به مناسبت ۱۵۰مین سالگرد تولد لنین: اندیشههای این انقلابی بزرگ چه درسهایی برای امروز ما میتواند داشته باشد؟
نوشتهٔ پروفسور جاناتان وایت
۱۵۰ سال از تولد لنین میگذرد که شاید بتوان او را بزرگترین شخصیت در برجستهترین رخداد تاریخ معاصر بشر [انقلاب اکتبر روسیه] دانست. چرا چنین میگوییم؟ مارکسیستها تاریخ را صرفاً به صورت مجموعهای از مردان بزرگ نمیبینند، بلکه آن را تاریخ مبارزات طبقاتی میدانند که از درون تضادهای توسعهٔ نیروها و مناسبات تولید پدید میآید. پس از چه لحاظ است که بزرگی و عظمت لنین را تجلیل میکنیم؟
از نگاه مارکسیستها، بزرگی و عظمت انسانها، و در واقع طبقات، در میزان توانایی آنها در تحلیل و درک نیروهای مؤثر در لحظهٔ تاریخی حیات آنها، در شناخت توان و محدودیتهای آنها، و سپس استفاده از این توانایی در عمل خودآگاهانهای است که رشد بیشتر نیروهای مترقی را- که مستقل از ارادهٔ آنها عمل میکنند- امکانپذیر میکند.
بزرگی و عظمت لنین در توانایی او در برداشت عمیقش از مارکسیسم و شناخت گرایشها و جنبشهای موجود در زمان خودش، و کاربرد این دانش در عمل انقلابی بود به طوری که در لحظههای حسّاس برای تودهٔ مردم قابلدرک بود و به آنها این امکان و توان را میداد که گام بزرگی به جلو بردارند که تاریخِ آنها را شکل داد و حالِ حاضر متلاطم ما را نیز همچنان شکل میدهد.
آگاهی سیاسی لنین در زمانی و در دنیایی شکل گرفت و قوام یافت که انحصارهای بزرگ سرمایهداری در حال ادغام با قدرت دولتی بودند تا بازار جهانی سرمایهداری ناموزونی را شکل دهند که بحرانهای جهانی عظیمی را به وجود میآورد و جنگهای امپریالیستی به راه میاندازد. این روند در عین حال به تجمع جمعیتهای عظیمی از زحمتکشان در قالب نیروی کار اجتماعی منجر شد که به نوبهٔ خود، جنبشهای کارگری و حزبهای سوسیالیستی را، با آرمانِ ساختن دنیایی بهتر، به وجود آورد.
فراموش نکنیم که در زمان حیات لنین چند نفر بودند که خودشان را کمابیش مارکسیست میدانستند؟ لنین خودش جزو عدهٔ نسبتاً اندکی بود که میدیدند که توسعهٔ شیوهٔ تولید سرمایهداری به نقطهای رسیده است که خیزشهای انقلابی در سراسر دنیای سرمایهداری را حتمی و نزدیک کرده است. از دید لنین و هواداران او، پاسخ دادن به پرسشهای حیاتی در زمینهٔ استراتژی و تاکتیک انقلابی توسط مارکسیستها ضرورت مبرم آن لحظهٔ تاریخی بود و نمیبایست آن را به زمانی دور، به آیندهٔ تاریخ بشر، موکول کرد. بزرگی و عظمت لنین در اساس در این واقعیت نهفته است که نظریههای او، که به صورت اندیشههای کاربردی او در خدمت جنبشهای تودههای عظیم مردم در سال ۱۹۱۷ درآمد و بیان شد، نقش رهبریکننده برای تودهها در لحظههای مهم داشت، و آنها را قادر ساخت که جنبش انقلابی عظیمی را در جامعه شکل دهند و به پیش برند.
نظریههای لنین و رهبری او این امکان را به او داد که ضعف سرمایهداری روسیه در درون توسعهٔ ناموزون سرمایهداری جهان را بهخوبی متوجه شود و این امکان را شناسایی کند که آن ضعف میتواند تعیینکنندهٔ وقایع در جایی دیگر باشد. در عین حال، در نوشتههای لنین همیشه بر این امر تأکید شده است که شکلهای جنینی شیوهٔ تولید سوسیالیستی در خودِ نظام سرمایهداری نطفه میبندد. در فرایندهایی مانند: ایجاد مؤسسات عظیمی که در آنها هزاران کارگر در مکان و زمان معیّنی [برای تولید] گرد آمده و سازمان داده میشوند، افزایش نقش دولت در بازتولید نظم سرمایهداری، و ایجاد شکلهای نوین ارتباطات و زیرساختهای اجتماعی توسط دولت، لنین آیندهای را میدید که از درون حال بیرون میآید. او در سال ۱۹۱۷ این عبارت ماندگار را نوشت: “سوسیالیسم اکنون از همهٔ دریچههای سرمایهداری نوین به ما خیره شده است.” البته میدانیم که لنین نظریهٔ مارکسیستی دولت را تکمیل کرد و در جایگاه خودش در قلب اندیشه و عمل انقلابی قرار داد. او ماهیت انقلاب را انتقال قدرت از یک طبقه به طبقهٔ دیگر میدانست. دولتها بهخودیخود و بدون در دست گرفتن دستگاه حکومتی و استفاده از آن علیه مقاومت طبقهٔ سرمایهدار، بدون استفاده از این قدرت به منظور سلب مالکیت کردن از سلب مالکیت کنندگان، و مهم اینکه، بدونِ از قید و بند رها کردنِ مناسبات و نیروهای تولید سوسیالیستیِ رشد یافته در درون سرمایهداری، نمیتوانند سوسیالیسم را برقرار کنند. با ماشین دولتی سرمایهداری نمیتوان سوسیالیسم را برقرار کرد. مرحلهٔ انتقالی انقلاب باید شکل سیاسی معیّنی داشته باشد: دیکتاتوری پرولتاریا [دیکتاتوری از ریشهٔ دیکته کردن]؛ یعنی مرحلهای که در آن طبقهٔ کارگر خود را در موقعیتی قرار میدهد که سمتوسو و آهنگ تغییر را دیکته میکند، و آزاد کردن و ساختنِ عناصر شیوهٔ تولید نوین را آغاز میکند. در این شکل سیاسی است که روندِ در هم شکستن دستگاه حکومتی بورژوایی، دموکراتیک کردن اجزای سازندهٔ آن و قرار دادن آنها در خدمت ارادهٔ مردم، و ساختن دولتی نوین آغاز میشود، دولتی که در روند تحوّل آیندهٔ خود [علّت وجودی خود را به طور کامل از دست میدهد و] دیگر دولت [به معنایی که اکنون تعریف میکنیم] نخواهد بود. بینش نظری لنین قابل تبدیل به عمل بود. او با این بینش و موضع توانست تودهها را به حزب بلشویک جلب کند، و ضمنِ شناخت و بیان خواستهای جنبشهای خودانگیختهٔ انبوه مردم روس- کارگران و دهقانان- در سال ۱۹۱۷، توانست استراتژی بلشویکها را مناسب با لحظه تدوین و هدایت کند. خیزش انقلابی در کشورهای اروپایی، که انقلاب روسیه نیز بخشی از آن بود، ضعیفتر از آن بود که لنین امید داشت، و به همین دلیل در آلمان، مجارستان، و ایتالیا به عقب رانده شد. با همهٔ اینها، انقلاب روسیه زنده ماند. دیکتاتوری پرولتاریا [در روسیهٔ انقلابی] از طبقهٔ سرمایهدار سلب مالکیت کرد و مناسبات سوسیالیستی تولید را برقرار کرد.
در نتیجه، نیروهای تولیدی عظیمی رها شدند که توانستند کامیابیهای خارقالعادهای به دست آورند، و بسیج نیروها [طی جنگ جهانی دوّم] شکست دادن فاشیسم جهانی در سال ۱۹۴۵ را امکانپذیر کرد. وضعیت برابری اجتماعی بهبود چشمگیری یافت، و در زمینههای سوادآموزی، خدمات بهداشتی و درمانی، و دانش و فن پیشرفتهای بزرگی به دست آمد. پس از جنگ جهانی دوّم، مناسبات تولید سوسیالیستی به کشورهای دیگر در شکل دموکراسیهای مردمی گسترش یافت. بر اثر این دگرگونیها، حتّی در درون کشورهای امپریالیستی که سرمایهداری انحصاری دولتی حاکم بود، نیروهای طبقهٔ کارگر با هدایت نیروهای سوسیالیستیِ الهامگرفته از انقلاب اکتبر روسیه توانستند با مبارزات خود، از طبقهٔ حاکمِ نگران و بیمناک این کشورها، امتیازهایی برای مردم بگیرند.
در اهمیت تاریخی لنین و آثار او تردیدی نیست. ولی حتّی امروزه نیز، پس از عقبنشینی نیروهای سوسیالیستی جهان [پس از فروپاشی شوروی و دولتهای سوسیالیستی اروپای شرقی]، سرمشق لنین و تا حدّ زیادی نظریههای او، همچنان اهمیت فراوانی برای همهٔ ما دارد. ما در دنیایی زندگی میکنیم که انحصارها و شرکتهای چندملیتی همچنان از قدرت حاکم به منظور تقسیم کردن جهان بین خودشان و به خدمت گرفتن آن برای تخریب سطح زندگی ملّتهای خودشان استفاده میکنند. سرمایهداری نظام و شیوهٔ تولیدی پوسیده و تهدیدی برای هستیِ مردم جهان است. از لحاظ اقتصادی، نظامی راکد و در معرض همیشگی شوکهای مالی است که آن را به سوی رکود میراند و میلیونها تن را به فقر و گرسنگی میکشاند. سرمایهداری نه میتواند نابودی زیستمحیطی را مهار کند و نه میتواند واکنش مناسبی نسبت به همهگیری جهانی کنونی نشان دهد که اقتصادهای شکننده و ضعیف را در هم میشکند و زیرساختهای اجتماعی را تهدید به فروپاشی میکند. نظام سرمایهداری همچنان به تولید اجتماعی و تولید طبقهٔ کارگر و زحمتکشان ادامه میدهد که اکنون بسیار بزرگتر از قبل است. اگرچه سرمایهٔ مالی و کشاورزی سرمایهدارانه باعث نابودی دهقانان شده است، ولی این زحمتکشان هنوز بخش بزرگی از جمعیت کشورهای جهان سوّم را تشکیل میدهند. در برابر همهٔ کاستیها و ناکامیهای سوسیالیسم واقعاً موجود، هیچ راه بدیل دیگری به سوی سوسیالیسم کشف نشده است که بتواند جایگزینِ نیاز به نوعی دموکراتیکتر شدن حاکمیتِ مسلّطِ پرولتاریا بشود: برخیها کنترل و شکل اعمالِ قدرت دولتی در کل خودش را مطرح میکنند.
مارکسیسم، شامل میراث تاریخی عظیم زندگی و آثار لنین، تا زمانی که سرمایهداری وجود دارد، موضوعیت خواهد داشت. ما باید این میراث غنی را بیاموزیم و درک کنیم و آن را در دورهٔ هولناک کنونی خودمان به کار بندیم.
به نقل از «نامهٔ مردم»، شمارۀ ۱۱۰۲، ۸ اردیبهشت ۱۳۹۹