مسایل بین‌المللی

ادامهٔ جنگ و درگیری در افغانستان محصول سیاست خارجی آمریکا است!

مصاحبهٔ‌ ”نامهٔ مردم“ با رفیق اسدالله کشتمند

مردم افغانستان چهار دهه است که درگیر جنگی ناخواسته‌اند که آمریکا و متحدان ناتویی آن و همچنین نیروهای ارتجاعی در غرب آسیا و منطقهٔ خلیج فارس علیه آنها سازمان داده‌اند. پاکستان، ارتجاع عرب و در رأس آن عربستان، و جمهوری اسلامی ایران از بازیگران فعال درگیری‌های افغانستان در این دوره بوده‌اند که نقش مستقیمی در به شکست کشاندن انقلاب ثور ۱۹۷۸ و سرنگونی دولت ترقی‌خواه حاکم در افغانستان در سال ۱۳۷۱داشتند که به تسلط یافتن اسلام‌گرایان تاریک‌اندیش و قتل فجیع  رفیق نجیب‌الله رئیس‌جمهور قانونی کشور انجامید. اخیراً فرصتی به دست آمد که خبرنگار “نامهٔ مردم “با رفیق اسدالله کشتمند گفت‌وگوی مفصلی دربارهٔ رخدادهای کشور همسایه افغانستان داشته باشد. رفیق کشتمند در سال‌های حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان در جمهوری دموکراتیک افغانستان عضو کمیتهٔ مرکزی و معاون شعبهٔ روابط بین‌المللی کمیتهٔ مرکزی حزب بوده استت.

رفیق کشتمند در دورهٔ حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان در مقام سفیر کشورش در مجارستان، اتیوپی، و ایران انجام وظیفه کرده است و تجربه‌های ارزنده‌ای در دیپلماسی منطقه دارد. خوانندگان نامهٔ مردم را به خواندن این گفت‌وگوی ما با رفیق کشتمند و نظرهای ایشان دربارهٔ مسئلهٔ ادامهٔ جنگ و درگیری در افغانستان، علّت‌های این جنگ طولانی و عاملان و مسببان آن، مذاکرهٔ جاری بین آمریکا و طالبان افغانستان، و دورنمای پایان یافتن مناقشه‌ها و این جنگ خونین و خانمان‌برانداز دعوت می‌کنیم.    

 

 سؤال: با سلام و تشکر از اینکه دعوت “نامه مردم “را برای شرکت در این گفت‌وگو قبول کردید، می‌خواستم قبل از اینکه وارد سؤال‌های مشخصی بشوم، از شما بپرسم که به طور کلی اوضاع فعلی افغانستان را پس از سال‌ها جنگ داخلی، جنگ نیابتی، و جنگ تجاوزکارانه چگونه می‌بینید؟ به نظر می‌رسد که برای درک درست جنگ‌های سال‌های اخیر در منطقه و ریشه‌های واقعی آنها باید به افغانستان توجه کرد که چند دهه است درگیر انواع جنگ و درگیری است. می‌خواهم از شما خواهش کنم پیش از هر چیز پیرامون وضعیت کنونی افغانستان و مهم‌ترین تحولات در کشورتان برای ما توضیحی کلی بدهید.

جواب: سلام و ارادت دارم خدمت شما و خوانندگان گرامی “نامهٔ مردم“ وضع در افغانستان فوق‌العاده پیچیده است. وضعیت بغرنج کنونی در افغانستان و پیرامون آن ناشی از اشغال کشور ما توسط نیروهای نظامی آمریکاست. در سال ۲۰۰۱ وقتی که آمریکایی‌ها به بهانهٔ وجود پایگاه‌های القاعده و طالبان به افغانستان حمله کردند، اگر می‌خواستند می‌توانستند طوری عمل کنند که ما امروز دیگر حرفی دربارهٔ طالبان نشنویم. ولی متأسفانه سیاست‌های آمریکا طوری است که به‌خاطر هرچه بیشتر ماندن نیروهای نظامی‌اش در افغانستان، شرایط را بغرنج می‌کند. درست است که حکومت طالبان حکومتی بسیار عقب‌مانده و متعصب و ستمگر و دور از تمدن امروزی بود، اما بهانه قرار دادن این موضوع و اشغال افغانستان کاری بود که آمریکایی‌ها در اجرای سیاست‌های بلندمدّتی که داشتند انجام دادند. باید متوجه بود که اگر جنگی وجود نداشته باشد، حضور بلندمدّت نیروهای آمریکا در افغانستان موجّه نخواهد بود- نه برای مردم آمریکا، نه برای جهانیان، نه برای کشورهای منطقه و نه برای خود افغانستان. آمریکایی‌ها این جنگ را با هدف توجیه حضور بلندمدّت نیروهای خود در افغانستان مدیریت می‌کنند. در افغانستان در حال حاضر وضعیتی وجود دارد که نوعی بی‌نظمی و سردرگمی است. این وضع بسیار مغشوشی را در افغانستان ایجاد کرده است. حاکمیتی که هیچ‌گونه پایبندی جدّی به قانون اساسی خودش ندارد، بر این کشور حکمروایی دارد. مردم به هیچ حرف زمامداران کنونی باور ندارند. همه گوش به زنگ تصمیم‌های آمریکا هستند و می‌دانند که این حاکمیت از خود هیچ‌گونه اراده‌ای ندارد. سرنوشت مردم افغانستان در دست آمریکایی‌هاست. از یک طرف با طالبان مذاکره می‌کنند و بعد با یک توییت آقای ترامپ، نتایج یک سالهٔ آن را لغو می‌کنند. نتیجهٔ انتخابات را (که مضحکه‌ای بیش نیست) حتّی بعد از شش ماه هم نمی‌توانند اعلام کنند. همه‌چیز به ارادهٔ آمریکایی‌هاست. خلاصه وضعیت سردرگمی وحشتناکی در کشور ایجاد کرده‌اند. به طور کلی، جامعهٔ افغانستان در اثر اشغال آمریکا چنان به قهقرا رفته و قابل ترحّم گشته که تصوّر آن برای کسانی که این جامعه را از نزدیک نمی‌شناسند ناممکن است. بیش از ۶۰درصد مردم در زیر خط فقر زندگی می‌کنند. الآن بزرگ‌ترین تولید کنندهٔ تریاک دنیا افغانستان است. در کشوری که در شهرهای بزرگش معتادی وجود نداشت و معتاد بودن چیزی دور از ذهن مردم بود، اکنون نزدیک به ۴میلیون معتاد وجود دارد. از یک طرف کشوری سخت فقیر و درمانده و چندپاره شده و از جانب دیگر قشر ثروتمند زالوصفت بی‌خبر از دنیا، و به گفتهٔ عامهٔ مردم بی‌خبر از خدایی وجود دارد که در تاریخ کشور ما سابقه نداشته است. این نتیجهٔ اشغال آمریکایی‌هاست. آنهایی که در بخش بالای جامعه قرار دارند، برای حفظ این حاکمیت سخت در تلاش‌اند. سال‌ها وقت لازم خواهد بود تا مردم بتوانند در کشور ما دوباره سر بلند کنند.

ریشه‌های وضع کنونی را باید در این حقیقت دید که مدّتی پس از فروپاشیدن دولت طالبان در سال ۲۰۰۱،  و اشغال افغانستان توسط آمریکایی‌ها، آنان رهبری رسمی طالبان را تحت ادارهٔ [نفوذ] خود درآوردند، بدین معنی که ما در افغانستان امروز می‌بینیم که دو لایه از طالبان وجود دارد. یکی لایهٔ رسمی و شناخته‌شده و تصنّعی که در قطر یا در مناطق اعیان‌نشین کابل و برخی از کشورهای منطقه ساکن است، و طالبان واقعی دیگری که در صحنهٔ جنگ با آمریکا و دولت دست‌نشاندهٔ افغانستان با احساس و ادّعای وطن‌پرستی اعلام جهاد کرده است. بین این دو لایه تفاوت جدّی وجود دارد. همهٔ اینها به بغرنجی وضع می‌افزاید.

به عنوان مثال، به یاد می‌آورم که زمانی که مذاکره با جانب آمریکایی پیش رفته بود و گفته می‌شد که به‌زودی توافقی بین دو طرف امضا خواهد شد، نتیجهٔ مذاکره‌های یک ساله، به خاطر کشته شدن سرباز آمریکایی در افغانستان به یک باره با یک توییت ترامپ لغو شد. می‌شود گفت که این نوع مذاکره جدّی نیست و نوع بازی سیاسی است و بس.

آمریکایی‌ها در زمینهٔ استفاده از کارت طالبان در عرصهٔ مذاکره، به بازی فوق‌العاده بغرنجی دست می‌زنند و وضعیت کنونی داخل افغانستان را بغرنج‌ترمی‌کنند. نخست اینکه دولت افغانستان را از عرصهٔ مذاکره دور نگه می‌دارند، گویی که دولت ما با این موضوع به‌کلی بیگانه است. دیگر اینکه جریان مذاکره در هالهٔ ضخیمی از ابهام قرار دارد. فقط گاه‌گاهی موضوعی کلی مطرح می‌شود و گویی توافق‌هایی در زمینه‌هایی صورت گرفته است. اکنون که بیشتر از یک سال و نیم از آغاز پُرسروصدای این گفت‌وگوها می‌گذرد، هیچ‌کس به طور مشخص دربارهٔ محتوا و درجهٔ جدیّت گفت‌وگوها چیزی نمی‌داند. آنها اظهارات متناقضی را گاه‌گاهی بیرون می‌دهند که به هیچ جایی راه نمی‌برد و سردرگمی در این مسئله همچنان ادامه دارد. نتیجه اینکه امروزه بعد از این همه سروصداهیچ‌کسی نمی‌داند دربارهٔ مثلاً صلح، سهم‌گیری طالبان در قدرت، سرنوشت قانون اساسی، تعهدهای هر دو جانب، و زمان اجرای تعهدها در کجا قرار داریم. نتیجه‌ای که از این امر می‌توان گرفت این است که آمریکا در تلاش است که روی کارت طالبان چنان جنجال و سروصدا راه بیندازد که بالاخره مردم افغانستان و مردم جهان قبول کنند که طالبان یک رکن غیرقابل‌اجتناب راه‌حل سیاسی افغانستان است، و متأسفانه این ترفند تا کنون موفق بوده است.

از جانب دیگر، دولت دست‌نشانده در افغانستان دچار فرسودگی شده است و حالا آمریکایی‌ها می‌خواهند تحرّکی در وضعیت به وجود آورند و از ظرفیت‌های سیاسی رهبری رسمی طلبان نیز بهره بگیرند. کشورهای همسایه همچون روسیه، ایران، چین، و پاکستان نیز هر کدام به نحوی درصفوف طالبان رخنه کرده‌اند. همهٔ اینها به بغرنجی وضع می‌افزاید.

 

سؤال: با تشکر برای توضیح کلی که دادید. در مورد پایگاه‌های نظامی آمریکا و طرفدارانش در افغانستان چه می‌توانید به ما بگویید؟

جواب: مسئلهٔ عمده در افغانستان، در کنار استقرار نیروهای آمریکایی، موضوع پایگاه‌های نظامی آمریکاست. از جریان مذاکره‌ها دیده می‌شود که صحبت دربارهٔ پایگاه‌های نظامی آمریکا خط قرمز خواهد بود.

در آغاز مذاکره‌های زلمی خلیلزاد با گروه طالبان در قطر مطرح شد که طالبان خواهان برچیده شدن بیشتر از نیمی از پایگاه‌های آمریکایی (یعنی ۵ پایگاه از ۹ پایگاه) از افغانستان است. این موضوع مهمی بود و آمریکایی‌ها بلافاصله هر نوع صحبت دربارهٔ پایگاه‌ها را از دستور کار مذاکره‌ها و رسانه‌ها برداشتند که در طاق نسیان گفت‌وگوها قرار داده شد. آمریکایی‌ها با اظهارات ضدونقیض خود می‌گویند که می‌خواهند نیروهایشان را از افغانستان بیرون ببرند. طالبان هم می‌گوید که خروج نیروهای آمریکایی‌ را شرط اصلی مذاکره دربارهٔ صلح می‌داند. واقعیت این است که آمریکا در صورتی که پایگاه‌های نظامی‌اش همچنان در اختیارش باشد، نیازی به حضور نیروهای نظامی خود در افغانستان ندارد. باید عرض کنم که آمریکا به مثابه نیروی قدرتمند اشغالگر می‌تواند بر پایهٔ دو عامل اساسی و مهم حضور خود را در افغانستان برای مدت‌های طولانی تضمین و منافع خود را در درازمدّت تأمین کند. عامل اوّل، ایجاد پایگاه اجتماعی اشغال است. هم‌اکنون قشر وسیع ثروتمندی از مجاهدین سابق به‌علاوهٔ تکنوکرات‌ها و تحصیل‌کرده‌هایی که از غرب می‌آیند، در افغانستان شکل گرفته است. این قشر هم‌اکنون نیروی اجتماعی و سیاسی قابل‌ملاحظه‌ای در داخل افغانستان و پایگاه دفاع از منافع آمریکاست. به طور کلی، وجود همین قشر طفیلی اجتماعی، به‌اضافهٔ سیستم سیاسی مسلّط کنونی و پشتوانهٔ نظامی در وجود پایگاه‌های نظامی آمریکایی از یک سو، و ضعف نیروهای چپ و عدم امکان آنها برای ورود به دایرهٔ مرکزی سیاست از سوی دیگر، باعث می‌شود که آمریکا برای سال‌های متمادی بتواند بدون دردسر به اشغال افغانستان ادامه دهد. این ترفند آمریکایی‌ها باهدف ایجاد چهره‌ای نوتر و قابل‌قبول‌تر از رهبری رسمی طالبان بازی ماهرانه‌ای است که هدف از آن، دادن هویتی نو به طالبان است تا در آینده استفادهٔ بهتری از آنان کنند.

آمریکایی‌ها در طول نزدیک به بیست سال اشغال افغانستان توانسته‌اند با مهارت کامل نیروهای هوادار خودشان را از غرب بیاورند و در موقعیت‌های کلیدی در حاکیمت امروزی افغانستان بگذارند. آنها بخش عمده‌ای از رهبران مجاهدین را با پول نقد خریده‌اند و اجباری برای بیرون بردن پایگاه‌های نظامی‌شان از افغانستان نمی‌بینند. چیزی که این روزها در عراق اتفاق افتاده، و پارلمان و مردم عراق خواهان بیرون کردن نیروهای نظامی نظامی و برچیدن پایگاه‌های آمریکایی‌ شده‌اند، تصورّش در شرایط کنونی افغانستان بسیار ناشدنی است. طیف‌های گوناگون نیروهای سیاسی در حاکمیت افغانستان هیچ‌کدام مخالفتی با پایگاه‌های آمریکایی نشان نمی‌دهند و در حقیقت این نیروها کاری می‌کنند که آمریکا مدّت طولانی‌تری در افغانستان بماند.

آمریکایی‌ها شرایط اقتصادی افغانستان را طوری رقم زده‌اند که زیربنای اقتصادی دولت و جامعه به‌کلی از بین رفته است. صنایع و امکانات محدود موجود در افغانستان همه تعطیل شده یا به تاراج رفته است. برای مثال، کارخانه‌های سیمان در شمال افغانستان به قیمت یک افغانی به یکی از خانواده‌های حاکم بر افغانستان واگذار شده است. کارخانه‌های زیادی را به بهانهٔ اینکه فرسوده هستند، از بین بردند. از سوی دیگر، بودجهٔ‌ سالانهٔ دولت افغانستان و نیروی انتظامی و نظامی افغانستان به اندازه‌ای به کمک‌های آمریکا وابسته شده است که هر زمان آمریکایی‌ها بخواهند این کمک‌ها را قطع کنند، حکومت و جامعهٔ افغانستان از نظر اقتصادی از هم خواهد پاشید.

سؤال: از صحبت‌های شما چنین استنباط می‌شود که برخلاف این تصوّر که ما با یک طالبان متشکل سراسری روبروییم، طالبان‌های مختلفی در صحنه حضور دارند و طالبانی که در مذاکره‌های رسمی می‌بینیم فقط بخشی از این طالبان است. همین‌طور که فرمودید، کشورهای گوناگون با بخش‌های مختلف این طالبان‌ها در تماس‌اند و آنها یک روز در قطر، یک روز در روسیه، و یک روز در ایران مشغول مذاکره‌اند. سؤال این است که جمهوری اسلامی ایران با طالبان چه می‌کند؟ از آنها چه می‌خواهد و چه دخالت‌هایی در این جریان دارد؟ سفر نمایندگان بلندپایهٔ طالبان به جمهوری اسلامی ایران و مذاکره در تهران صدای اعتراض دولت افغانستان را بلند کرد. نظرتان در این مورد چیست؟

جواب: من معتقدم که رهبری رسمی طالبان در اختیار آمریکاست. دولت آمریکا تلاش می‌کند با کارت طالبان در عرصهٔ سیاسی و دیپلماتیک هرچه بیشتر امتیاز بگیرد.

در آغاز، آمریکایی‌ها برخی از اعضای طالبان [رسمی] را در فهرست سیاه وزارت امور خارجی آمریکا و تحریم‌های سازمان ملل متحد گذاشتند. آنها ظاهراً شرایط را برای طالبان سخت‌تر کردند تا نشان بدهند که واقعاً ‌خواهان از بین بردن طالبان‌اند. ولی بعد از گذشت سال‌های زیاد، بالاخره طالبان را طوری نشان دادند که می‌شود با آنها کنار آمد. واقعیت صحنه این است که تأثیر رهبری رسمی طالبان که در اختیار آمریکاست، بر توده و بدنهٔ طالبان بسیار محدود است، و این بزرگ‌نمایی که آمریکا به رخ جامعهٔ بین‌المللی می‌کشد، بازی سیاسی‌ای بیش نیست.

در اینجا لازم به یادآوری است که آن گروهِ طالبان که در پاکستان ایجاد شد و در سال ۱۹۹۶ کابل را اشغال کرد و شاهد بودیم که به نام شریعت چه جنایت‌هایی در حق مردم افغانستان کرد، با گروه دیگری از طالبان که در داخل پاکستان بعد از اشغال افغانستان توسط آمریکا ایجاد شد، یکی نیست. خیلی‌ها ادّعا می‌کنند که این دو یکی‌اند، یعنی رهبری واحدی دارند و مشترک عمل می‌کنند. ولی واقعیت چنین نیست. یک تناقض آشکار سیاسی و روانی میان این دو وجود وارد، و هر کدام بر پایهٔ منافع کشوری خود عمل می‌کند.
از سال ۲۰۰۱ تا کنون چندین نسل از رهبران طالبان پاکستانی توسط هواپیماهای بدون سرنشین (پهپاد) آمریکایی نابود شده‌اند. اما جالب است که رهبران شناخته شدهٔ طالبان [رسمی] در افغانستان هیچ صدمه‌ای ندیدند! البته یک مورد استثنا وجود دارد مثل ملّا (مولوی) اختر منصور که از دایرهٔ کنترل آمریکایی‌ها خارج شده و با حاکمیت امروزی ایران تماس برقرار کرده بود. او هنگام بازگشت از ایران توسط هواپیماهای بی‌سرنشین آمریکایی در خاک پاکستان کشته شد. دیدارهای اخیر طالبان قطرنشین که در تهران صورت گرفت مسلماً با اجازهٔ آمریکا و حساب‌شده بود. یگانه کاری که دولت افغانستان می‌توانست در این زمینه بکند، اعتراض بود، که کرد. در تمام ماجراهای مربوط به طالبان پدیدهٔ بسیار جالب و تعجب‌آور این است که رهبر کنونی طالبان افغانستان فردی است به نام آخوندزاده که در قطر یا در دایرهٔ دید آمریکایی‌ها زندگی نمی‌کند، ولی تا کنون یک حرف هم از او دربارهٔ‌ مذاکره‌ با آمریکایی‌ها شنیده نشده است.

آمریکایی‌ها رهبرانی از طالبان را از جاهای گوناگون گرد آوردند و در قطر مستقر کردند. آنها کسانی را از زندان گوانتانامو [در خاک اشغالی کوبا] و کسانی را از بَگرام افغانستان بیرون آوردند و پس از مغزشویی، یک رهبری رسمی از آنها درست کردند.

اما در پاکستان، چندین نسل از رهبران طالبان پاکستان توسط آمریکایی‌ها کشته شده‌اند، در حالی که در افغانستان، یعنی مهد قدرت طالبان، یک نفر هم از رهبرانشان در این بیست سال کشته نشده است (به‌استثنای ملّا محمد اختر منصور در شرایطی که درباره‌اش عرض کردم). یک خانم نویسندهٔ هلندی چندی قبل کتابی را در مورد طالبان افغانستان منتشر کرد که بخش‌هایی از آن در رسانه‌ها هم پخش شد. او می‌نویسد که ملّامحمد عمر، رهبر طالبان [رسمی]، تا روز مرگش در پنج کیلومتری پایگاه آمریکایی‌ها در ولایت اُرزگان افغانستان زندگی می‌کرده است. این نشان می‌دهد که تبانی‌ای بین آنها وجود داشته است.

اعضای طالبانی که در افغانستان می‌جنگند، تحصیل‌کرده نیستند. فقط عده‌ای از آنها مدّت کوتاهی در مدرسه‌های دینی که سطح دید و سواد در آنها خیلی محدود است، درس خوانده‌اند و وارد میدان شده‌اند. اینها احساس مبهم و غریزهٔ نیرومند وطن‌پرستی دارند، ولی نمی‌دانند که رهبرانشان طور دیگری معامله می‌کنند و در خدمت اشغالگران‌اند. همان‌طور که عرض کردم، آمریکا برای توجیه حضورش به جنگ زرگری نیاز دارد. زمانی جورج بوش گفته بود که اگر این تروریست‌ها را در افغانستان از بین نبریم، آنها در جاده‌های نیویورک به ما حمله می‌کنند. خوب این البته توجیهی عوام‌فریبانه و ساده‌لوحانه است. طالبان افغانستان جز به روستاها و شهرهایشان، یا در نهایت به کشورشان افغانستان، به چیز دیگری نمی‌اندیشند. اینها با احساسات دینی فوق‌العاده متعصبانه علیه آمریکایی‌ها می‌جنگند در حالی که بعضی از رهبران رسمی امروزی‌شان افرادی تحصیل‌کرده و از قماش دیگری‌اند و رمز و رازهای معامله‌گری را خوب می‌دانند. برای مثال، فردی داریم که از قرار معلوم در شاخهٔ خلق حزب دموکراتیک خلق افغانستان فعال بوده به نام شیرمحمد عباس استانکزی رئیس هیئت نمایندگی طالبان در مسکو که هم‌کلاس زلمی خلیلزاد و اشرف غنی در دانشگاه آمریکایی بیروت بوده است. شخص دیگری به نام ملّا برادر در پاکستان زندانی بوده است. دولت آمریکا سال گذشته رسماً از پاکستان تقاضا کرد که او را آزاد کند. این شخص بعد از آزاد شدن از پاکستان مستقیماً به قطر رفت و مسئول دفتر قطر شد. شما ببینید که این تبانی‌ها تا کجاها می‌رسد.

شما حتماً به یاد دارید که وقتی طالبان در سال ۱۹۹۶ به شهر مزار شریف آمدند، ۹ دیپلمات ایرانی را کشتند. ایران بیشتر از ۲۰۰٫۰۰۰ نیرو در مرزهای افغانستان مستقر ساخت و گفت ما طالبان را گوشمالی خواهیم داد. آمریکایی‌ها اخطار دادند که اگر ایرانی‌ها دست به اقدامی بزنند، نیروهای آمریکا مواضع ارتش و سپاه ایران را بمباران خواهند کرد. جمهوری اسلامی ایران نیز البته مثل بقیه به منافع خودش می‌اندیشد. آنها می‌دانند که مبارزهٔ توده‌های طالبان با آمریکا جدّی است و به آنها نزدیک شده‌اند. رهبری رسمی طالبان گوش به فرمان آمریکایی‌هاست. ایرانی‌ها در جاهایی تلاش‌هایی کرده‌اند که می‌توانسته نتیجه بدهد. روس‌ها هم همین کار را کردند و امکانات به‌مراتب بیشتری هم دارند. چینی‌ها هم دخیل‌اند. ما مرز مشترکی با چین داریم و بی ثباتی در سین کیانگ [استانی در شمال‌غربی چین و همسایهٔ افغانستان و پاکستان که بخش بزرگی از ساکنان آن، اویغورهای مسلمان‌اند] می‌تواند مایهٔ تشویش چینی‌ها شود. این بازی ماهرانه‌ای است که آمریکا و رقیبانش- روسیه و ایران و چین و تا حدودی پاکستان- با طالبان می‌کنند. آمریکایی‌ها در تلاش‌اند که طالبان را در سطح بالای سیاسی و دیپلماتیک مطرح کنند و به بازی موش و گربه ادامه دهند. به‌نحوی شریک کردن رهبری طالبان در حاکمیت افغانستان چیزی است که اعلام می‌شود. ولی من شخصاً به این باور ندارم. چرا؟ به خاطر اینکه طالبان طعمهٔ جالبی است برای آمریکایی‌ها و این فقط در صورتی که مانند مترسک از آنها استفاده شود. اگر طالبان وجود نمی‌داشت، آمریکا توجیهی برای نگه داشتن پایگاه‌های نظامی‌اش در افغانستان نداشت. در نتیجه، موجودیت طالبان در اپوزیسیون این‌چنینی موهبت بزرگی برای آمریکاست. آمریکا رهبری رسمی طالبان را در اختیار خود دارد، ولی بدنهٔ طالبان آزاد است و به‌راحتی با ایران و روسیه هم معامله می‌کند. دیده‌اید که هر بار مذاکره با آمریکایی‌ها جلو می‌رود و ظاهراً‌ به نقطه‌ای مطلوب نزدیک می‌شود، در اوج شادی رسانه‌ها، اتفاق ناگواری رخ می‌دهد و کار را بر هم می‌زند. می‌بینید که این رهبری رسمی طالبان دست چنان نیرومندی در میان بدنهٔ طالبان ندارد. این بدین معنی است که نمایندگان رسمی طالبان رابطهٔ ضعیفی با توده‌های طالبان دارند و نمایندگان واقعی آنها هم نیستند.

 

سؤال: اخیراً بیش از ۹۰٫۰۰۰ سند توسط سازمان “ویکی لیکس” افشا شد که واشنگتن پُست و روزنامه‌های دیگر برخی از آنها را منتشر کردند. می‌گویند این اسناد نشان می‌دهند که آنچه سخنگویان دولت آمریکا دربارهٔ جنگ آمریکا در افغانستان می‌گفته‌اند، دروغ بوده است. می‌گویند از همان ابتدا طرح درستی برای مبارزه با طالبان وجود نداشته است. فساد بیداد می‌کرد و طالبان از طرف پاکستان و خودِ آمریکا پشتیبانی می‌شد. نظرتان در این باره چیست؟

جواب: من این اسناد را ندیده‌ام. اما اگر بنا بر این باشد که گفته شود آمریکایی‌ها جنگ در افغانستان را درست سازمان‌دهی نکرده‌اند، به نظر من برعکس، خیلی خوب هم برای منافعشان برنامه‌ریزی کردند. ما اگر هدف آمریکایی‌ها برای آمدن به این منطقه را بدانیم، می‌بینیم که آمریکایی‌ها برنامه‌های درازمدّتی داشته‌اند. از زمان وجود اتحاد شوروی  برنامهٔ آمریکایی‌ها رسیدن به آسیای میانه و ایجاد اغتشاش و بی‌نظمی در آنجا بود. البته حالا اوضاع خیلی فرق کرده، اما با این حال، آن دید استراتژیک آمریکایی‌ها دربارهٔ آسیای میانه هنوز هم پابرجاست. آمریکا در افغانستان با دقت همه‌چیز را سنجیده و عمل کرده است. به خاطر اینکه افغانستان خیلی از جنگ خسته بود و همهٔ‌ نیروهایش به تحلیل رفته بود، می‌دانستند که مردم افغانستان در برابر آمریکایی‌ها توان جنگیدن ندارند. چنان‌که می‌دانید، عدهٔ کشته‌شدگان ارتش آمریکا طی بیست سال گذشته، صدها بار کمتر از عدهٔ کشته‌شدگان مردم افغانستان است. آمریکایی‌ها با توجه به فضای فوق‌العاده مساعدی که در روسیه بعد از فروپاشی اتحاد شوروی به وجود آمده بود، توانستند تمام برنامه‌های خود را در مورد افغانستان بسنجند و اجرا کنند. به نظر من، افغانستان تا مدّت‌های طولانی اهمیت استراتژیکی در برنامه‌های آمریکا خواهد داشت. یکی از ژنرال‌های مشهور آمریکایی دو سه سال قبل گفت که ما به آنجا نرفته‌ایم که به این زودی‌ها بیرون بیاییم. ما لااقل ۵۰ سال دیگر در افغانستان خواهیم بود.

این تا زمانی است که جنبش نیرومندی در افغانستان برای مخالفت با اشغال بَرپا شود. اگر این وضعیت مقابله با آمریکا که کشورهای بزرگ و نیرومندی مثل روسیه و چین و تا حدودی ایران رقم می‌زنند همچنان پایدار بماند، چنین جنبشی در افغانستان پا خواهد گرفت و نیرومند خواهد شد و بالاخره شعار پایان دادن به اشغال را هم مطرح خواهد کرد.

پاکستان که در شرایط جنگ سرد، متحد استراتژیک واشنگتن در منطقه بود، دیگر آن تأثیر را ندارد. قبلاً از پاکستان برضد شوروی و علیه حزب دموکراتیک خلق افغانستان استفاده می‌شد. اما در شرایط کنونی، طالبان پاکستان به چه درد آمریکایی‌ها می‌خورد، جز اینکه باعث دردسر آنها بشود. باید به اجمال عرض کنم که پاکستان جامعه‌ای است تا مغز استخوان متعصب دینی. شما هیچ کشور اسلامی دیگری را پیدا نمی‌کنید که مردمش مانند مردم پاکستان با چنین تعصبی پایبند دین باشند. در پاکستان، دولت، ارتش، مردم، نهادهای اجتماعی همه عمیقاً و با تعصّب مسلمان‌اند. اما در افغانستان چنین نیست. در ایران هم به نظر من چنین نیست.

در چنین شرایطی، این کشوری که سر تا پایش تعصب اسلامی دارد، چطور می‌تواند نسبت به یکی از معضل‌های حادّ جهان اسلام، یعنی مسئلهٔ فلسطینیان و دولت اسرائیل بی‌اعتنا بماند؟ آنها به طور قطع می‌دانند که در درازمدّت پاکستان می‌تواند دردسری برای اسرائیل باشد. از اینجاست که آمریکایی‌ها از بعد از فروپاشی اتحاد شوروی، به طور خزنده در داخل پاکستان طوری عمل می‌کنند که تشنّج در داخل جامعهٔ پاکستان تشدید شود. در ضمیر ما ظلم و جوری که پاکستان در حق خلق ما کرد پاک نمی‌شود، اما بالاخره، این خلق پاکستان نیست که این کار را کرده است، زمامداران پاکستان که بیشتر وابسته به انگلستان و آمریکا بوده‌اند این کارها را کرده‌اند. به نظر من، در پیشانی هیچ پاکستانی نوشته نیست که دشمن افغانستان باشد. من با این حکم که همهٔ پاکستانی‌ها را بد بدانیم موافق نیستم. متأسفانه چنین روحیه‌ای در افغانستان به‌طور وسیعی دیده می‌شود. خُب پاکستانی‌هایی که این‌قدر تعصب دارند، با در دست داشتن سلاح هسته‌یی، و با پیشرفت‌هایی که در زمینهٔ موشک‌های دوربُرد دارند، مسلماً‌ از دید آمریکایی‌ها در آینده خطر بسیار مهلکی برای اسرائیلی‌ها هستند. پاکستان بعد از فروپاشی اتحاد شوروی، آن طور که قبلاً مورد توجه و دریافت‌کنندهٔ کمک‌های فراوان مالی آمریکایی بود، دیگر نیست. زمامداران پاکستان این را خوب درک کرده‌اند. آمریکایی‌ها هم که در این کارها اُستادند ، این را بهتر از همه می‌دانند.

 

سؤال: تنش میان جمهوری اسلامی ایران و آمریکا در این مدّت زیاد بوده است. آمریکا سیاست‌های خصمانه‌ای را در منطقه اعمال کرده و در مورد جمهوری اسلامی ایران هم می‌بینیم که دولت ترامپ سیاست تند و شدیدی را شروع کرده، و بارها به خطر درگیری جنگ بین جمهوری اسلامی ایران و آمریکا نزدیک شده‌ایم. با توجه به تجربه‌های زیاد و ارزنده‌ای که در چند دهه جنگ و دخالت و حضور آمریکا در افغانستان داشته‌اید، خطر یک درگیری تازه در منطقه و پیامدهای آن را چطور می‌بینید و توصیه‌تان به ایرانی‌ها چیست؟

جواب: آمریکا فقط با ایران مقابله ندارد. با همه دارد. شما می‌بینید که اروپا را هم راحت نمی‌گذارد. با چین که عملاً در حال جنگ است. با روسیه که خیلی خشن برخورد می‌کند. ایران هم در چنین وضعیت جهانی‌ای قرار گرفته است. سیاست‌های ایران هم سیاست‌های تندی بوده است. آمریکایی‌ها خواسته‌اند با روی کار آوردن ترامپ مانع ادامهٔ برخی تغییر‌هایی شوند که در دوران اوباما در فضا و توازن سیاسی معیّن این منطقه ایجاد شده بود. من معتقدم آمریکایی‌ها نمی‌توانند با ایران وارد جنگ شوند. آمریکایی‌ها همان‌طور که در دوران اتحاد شوروی کمربند هسته‌یی ایجاد کرده بودند، الآن هم با آوردن نیروهایشان در منطقه به دور ایران چنین کمربندی را ایجاد کرده‌اند. ولی این کمربند مانند سابق عمل نمی‌کند. حتّی ممکن است عکس آن عمل کند.

اکنون پیرامون ایران در خلیج فارس، پاکستان، و این طرف افغانستان، به‌جز بخش کوچکی در شمال در نزدیکی دریای خزر، یک مرز آرام وجود ندارد. همه‌جا آمریکایی‌ها هستند. تمام مرزهای ایران زیر فشار پایگاه‌های آمریکایی قرار دارد. حاکمان ایران اعلام کرده‌اند که از هر کجا مورد حمله قرار بگیرند، آنجا را مورد حمله قرار می‌دهند و انتقام می‌گیرند. در نقشه‌ای که بُرد موشک‌های ایرانی را نشان می‌دهد، پایگاه‌های بزرگ آمریکا در افغانستان نیز در تیررس این موشک‌ها قراردارد. من فکر نمی‌کنم آمریکایی‌ها بتوانند جنگی را در برابر ایران به راه بیندازند. ایران هم با سیاست‌های تندروانهٔ خود آمریکایی‌ها را بینهایت هار کرده است. فشار تحریم‌های سنگین آمریکا بر شانه‌های مردم ایران وحشتناک است. آنها دنبال آنند که ایران را فروبپاشند. ولی باید دید تا چه حد موفق خواهند شد. آمریکا نیروهای خود را در تیررس نه‌فقط ایران، بلکه در تیررس دیگران نیز قرار داده است در مقابلهٔ بین ایران و آمریکا فقط این دو کشور نیست که درگیرند. عده‌ای در دورتر و عده‌ای هم بسیار نزدیک، خودشان را درگیر می‌دانند. کشورهایی مثل آذربایجان ممکن است خود را برای مدّتی تحت فشار نبینند، اما کشورهای دیگری مثل تاجیکستان و ازبکستان در طرح‌های استراتژیک آمریکا قرار دارند و به این مسائل آگاه‌اند. در تاجیکستان آمادگی وسیعی در برابر مداخلهٔ آمریکا از طریق داعش به چشم می‌خورد. در مانورهای نظامی‌ای که سازمان پیمان امنیت جمعی [تأسیس ۱۳۷۱، متشکل از روسیه، تاجیکستان، بلاروس، ارمنستان، قزاقستان، قرقیزستان] در نزدیکی مرز افغانستان برپا کرد، حتی موشک‌های [بالیستیک روسی] اسکندر مورد آزمایش قرار گرفت و هواپیماهای سنگین حامل سلاح‌های استراتژیک به پرواز درآمدند.

آمریکایی‌ها خود را درگیر معضل‌های زیادی کرده‌اند. وقتی در سال ۲۰۰۱ وارد افغانستان شدند، خیالشان راحت بود. روسیه‌ای نبود که مخالفت کند؛ ایران هم در حدّی نبود که حرفش را با صدای بلند مطرح کند. ولی امروزه در مجموع وضع به‌کلی تغییر کرده است. آمریکا کشورهای زیادی را در منطقهٔ‌ ما دشمن بالفعل خود کرده است. حتماً از حوادثی که در ازبکستان رخ داد و آمریکایی‌ها القاعده و نوعی طالبان را در برابر دولت مرکزی به راه انداختند خبر دارید. دیدید که نتیجه‌اش چه بود. دولت کریم‌اف با قاطعیت برخورد کرد و سرکوب سراسری بنیادگراها را سازمان داد و پایگاه آمریکایی را تعطیل کرد. در قرقیزستان هم پایگاه‌ آمریکایی را برچیدند. تاجیکستان در خط مقدم ضدآمریکایی قرار دارد. حالا باید دید در آذربایجان چه می‌شود که در آن حلقهٔ مقاومت علیه آمریکایی‌ها خیلی ضعیف است.

من معتقدم که با توجه به اوضاع منطقه، آمریکایی‌ها خواهان این نخواهند بود که با حملهٔ مستقیم به ایران، جنگ را هم در افغانستان، هم در قطر، هم در کویت، هم در امارات، هم در عربستان سعودی، و جاهای دیگر مشتعل کنند. آمریکا مثل شعبده‌بازی است که مار را از صندوقش در می‌آورد، اما مار ممکن است خودش را بزند. از این نیروهایی که به منطقه آورده، نمی‌تواند همان ثمری را توقع داشته باشد که بیست سال پیش به بار آمد. امیدوار هستم که جنگی در منطقهٔ ما صورت نگیرد. یکی از قربانیان اصلی هر جنگی در منطقهٔ ما افغانستان خواهد بود، چون بزرگ‌ترین پایگاه نظامی آمریکا در افغانستان در کوه‌های بلند پامیر است. رادارهای قدرتمند آمریکایی در آنجا مستقر شده است. آنها چنین چیزی را به‌سادگی از دست نمی‌دهند. در نتیجه، هر گونه جنگی صورت بگیرد، پای افغانستان متأسفانه به میان کشیده می‌شود. آوردن داعشی‌ها از سوریه به افغانستان کاری است که از نگاه هیچ‌کس پنهان نمانده است. روس‌ها در این مورد با قاطعیت واکنش نشان دادند. داعش در مرزهای تاجیکستان با پشت‌گرمی آمریکایی‌ها مشغول مستحکم کردن مواضع خود است تا به‌موقع اقدام کند. در صورت دست زدن به چنین اقدامی، پیمان جمعی بین روسیه و کشورهای آسیای میانه و چین مستقیماً درگیر خواهد شد. جنگ وحشتناکی در مرزهای افغانستان و تاجیکستان در خواهد گرفت.

آمریکا در منطقهٔ ما محدودیت‌هایی نیز دارد، وگرنه بعد از بیست و چند موشکی که [توسط ایران] به پایگاه آمریکایی [در عراق] زده شد، آمریکا با این نیروی جهنمی‌ای که در منطقه متمرکز ساخته‌ است، ایران را به تلّی از خاکستر بدل می‌کرد. به نظر می‌رسد که محاسبهٔ سران ایران در این مورد دقیق بوده و آمریکایی‌ها نمی‌توانند آن طور که ادّعا دارند با دستِ باز عمل کنند. شما می‌بینید که گزافه‌گویی‌های ترامپ و دیگر جنگ‌طلبان آمریکایی مدّتی است کم شده است. البته من در مقامی نیستم که توصیه‌ای برای کسی داشته باشم. اعتقادها و باورهای من در مسائل منطقه‌یی از جان مطلب صلح و آزادی خلق‌ها در تعیین سرنوشت خودشان منشأ دارد که به‌ویژه پس از فروپاشی اتحاد شوروی که دژ استوار دفاع از ارادهٔ‌ آزاد خلق‌ها بود، اکنون توسط کشورهای بزرگ سرمایه‌داری و به‌ویژه آمریکا به‌شدّت مورد تهدید قرار گرفته است.

 

سؤال: بسیار سپاسگزارم برای وقتی که در اختیار ما گذاشتید و دیدگاه‌های خودتان را با ما در میان گذاشتید. اگر صحبت دیگری در انتها دارید بفرمایید.

جواب: از شما سپاسگزارم که این فرصت را به من دادید تا حرف‌های دل خود را به خوانندگان محترم نامهٔ مردم برسانم. نامهٔ مردم برای انقلابی‌های افغانستان نامی شناخته‌شده و شایستهٔ احترام زیاد است. من خودم رابطهٔ عاطفی پُرشوری با نامهٔ مردم و مجلهٔ دنیا داشته‌ام. با عده‌ای از نویسندگان این دو نشریهٔ پرسابقه و پراعتبار دیدار و دوستی داشته‌ام و دارم. زمانی هم مُبلّغ و پخش‌کنندهٔ نشریه‌های توده‌ای بوده‌ام که بخشی از بهترین خاطرات دوران جوانی‌ام است. در واقع، اوّلین نسل انقلابی‌های دادخواه معاصر در افغانستان، اوّلین‌ گام‌هایشان در راه مبارزه به خاطر عدالت اجتماعی و سوسیالیسم را به پیروی از اندیشه‌هایی گذاشته‌اند که به طور عمده از نشریه‌های حزب تودهٔ ایران آموخته بودند. ما انقلابی‌های افغانستان خود را از این نظر فوق‌العاده وامدار و مدیون خدمات بزرگ تاریخی حزب تودهٔ ایران می‌دانیم. برای شما و همهٔ خوانندگان این رسانهٔ پُراعتبار تاریخی سلامتی و سعادت فراوان آرزو دارم.

 

به نقل از «نامهٔ مردم»، شمارۀ ۱۰۹۷، ۲۸ بهمن ۱۳۹۸

 

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا