مهم و صریح را میخوانیم که:”وقتی میگوییم چپ دموکرات، یعنی چپی هم هست که دموکرات نیست و ما بر مرزبندی با آن اصرار داریم. باید به همین صحنهٔ سیاسی امروز ایران بنگریم. کدام چپ ایرانی دشمن دموکراسی است؟ دشمنان قسمخوردهٔ دموکراسی همه ضد چپاند و برای آیندهٔ ایران نقشهها کشیدهاند. ما نباید تسلیم شانتاژ نیروهای راستگرایی شویم که مدعی داشتن انحصار آزادیخواهیاند اما در عمل فرسنگها با دموکراسی فاصله دارند. من امروز پیگیرترین آزادیخواهان و دموکراتها را در صفوف همهٔ نیروهای چپ ایران میبینم و عمیقاً معتقدم کل چپ ایران بسیار دموکراتتر از رقبای غیر چپ خود است.”
“هویت چپ نو”، انقلاب، و مبارزۀ طبقاتی
در سی سال گذشته، “چپ نو” برای بازتعریف هویت چپ و ارائهٔ سیمایی نو از نوعی سوسیالدموکراسی که گویا با سوسیالدموکراسی رو به زوال در اروپا تفاوت دارد، تلاشهای فراوانی کرده است. بهرغم همهٔ این تلاشها، بهنظر میرسد که از جمله ویژگیهای نظری این بازتعریف، تکرار همان نظرها و گفتههای کهنهٔ نفی وجود مبارزۀ طبقاتی در جامعه، نفی امپریالیسم به مثابه پدیدهای عینی و ویرانگر و حاصل رشد سرمایهٔ انحصاری، و تلاش در راه ایجاد نوعی ساختارها و نظامهای سیاسی فراطبقاتی است که در عین حال قدرت آن را خواهند داشت تا امر تحقق آزادی و عدالت اجتماعی را محقق کنند. برای روشن شدن بیشتر این سیر تحول فکری که ما تبلور آن را در سند نخستین کنگرۀ حزب چپ ایران (فدائیان خلق) میبینیم، توجه به چند نمونه تأملبرانگیز است.
در اسناد دوّمین کنگرهٔ سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)، شهریور ماه ۱۳۷۰ ، دربارهٔ هویت و آماجهای این سازمان میخوانیم: ”سازمان ما یک سازمان ایدئولوژیک، یعنی سازمانی که از نظام فکری- فلسفی خاصی پیروی میکند نیست … سازمان ما مدافع حقوق بشر و دموکراسی، عدالت اجتماعی، رشد اقتصادی و رفاه مردم ایران است و در راستای باور به ارزشهای انسانی و عموم بشری، خواهان تأمین منافع ملی و استقلال کشور، صلح و ارزشهای سوسیالیستی میباشد.”
البته عین این محتوا در سند نخستین کنگرهٔ حزب چپ ایران (فدائیان خلق) نیز گنجانده شده است. سؤال اساسی در اینجا این است که سازمانی “غیرایدئولوژیک” که از هیچ نظام فکری و فلسفی خاصی هم پیروی نمیکند چگونه به این نتیجه رسیده است که در راه ارزشهای سوسیالیستی (که معلوم نیست در سازمانی غیرایدئولوژیک و بدون هویت فکری-سیاسی چیست و چه وظایف پایهیی را در برابر خود قرار میدهد) مبارزه کند؟
بهروز خلیق زمانی در مقام ”مسئول کمیسیون سیاسی منتخب شورای مرکزی برای تهیهٔ قطعنامهٔ سیاسی و اصلاح و تدقیق خط مشی سیاسی سازمان“ (در کنگرهٔ چهارم سازمان فداییان خلق ایران-اکثریت) در مورد دشواری هویتی سازمان اشاره میکرد که: “بخشی از نمایندگان پیشنهاد دادند که موضوع هویت سازمان در دستور کار کنگره قرار گیرد. اما به علت عدم پیشرفت بحثها [؟!] در این زمینه و نبود یک سند کار شده، این پیشنهاد مورد تصویب قرار نگرفت… مسائل زیادی پیرامون هویت و سیمای سازمان ما مطرح است. ما باید روشن کنیم که جایگاه ما کجاست و خط و مرز ما با سوسیالدموکراتها، چپ انقلابی و کمونیست چیست؟ دیدگاه ما نسبت به نظام سرمایهداری و سوسیالیسم، انقلاب و رفورم، عدالت اجتماعی و پیشرفت و غیره هنوز از روشنی لازم برخوردار نیست.” (نگاه کنید به: نشریهٔ “کار”، شماره ۱۱۵، صفحههای ۷ و ۸ ، ۸ شهریور ۱۳۷۴)
نزدیک به بیست و پنج سال پس از این اظهار نظر، بهنظر میآید که رفقای فدایی، که بخشی اساسی از آنان به حزب چپ ایران (فدائیان خلق) پیوستهاند، هنوز هم نتوانستهاند به این هویت جدید دست یابند. واقعیت این است که نوسانهای نظری- سیاسی ویژگی اصلی نیروهای مدافع “چپ نو” بوده و همچنان است. در سالهای اخیر نوشتهها و سندهای گوناگونی توسط این نیروها ارائه و منتشر شده است. برای نمونه، در سند برنامهٔ آخرین کنگرۀ سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) زیر عنوان: “برای نوسازی دموکراتيک تحقق صلح، آزادی، دموکراسی، عدالت اجتماعی، و حفظ محیط زیست در ايران” میخوانیم: “سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)، مدافع صلح، آزادی، دموکراسی، حقوق بشر، عدالت اجتماعی، برابری، همبستگی، برابر حقوقی زن و مرد، تنوع سبک زندگی، توسعه، حفظ محیط زیست، توزیع دموکراتیک قدرت، ثروت، فرصتها، و اطلاعات است. سازمان ما بر تأمین هماهنگی و توازن میان آزادی، برابری، دموکراسی، توسعه و حفظ محیط زیست تاکید دارد و برای تأمین شرایط زندگی متناسب با کرامت انسانی برای همهٔ شهروندان ایران و فراهم آمدن شرايط گذر تدریجی از سرمایهداری به سوسیالیسم دموکراتیک مبارزه میکند. ما مخالف تبعیض طبقاتی، جنسیتی، ملی-قومی، نژادی و مذهبى هستیم و علیه آنها مبارزه مىکنیم. میدان عمل اجتماعی ما، جهان سرمایهداری و جامعهٔ سرمایهداری ایران است که در آن مبارزهٔ طبقاتی امری است عینى و واقعى. ما در مبارزهاى که هماکنون در نظام سرمایهدارى جهانى میان کار و سرمایه در جریان است، در جانب کار قرار داریم. دفاع از حقوق صنفی و سیاسی و مطالبات کارگران و زحمتکشان و خواستههای دموکراتیک طبقهٔ متوسط جدید کشور ما خصلت نمای برنامهٔ ما است. ما خود را سازمان چپ دموکرات و سوسیالیست میدانیم.” (نقل از سایت سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)، ۱ ماه مه ۲۰۱۳)
در مقابلِ این ارزیابی، در سند “راستاهای عمومی برنامهٔ حزب چپ ايران (فدائيان خلق)” بخش دیدگاهها و ارزشها میخوانیم: “ما بخشی از جنبش تاریخی چپ ایران و جهان هستيم و ضمن ارجگذاری بر دستاوردهای اين جنبشها و با نقد نظری و تجربی آنها، بهره گيری از اندیشههای کارل مارکس، ميراث جریانهای سوسياليستی، و انديشه پردازان چپ و ترقی خواه، بر اين باوريم که سوسیالیسم با دموکراسی در هم تنيده و سوسیالیسم از نظر ما، محصول روندی است آگاهانه برای دستیابی به جامعهٔ آزاد و انسانی که بر بستر رشد نیروهای مولّد، تغییر و تحول در مناسبات تولیدی و مبارزهٔ اجتماعی علیه بهرهکشی و در راه تثبیت و گسترش ارزشهای سوسیالیستی شکل میگیرد.”
از آنجاکه در فراز نقل شدهٔ اخیر از جنبش جهانی کارگری و کمونیستی نامی برده نشده است، برای خواننده روشن نیست که منظور تهیهکنندگان سند از “جنبش تاریخی چپ ایران و جهان” کدام جنبش است، و این جنبش چه خصلتها و ویژگیهایی داشته و دارد که رفقا بر آن ارج میگذارند. در همینجا میخوانیم که حزب چپ ایران (فدائیان خلق) معتقد است که: “سوسیالیسم از نظر ما، محصول روندی است آگاهانه برای دستیابی به جامعهٔ آزاد.” البته مشخص نیست که کدام نیرو تا کنون معتقد بوده است که سوسیالیسم محصول روندی غیرآگاهانه است و از این روی لابد ضروری است تا با این تفکر کهنهگرا خط کشی کرد؟ و نکتهٔ دیگر اینکه بالاخره برای خواننده روشن نمیشود که هدف نهایی چیست؟ آیا هدف نهایی استقرار نظام سوسیالیستی در مقابل سرمایهداری است، یا آنطور که سند میگوید هدف فقط “تثبیت و گسترش ارزشهای سوسیالیستی” در جامعهٔ سرمایهداری است؟
در تمام سند به مبارزهٔ حادّ طبقاتی در سطح ایران و جهان (که در سند قبلی از آن به منزلهٔ امری واقعی و عینی یاد شده بود) اشارهای نشده است و درعینحال روشن نیست که آیا تنظیمکنندگان سند به وجود سرمایهداری انحصاری و امپریالیسم و نقش ویرانگر آن در تحمیل جهانی شدن نولیبرالی به جامعهٔ بشری اعتقاد دارند یا نه.
سند مذکور بدون آنکه سیمایی روشن از جهان در قرن بیستویکم ارائه دهد، در تلاش برای تعریف جهانی شدن این ارزیابی را ارائه میدهد:”جهانی شدن، مشخصهٔ اصلی دوران ماست و در همهٔ ابعاد حيات بشری جريان دارد. طی اين فرآيند ارزشهای جهانشمولی همانند صلح، آزادی، برابری، دموکراسی، حقوق بشر، و همبستگی بيش از پيش به ارزشهای مورد پذيرش در سطح بين المللی تبديل میشود. جهانیشدن میتواند دستاوردهای بزرگی در خدمت به جامعهٔ بشری و در راستای آرمانها و ارزشهای انسانی داشته باشد و فرصتهای جدیدی را در اختیار همگان قرار دهد.”
تنظیمکنندگان سند بدون آنکه از این جهانی شدن انسانی و مدینهٔ فاضلهٔ ایجاد شده در پرتو آن کوچکترین نمونهای ارائه دهند، بلافاصله با قلمی دیگر مینویسند:”اما سلطهگری دولتهای بزرگ، انحصارات بینالمللی و بهویژه انحصارات مالی بینالمللی، و سپردن فرآیند جهانی شدن به بازار بهعنوان تنها ساماندهندهٔ روندها، این فرصتها را در معرض خطر قرار میدهد. نتیجهٔ جهانی شدن نولیبرالی، از جمله تمرکز بخش هر چه بیشتری از دارایی جهان در دست یکدرصد ثروتمندترین جمعیت آن است.” آیا بر این اساس بالاخره مشخصهٔ اساسی دوران ما جهانی شدن نولیبرالی است؟ و اگر چنین است، وظیفهٔ نیروهای چپ در مقابل این جهانی شدن چیست؟
یکی دیگر از دیدگاههای کلیدی “چپ نو” در سالهای اخیر، نفی پدیدهٔ تحولات اجتماعی و امکان تحقق انقلاب به مثابه یکی از راهکارهای مؤثر در تغییر بنیادی ساختارهای سیاسی، اجتماعی، و اقتصادی جامعه است. البته این “نفی” امری جدید نیست. رفقای فدایی در جریان انقلاب بهمن ۵۷ نیز منکر وقوع انقلاب بودند و با استفاده از کلماتی مانند “قیام”، “خیزش”، و جز اینها، تلاش میکردند تا از ادبیات تودهای برای تعریف آنچه در بهمن ۵۷ رخ میداد استفاده نکنند.
در نمونهای دیگر، در مقالهای با عنوان “در ضرورت تشکیل حزب چپ دموکرات، فراگیر و تأثیر گذار”، نوشتهٔ ماشاالله سلیمی و منوچهر مقصودنیا- که در اردیبهشت ۸۵ و پیش از تأسیس حزب چپ ایران (فدائیان خلق) نوشته شده است- میخوانیم:”سازمان ما، سالهاست که شعار ضدامپریالیستی مرگ بر امپریالیسم جهانی به سرگردگی امپریالیسم آمریکا را کنار گذاشته است، اما در عمل و در رابطه با چگونگی مناسبات بینالمللی و سیاست خارجی سازمان و بهویژه در مورد آمریکا، وجه تعدیل شدهٔ دیدگاه فوق کماکان تعیینکننده است. تزهای استراتژیک ارائه شده از سوی ما ضمن فاصلهگیری از آن سیاست، تلاش اولیهای بود برای دستیابی به یک سازمان چپ دموکرات، فراگیر، و تاثیرگذار. فکر میکنیم این میتواند هدفی باشد که تمامی نیروهای چپ، با توجه به تغییرات فکری- نظری و سیاسی شکل گرفته در درون طیفهای مختلف آن، بهصورت جدّی و فعال پیش روی خود قرار داده و با بحث و بررسی همهجانبه به نتیجهگیری عملیای برای دستیابی به آن برسند.” از جمله ویژگیهای مهم دیگر این چپ دموکراتیک: “پذیرش رفورمیسم اقتصادی در راستای گسترش عدالت اجتماعی بهجای انقلاب اجتماعی. بهجای سیاست حذف، تلاش برای ایحاد توافقی دموکراتیک در سطح ملی، بین نیروهای دموکراتیک جامعه، و کنار گذاشتن سیاست لنینیِ نابود کردن طبقات و اقشار غیرپرولتری…” (نقل از سایت “اخبار روز” http://www.iran-chabar.de/article.jsp?essayId=2561)
در اظهار نظر رهبران “چپ نو” که بخش عمدهٔ آنان از سازمان فدائیان خلق (اکثریت) به حزب چپ ایران (فدائیان خلق) رفتهاند، برداشتهایی جالب دربارۀ کهنه شدن نظریهٔ “انقلاب” است، از جمله میخوانیم: “…طرفداری از انقلاب اجتماعی عملاً موضوعیت خود را از دست داده است.” یا “مبارزهٔ طبقاتی” پایان یافته است، یا “دولت” دیگر دستگاه سرکوب طبقات نیست، و “اساس هدف و برنامه ما باید تنها حول محور اصلاح سرمایهداری متمرکز باشد”. “چپ نو” دائماً باید سیمای خود را تغییر دهد و همرنگ زمانه سازد و گرنه ممکن است مثل “سیمای حزب توده ایران” کهنه شود. (نگاه کنید به نشریهٔ “کار”، شمارههای ۱۷۲، ۲۰۶ و ۲۰۷)
در سند نخستین کنگرۀ حزب چپ ایران (فدائیان خلق)، بنا به اعتقاد این دوستان، در برابر این پدیده قرار داریم که دوران انقلابهای اجتماعی به پایان رسیده است و در واقع فقط از راه اصلاحهای تدریجی، البته با شرکت طبقهٔ کارگر و نیروهای اجتماعی گسترده، میتوان به تغییر و تحولهای بنیادین در کشور دست یافت.
پس از گذشت نزدیک به سه دهه، هنوز برای هواداران “چپ نو” روشن نیست که بالاخره جهان را از چه دریچهای میبینند یا باید ببینند. چگونه ممکن است نیرویی که هنوز برای خودش هم روشن نیست در کجای مبارزهٔ دشوار و پُرپیچوخم اردوی کار در مقابله با سرمایهداری جهانی ایستاده است، بتواند به حزب سراسری چپ ایران تبدیل شود و قدرت آن را داشته باشد که جایگزین “دموکراتیک” نیروهای آزادیخواه میهن ما در برابر رژیم استبدادی و ضد مردمی ولایت فقیه باشد.
این سردرگمی فکری و نظری حتی از چشم طرفداران خود حزب چپ نیز پنهان نمانده است. فرخ نگهدار، در مصاحبهای با سایت “به پیش” (۱۹ فروردین ۹۷) پس از برگزاری کنگرهٔ وحدت و تأسیس حزب چپ ایران (فدائیان خلق)، ضمن تاریخی دانستن این رویداد در زندگی چپ ایران از جمله میگوید:”تار و پود سند دیدگاه و ارزشهای مصوّب کنگرهٔ مشترک نیز نشان میدهد که نهتنها هنوز پاسخ بسیاری از سؤالها برای ما روشن نیست، بلکه در مواردی هنوز ما مطمئن نیستیم که حتی پرسش را بهدرستی طرح کردهایم. سند دیدگاهها، و نیز مباحث کنگره، نشان میدهد که اختلاف نظرها روی ماهیت سرمایهداری و چگونگی پاسخ ما به روندهای اقتصادی موجود هنوز آرام یافته نیست… برخی رفقا در کنگره میگفتند در روند جاریِ جهانی شدن، دیدگاههای نئولیبرال غالب است. آنها خواهان جهانی شدن از نوع دیگر بودند. در اینجا خوب است توجه کنیم که حزب چپ در ایران با تناقض احزاب چپ اروپایی مواجه نیست. بخش بزرگی از طبقهٔ کارگر در اروپا و آمریکا از جهانی شدن بازارهای ۴گانه زیان میبیند و به راست افراطی میپیوندد. طبقهٔ کارگر و زحمتکشان ایران از روند جاریِ جهانی شدن، بر خلاف بخش عمدهای از طبقهٔ کارگر در اروپا و آمریکا، از همپیوندی بیشتر اقتصاد کشور با بازارهای جهانی بیشتر سود خواهد برد و کمتر صدمه خواهد دید.” (نگاه کنید به سایت “به پیش” https://bepish.org/node/1041).
یک سال پس از تشکیل حزب چپ ایران (فدائیان خلق)، دلیل ناروشنیِ سیاست و هویت این حزب را میتوان در مصاحبهٔ سایت “به پیش” با اشرف روزبه مرادی (۲۹ خرداد ۹۸) بهروشنی مشاهده کرد. او در مورد هویت حزب چپ ایران (فدائیان خلق) و نیروهای تشکیلدهندۀ آن میگوید: “به نظر میرسد چهار جریان مختلف در حزب مشغول فعالیت، رقابت و مبارزهاند. جریان غربگرای طرفدار نئولیبرالیسم (سوسیالدموکراسی راستگرا)، چپِ ملیگرای دموکراتیک (سوسیالدموکراسی میانه و رادیکال)، نیروهای مارکسیست و مارکسیست-لنینیست (کمونیستها و سوسیالیستها)، و چپنماهای هوادار اصلاح حکومتِ جمهوری اسلامی (بخش سکولار هواداران اصلاحطلبان استمرارطلب)… در خودِ حزب چپ هم فراکسیونهای ضمنیِ فعالْ هر کدام ایدئولوژیِ سیاسی خود را دارند و غیرایدئولوژیک نامیدن حزب چپ ایران، مانع وجود چنین ایدئولوژیهایی نیست. حزب چپ نمیتواند ایدئولوژی واحدی را سرمشق خود قرار بدهد، چون چند گروه با چند ایدئولوژی در آن زیست میکنند” (نقل از سایت “به پیش” https://bepish.org/node/2134).
اینکه چگونه میتوان چنین طیف گستردهای از نظرهای متضاد را حتی درون جبههای واحد بهمنظور مبارزهای مشترک گرد هم آورد خود جای سئوال جدّی دارد چه رسد به آن که بتوان این طیف گستردهٔ نظرهای متضاد را در حزبی واحد جمع کرد.
قرن بیستویکم و وظایف نیروهای چپ انقلابی: مبارزه ادامه دارد
اسناد ششمین کنگرۀ حزب تودۀ ایران روشن میکند که “جهان بینی حزب تودهٔ ایران، حزب طبقهٔ كارگر و زحمتكشان ایران، بر پایهٔ اندیشههای علمی ماركسیسم-لنینیسم بنا شده است، و هدفهای دور و نزدیک، و مشی سیاسی و سازمانی آن، از انطباق خلاق این جهانبینی علمی و انقلابی بر شرایط ویژهٔ جامعه ایران ناشی میشود. حزب تودهٔ ایران، بنا به ماهیت طبقاتی، و خصلت میهندوستانهٔ خود، به اصل همبستگی جهانی كارگران و زحمتكشان پایبند است، و اعتقاد دارد كه میهندوستی و همبستگی جهانی مبارزان راه رهایی طبقهٔ كارگر و زحمتكشان یدی و فكری، با یكدیگر پیوندی جداییناپذیر دارند.”
بهگمان ما، مارکسیسم-لنینسیم قرن بیستویکم عصارۀ یک سده مبارزهٔ دشوار و پُرفراز و نشیب طبقهٔ کارگر برای رهایی از زنجیرهای سرمایهداری است. این مجموعه، ابزار نیرومند مبارزهای است که در مرکز آن نه بازگشت به گذشته و تکرار طوطیوار و بیمحتوای این یا آن نقلقول خارج از متن، بلکه حرکت به جلو با کولهباری انباشته از تجربههای گرانبها، و پیروزیها و شکستهاست. مهمتر از همه، این باور است که باید جایگزینی در مقابل سرمایهداری جهانی بنا کرد.
در سالهای اخیر، بهویژه در پی فروپاشی دولتهای سوسیالیستی در اروپای شرقی و اتحاد جماهیر شوروی، دستگاههای تبلیغاتی سرمایهداری مردم را به پذیرش نظم نوین جهانیِ خود فرا خواندهاند، نظمی كه در آن انحصارهای سرمایهداری تعیینكنندهٔ سرنوشت بشر خواهند بود. پیام این كارزار روشن بوده است: مبارزهٔ طبقاتی در جهان پایان یافته است، سوسیالیسم مدینهٔ فاضلهای دستنیافتنی است، بشریت سرنوشتی جز قبول سرمایهداری ندارد، و سر آخر اینکه آنانی كه هنوز سوسیالیسم را تبلیغ میکنند كهنهاندیشان جزمگراییاند كه از قافلهٔ تمدن عقب ماندهاند. در این مجموعهٔ ارزشی و بهاصطلاح نظم نوین سرمایهداری، بهرهکشی، نابرابری، بیعدالتی و ظلم بخشهای جداییناپذیر و طبیعی زندگی بشری دانسته میشود كه باید به آنها تن در داد. همچنین، در سالهای اخیر در زمینهٔ بهاصطلاح انسانی کردن چهرهٔ سرمایهداری- چه از سوی نوکاشفان سرمایهداری و چه از سوی مبلغان این نظام طبقاتی- تلاشهایی فراوان صورت گرفته است که با سقوط نظام بانکی و عیان شدن ماهیت ضدمردمی انحصارهای سرمایهداری در سال ۲۰۰۸ این تلاشها همگی نقش بر آب شد.
به اعتقاد ما، همانطور که در برنامهٔ ششمین کنگرۀ حزب بهروشنی تصریح شده است، پاسخ کمونیستها به این نظریهپردازیهای ”بکر“ اما به كهنگیِ خود نظام سرمایهداری، روشن و قاطع است: مبارزهٔ بشر برای رهایی از استثمار و بیعدالتی و دستیابی به آزادیِ واقعیِ كار از بندهایِ سرمایه،مبارزهای است عینی كه خارج از ذهن این یا آن نظریهپرداز در جوشش و پویش دائمی است. دیالکتیک حركت جامعهٔ بشری كه در گذر هزاران سال تكامل از یک صورتبندی به صورتبندی دیگر را شاهد بوده است، دلیلی انكارناپذیر بر عینی بودن این روند و ادامهٔ آن بهرغم تحولهایی است كه برخی نظریهپردازان سرمایهداری میخواهند آن را به منزلهٔ پایان تاریخ به تودهها- كه موتور عظیم این حركت جهانیاند- قالب كنند. کمونیستها تحولطلبان واقعی و پیشاهنگان اصیل پیشرفت جامعهٔ بشری به سمت برقراری جامعهٔ غیرطبقاتیاند. در طول سدهٔ گذشته، كمتر حركت یا تحول مترقی اجتماعی را میتوان یافت كه بر اثر نفوذ اندیشههای ماركسیستی انجام نگرفته باشد. از مبارزه برای آزادی و برابری زنان و حركت به سوی صلح و نجات جهان از خطر نابودی با سلاحهای هستهیی گرفته تا مبارزه برای رهایی صدها میلیون انسانی كه در بندهای استعمار اسیر بودهاند، همگی بخشی از كارنامه درخشان و پرافتخاری است كه کمونیستها بهحق به آن میبالند.
برخلاف کسانی که متأثر از گذشتهشان راه “نجات چپ” و “موضوعیت داشتن” آن را در تعریف “هویتی نو” میبینند که عصارۀ آن، مرزبندی با جنبش جهانی طبقهٔ کارگر و مبارزهٔ تاریخیاش با سرمایهداری انحصاری و امپریالیسم جهانی، یعنی عامل اصلی فقر، عقبماندگی، و ویرانی خطرناک محیط زیست است، حزب ما خصلت و مضمون اساسی دوران کنونی جامعه بشری را دوران گذار از سرمایهداری جهانی شده و عمیقاً انحصاری به صورتبندی اجتماعی-اقتصادیای انسانی و مترقی، یعنی صورت بندیای میداند كه در آن جامعه از بندهای استثمار انسان از انسان رها شده و زمینههای عملی شدن عدالت اجتماعی بر پایهٔ از بین رفتن نظام طبقاتی پدید میآید. دوران كنونی ما دوران تحولهای عظیم در عرصهٔ فنّاوری، دوران پیشرفتهای بزرگ و سرنوشتساز علمی، و دوران رشد بیش از پیش آگاهی اجتماعی بشر در مسیر بنا كردن جامعه و دنیایی نوین است. با سردرگمی نظری و سیاسی نمیتوان طبقهٔ کارگر و نیروهای اجتماعی ایران و جهان را برای مبارزهٔ دشوار و بغرنجی که در جریان است سازماندهی و بسیج کرد. تجربهٔ تغییر و تحولهای دو دههٔ اخیر در میهن ما و ارزیابیهای نادرست نیروهای “چپ نو” از ماهیت رژیم ولایت فقیه و نظام سیاسی حاکم بر کشور ما و تبلور آن در شعارهایی همچون “رفراندوم”، “وفاق ملی”، “اصلاحات تدریجی”، “انتخابات آزاد” (آن هم در شرایط ادامۀ حاکمیت رژیم ولایت فقیه)، “انتخاب میان بد و بدتر”، و درواقع باور داشتن به امکان استحالۀ رژیم، شعارهایی که اثر آنها را همچنان در موضعگیریها و سندهای سیاسی حزب چپ ایران (فدائیان خلق) میتوان مشاهده کرد، نشان داده است که نداشتن و استفاده نکردن از ابزار دقیق و علمی بررسی حوادث اجتماعی چه دشواریهای عملی بنیادینی را در تعیین تاکتیک و استراتژی مبارزاتی پدید میآورد. زندهیاد رفیق احسان طبری در همان نوشتهٔ ”در رُبایش آتش“ که پیشتر به آن اشاره شد، از قول ”گوته“ تئوری را خاکستری و درخت زندگی را همیشه سرسبز میداند. درک دوران و مرحلهٔ رشد جامعۀ بشری و تنظیم و تدقیق برداشتهای نظری بر پایهٔ پیشرفت علوم اجتماعی و طبیعی همواره مدّ نظر تودهایها بوده و است. برای ما، آینده بشر محصول رویش خودبهخودیِ حال نیست، بلکه نتیجهٔ آفرینش فعال و مبارزهٔ انسانها در شرایط کنونی است.
ما با این نظر که چپ ایران باید خود را از پراکندگی و چند دستگی رها سازد موافقیم، ولی جمعآوری گروههای دارای اندیشههای متضاد، و از جمله آنها که به آرمانهای زحمتکشان اعتقادی ندارند، در درون یک ظرف را راه تحقق این امر مهم و درنگناپذیر نمیبینیم. نمیتوان مدافعان سرمایهداری نولیبرال و هواداران حکومت ولایی جمهوری اسلامی را در کنار مبارزان راه آزادی و عدالت و حقوق زحمتکشان جامعه و معتقدان به جنبش چپ ایران و جهان قرار داد و از آن “حزبی نو” و “چپ” پدید آورد.
ما همچنان بر این اعتقادیم که گام نخست در راه اتحاد و وحدت نیروهای چپ ایران (با درک تنوع نظری-سیاسی موجود در میان آنها) رسیدن به نقاطی مشترک در روند پیشبُرد مبارزه بر ضد رژیم ولایت فقیه، بستر سازی برای تحول های ملی دموکرتیک در میهن و برپایی ساختارهایی دموکراتیک برای حرکت و عمل مشترک در این عرصه است.
به نقل از «نامۀ مردم»، شمارۀ ۱۰۸۱، دوشنبه ۱۷ تیر ماه ۱۳۹۸