صد و دومین سالگرد انقلاب اکتبر گرامی باد! اکتبر کبیر نوید بخش امکان رهایی کارگران و زحمتکشان از زنجیرهای ستم سرمایه داری!
” در برخورد به و ارزیابی تاریخی از ماهیت و جایگاه انقلاب اکتبر، به این پرسش کلیدی باید پاسخی روشن و مشخص داد که: در دوران ما و در چارچوب جهانی شدن و رشد و گسترش فناوریهای نو، آیا انقلاب اکتبر و اندیشه و آرمان آن هنوز اهمیت و موضوعیتش را حفظ کرده یا اینکه همچون “تجربهیی ناموفق” به تاریخ پیوسته است؟ بهگمان ما، … مارکسیسم- لنینیسم، پرچم اندیشه و آرمان انقلاب اکتبر در عامترین و مهمترین مشخصههای آن ازجمله در تعریف و توضیحش دربارهٔ: ماهیت امپریالیسم، بحرانهای اقتصادی نظام سرمایهداری، ناموزونیِ رشد اقتصادی در دوران امپریالیسم و تئوری انقلاب سوسیالیستی، اهمیت، علمی بودن و موضوعیت داشتن در این زمینهها را حفظ کرده است…” از بیانیهٔکمیتهٔ مرکزی حزب تودهٔ ایران به مناسبت صدمین سالگرد انقلاب اکتبر (به نقل از «نامۀ مردم»، شمارۀ ۱۰۳۷، ۸ آبان ماه ۱۳۹۶)
۷ نوامبر سال ۲۰۱۹ مصادف است با صد و دومین سالگرد انقلاب کبیر اکتبر. انقلاب اکتبر جهان را به لرزه در آورد و چنان دگرگونی های ژرف و عظیمی را نه تنها در کشور پهناور روسیه بلکه در تمام جهان، و نه فقط برای برهه ای از زمانی محدود، بلکه برای مدتها، در تمام زمینه های مختلف زندگی بشری بدنبال داشت که به حق می توان گفت که از لحاظ عمق و دامنه بزرگترین واقعه تاریخ معاصر بود. اکتبر چنان دگرگونی هائی را در جهان در پی داشت که حتی با فروپاشی شوروی و بازگشت سرمایه داری در روسیه هم آثار و پی آمد های آن زدودنی نیست.
انقلاب اکتبر یک حادثه بی ریشه در تاریخ نبود. حادثه ای نبود که در یک کشور و صرفاٌ بر اثر عوامل و شرایط مختص آن کشور روی داده باشد. انقلاب اکتبر سنتز برجسته مبارزه اعصار برای ایجاد یک جامعه عاری از ستم طبقاتی بود. از این نظرگاه ریشه انقلاب اکتبر را باید در شورش ها و عصیان های خود بخودی خشمگینانه و بی هدف کارگران در ستمکده های بی رحم سرمایه داری شروع به پیدایش کرد، رشد نمود و هدفمند شد، جستجو کرد. در کنار و همراه و همزمان با تلاش های کارگران، اینجا و آنجا اندیشمندان بشردوست به بررسی و کاوش در باره شرایط جدید اقتصادی و اجتماعی پرداختند و نظریات گوناگونی ارائه دادند تا سرانجام مارکس و انگلس توانستند نه تنها از مطالعات ژرف و دقیق و آکادمیک بلکه در رابطه تنگاتنگ با جنبش کارگری و پراتیک انقلابی تئوری های انقلاب را تدوین کنند. از آن پس جنبش کارگری در سراسر جهان با سلاحی نیرومند مجهز شد و این تئوری ها همراه با گسترش جنبش و بر اساس تجارب بدست آمده و تغییر دائمی شرایط غنی تر شد.
در همان سال هائی که مارکس و همرزمش انگلس جنبش جهانی کارگری را رهبری و تئوری انقلاب را تدوین می کردند، نخستین تمرین پرولتاریا برای ایجاد حکومت ویژه خود با قیام کارگران پاریس در حقیقت در ۱۸ مارس ۱۸۷۱ آغاز شد و حکومتی کاملاٌ نوین، هم از لحاظ شکل و هم از لحاظ محتوی هستی یافت. چه تدارک قیام و چه حوادثی که منجر به قیام شد و چه حکومت کوتاه مدت صد روزه کارگران درس هائی به پرولتاریای جهان داد. انگلس در سالروز برپائی “کمون پاریس” نوشت: “امروز ۲۱ سال است که خلق پاریس پرچم سرخ خود را در مقابل پرچم سه رنگ در ورسای (مقر حکومت بورژوازی فرانسه) و نیز پرچم سه رنگ آلمان که در جبهه های اشغالی برافراشته بود، به اهتزاز در آورد.
آنچه که سبب عظمت تاریخی کمون می باشد آن مبارزه طلبی جسورانه ایست که بر روی احساسات شووینیستی بورژوازی پرتاب شد. طبقه کارگر کشورها در این باره اشتباه نکردند. بگذار بورژوا ها ۱۴ ژوئیه و یا ۲۲ سپتامبرشان را جشن بگیرند ولی جشن طبقه کارگر همه جا و همیشه ۱۸ مارس خواهد بود. (خواننده توجه دارد که انگلس این سخنان را سال ها قبل از قتل عام کارگران شیکاگو در روز اول ماه مه گفته است.)
سی و چهار سال بعد در سال ۱۹۰۵ پیش تمرین انقلاب اکتبر صورت گرفت و با انقلاب فوریه ۱۹۱۷ راه پرولتاریا روسیه برای انقلاب سوسیالیستی اکتبر گشوده شد. مبارزات کارگران جهان در نیمه دوم قرن نوزدهم دیگر سازمان یافتگی مشخصی یافته بود و توسط احزاب کارگری و کمونیستی رهبری می شد. در این سال ها بین الملل کمونیستی وظیفه متشکل کردن و رهبری جنبش های کارگران را در تمامی کشورهای سرمایه داری به عهده داشت. در اوایل قرن بیستم دیگر آنچه که می بایست روی می داد، یعنی جنگ- چهره نمود. حوادث پیاپی رشد می کردند و می گذشتند و همپای آن در عرصه ایدئولوژیک نیز دگرگونی هائی رخ می داد. احزاب سوسیال دموکرات بین الملل دوم به تدریج راه ارتداد را در پیش گرفته بودند و بیماری اپورتونیسم و سازشکاری رشد می کرد. در این دوران دشوار ناشی از جنگ و افول جنبش های انقلابی بر اثر خیانت رهبران بین الملل دوم، پرولتاریای روس زیر پرچم حزب بلشویک ها به رهبری انقلابی، و آموزگار بزرگ پرولتاریا، لنین درفش پرافتخار کمون پاریس را بار دیگر به اهتزاز درآورد و بر قله جهان نشاند و روز ۲۵ اکتبر سال ۱۹۱۷ (۷ نوامبر بر طبق تقویم جدید میلادی) ناقوس انقلاب در فضا طنین افکن شد و بزودی آوای آن سراسر جهان را برانباشت.
با انقلاب اکتبر جهان سرمایه داری به لرزه افتاد و تمامی دنیای کهنه با شم طبقاتی خود خطر را به خوبی دریافت. کشورهای سرمایه داری که اکتبر را برای خود خطری جدی می دیدند تمام توان خود را برای درهم کوبیدن و شکست انقلاب به کار بستند. حمایت همه جانبه و بی دریغ از ضدانقلابیون و تحمیل جنگ داخلی مخرب نتوانست ارادهٔ کارگران و زحمتکشان روسیه را به ادامه راه اکتبر متوقف کند. پس از شکست جنگ داخلی، این بار ۱۴ کشور ارتجاعی جهان از همه سو به کودک بالنده انقلاب هجوم آوردند و بازهم شکست خوردند. در این گیر ودارها ارتش کارگران و دهقانان، ارتش پرافتخار سرخ، ارتش انقلاب پدید آمد و آبدیده شد. ارتشی که گویا مقدر بود که بیست سال پس از آن ارتش نیرومند و تجاوزکار فاشیسم را درهم بشکند و جهان را از قید بردگی فاشیستی نجات دهد. باری پس از شکست مداخله آشکار، دشمنان بازهم بیکار ننشستند و بزودی همه جانبه و با بکارگیری تمامی وسائل و امکانات دولت تازه پای شوروی را به محاصره درآوردند. برای جلوگیری از نفوذ و رسوخ اندیشه های سوسیالیستی و انقلابی بدور آن “پرده آهنین” کشیدند و بی شرمانه جمهوری نوپایه را به برپائی پرده آهنین متهم ساختند. سرمایه داری جهانی در طول هفتاد سال موجودیت اتحاد شوروی حتی لحظه ای از تلاش و توطئه برای نابودی آن و شکست انقلاب اکتبر کوتاهی نکرد. پس از جنگ، سرمایه داری جهانی استراتژی تازه ای را در قالب سیاست های همه جانبه ای که تحت عنوان “جنگ سرد” هویت یافت، پی ریزی کرد و با قدرت و شدت آن را برای بیش از چهار دهه ادامه داد.
ارتجاع جهانی در طول بیش از هفت دهه حیات سوسیالیسم در اتحاد شوروی از تمامی وسایل و شیوه ها، برای مسدود کردن حرکت تاریخی ای که از انقلاب اکتبر آغاز شده بود، بهره جست. بطوریکه می توان گفت که فروپاشی سوسیالیسم در حقیقت شکست در یک نبرد بزرگ بی سابقه ای با دشمنانی بود که از هیچ امری برای رسیدن به مقصود خود فروگذار نکردند. سرمایه داری جهانی سعی می کند که شکست تجربه ساختمان جامعه نوین در اتحاد شوروی را ذاتی سوسیالیسم جلوه دهد و علمی بودن و قانونمندی تئوری های مارکسیستی را زیر علامت سئوال ببرد و انکار کند. اما کیست که نداند که هر تئوری علمی (حتی تئوری های مربوط به طبیعت که با موجودات بی جان سر وکار دارد) از تدوین تا متحقق شدن باید راهی طولانی و گاه دردناک را طی کند. تئوری هائی که مربوط به جامعه انسانی است به علت وجود عوامل متغییر گوناگون همچون آداب و رسوم، عادت ها، موقعیت جغرافیایی، تاریخ و فرهنگ بسیار دشوارتر و پیچیده تر هستند. انقلاب اکتبر می بایست در یک جامعه طبقاتی با سابقه چندین هزارساله و انسان هائیکه میراث فکری و اخلاقی زندگی در جامعه طبقاتی را نسل پس از نسل به ارثٍ برده بود، ودر محاصره یک سیستم اقتصادی- اجتماعی متخاصم که لحظه ای آتش مبارزه همه جانبه را متوقف نکرد، برای نخستین بار یک جامعه عاری ازطبقات استثمارگر را بنا کند. طی چنین راه پیموده نشده و دشواری طبیعتاٌ نمی توانست با اشتباه همراه نباشد.
هنگام بررسی امکان تاریخیِ سوسیالیسم از نقطه نظرِ ماتریالیسم تاریخی، انگلس در ردِ اندیشههای التقاطیِ “دورینگ“ با صراحت و براساس درک دیالکتیکی از پدیدههای تاریخی- اجتماعی برنکته پراهمیتی بهلحاظ تئوریک انگشت میگذارد و آن عبارتست از: ”شناختِ شرایطِ تغییر اجتماعی که این روابط تاریخی ضرورساخته و همچنین شناختِ اساسِ این تغییرکه به روابط تاریخی مزبور وابستگی دارد“ (به نقل از آنتی دورینگ، انگلس، ترجمه فارسی، چاپ فرآین، ۱۳۸۲، صفحه ۳۳۳). این تاکیدِ انگلس در ردِ مدعیات دورینگ و سوسیالیسم ساختگی و پندارگرایانه او، مدخلِ مناسبی برای درکِ مسیر ساختمان سوسیالیسم درسده کنونی و مضمون و محتوایِ رویدادهای عصرما است. انگلس همچنین با تاکیدی ویژه، ناگزیریِ سوسیالیسم و برقراری جامعه سوسیالیستی به جای سرمایهداری را دربطن تفکر دیالکتیکی به ”امکان های موجود تکامل تاریخی“ وابسته میداند. بربنیادِ همین اندیشه خلاق و دیالکتیکی بود که لنین، در چهارمین سالگرد انقلاب اکتبر، با تاکید برمسیر دشوار ساختمان سوسیالیسم دراوضاع مشخصِ جهانی اعلام کرد: ”دشواریها را حدوحصری نیست. ما به مبارزه با دشواریهایِ بیحدوحصر خو گرفتهایم . . . هنرِ دیگری که درانقلاب ضروراست و آموختهایم عبارتست از: نرمش، مهارت برای تغییر سریع و آنیِ تاکتیک خود با درنظرگرفتن شرایطِ تغییریافته ابژکتیف و عینی و انتخابِ راه دیگر نیل بههدف در صورتی که راه گذشته در دوران معینی از زمان خلافِ مصلحت و غیرممکن از آب درآمد . . . ما که درعرض سهچهارسال شیوه چرخشهای سریع را (هنگامی که چرخشِ سریع لازماست) اندکی آموختهایم، حالا با پشتکار و دقت و جدیت . . . به آموختن شیوه چرخشِ نوین، یعنی سیاست اقتصادی جدید پرداختهایم. دولت پرولتری باید به یک ”ارباب“ محتاط و صرفهجو و ماهر و یک تاجر عمدهفروش کارآزموده بدلشود، درغیراین صورت، نمیتواند کشور خُردهدهقانی را از لحاظِ اقتصادی بر روی پای خود استوار کند و درشرایط کنونی و درکنار باخترِ سرمایهداری (که هنوز سرمایهداری است) راه دیگری برای انتقال به کمونیسم وجودندارد“ (به نقل از منتخب آثار لنین، صفحههای ۹۱۰ – ۹۱۱)
راه پرفراز و نشیب و دشوار ساختمان سوسیالیسم در دوران کنونی، ازاین تجربه گرانبهای اکتبر جدانیست. این را نیز باید افزود که، در جهان کنونی و تحولهای شگرفِ آن، بیاعتباریِ سرمایهداری جهانی، و درست بر خلافِ مدعیات رفرمیستها و اپورتونیستهای جنبش کارگری، خصوصیتهایِ بنیادین و اندیشه دورانسازِ انقلاب اکتبر مبنی بر ضرورت تغییرِ جهان به سود نیروهای پیشرونده و بالنده تاریخ، و مفهومها و مقولههایی همچون امپریالیسم، انقلاب اجتماعی، ماهیت طبقاتیِ دولت، مبارزه طبقاتی، ضرورتِ[وجودِ] حزب پیشاهنگ کارگری، و جز اینها، همچنان معتبر و عملی باقی ماندهاند.
تجربههای انقلاب اکتبر، درکنارِ دیگر دستاوردها و تجربههای تاریخی مبارزه طبقه کارگر، می تواند پاسخِ، راهگشا، و موثری به چالشهای دوران ما باشد!
به نقل از «نامۀ مردم»، شمارۀ ۱۰۹۰، دوشنبه ۲۰ آبان ماه ۱۳۹۸