کارگران و زحمتکشان

کولبران نان را به قیمت جان می خرند!

فقر و محرومیت همراه با سرمای استخوان‌سوز در ارتفاعات مرزی جان فرهاد خسروی، کولبر ۱۴ ساله  به‌همراه برادرش – آزاد ۱۷ ساله- را گرفت. پیکر یخ‌زدهٔ فرهاد پس از دو روز پیدا شد. این اتفاق  نه‌تنها دل مردم ستمدیدۀ شهر مریوان‌، بلکه دل  همۀ آنانی که در سراسر میهن  بلادیده‌مان از وقوع  آن مطلع شدند لرزاند. تصویرها  و ویدئو‌های این حادثه فضای مجازی را اشغال کرد و در مطبوعات و دیگر رسانه‌های داخلی  و خارجی به‌صورتی گسترده انعکاس یافت.

در شبکه‌های اجتماعی پیام‌های همدردی زیادی در ارتباط با مرگ دل‌خراش فرهاد خسروی و برادرش آزاد خسروی منتشر شده است. فعالان رسانه‌ای از وضعیت موجود در کردستان به‌شدت انتقاد کرده‌اند.

در کنار تمام انتقادات، اما برای حل مسئلهٔ کولبری در منطقه‌های مرزی میهن‌مان ظاهراً چشم‌اندازی دیده نمی‌شود. بر اساس گزارش‌های منابع محلی، جوان کولبر ۱۴ سالهفرهاد به‌همراه برادرش آزاد ۱۷‌ساله به‌دلیل بیکاری و فقر که ازجمله نتایج تبعیض در استبداد حاکم  بر کشور است، قربانی سقوط بهمن شدند. مرگ فرهاد و آزاد و دیگر کولبران دردی است روی دردهای مردمی که نان ندارند. بر پایه گزارش‌های انتشار یافته، ۳۰ آذرماه ۱۳۹۸، مردم با تکه‌های نان به روی دست‌ها به‌نشانۀ اعتراض به وضع موجود به‌مشایعت بدن های یخ‌زدهٔ جوانان چهارده و هفده‌ساله‌ای رفتند که ناچار شده بودند برای به‌کف آوردن لقمه‌ای نان، جان را به‌گرو بگذارند. جمعیت هنگام تشییع جنازه‌هابه‌زبان‌ فارسی و کُردی شعارهایی با مضمون‌های سیاسی سر می‌دادند و فریاد می‌زدند: “مرگ بر دیکتاتور”!  

 خانم نسرین هزاره‌مقدم، روزنامه‌نگار و پژوهشگر عرصهٔ مسائل کارگری، می‌نویسد:  “زمستان، سرما، و توده‌های زمخت برف برای مردمان اینجا دیگر زیبا نیست، نه، اصلاً زیبا نیست. اینجا جادهٔ اورامانات است و فرهاد را وقتی پیدا می‌کنند که سه روز با دستان مشت کرده، بی‌جان کنار این جاده افتاده، فرهاد سه روز است که دستانش را از زور سرما مشت کرده و نفس نمی‌کشد. … ” آغاز بهار عمر فرهاد و آزاد خیلی زود در خزانی برفی به‌پایانرسید. او و برادرش نخستین قربانیان نان نیستند و آخرین‌شان هم نخواهند بود. خیلی‌ها به جادهٔ اورامانات می‌زنند و جان را که شیرین‌ترین میوهٔ هستی است به کف گرفته می‌روند  تا لقمه نانی برای خانواده و سفرهٔ  بی‌نان‌شان به‌دست آورند و هرگز بازنمی گردند.

در ‌گزارش کمپین دفاع از زندانیان سیاسی و مدنی، ۲۷ آذرماه ۱۳۹۷، آمده است: “سالار تنهایی، کولبر ۳۲ ساله  ساکن جوانرود بر اثر سرما و ایست قلبی در منطقه مرزی نوسده جان خود را از دست داد. “در ادامه  همین گزارش می‌آید: “زانیار عزیززاده، کولبر کُرد اهل پیرانشهر بر اثر سرما در منطقه مرزی آلانه پیرانشهر و در مورد مشابه دیگر شامگاه جمعه، ۴ آبان‌ماه ۱۳۹۷، مظفر حسینی، از اهالی روستای گسیان در ارومیه بر اثر سرمازدگی در ارتفاعات دالامپر در مرز ارومیه جان خود را از دست داده‌اند. ” فقر با زور سرما و بوران، جان انسان‌های جویای شغل را مغلوب می‌کند و بر زمین می‌افکند. مرگ تلخ کولبران اثرِ زهر بیکاری و نبود فرصت‌های شغلی در رگ و پی آنان است. کولبری، صرف‌نظر از خطرهای جانی‌ای که برای مردمان محروم به‌همراه  دارد، کاری بی‌نهایت دشوار، خشن، طاقت‌فرسا و در حد و مصداق زندگی با “اعمال شاقه” و ناعادلانه‌ترین راه نان درآوردن است. کولبران، از جوان ۱۲ ساله یا ۱۴ ساله گرفته تا پیرمردان و زنان، با باری سنگین بر دوش در ازای کسب دویست یا سیصد هزار تومان کوهستان‌های پرخطر مرز را با گام‌هایی رنج‌بار و مرگی که دیر یا زود خواهد رسید پشت سر می‌گذارند. پیمودن جاده‌های خطرناک و صعب‌العبور، احتمال سرمازدگی، سقوط  از کوه، و پا گذاشتن بر مین‌های کاشته شده در طول زمان جنگ هشت‌ساله ، گلوله‌های مأموران مرزی رژیم “ولایی”   همگی، بهای لقمه نانی می‌شود که نصیب توده‌های کار و زحمت است  و این کاهش جان برای نان همچنان ادامه دارد.

به‌گزارش خبرگزاری فارس، ۳۰ آذرماه ۱۳۹۸، میکائیل صدیقی، رئیس کانون انجمن‌های صنفی کارگران ساختمانی استان کردستان، دربارهٔ کولبری و خطرات آن می‌گوید: “کولبری در کردستان به‌دلیل مرزی بودن استان‌های کردستان، کرمانشاه، و آذربایجان غربی و همچنین به‌دلیل ماهیت غیرتوسعه‌یافتهٔ اقتصاد به‌وجود آمده است. افزایش جمعیت  نیروی جوان در روستاها و نبود کارخانه و تولید، به‌بالا رفتن نرخ کولبری دامن زده است. شرایط به‌گونه‌ای پیش رفته که امروز بسیاری از کارگران و استادکاران ساختمانی مریوان و شهرهای اطراف به‌دلیل بیکاری و عدم امکان مهاجرت به عراق، کولبری می‌کنند. حتی خیلی از کارگرانی که قبل از این در پایتخت و مراکز صنعتی کار می‌کردند، به‌دلیل تحریم و تعطیلی کارخانه‌ها، اجباراً به کردستان بازگشتند و حالا کولبری می‌کنند. “

کولبری نماد نان در برابر جان است، نماد یک درد است، دردی که از سر فقر و محرومیت پدیدار می‌شود. نه آیندهٔ روشنی برای این هم‌وطنان‌مان وجود دارد و نه امیدی به بهبودی وضعیت دردناک‌شان!  نه بیمه‌ای در کار است و نه امنیتی شغلی. نه حمایتی از سازمان یا نهادی وجود دارد و نه تضمینی جانی، اما بی‌تردید با وجود داشتن رژیم ولایت فقیه مردم ستمدیده و زحمتکشان میهن‌مان هیچ‌یک از مواردی که برشمردیم وجود نخواهند داشت.

با وجود نیازهای بی‌درنگ زندگی و معیشت- ازجمله نان، مسکن، و بهداشت- و برخوردار نبودن از شغل مطابق معیارهای پذیرفته‌شده، این فجایع برای زحمتکشان روستاها و شهرهای مرزی میهن‌مان همچنان از سوی طبیعت و حکومت تکرار خواهند شد.

حل معضل‌هایی این‌چنین تنها از عهده حکومتی ملی و دمکراتیک برمی‌آید، حکومتی ملی و دمکراتیک که در آن مردم بتوانند در حیات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، و فرهنگی کشورشان آزادانه حضور یابند و شرکت کنند و بدین‌سان سرنوشت خویش را خود به‌دست گیرند. جامعۀ ما توان ارتقای سطح زندگی زحمتکشان را دارد!

 

به نقل از «نامۀ مردم»، شمارۀ ۱۰۹۳، دوشنبه ۲ دی ماه ۱۳۹۸

 

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا