مسایل سیاسی روز

یاری‌رسانی دستگاه های اطلاعاتی بریتانیا به جمهوری اسلامی ایران برای ضربه زدن به حزب تودهٔ ایران

این واقعیت که نیروهای ارتجاع و امپریالیسم دشمنی آشتی‌ناپذیری با حزب تودهٔ ایران و همهٔ نیروهای ترقی‌خواه و آزادی‌خواه کشور دارند و از هر فرصتی برای ضربه زدن به آنها بهره می‌جویند، از جمله نکته‌های کلیدی‌ای بود که حزب ما و رهبری آن از همان روزهای نخست پیروزی انقلاب بهمن به آن توجه داشت. شانزدهمین پلنوم کمیتهٔ مرکزی حزب نیز که در اسفند ۱۳۵۷ برگزار شده بود، به این نتیجه رسیده بود که “تا هنگامی که نظام دموکراتیک در ایران مستقر نشده و بازگشت‌ناپذیر نگردیده است، همیشه خطر دستبردهای ارتجاعی وجود دارد.”

با وجود این هشدارها، اندک مدتی پس از پیروزی انقلاب بهمن ۵۷، سرانجام نخستین یورش سازمان‌یافته و همه‌جانبهٔ جمهوری اسلامی به تشکیلات حزب تودهٔ ایران و بازداشت و حبس و شکنجهٔ رهبران و کادرها و اعضا و هواداران حزب در روز یکشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۶۱، یعنی ۳۷ سال پیش در چنین روزهایی، صورت گرفت. چند ماه بعد، در ۷ اردیبهشت ۱۳۶۲، دومین یورش گسترده به تشکیلات حزب صورت گرفت که بار دیگر به دستگیری صدها تن دیگر از رفقای توده‌ای در سراسر کشور انجامید. یورش سراسری حکومت اسلامی به دستور مستقیم خمینی و همراهی دیگر سران حکومت، با همیاری و همکاری دستگاه‌های امنیتی و جاسوسی قدرت‌های غربی و منطقه‌یی با هدفِ نابودی و ریشه‌کن کردن حزب تودهٔ ایران و همچنین نابودیِ اندیشه‌های ترقی‌خواهانهٔ چپ در جامعهٔ ما صورت گرفت که ارتجاع آن را رقیب و مخالف جدّی و خطرناک خود می‌دانست و هنوز هم می‌داند.

اخیراً روزنامهٔ آنلاین آفریقای جنوبی به نام دیلی مَورِیک گزارشی منتشر کرد که تأییدکنندهٔ نظر حزب ما در مورد همدستی ارتجاع داخلی و خارجی در تلاش برای نابود کردن حزب ماست. این گزارش حاوی سندهایی است که به‌روشنی نشان می‌دهند که سازمان‌های امنیتی جمهوری اسلامی در یورش بردن به تشکیلات حزب ما از کمک‌های سازمان امنیت بریتانیا “اِم‌آی۶” و همکاری سازمان امنیت آمریکا “سیا”

برخوردار بوده‌اند. همان‌طور که در سند حزبی تصویب شده در ششمین کنگرهٔ حزب ما در بهمن ۱۳۹۱ آمده است: “بُعدهای این ضربه‌ها و دشواری‌های سیاسی و تشکیلاتی برآمده از آنها نه‌تنها در تاریخ حزب ما، بلکه در تاریخ جنبش کارگری و کمونیستی جهان کم‌نظیر” بود. با فاش شدن سندهایی که گزارش روزنامهٔ دیلی مَوِریک منتشر کرده است، اکنون روشن می‌شود که “سربازان گمنام امام زمان”، یعنی مزدوران سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات، در راه رسیدن به هدف خود و برداشتن نیروی انقلابی حزب تودهٔ‌ ایران از سر راه حرکت نیروهای ارتجاعی به سوی دیکتاتوری مذهبی، چطور از کمک‌های بی‌دریغ سازمان‌های امنیتی غربی سود برده‌اند. حالا روشن می‌شود که “فتح مُبین” سران جمهوری اسلامی چگونه حاصل شده است. انتشار این سندها نشان می‌دهد که از همان سال‌های آغازین شکل‌گیری جمهوری اسلامی ایران، حکومت اسلام‌گرای ولایی ایران برای “حفظ نظام” که برایش از “اوجب واجبات” بوده است، از هیچ وسیله‌ای برای رسیدن به هدف‌های ضدانسانی‌اش رویگردان نبوده است، چه یاری گرفتن از سازمان‌های امنیتی خارجی برای سرکوب داخلی، چه همکاری با نیروهای نظامی تجاوزگر برای محکم کردن جای پای خود در کشورهای منطقه. و با همهٔ اینها، همین نیروهای ارتجاعی اسلام‌گرای ولایی، رزمندگان آزادی‌خواه و آزادهٔ حزب ما را با وقاحت به همکاری با بیگانگان و خیانت به منافع ملّی متهم کردند. در گذر زمان، برگ‌های سیاه کارنامهٔ جنایت‌بار حکومت ولایی دروغگو و جنایتکار ایران یکی پس از دیگری افشا می‌شود. باشد روزی که دفتر این حکومت ننگین به لطف نیروی جنبش عدالت‌طلبی و آزادی‌خواهی مردم ایران بسته شود و آمران و عاملان جنایت‌های بی‌شماری که این حکومت مرتکب شده است- از کشتارهای کردستان و ترکمن‌صحرا گرفته تا فاجعهٔ‌ ملّی تابستان ۶۷ تا جنایت‌هایی که علیه جنبش دانشجویی در سال ۷۸ صورت گرفت تا سرکوب جنبش‌های مردمی ۸۸ و ۹۶ و ۹۸ و ده‌ها و صدها مورد دیگر- به دست عدالت سپرده شوند.

مروری بر گزارش سندهای افشا شده

بر پایهٔ گزارش روزنامهٔ دیلی مَوِریک، سازمان امنیت بریتانیا با همکاری سازمان سیا، اطلاعاتی را که یک مأمور روسی کا.گ.ب پناهنده شده به بریتانیا در اختیار آنها گذاشته بود، در اختیار جمهوری اسلامی ایران گذاشتند و این حکومت اسلامی با استفاده از این اطلاعات، یورش سازمان‌یافتهٔ خونینی را علیه تشکیلات حزب تودهٔ ایران سازمان داد. طبق یکی از سندهایی که این گزارش به آن اشاره کرده است، به نظر یکی از کارکنان وزارت امور خارجی بریتانیا که در ایران خدمت می‌کرده است، گرفتن اعتراف‌های اجباری از توده‌ای‌ها در زیر شکنجه می‌تواند به سود بریتانیا باشد. به نوشتهٔ نویسندگان گزارش دیلی مَوِریک، سندهای افشا شده حاکی از آن است که سیاست بریتانیا، بیشتر در خط روی خوش نشان دادن به رهبران جدید ایران (در جمهوری اسلامی) بوده است تا نگرانی نسبت به مسائل سیاسی جنگ سرد یا نفوذ شوروی در ایران.

در نسخه‌ای از یک تلگرام محرمانه که نیکولاس بارینگتون، کارمند وزارت امور خارجی بریتانیا در ایران، در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۶۲، پس از نمایش‌های تلویزیونی اعتراف‌های اجباری رهبران حزبی، به وزارتخانهٔ‌ متبوعش فرستاده است، از شخصی به نام مصطفوی نام برده شده است که آقای بارینگتون با او دربارهٔ قدرت جمهوری اسلامی در اعتراف‌گیری و تواب‌سازی صحبت کرده است. مصطفوی در بخشی از صحبت‌هایش دربارهٔ دستگیری و اعتراف‌گیری از توده‌ای‌ها به کارمند انگلیسی می‌گوید: “غرب باید از کاری که انجام شده است خیلی خوشحال باشد” چون وضعیت کمونیست‌ها را نه‌فقط در ایران بلکه در سراسر جهان ضعیف خواهد کرد. بارینگتون در همین تلگرام می‌نویسد: “من به کنایه گفتم که احتمالاً شکنجه‌های جمهوری اسلامی مؤثرتر از شکنجه‌های شاه بوده” که توانسته‌اید از کسانی اعتراف بگیرند که تا ۲۴ سال در زندان شاه بودند و به‌رغم شکنجه‌های ساواک، حرف‌هایی از این دست نزدند. گزارش دیلی مَوِریک ادامه می‌دهد که در پی یورش نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی به حزب تودهٔ ایران، “بیشتر از ۱۰۰۰ تن از اعضای حزب دستگیر می‌شوند که در نهایت دست‌کم ۲۰۰ نفر از آنها اعدام شدند.” نیکولاس بارینگتون در کتاب خاطراتش اشاره کرده است که این اطلاعات پس از پناهنده شدن مأمور روسی به بریتانیا، به مقام‌های ایران “رسید” بدون اینکه به نقش بریتانیا و سازمان امنیت و جاسوسی آن در رساندن این اطلاعات به جمهوری اسلامی ایران اشاره‌ای کند. نویسندگان گزارش دیلی مَوِریک معتقدند که اجازهٔ همکاری سازمان اطلاعات و امنیت بریتانیا با سیا و رساندن اطلاعات مأمور روسی به حکومت ایران، به احتمال قوی توسط مارگارت تاچر، نخست‌وزیر وقت، فرانسیس پیم، وزیر امور خارجی، و کالین فیگرز، رئیس ام‌آی۶، تأیید شده بوده است. نویسندگان این گزارش نوشته‌اند که در زمان تهیهٔ این گزارش سعی کردند با آقای نیکولاس بارینگتون تماس بگیرند و نظر او را بخواهند، ولی موفق نشدند.

سندهای افشا شده مربوط به زمانی است که بارینگتون رئیس بخش حفاظت از منافع بریتانیا در تهران بوده است، یعنی زمانی که ایران و بریتانیا روابط دیپلماتیک نداشتند. افشاگری‌های اخیر حاکی از آن است که مقام‌های بریتانیایی از سرکوب حزب تودهٔ ایران توسط جمهوری اسلامی خشنود بودند. بارینگتون برای نشان دادن این خشنودی، در گفتگویی که با مصطفوی داشته است، سرکوب خونین رهبرها و کادرهای حزب ما را به طور تأییدآمیزی “گامی مهم” در راه به‌اصطلاح  استقلال حکومت ایران می‌داند. بارینگتون و دیگر مقام‌های بریتانیایی به‌خوبی از سرکوب خونین جمهوری اسلامی آگاه بودند. در همان روزی که بارینگتون با مصطفوی ملاقات می‌کند، در گزارشش به وزارت امور خارجی در لندن از “نابودی [حزب] توده” صحبت می‌کند. او در همین گزارش می‌نویسد: “اکثراً معتقدند که عده‌ای [از اعضای حزب توده] هم‌اکنون به مجازات اعدام محکوم شده‌اند و بقیه هم به‌زودی خواهند شد.”

پیش از این زمان، یعنی در بهمن ۱۳۶۱ و در جریان یورش اوّل به تشکیلات حزب تودهٔ‌ ایران، بارینگتون گفته بود که “به نظر می‌آید که رژیم [ایران] مصمّم است [حزب] توده را ریشه‌کن کند.” در فروردین ماه ۶۲، یکی از دیپلمات‌های مَجار به بارینگتون اطلاع می‌دهد که “صدها” توده‌ای در زندان‌اند که احتمالاً در دادگاه نظامی محاکمه خواهند شد. به نوشتهٔ نویسندگان دیلی مَورِیک، بارینگتون از این اقدام رژیم ایران متأسف نبود، بلکه آن را فرصت خوبی برای بریتانیا می‌دانست. او نوشت که الآن “زمان آن است که اروپای غربی و کشورهای همفکر، خطوط ارتباط با ایران را باز نگه دارند.” بر اساس گزارش دیلی مَوِریک، در سندهای افشاشدهٔ سال ۱۳۶۲/۱۹۸۳ هیچ شاهد و نشانه‌ای دیده نمی‌شود که مقام‌های بریتانیایی به غیر از تأیید این سرکوب شدید، کار دیگری کرده باشند. بارینگتون بعدها در کتاب خاطراتش نوشت که “بخش مهمی از کار ما، حفظ پیوندهای تجاری بریتانیا با ایران و ارتقای صادرات بود” و این فرصتی بود “برای به دست آوردن پول”.

این گفته‌ها حاکی از آن است که ادعاهای حقوق بشری دولت‌هایی مثل دولت بریتانیا و اشک تمساح ریختن آنها برای ملّت‌ها، فقط پردهٔ فریبی است برای تأمین منافع اقتصادی سرمایه‌های کلان این قدرت‌های غربی، و جان انسان‌هایی که در زیر دستان دژخیمان ارتجاعی اسلام‌گرا شکنجه و کشته می‌شوند، پشیزی برای آنها ارزش ندارد.

یکی دیگر از کارمندان وزارت امور خارجی بریتانیا در تهران به نام کریس راندل، در تابستان ۶۲ به وزارت امور خارجی بریتانیا گزارش می‌دهد که “برخی از اعضای [حزب تودهٔ ایران] را دارند اعدام می‌کنند و شایعه‌هایی مبنی بر اعدام‌هایی در مقیاس وسیع شنیده می‌شود.” او در ادامهٔ گزارشش می‌نویسند: “اینجا تخمین زده می‌شود که در حدود ۸۰درصد از اعضای حزب توده در ایران دستگیر شده‌اند، و بقیهٔ آنها یا مخفی شده‌اند یا از کشور گریخته‌اند.”

نویسندگان گزارش دیلی مَوِریک می‌نویسند که گرفتن اعتراف‌های اجباری از دو تن از شخصیت‌های کلیدی، یعنی نورالدین کیانوری، دبیرکل حزب، و محمود اعتمادزاده [که در گزارش به اشتباه، سردبیر روزنامهٔ حزبی معرفی شده است]، رسیدن به هدف حکومت ایران برای نابود کردن حزب توده را آسان‌تر کرد. این دو تن در روز ۱۰ اردیبهشت ۱۳۶۲ بر صفحهٔ تلویزیون ظاهر شدند و گفتند که حزب توده علیه [حکومت] ایران و برای اتحاد شوروی جاسوسی می‌کرده است. بارینگتون، کارمند وزارت امور خارجی بریتانیا، در گزارشش می‌نویسد: “با توجه به ظاهر این دو تن [در نمایش اعتراف‌های اجباری تلویزیونی] معلوم است که فشارها، یا تهدیدها، در بازداشت باید خیلی شدید بوده باشد.” در یکی از سندهای کارمند سفارت بریتانیا در مسکو به گزارشی از پراودا (روزنامهٔ رسمی دولت شوروی) اشاره شده است که در آن آمده است که اعتراف‌ها “با استفاده از شیوه‌های گشتاپو به ارث رسیده [به جمهوری اسلامی] از ساواک، گرفته شده است.”

به گزارش دیلی مَوِریک، با وجود همهٔ اینها، اولیور مایلز، رئیس بخش خاورمیانه و آفریقای شمالی وزارت امور خارجی بریتانیا، در یکی از گزارش‌هایش می‌نویسد که چنین “اعتراف”های تلویزیونی باید برای بریتانیا مفید باشد. او اشاره می‌کند که در این اعتراف‌ها “ممکن است اشاره‌هایی به دیگر حزب‌ها در کشورهای دیگر باشد که ما بتوانیم از آنها استفاده کنیم. ممنون می‌شوم اگر هر کسی که علاقه‌ای به مطالعهٔ این اعتراف‌ها داشته باشد، این نکته را در نظر داشته باشد.” او ادامه می‌دهد که “حزب کمونیست سوریه یکی از حزب‌هایی است که در این مورد باید مورد توجه باشد… روز ۲۵ آوریل نشست مشترک حزب‌های کمونیست سوریه و عراق در دمشق برگزار شده است و این دو بیانیهٔ مشترکی منتشر کردند… که در آن، این دو حزب به بازداشت اعضای حزب توده اعتراض کرده‌اند.” مایلز اضافه می‌کند که “لیبی و الجزایر نیز روابط نسبتاً خوبی با ایران دارند و محتمل است که چیز جالبی نیز در همین ارتباط پیدا شود.”

بارینگتون در همان روز ۱۴ اردیبهشت ۱۳۶۲ که ایران ۱۸ دیپلمات شوروی را اخراج می‌کند، می‌نویسد: “اقدامی که علیه حزب توده صورت گرفت، مُهر تأیید خمینی را داشته است… او سپاه پاسداران، دیگر نیروهای امنیتی، و قوهٔ قضایی را برای خلاص کردن ایران از شرّ حزب توده می‌ستاید. او حزب توده را مار خوش خط و خالی خواند که برای سرنگون کردن اسلام فعالیت می‌کرده است.” به طوری که در گزارش دیلی مَوِریک آمده است، بارینگتون در ماه مه ۱۹۸۳/اردیبهشت ۱۳۶۲به وزارت امور خارجی می‌گوید که به علّت یورش [جمهوری اسلامی] به حزب تودهٔ ایران و نابود کردن تشکیلات و کادرهای آن، “روابط ایران و شوروی، و شاید بتوان گفت تاریخ حزب‌های کمونیست در جهان، به نقطهٔ عطف عمده‌ای رسیده است.” سندهای افشا شدهٔ وزارت امور خارجی بریتانیا نشان از آن دارد که حمایت بریتانیا از سرکوب حزب توده توسط حکومت ایران را نمی‌شود صرفاً در چارچوب جنگ سرد و مقابله با نفوذ شوروی توضیح داد. مقام‌های بریتانیا اصلاً نگران نبودند که حکومت ایران به سوی اتحاد شوروی تمایل پیدا خواهد کرد چون این حکومت مخالفت سرسختانه‌ای با کمونیسم شوروی دارد. حضور نیروهای شوروی در افغانستان و پناهنده شدن میلیون‌های افغانستانی به ایران، و فروش اسلحه به عراق در آن زمان، مایهٔ ایجاد اصطکاک بین ایران و شوروی شده بود.

نبرد داد با بیداد

بدین ترتیب، روشن است که حمایت بریتانیا از سرکوب حزب ما توسط جمهوری اسلامی ایران، در خط عمومی تلاش قدرت‌های امپریالیستی جهان برای سرکوب و ضربه زدن به نیروهای ترقی‌خواه و چپ است. اسناد افشا و منتشر شدهٔ اخیر بار دیگر نشان داد که در مبارزهٔ طبقاتی میان نیروهای واپسگرا و پیشرو، میان نیروهای سرکوبگر و آزادی‌خواه، ارتجاع داخلی و خارجی هر جا که لازم باشد برای سرکوب جنبش‌ها و نیروهای ترقی‌خواه و آزادی‌خواه، مستقیم و غیرمستقیم حاضرند با هم همکاری کنند تا منافع ضدمردمی هر دو حفظ شود. با همهٔ آسیب‌های جدّی و جبران‌ناپذیری که حزب ما در جریان این سرکوب خونین حکومت اسلامی ولایی ایران متحمل شد، و به‌رغم زندانی کردن و کشتار و مجبور به مهاجرت کردن هزاران انسان شریف و آزادی‌خواهان مبارزی که هدفی جز تأمین زندگی شایسته برای زحمتکشان ایران نداشتند و ندارند، حزب تودهٔ ایران به همّت توده‌ای‌های جان به در برده و وفادار به آرمان‌های انسانی حزب و سوسیالیسم، بار دیگر سربلند کرد و پیکار تاریخی خود را از سر گرفت که تا امروز سرفرازانه ادامه دارد. مادام که بی‌عدالتی و استبداد در جامعه وجود دارد، پیکار داد و بیداد در بستر جامعه ادامه خواهد یافت و نیروهای عدالت‌خواه و آزادی‌خواه، به پشتوانهٔ جنبش‌های گستردهٔ مردمی، و به‌رغم همهٔ‌ زخم‌های کاری‌ای که بر پیکر آنها وارد می‌شود، حماسهٔ داد خواهند آفرید.

  به نقل از «نامهٔ مردم»، شمارۀ ۱۰۹۶، ۱۴ بهمن ۱۳۹۸

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا