لیبرالیسم سیاسی» وطنی و مبارزۀ با دیکتاتوری ولایی»
وضعیت خطرناک و بحرانیای که سران نظام حاکم ولایی و دولت ترامپ مردم کشورمان را با آن درگیر کردهاند بهرغم حرکتها و اظهارات ضدونقیض از سوی هر دو طرف همچنان ادامه دارد و امکان شعلهور شدن هیمهٔ آمادهٔ آتش جنگی خانمانسوز در منطقه و بر ضد میهنمان به جرقهای بستگی دارد. طیف گونهگونی از جریانهای سیاسی و نظریهپردازان با اوجگیری تنشهای دیپلماتیک و نظامی بین دولت ترامپ و رژیم ولایی در چندماه اخیر تحلیلها و موضعگیریهایی مشخص و خاص خودشان در این شرایط خطرناک ارائه کردهاند.
بااینهمه اما جریان سیاسیای که در داخل کشور خود را “لیبرال” معرفی میکند و زیر سایهٔ استبداد ولایت فقیه اجازهٔ فعالیت و نظریهپردازی داشته و دارد و حتا موضعگیریای مشخص و منسجم دربارهٔ شرایط کنونی ارائه نداده است هوادارانش درعوض دغدغهٔ گسترش “تفکر چپ” در جامعه را دارند و به آن میپردازند. “
بر بالای صفحهٔ نخست روزنامه آرمان، دوشنبه گذشته، ۲۵ تیرماه،آمده است: “آسیبشناسی جریان چپ در گفتوگوی آرمان با هوشنگ ماهرویان: تفکر چپ به ديكتاتوری منتهی میشود.” ماهرویان- یکی از نظریهپردازان لیبرال- در این گفتوگو در زمینهٔ وضعیت کنونی و بحرانی کشور و سیاستهای حکومتی و حرکتهای دولت راست افراطی ترامپ هیچگونه نظر مشخص و مفیدی ارائه نمیدهد. البته پرسشهای پرسشگر روزنامه آرمان هم در همداستانی با پاسخهای پاسخگو یعنی ماهرویان از همان ابتدا و برخلاف شواهد موجود در عرصهٔ فعالیتها و مبارزات سیاسی و اجتماعی در پهنهٔ جهان، این حکم را بهاتفاق صادر میکنند که، چپ درحال زوال است! مصاحبهکننده و مصاحبه شونده درصدد جا انداختن این موضوعاند که چون تفکر چپ و مارکسیسم رو به زوال است و “چپ دیکتاتوری تولید میکند و لیبرالیسم اینگونه نیست” پس ایدئولوژی سوسیالدموکراسی “اخته” لیبرالهای وطنی را باید جانشین “تفکر چپ” کرد! کیفیت نازل پرسشها و پاسخها در این گفتوگو از شتابزدگی در انتشار سریع آن بهمنظور اثرگذاری بر بحثهای اخیر بین نیروهای چپ کشورمان حکایت دارد.
هر تحلیل دقیقی که منظور از آن واکاوی دلیلهای واقعی زایش وضعیت خطرناک کنونی فراروی کشورمان باشد، ناگزیر- و بهگمان ما طبیعتاً- به تضادهای اصلی بین منافع مردم و حاکمیت مطلق ولایت فقیه و نیز تضاد منافع مردم با سیاستهای دولت راست افراطی ترامپ و کنشوواکنشهای برآمده از این دو تضاد باید بپردازد. اما این سنخ از “لیبرالیسم سیاسی” وطنی مطرح در کشور ما حاضر نیست عاملهای اصلی و پروسههای بروز تضادهای داخلی (که برآمده از ادامهٔ نظام استبدادی ولایی است) را در ارتباط با دخالتها و خطرهای خارجی (که برآمده از سیاستهای امپریالیستی است) ریشهیابی کند. نهتنها حاضر نیست، بلکه توانایی آن را هم ندارد. در نتیجه، این جریان لیبرالیسم سیاسی عرصه نظر و نظریهپردازیاش را به محدودهٔ انکار دستاوردهای تاریخی مبارزهٔ نیروهای مردمی کشورمان و بهویژه حزب توده ایران و تحریف و نفی بنیادهای نظری چپ منتقل میکند. این نحله از لیبرالیسم سیاسی در تهاجم به نیروهای مترقی چپ و باطل اعلام کردن مارکسیسم، با دستگاه تبلیغاتی استبداد حاکم وجه اشتراک دارد.
بدیهی است که جنبش چپ و تاریخ پرفراز و نشیب آن باهمه دستاوردها و خطاهایش نهتنها میتواند موضوع تحلیلهای نقادانه از زاویههای مختلف باشد، بلکه این امر بسیار مهم و ضروری هرگاه بر اساس واقعیتها، منصفانه، و در شرایطی آزاد برای بحث و پاسخ متقابل انجام شده نیروهای چپ پذیرای نتیجهگیریها و بهرهگیری از اینگونه تحلیلها بودهاند. اما انتشار انبوههای از نقد و تحلیل و جزوه و کتاب در کشور ما درباره نیروهای چپ بهطورعمده و اکثراً از سوی دستگاههای امنیتیتبلیغاتی دیکتاتوری حاکم و انتشاراتیهای وابسته بهآنها یا از سوی این دست از لیبرالیسم سیاسی و متعلقانشان بوده است که نمیتوان معتبر دانستشان.
مکتب فلسفی و سیاسی “لیبرالیسم” بهلحاظ نظری مدعی آزادی بیان و آزادی انتقاد بوده است و در تاریخ معاصر جهان و ایران چهرههایی نامدار و مبارزان سیاسی و اجتماعی پرشماری را میتوان نام برد که در عرصهٔ نظری و عملی زیرِ پرچم “لیبرالیسم” نقشی تعیینکننده در راستای دفاع از آزادی بیان در برابرِ حکومتهای دیکتاتوری داشتهاند. اما زیر سایه دیکتاتوری ولایی که بر دهانها میکوبند و زبانها را میبُرند متأسفانه چهرههایی پرهیاهو و فعالان سیاسیای صحنهگردانی لیبرالیسم را برعهده گرفتهاند که به نوع ویژهای از لیبرالیسم اعتقاد دارند که درواقع گرتهبرداریِ مبتذلی است از گفتمان مکتب لیبرالیسم کلاسیک.
لیبرالیسم در کشور ما “لیبرالیسم سیاسی”ای کجومعوج، ناقصالخلقه، و معیوب است، زیرا در سه دههٔ گذشته و زیر سایهٔ دیکتاتوری ولایی و در فضای سیاسیاجتماعی سرکوب فعالان و نظریهپردازان آزادیخواه زایش و پرورش یافته است. متعلقان به این سنخ از نولیبرالیسم سیاسی در کشورمان که گزارههای شخصیتهایی مهم و تأثیرگذار و آزادیخواهی مانند “ولتر” را نقلقول میکنند درعمل نهتنها به اصول آزادیهای مدنی و آزادی تفکر و بیان بنا بر دیدگاههای ولتر پایبند نیستند، بلکه آگاهانه و در شرایط نبود آزادی بیان برای نیروهای چپ در استبداد “اسلام سیاسی” بهمنظور تحریف مارکسیسم بهرهبرداری میکنند. سه دهه سرکوب شدید امنیتی و تبلیغاتی بر ضد رقیبِ اصلیِ نظریههایشان یعنی تفکر چپ، و ممکن نبودن بحث علنی و کاربرد عملی بدیل مارکسیستی نظریهها و برنامههای نولیبرالیسم اقتصادی، یعنی فرصتی که هواداران “لیبرالیسم سیاسی معیوب” وطنی از آن بهرهبرداری میکند، تنها نقطه قوت لیبرالها است. آنان اینجا و آنجا برای دفاع از کاروان اعتدالگرایی- اصلاحطلبیِ مطیع ولایت فقیه به آنچه که جناح “تندرو” میخوانندش انتقاد میکنند، اما نهتنها نقش “رهبر”ی و حاکمیت مستبدانهٔ مقام ولایت فقیه را نفی نمیکنند، بلکه در تازش بیرقیب به نظریههای مارکسیسم و تحریف تاریخ جنبش چپ با کسانی مانند علی خامنهای دانسته اشتراک نظر دارند. در این ارتباط میتوان به سخنان و نظرهای چهرههای پرسروصدا و فعالان سیاسی و رسانهای مانند صادق زیباکلام، هوشنگ ماهرویان، محمد قوچانی، موسی غنینژاد، و ژورنالیسم جنجالی نشریههایی مثل “مهرنامه” و “اندیشه پویا” اشاره کرد.
خندهدار اینکه هواداران و مبلغان این سنخ لیبرالیسم سیاسی معیوب در کشورمان هنوز جزمگرایانه به نظریههای ورشکسته و راستگرایانهای همچون نظریههای فردریک هایک با چنگودندان آویزان شدهاند. آنان هواداران دوآتشه هایک هستند و درحالی این فرمول ورشکسته نولیبرالیسم اقتصادی را هنوز هم برای کشور ما تجویز میکنند که بهکارگیری این فرمول در سطح جهان و همچنین تعدیلهای اقتصادی سه دهه اخیر بر پایهٔ این فرمول در کشورمان نشان دادهاند چنین الگوی اقتصادیای بهشدت مخرب و ضد انسانی است و نتیجه نهاییاش ظهور جامعهٔ زرسالار لایههای فوقانی بورژوازی و بیثباتی و فقر در زندگی تودههای مزدبگیر و حقوقبگیر یعنی اکثر مردم است. واقعیت امر این است که، نحله لیبرالیسم سیاسی معیوب درون کشور از جهت نظری و عملی به بنبست رسیده است و هستیاش همچون موجودیت بخشی عمده از اصلاحطلبان به دوام “نظام” ولایی و گسترش “بورژوازی مدرن نولیبرال” گره خورده است. لیبرالها بهدلیل همراهی با کاروان اعتدالگرایی بهرهبری حسن روحانی و دفاع آتشین از برنامههای خصوصیسازی و تعدیلهای اقتصادی رژیم بههمراه اصلاحطلبان نزد مردم بیاعتبار شدهاند. البته مشکل مهم دیگر این لیبرالیسم سیاسی وطنی که الگوی سیاسیاش یعنی سوسیالدموکراسی و لیبرالدموکراسی در کشورهای سرمایهداری پیشرفته با بحران عمیق نظری و عملی و فروریزی روبرو شدهاند. هرچند روزنامه آرمان و ماهرویان مدعیاند که سوسیالدموکراسی درحال رشد است!
لیبرالیسم سیاسی معیوب وطنی از توضیح و تحلیل بنبست نظری و عملیای که با آن مواجه شده است عاجز است و بههمین دلیل در فرار به جلو بر پایه انواع کلیگوییهای متناقض و پر از خطا، نیروهای چپ و مارکسیست را تخطئه و تاریخ آن را تحریف میکند. در گفتوگوی روزنامه آرمان (نشریهٔ هوادار اعتدالگرایی- اصلاح طلبی) با ماهرویان، آنچه از همان ابتدا انتقاد شدید از چپ و مارکسیسم در مورد حکمها و برخوردهای دگم جلب نظر میکند، درحالیکه سؤالها و جوابها در سرتاسر این گفتوگو سخت به بیماری صدور حکمهای شاخدار دربارهٔ وضعیت کنونی جنبش چپ و مارکسیسم مبتلاست.
هوشنگ ماهرویان و روزنامه آرمان در این گفتوگو، از سر استیصال نظری و عملی، با چنان عجله و اصراری درصدد بهزعم خودشان خواندن فاتحهٔ “تفکر چپ” در ایران و جهان برآمدهاند و آن را به “تولید دیکتاتوری” منتهی دانستهاند که ناگزیر شدهاند دلیلهایی عجیب و سندها و واژههایی مندرآوردی و خندهدار سرهمبندی کنند. بهنظر میآید ایشان و گردانندگان روزنامه آرمان از تحولهای مهم در اوضاع دنیا و ایران بیخبرند. آیا آنان واقعاً نمیدانند که در کشورهای پیشرفته سرمایهداری مانند آمریکا، بریتانیا یا فرانسه بهدلیل ضرورتهای عینی این جامعهها، جنبشهای مردمی و اعتراضی دقیقاً با اتکا به آموزههای مارکسیستی و درسگیری از تجربههای تاریخی حزبهای چپ، درصدد دفاع از دموکراسی و آزادی برآمدهاند و بدینسان مبارزهای وسیع در برابر ادامهٔ برنامههای اقتصاد نولیبرالیستی سازمان یافته است؟
برای نشان دادن بنبست و اغتشاش نظری تحلیلگرانی ضد چپ همچون هوشنگ ماهرویان و درجه ابتذال تحلیلهای روزنامههایی طرفدار “دولت تدبیر امید” مانند آرمان در تاختن به جنبش چپ، به چند نمونه اشاره میکنیم. ماهرویان در ارتباط با تفکر چپ در مورد “نگاه به صنعت و مقابله با تبادل صنعت و تکنولوژی…”، پاسخش را با این واژههای نامربوط سرهمبندی میکند: “بیگانههراسی و ماتریالیسم امپریوکریتیسیسم لنین شده بود کتاب مقدس روشنفکر ما” و بلافاصله در جمله بعدی موضوع وجود “دهکده جهانی” را (که دیگر ارجاع به آن حتا از جانب مبلغانش هم منسوخ شده است) مطرح میکند و در سطرهای بعدی “تفکر چپ” را در سرمایهگذاری نکردن سرمایههای بزرگ در ایران مقصر قلمداد کرده و میگوید: “اگر کسی ۲۰۰ میلیارد تومان سرمایه داشته باشد… دیگر کسی بهدنبال صنعت و تأسیس کارخانه ارج نخواهد رفت” و ناگهان گریزی میزند به انشعاب مائوئیستی در حزب تودهٔ ایران (نیمقرن پیش!) و انورخوجه و استالین را وارد موضوع اقتصاد ایران میکند و همانجا مدعی میشود که چپهای ایران اکنون “میگویند اندیشههای استالین دوباره پیروز خواهد شد” [!!]. واقعاً باید پرسید که ماهرویان با کدام چپهای ایرانی در ارتباط بوده است و منابع اطلاعات او آیا واقعیاند؟
در این گفتوگو ماهرویان نشان میدهد که اطلاعات او از نیروهای چپ و دانش مارکسیسم در سطحی بسیار نازل و ناقص است و هدف او و روزنامه آرمان تخریب جنبش چپ و جلوگیری از رشد آن و گمراه کردن مردم درباره نظرهای چپ است. در قلمرو حاکمیت ولایی و در میدان تاختوتاز ایدئولوژی “اسلام سیاسی” که بهشدت نیز چپ ستیز است، معدوند آن کسان که شهامت و ارادهٔ بهچالش طلبیدن این اراجیف و سیاه نگاریها را دارند.
اشاره به تمامی ترهات خندهآور و حکمهای واهی منتشر شده از سوی هوشنگ ماهرویان در مورد “تفکر چپ” از حوصله این نوشتار خارج است. اما نکته مهمی که میتوان بهدرستی بر آن انگشت گذاشت آن است که “اصلاحطلبان مطیع ولی فقیه” مانند گردانندگان روزنامه آرمان در کنار هواداران “نولیبرالیسم سیاسی معیوب” درون کشور نهتنها آزادیخواه نیستند و علیه دیکتاتوری حاکم مبارزه نمیکنند، بلکه هرروز بیشتر نشان میدهند که طفیل این رژیماند و در دوام این “نظام” ذینفعاند. برخلاف اینان، نیروهای مردمی و چپ واقعی کشورمان ازجمله حزب توده ایران، در مبارزه با دیکتاتوری و دفاع از صلح و دموکراسی در صف مقدم ایستادهاند. مهمتر اینکه در کشور ما نیز مانند بسیاری دیگر کشورهای جهان ایدههای چپ و تجربه پرافتخار جنبشهای چپ اکنون یکی از ارکان اصلی مبارزه جنبش مردمی برای آزادیخواهی و عدالت اجتماعی است.
به نقل از «نامۀ مردم»، شمارۀ ۱۰۸۲، دوشنبه ۳۱ تیر ماه ۱۳۹۸