مسایل بین‌المللی

چپ و فرصتی تاریخی برای مردمی کردن حکومت در اسپانیا

“انریکه سانتیاگو”، رهبر حزب کمونیست اسپانیا، در مصاحبه‌ای که قبل از تعطیلات کریسمس انجام داد، می‌گوید چگونه اتحادی گسترده‌ از نیروهای پیش‌رو می‌تواند و باید حزب سوسیالیست کارگران اسپانیا را به پیاده کردن برنامه‌هایی چپ‌گرایانه وادار کند. تنها در بریتانیا نیست که موازنه قدرت به‌طرزی خطرناک بین نیروهای چپ و راست به‌هم خورده است. حزب کمونیست اسپانیا که بخشی از ائتلاف “اتحاد پودموس” یا ائتلاف جبهه متحد چپ است، به ترکیب دولت جدید اسپانیا با نخست‌وزیری “پدرو سانچز” و حزب کارگران سوسیالیست‌اش وارد می‌شود.

اگرچه ترکیب و آرایش این ائتلاف هنوز در دست بررسی است، اما واقعیت اینست که، نخستین ائتلاف جناح چپ برای حکمرانی اسپانیا از سال‌های دهه ۱۹۳۰ شکل گرفت. انتخابات ماه گذشته برای جناح چپ به‌سختی یک پیروزی به‌شمار می‌رود، زیرا هم حزب “سوسیالیست کارگران” و هم “ائتلاف پودموس” برخی از کرسی‌های‌شان را از دست دادند در حالی که حزب “مردم” از جناح راست و حزب فاشیستی “بُکس” شمار کرسی‌های‌شان افزایش یافت.

حتا جمع کرسی‌های حزب سوسیالیست کارگران و ائتلاف پودموس روی‌هم به اکثریت دست نمی‌یابد و به‌گفته انریکو سانتیاگو، رهبر حزب کمونیست اسپانیا، ناتوانی حزب سوسیالیست کارگران اسپانیا در پایبند بودن به اصول توافق شده پیشین بخشی از دلیل شکست در انتخابات بود. سانتیاگو گفت: “برگزاری انتخابات نوامبر ضرورتی نداشت. این تصمیم از یک وسواس فکری حزب سوسیالیست کارگران بر پایه این گمان ناشی می‌شد که این حزب می‌تواند رأی نیروهای چپ را که هنوز هم بیشتر از رأی جناح راست است به‌انحصار خود درآورد، اما به‌دلیل موضع‌گیری‌های حزب‌های ملی‌گرای استقلال‌طلب در کاتالونیا، منطقه باسک، و گالیسیا، چنین اکثریتی در مجلس بازتاب نیافته است. درنهایت، این گروه‌های ملی‌گرا هستند که می‌توانند تعیین کنند کدام گروه اکثریت مجلس را به‌دست گیرد و آن‌ها خود به‌دلیل گرایش‌های خودمختاری در این منطقه‌ها که با قانون اساسی مصوبه در این زمینه همخوانی ندارد، به‌این اکثریت چپ در مجلس دل‌بستگی دارند.”

اما می‌بینیم که یک نخست‌وزیر از حزب سوسیالیست کارگران نتوانسته است از اقدام‌های انتقام‌جویانه و آسیب‌رسانی پلیس ضد شورش اسپانیا پس از اینکه دولت محلی کاتالونیا برخلاف قانون اساسی درباره استقلال به یک همه‌پرسی دست زد و یا محاکمه و دادن حکم ۱۳ سال زندان به نمایندگان برگزیده کاتالونیا از سوی دادگاه عالی اسپانیا مانع شود.

سانتیاگو می‌گوید: “به‌جز اتحاد پودموس همه نیروهای سیاسی راهکار بحران کاتالونیا را در سرکوب خشن آن می‌دانند و این به‌سود حزب سوسیالیست کارگران نیست. واکنش مستبدانه در برابر چنین راه‌کاری به‌آسانی نمایندگان جناح راست افراطی را به سمت درپیش گرفتن سیاست‌هایی سخت‌گیرانه‌تر تشویق می‌کند.

وجود چنددستگی و تفرقه در کاتالونیا فاجعه‌بار است. پنجاه درصد خواهان استقلال هستند. پنجاه درصد خواهان ادامه وحدت کاتالونیا با بقیه اسپانیا هستند. خشونت پلیس و صدور حکم زندان برای جدایی‌طلبان، جا افتادن این چنددستگی را تقویت کرده است در صورتی که یک رویکرد انعطاف‌پذیرتر می‌توانست راه گفت‌وگو و احترام دوسویه را هموار کند.

سانتیاگو می‌گوید: “ما خواهان تبدیل کردن اسپانیا به کشوری فدرال مانند آلمان یا ایالات متحده هستیم، اما در این لحظه دورنمای سازوکار این پیشرفت دشوار است. یک عامل بازدارنده عمده سلطنت است. حتی روز ملی کاتالونیا، ۱۱ سپتامبر، یادآور خُرد و خمیر کردن ساختارهای سیاسی کاتالان به‌دست سلطنت بوربون است که شهر بارسلون در جنگ جانشینی اسپانیا (= مجموعه وقایع و کشمکش‌هایی بود که از ژوئیه ۱۷۰۱ تا ۱۷۱۴ میلادی به طول انجامید و عاقبت به امضای معاهده راشتات منتهی شد) به فرانسه ملحق شد. و مداخله‌های علنی پادشاه کنونی اسپانیا علیه جنبش استقلال در کاتالونیا کمک چندانی در کاهش تنش نداشته است.”

سلطنت در اسپانیا بخشی از یک ساختار سیاسی باقی‌مانده از دوران حاکمیت فاشیسم است، میراثی که سایه آن هنوز بر سیاست اسپانیا گسترده است.

سانتیاگو می‌گوید: “در آلمان، نازیسم به‌دست ارتش سرخ سرکوب شد. در ایتالیا، موسولینی به‌دست مبارزان کمونیست دستگیر و از قلاب گوشت آویزان شد. در یونان، حکومت سرهنگ‌ها به‌دست مردم سرنگون شد. فرانکو، دیکتاتور اسپانیا در بستر خود درگذشت و لایه ممتاز و قدرتمند پیرامون او دست به انتقال حکومت زد. بسیاری از طرفداران فرانکو از سوی پادشاه اسپانیا که خود برگزیده فرانکو بود در روند تشکیل دولت بعدی جای داده شدند. سوسیالیست‌ها بارها در قدرت دولتی بوده‌اند، آن‌ها از ۱۹۸۲ تا ۱۹۹۶ در حکومت بودند، اما هرگز یارای به‌چالش کشیدن میراث فرانکو را نداشتند. آن‌ها موفق به تضمین حق دریافت غرامت برای قربانیان رژیم فرانکو، و دستیابی به حقیقت و آشتی نشده‌اند.”

در مجلس اسپانیا هرگز امکان تصویب قطعنامه در محکومیت فرانکو وجود نداشته است. تا پیش از تصویب قانون حافظه تاریخی در سال ۲۰۰۷ که تا اکنون اجرایی نشده است، ۲۰ قطعنامه مشابه به مجلس آورده شده بود. اگر این قانون اجرایی شده بود نه‌تنها باقی‌مانده جسد فرانکو به جایی دیگر منتقل می‌شد، بلکه گورستان دره به خاک افتادگان (جایی که فرانکو آرامگاه باشکوه و بزرگ‌نمایی برای خود و جنگجویان فاشیست در جنگ داخلی ساخته است) هم بسته می‌شد (که در تابستان گذشته انجام گرفت).

با این وجود، انریکه سانتیاگو گمان می‌کند که صعود ناگهانی جناح چپ که با تظاهرات بسیار بزرگ در ۱۵ می ۲۰۱۱ در مقابله با بهره‌برداری اتحادیه اروپا از کاهش شدید هزینه‌های خدمات همگانی و مقررات‌زدایی در کشورهای جنوب اروپا آغاز شد، همچنان ادامه دارد و به‌احتمال‌زیاد سیاست اسپانیا را برای همیشه دگرگون خواهد کرد. او می‌گوید: “این نظام خویشاوندسالارانه که در آن پست‌های بالای دستگاه قضایی، گارد ملی، و نهادهای دولتی با فرزندان قضات و رئیسان پلیس سال‌های فرانکو پر شده‌اند، برای نسل جوان اسپانیا فهم‌شدنی و  پذیرفتنی نیست. این نسل جدید از فساد لگام‌گسیخته آشفته‌خاطر است (جنبش ضد ریاضت در اسپانیا به‌سرعت به جنبش ٬لوس ایدیگنادوس٬ یا آشفتگان شناخته و نامیده شد). جوانان دلیل ادامه پادشاهی و سلطنت را نمی‌فهمند. در اسپانیا گرایش زیادی برای رها شدن از شر کارگزاران طرفدار فرانکو وجود دارد. و این گرایش بر ضد فاشیسم فرانکو است که اتحاد پودموس را پدید آورد. اتحاد پودموس که در جناح چپ حزب سوسیالیست کارگران اسپانیا قرار دارد بزرگ‌ترین نیروی چپی است که در عرصه انتخاباتی این کشور از زمان پایان دیکتاتوری در اسپانیا سر برآورده است.”

اما آیا رشد سریع حزب راست افراطی وُکس با دیدگاه‌های بیگانه‌هراسی، نژادپرستی، و ضد حقوق زنان نشانه تهدید دوباره اسپانیا از سوی فاشیسم است؟

سانتیاگو استدلال می‌کند: “پدیداری راست افراطی در اسپانیا مشابه نقش مارین له‌پن در فرانسه یا ماتئو سالوینی در ایتالیا نیست. راست افراطی هنوز نتوانسته است خود را در طبقه کارگر جا بیندازد. چیزی که ما مشاهده می‌کنیم، بازسازی نیروهای راست است. عضوها و رأی‌دهندگان حزب وُکس افرادی هستند که از حزب مردم جدا شده‌اند. سرجمع کرسی‌های جناح راست در مجلس بیشتر از کرسی‌هایی که حزب مردم در سال ۲۰۰۰ به‌دست آورد نیست. کرسی‌های جناح چپ در مجلس هنوز از رقم بالایی برخوردار است. برای همین است که ما آماده‌ایم به حزب سوسیالیست‌های کارگران در دولت بپیوندیم. ما به دو دلیل دست به‌این کار می‌زنیم: نخست، نیاز مبرم به شناسایی و رسیدگی به پیامدهای اجتماعی برنامه‌های نولیبرالیسم، از دست رفتن حقوق جمعی و حمله به استانداردهای زندگی مردم. و دوم، برای اینکه ضرورتی به‌لحاظ دموکراتیک در متوقف ساختن نیروهای راست افراطی وجود دارد.”

آیا بدون داشتن اکثریت برداشتن چنین گامی آسان خواهد بود؟

سانتیاگو بر این نظر است: “اگر ملی‌گرایان استقلال‌طلب [مانند استقلال‌طلبان کاتالونیا] در رأی‌گیری‌ها رأی ممتنع بدهند، ما در مجلس از اکثریت ساده‌ای برای تدوین و تصویب قانون برخوردار خواهیم بود. البته، برای هر اصلاحی در قانون اساسی ما به اکثریت مطلق نیاز داریم. شاید ملی‌گرایان استقلال‌طلب در مجلس رأی ممتنع بدهند و یا از ما پشتیبانی کنند (علیه ما رأی نخواهند داد)، زیرا جناح راست نه‌تنها از حق آن‌ها برای استقلال جلوگیری خواهد کرد، بلکه آن‌ها را از هرگونه حق خودمختاری که اکنون از آن  برخوردارند هم محروم خواهد کرد. عملکرد این دولت هنگامی از کارایی‌ نشان خواهد داشت که آن را نه به‌منزله یک همکاری بین اتحاد پودموس و حزب سوسیالیست کارگران، بلکه به‌منزله اتحادی در سطح ملی مشاهده کرد که در آن اتحادیه‌های کارگری و جنبش‌های اجتماعی در برابر سیاست‌های ریاضتی سر به طغیان برداشته‌اند.” برای ما بسیار روشن است که از پس مشکلات اجتماعی در اسپانیا درنخواهیم آمد مگر این‌که جنبش ضد تخلیه مستأجران و بیرون راندن از مسکن، کارزار علیه افزایش قیمت سوخت، به‌طور مؤثر همراه با ما در دولت باشند.

سانتیاگو گفت: “ما از زمان انتخابات آوریل با کنشگران رهبری کننده این جنبش‌ها در گفتگو و تبادل‌نظر هستیم و در حقیقت آنها به اصرار از ما خواسته‌اند که به‌قصد همکاری با حزب سوسیالیست کارگران وارد دولت شویم. درحال‌حاضر گفتگو بر سر گرفتن مسئولیت بر اساس شایستگی و توانمندی‌ها است. به‌احتمال فراوان مسئولیت‌ تعیین سیاست‌های کارگری و اجتماعی به‌عهده ما گذاشته خواهد شد.”

آیا حضور کمونیست‌ها در سیاست خارجی اسپانیا نیز تأثیرگذار خواهد بود؟ این پرسش به‌این خاطر مطرح می‌شود چون دولت در واکنش به رویدادهای اخیر آمریکای لاتین موضع‌هایی واپس‌گرایانه داشته و از حمله وحشیانه ترکیه به شمال سوریه نیز حمایت کرده است.

سانتیاگو می‌گوید: “حضور ما هم‌اکنون تأثیر خود را گذاشته است. توجه داشته باشید که دولت اسپانیا تنها دولتی بود که در میان کشورهای اتحادیه اروپا براندازی دولت اوو مورالس در بولیوی را ٬مداخله نظامی٬ وصف کرد. این خودبه‌خود اتفاق نیفتاد، بلکه برآیند زیر فشار گذاشتن وزارت امور خارجه از سوی ما بود. هرچند این وزارتخانه از ٬کودتا٬ نامیدن این رویداد سرباز زد. با اشاره به‌این رویداد نمی‌شود گفت که چون اتحاد پودموس مسئولیت چند بخش دولتی را دراختیار دارد به‌این معنا است که دولت اسپانیا از سیاست خارجی‌ای مترقی برخوردار شده است. ما به‌این مقصود وارد دولت می‌شویم تا به‌التیام زخم‌های ناشی از سیاست‌های نولیرلیسم و به‌موازات آن مردمی کردن سیاست‌مداری بپردازیم. ما جایگاه خود را به‌خاطر اینکه دولت به چند موضع‌گیری واپس‌گرایانه ادامه می‌دهد آن را ترک نخواهیم کرد.”

 به نقل از«نامهٔ مردم»، شمارهٔ ۱۰۹۴، دوشنبه ۱۶ دی ماه ۱۳۹۸

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا