مسایل سیاسی روز

به انگیزه درگذشت اِدمان آیوازیان: «رنگ های سرزمین مادری ام»

پس از سی و هفت سال دوری و مهاجرت، در آستانه هشتاد سالگی، به زادگاهش تهران و سرزمین مادریش بازگشت. هنردوستان وهنرمندانِ سراسرِ جهان او را به پاسِ نگاره‌ها (نقاشی‌ها) و سازه­های معماریش خوب می­شناختند. نقاشی­هایش ده­ها بار در شهرهای گوناگون جهان به نمایش در آمده و ستایش همگان را برانگیخته بودند. اما آرزویش این بود که نگاره­هایش، توانایی­هایش و اندیشه‌های بلندش را با مردم میهن و زادبومش تقسیم کند. او همواره به یاد ایران و زادگاهش زیست. می­گفت: “همیشه در این سال‌ها که از ایران دور بوده‌ام، با خواب و خیال گذشته زندگی کرده­ام.”

 نخستین نمایش‌گاه نقاشی‌­اش را درآبان ۱۳۸۹خورشیدی درتهران و درگالری­های الاهیه و پاسارگادِ مجموعه‌ی خانه‌ی هنر برگزار کرد. او در این نمایش‌گاه‌ها، نقاشی­های انتزاعی و آبستره­اش را “رباعیات” و آب­رنگ­هایش را از طبیعتِ شهری و روستایی ایران “نقشِ خاطره” نام نهاد. تنها دقیقه­هایی پس از بازگشایی درهای سالنِ نمایش‌گاهش در تهران لازم بود تا همگیِ نگاره‌هایش به فروش برسند. پس از آن نیز، در سفرهای خود به ایران، نمایش‌گاه­هایی دیگر را، مانند نمایش‌گاه “نقاشی‌های رنگ‌های سرزمین مادری‌ام” در شهریور۱۳۹۵ در گالری فرهنگ­سَرای نیاوران برپا کرد.

واپسین‌بار، نقاشی­هایش در آبان ۱۳۹۷ در باشگاه آرارات تهران در برابر دید همگان قرار گرفتند.

سوژه­­های طراحی‌ها و نقاشی‌های نخستین‌ او چشم­اندازهایی از طبیعت و زندگیِ جاری در بازارها و روستاهای اطراف تهران بودند. چندان شیفته‌ی روستاهای ارمنی و هنرهای دستی روستاییانِ محلی بود که به ویژه در دهکده ارمنی‌ نشینِ نَماگردِ اصفهان، تابلوهای بی‌شمار آفرید. محیط و فضای دهکده‌ی نماگرد بر کارهای او تاثیری بی­بدیل بر جای گذاشتند. در آن‌جا بود که برداشت­ها، رنگ­ها و سوژه­هایی ژرف و انسانی را از محیط و جریانِ سیالِ زندگی مردم ساده برگرفت؛ کاری که در آینده، به دست­مایه و پایه­هایی محکم برای نقاشی­های مدرن و ایده­های بکر و دست­نخورده­اش تبدیل شدند.

در سال­های۱۹۵۰ تا ۱۹۹۵میلادی، در کنار کارهای مهم معماری و نقاشی­های دیواریش که در شهرهای گوناگونِ جهان آفرید، نزدیک به بیست نمایش‌گاهِ نقاشی­ نیز در تهران، ونیز، لندن، اتحاد شوروی، ایروان، بوستون و یالتا (نمایشِ فرهنگیِ “روزهای آیوازوفسکی در کریمه”) برگزار کرد.

وی در بیانِ سبکِ نقاشیِ خود درگفت و گویی خاطرنشان ساخته است: “… همیشه یک‌جور دل‌بستگی نسبت به سنت‌ها در من وجود داشت و حتا در دوره‌هایی که مدرن هم کار می‌کردم، ردپایی از سنت‌ها در کارهایم به چشم می‌خورد. بر این باور بوده‌ام که اگر از سنت‌های گذشته در نقاشی‌هایم جدا شوم، مثل این است که شناسنامه‌ام را گم کرده‌ام. …  نه‌ تنها نیما یوشیج، که هوشنگ ابتهاج (سایه) هم از این ویژگی برخوردار بود[ند]. طبعا اگر [سایه] آن پشتوانه را نداشت، نمی‌توانست به غزل­سُرایی به سبک و سیاق خود دست پیدا کند.”

درون­مایه نقاشی­های او با زندگی و تاریخ ارامنه گره خورده­اند. مجموعه­ای از نقاشی­هایش در پیوند باجنایتِ بزرگ و نسل‌کشیِ ارامنه در سال­های۱۹۱۵ تا ۱۹۱۷ از سوی امپراتوری عثمانی است. از دیگر کارهای او در این پهنه می­توان از پُرتره­های کومیتاس (کشیش، موسیقی دان و از برجسته ترین آهنگ­سازان ارمنی)، آرام خاچاطوریان (آهنگ‌سازبزرگ ارمنی)، و نیز به نقاشی­های کتابِ یادنامه هوهانس تومانیان (شاعر برجسته ارمنی) که دربرگیرنده برگردانِ سُروده­های تومانیان به فارسی است، نام بُرد.

یکی از زیباترین نقاشی‌های او نقاشی دیواری بزرگِ رنگ روغن در خانه توماس توماسیان (بنای تاریخی در تهران  که جزو اثرهای ملی است. ولی شوربختانه هم اکنون در حال ویرانیست) است که در آن پرده­ای از داستان حماسی داوید ساسونی (از پهلوانان میهنی ارمنستان که برای دفاع از ارمنستان در برابر یورش اعراب تازی مقاومتی حماسی کرد.) را بازآفرینی کرده است.

او اندیشه­هایش را با کاربُردِ رنگ­هایی تاثیرگذار، و نیز از آمیزه‌ی رنگ­های تند و جسورانه و تعاملی مرموزگونه در میانِ نور و سایه، بیان می­کرد. هنرِ خوش­بین، امیدوارکننده و تأییدکننده زندگی او ازدور دست­ها، از زاد­بومش و از درونِ پیکار و حماسه­آفرینی­های مردم در گذرگاه­های  تاریخی سرچشمه می­گیرد.

سخن از ادمان (ادیک) آيوازيان نقاش و معمار شناخته شده در سراسر جهان است. وی که دوستان‌اش او را ادیک می­خواندند، هنرمندی متعهد، انسانی نیک­نفس با ديدگاهی انسانی و انسان­دوستانه بود که درروز ششم فروردین ۱۳۹۹ بر اثر بیماری کرونا در بیمارستانی در لندن درگذشت. 

ادیک در سال ۱۳۱۰ خورشیدی در خانواده‌ای ارمنی‌تبار در تهران زاده شد. ازکودکی عاشق نقاشی بود. سیزده‌سالی بیش نداشت که به طراحی روی آورد ودر۱۶ سالگی، برنده جایزه نخست مسابقات جهانیِ هنری جوانان تهران شد. نُه سال پس از آن نیز، جایزه فرهنگ و هنرِ دوسالانه تهران را از آن خود کرد. او درسال ۱۳۵۲ خورشیدی برای ادامه آموزش به خارج از کشور رفت و از جمله درانگلیس در کالجِ سِر­جانِ لندن تحصیل کرد.

ادیک در جواني به اردوگاه و صف روشن‌فكران وآزادی‌خواهان عليه بی‌داد و ستم پيوست. او پیوندی دور و دراز ودوستیِ ژرف وعاطفی با رفیق دکتر محمد زهری شاعر توده‌ای و هوشنگ ابتهاج (ه.ا. سایه)، شاعرِ بزرگ ایران داشت. ادیک هم‌چنین از دوستان نزدیک رفیق گاگیگ آوانسیان بود که در سال۱۳۶۴ در زیر شکنجه، در دخمه‌های رژیم ولایت فقیه جان باخت. او هنوز هم پس از گذشت سال‌ها، هنگامی که از گاگیگ سخن می‌گفت، چشمانش نم‌ناک می‌شد. ادیک شیفته رفتار و منش گاگیک بود و او را به مثابه “انسانی كم‌نظير و بي‌همتا به معني واقعي كلمه” می‌دانست.

ادیک یک بار پس از شبِ شعر شاعرِ بزرگ و مردمی ایران ه. الف. سایه در لندن از گاگیگ آوانسیان سخن گفت: ” گاگیک پس از انقلاب، تمام وقت خود را در راه آرمان‌هاي انساني و حزبي خود گذاشته بود و در آن شرايط دشوار، از كسي كمكي دريافت نمي‌كرد. از همین رو، من براي اين‌ كه به او برنخورد، از او تقاضاي هم‌كاري در كارهاي ساختماني کردم، به شرط اين‌ كه حقوق‌اش را دريافت كند… و او عليرغمِ مسئولیت­های حزبي و تلاش‌اش در راه  پيش‌بُردِ اهدافِ حزب، این کار را پذيرفت …پروژه نقاشي‌هاي ساختماني را با اطمينان خاطر به گاگيك عزيز و بلند همتِ دوست داشتني با خُلق و خوي و منش عالي انساني، سپردم”. واگویه این خاطره با سرازير شدنِ اشك­هاي ادیک هم‌راه بود. وی در همان شب، طرحِ پُرتره‌ی سایه را ريخت، آن‌را استادانه به پايان بُرد و سپس به سایه پیش‌کِش کرد.

به جاست اشاره شود که هم میهنان ارمنی از آن زمان که در ایران زندگی می­کنند، تاثیری به سزا در جنبش­های آزادیخواهانه و نیز در بالندگی فرهنگ پیشروی ایران در پهنه­های گوناگون چون تیاتر، سینما، موسیقی، آواز، نقاشی و همچنین در گستره‌های علمی از خود بر جای گذاشته‌اند. حزب توده ایران به خود می­بالد که در این سال‌ها گروهی از بهترین یاران و اعضای حزب را ارمنیان آزادی‌خواه وپیکارجوی ایران تشکیل داده‌اند. برای نمونه می­توان از رفقا آرداشس آوانسیان از اعضای حزب کمونیست ایران و از نخستین هم‌راهان حزب توده ایران و قهرمانانی جان­باخته مانند آرسن آوانسیان، وارطان سالاخانیان، گاگیک آوانسیان و نیز از رفیق لرتا هایراپتان، نخستین بازیگر زن تآتر ایران نام بُرد.

در دفترِ یکی از نمایش‌گاه­های ادیک در لندن، این نوشته به چشم می‌آید:

“در بوم­های آیوازیان کسی پیچیدگی معنوی، ناامیدی یا اثری از بحران نمی‌بیند … شما تحت تأثیر شادیِ نقاشی‌های او قرار می‌گیرید که در روح ما، آرزوی شیرینی برای شرق، طبیعت و دوران گذشته، لیکن نه دوره باستان، را بیدار می‌کند.”

نام و یادش گرامی باد!* 

*(برای نگارش این یادواره، از کتاب “ایران ـ ارمنستان، پل­های طلاییِ ـ نقاشانِ ارمنیِ ایران در قرن بیستم” بهره بُرده شده است.)

  به نقل از ضمیمهٔ‌ فرهنگی «نامهٔ مردم»، شمارۀ ۲، ۲۵ فروردین ۱۳۹۹

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا