چراییِ تداوم توطئههای امپریالیسم و دستگاههای امنیتی رژیم ولایت فقیه علیه حزب تودهٔ ایران
با فرا رسیدن اردیبهشت ۱۳۹۹، سی و هفت سال از یورش دوّم دستگاههای امنیتی جمهوری اسلامی ایران به حزب تودهٔ ایران و غیرقانونی اعلام کردن حزب ما گذشت. بدین مناسبت، در ماههای اخیر مطالب بسیاری در رسانههای متعدد، از بیبیسی بریتانیا و روزنامهٔ شرق در ایران گرفته تا همشهری آنلاین، انتخاب، روزنامه جوان، و دفتر تبلیغات خامنهای، و همچنین مطالبی در فضای مجازی، دربارهٔ حزب ما منتشر شده است که قابل تأمل است.
در سی و هفت سال گذشته، دستگاههای امنیتی-تبلیغاتی جمهوری اسلامی با همکاری سرویسهای امنیتی امپریالیستی دمی از حملهٔ تبلیغاتی، دروغپراکنی، و توطئه برای ضربه زدن به حزب تودهٔ ایران دست برنداشتهاند و حزب ما را همچنان از دشمنان جدّی و اصلی خود میدانند. ادامهٔ حیات و فعالیت حزب ما بهرغم تلاش حکومت اسلامی در از هم پاشاندن آن، و نفوذ اندیشهها و راهکارهای انقلابی و واقعبینانهٔ حزب ما در درون جامعه و هراس حکومت جمهوری اسلامی و امپریالیسم از این امر را باید از علّتهای اصلی ادامهٔ دشمنی و توطئه آنها بر ضد حزب ما دانست. نکتهٔ مهم دیگر اینکه، برخلاف همهٔ شعارهای “ضداستکباری” سران حکومت اسلامی، اکنون سالهاست که دستگاههای امنیتی جمهوری اسلامی با سازمان اطلاعات و امنیت مرکزی آمریکا (سیا)، دستگاه جاسوسی بریتانیا (امآی۶)، و دستگاههای امنیتی رژیمهای ارتجاعی منطقه از جمله ترکیه و پاکستان همکاری میکنند.
در اسنادی که بهتازگی از سوی دولت بریتانیا منتشر شد (نگاه کنید به ”نامهٔ مردم“، شمارۀ ۱۰۹۶، ۱۴ بهمن ۱۳۹۸) روشن شد که سرویس اطلاعات مخفی بریتانیا (همان امآی۶) با همکاری سازمان اطلاعات و امنیت مرکزی آمریکا (سیا)، فهرست شماری از اعضای حزب ما را با موافقت مارگارت تاچر، نخستوزیر وقت بریتانیا، در اختیار حکومت خمینی قرار دادند و نیروهای امنیتی حکومتی نیز از این اطلاعات، برای دستگیری، شکنجه، و بعدها اعدام رهبران و اعضای حزب ما استفاده کردند. بر پایهٔ همین اسناد، نیکولاس بارینگتون، رئیس بخش حفاظت منافع بریتانیا در ایران، شوهای تلویزیونی جمهوری اسلامی و “اعترافهای اجباری” قربانیان شکنجه را به نفع دولت بریتانیا و در خدمت منافع کشورهای غربی در منطقه ارزیابی میکند. روزنامهٔ واشنگتن پُست در مقالهای که پس از یورش به حزب ما در ۱۹ نوامبر ۱۹۸۶ منتشر کرد، از جمله نوشت: “با فرار ولادیمیر کوزیچکین افسر جزء کاگب در تهران، سازمان سیا به اطلاعات غیرمنتظرهای دست یافت. چکیدهٔ این اطلاعات، از جمله جزییات عملیات شوروی و حزب توده در ایران، به دست سیا رسید. سپس سیا فهرست اسامی و جزییات بیشتری را به دست خمینی رساند. این اقدام سیا… پیشکشی برای ‘ابراز حُسننیّت’ نسبت به رژیم خمینی هم بود.”
رفسنجانی در بخشی از خاطراتش در مهر ۱۳۶۱، با تأیید ضمنیِ این ارتباطها با دستگاههای اطلاعاتی غرب میگوید: “عصر، مهندس جواد مادرشاهی و حبیبالله عسگر اولادی که برای گرفتن اطلاعات از فردی مطلع به پاکستان رفته بودند، آمدند و مطالب جالب و مفیدی را که از او گرفتهاند- دربارهٔ عملکرد کاگب و حزب توده و سیاست آیندهٔ شوروی در ایران- گزارش دادند.”
سالهاست که حزب ما بر این نکته تأکید کرده است که یورش سراسری رژیم اسلامی به حزب ما، توسط اطلاعات سپاه پاسداران و با اطلاع و موافقت خمینی و دیگر سران حکومت، و همیاری دستگاههای امنیتی و جاسوسی غرب، پاکستان، ترکیه، و اسرائیل، با هدف نابود و ریشهکن کردن حزب تودهٔ ایران و اندیشههای اصیل چپ در جامعهٔ ما صورت گرفت که ارتجاع آن را مخالف جدّی و خطرناک خود میداند.
دستگیری هزاران تودهای که ریشَهری، دادستان وقت بیدادگاه انقلاب رژیم، شمار آنان را تا دههزار نفر تخمین زد، و سپس برگزاری نمایشهای تلویزیونی قربانیان شکنجه و اعلام “انحلال حزب تودهٔ ایران” توسط کسانی که تسلیم فشارهای مزدوران رژیم شده بودند، و در پی آن، صادر کردن فرمانی برای اینکه تودهایها خودشان را به نهادهای امنیتی “معرفی کنند”، ضربههای سنگینی به توان تشکیلاتی حزب تودهٔ ایران و وجههٔ سیاسی آن وارد آورد. بُعدهای این ضربهها، و دشواریهای سیاسی و تشکیلاتی برآمده از آنها، نهفقط در تاریخ حزب ما، بلکه در تاریخ جنبش کارگری و کمونیستی جهان کمنظیر است.
هدف رژیم ولایی از برپایی آن نمایشهای تلویزیونی، نابود کردن تشکیلات حزب، و در کنار آن، خدشهدار کردن چهرهٔ آرمانگرایانه و مردمی حزب طبقهٔ کارگر بود. البته بهجز سران سپاه و جنایتکاران حاکم بر میهن ما، کم نبودند نیروهای سیاسی از راست و چپ که همراه با نهادهای تبلیغاتی جمهوری اسلامی، فرصت را برای حمله به حزب ما و تصفیه حساب با آن مغتنم شمردند. برای نمونه، نهضت آزادی در اعلامیهای با عنوان “خانه را از رسوبات مارکسيستی پاکسازی کنيم” در حمایت از یورش به حزب ما، از جمله نوشت: “سرانجام تشکيلات آهنين! حزب طراز نوين! بعد از چهل سال بند و بست و فريب و خيانت همچون تار عنکبوتی به سُستی فرو ريخت و بندبازان بازيگرش که عمری جوانان بیخبر را اسير و مسحور دامها و تارهای تبليغاتی و تشکيلاتی خود کرده بودند، به زمين ذلّت سقوط کردند. اينان که عمری شيرهٔ جان و ايمانِ طعمههای خود را مکيده، نجات و بهروزی خلق را ادعا میکردند، وقتی دفتر اعمالشان گشوده شد و رازها برملا گرديد، ناگزير به اعتراف و اقرار شده و به گوشهای از خيانتهای خود اشاره کردند.” (تأکید از ماست. نقل از “میزان خبر”، ۲۰ اردیبهشت ۱۳۶۲)
بازنگری نوشتهها و موضعگیریهای سران حکومت در آن روزها گواه این حقیقت روشن است که درهمکوبیدن تشکیلات حزب تودهٔ ایران و مختل کردن فعالیتهای سیاسی و افشاگرانهٔ آن، بهخصوص بر ضد جنگ خانمانسوز ایران و عراق و شعار ضدملّی “جنگ، جنگ، تا پیروزی”، برای مرتجعان حاکم و فرماندهان سپاه- جنایتکارانی همچون محسن رضایی که دهها هزار جوان میهن ما را به دلیل جنگطلبی و بیکفایتی خودشان در جبهههای جنگ به کشتن داده بودند- از پیروزی در جبهههای جنگ مهمتر بود. خمینی بهخاطر این “پیروزی” از “سربازان گمنام امام زمان”- که کسانی جز مزدوران سپاه پاسداران، وزارت اطلاعات، و عوامل سیا، موساد، و امآی۶ نبودند- قدردانی کرد.
برای حکومت ارتجاعی جمهوری اسلامی، همچون سَلَفِ شاهنشاهیاش، فقط دستگیری هزاران تودهای کافی نبود، و علاوه بر کشتار انبوهی از رهبران و شخصیتها و کادرهای برجستهٔ حزبی، باید وجهه و اعتبار و نفوذ گستردهٔ تشکیلاتی و معنوی حزب تودهٔ ایران را در جامعه نیز نابود میکرد. برای کسانی که حزب ما را به “خودبزرگبینی” متهم میکنند و معتقدند که حزب تودهٔ ایران در جامعهٔ آن روز ایران نفوذ و تأثیری نداشت و حریف جدّی و خطرناکی برای ارتجاع حاکم محسوب نمیشد، توجه به برخی اظهارنظرهای سران جمهوری اسلامی در آن روزهای دشوار یورش به حزب ما، و هراس عمیقی که ارتجاع از “خطر حزب توده” و تودهایها داشت، باید روشنگر باشد. خمینی در “پیام مهمی” که در روزنامههای آن روز ایران به چاپ رسید (از جمله در روزنامهٔ “جمهوری اسلامی”، ۱۵ اردیبهشت ۱۳۶۲، شمارهٔ ۱۱۳۸)، حمله به حزب ما و دستگیر کردن شماری از سران حزب را “پیروزی” دانست. در همان دوره، روزنامههای مجاز کشور پُر بود از تلگرامهای تبریک و تأیید بهمناسبت حمله به حزب ما، و همهٔ نمازهای جمعه در کشور، در آن مقطعِ اعلام “انحلال حزب تودهٔ ایران”، یعنی اردیبهشت ۱۳۶۲، به تشریح “خیانتهای حزب” و تحلیل خطرهای ناشی از آن اختصاص داشت. (از جمله نگاه کنید به: سخنرانی مهدوی کنی در نماز جمعهٔ تهران، ۱۶ اردیبهشت ۱۳۶۲؛ و نیز سخنرانی جنتی، در نماز جمعهٔ قم در همان روز، که مدعی شد: “دستگیری و اعترافات صریح سران حزب توده فتح مُبین بود که نصیب ملت ما شد.” نقل از روزنامهٔ “جمهوری اسلامی”، ۱۷ اردیبهشت ۱۳۶۲، شمارهٔ ۱۱۳۹)
یکی از ادعاهای سران جمهوری اسلامی که نیازی به رازگشایی هم ندارد این بود که حزب ما در تدارک کودتایی نظامی بر ضد جمهوری اسلامی بوده است؛ ادعا و سناریویی که رهبری سپاه برای توجیه حمله به حزب در اتاق های فکرشان تنظیم کرده بودند و در زندان با رهبری شکنجهگران و همکاری خائنان به حزب، همچون مهدی پرتوی و هوشنگ اسدی و دیگران برای آن “سند سازی” شده بود. اگرچه دستگاههای تبلیغاتی حکومت و سپس دادگاههای فرمایشی افسران دلاور تودهای ناخدا افضلی و یارانش توسط ریشهری تلاش کردند که این نظر را به اثبات برسانند، ولی دفاع جانانهٔ افسران شجاع تودهای این نقشه را نقش بر آب کرد.
واقعیت این است که در آغاز دهه شصت سازمان دهی حزب در طبقه کارگر و مبارزه جانانه آن با “قانون کار” ارتجاعی توکلی که سرانجام به شکست این برنامه ارتجاع منجر گردید و در پی آن مخالفت حزب با سیاست خانمانسوز “جنگ، جنگ، تا پیروزی” خشم و هراس سران رژیم را برانگیخت. موسوی اردبیلی، رئیس وقت قوهٔ قضاییهٔ رژیم، در نماز جمعهٔ تهران از این موضعگیری قاطع حزب ما با عنوان ”زهر ریختن“ و ”دشمنی“ تودهایها نام برد.
“مرکز اسناد انقلاب اسلامی” در مطلبی با عنوان “کودتای حزب توده” دربارهٔ این ادعا که توسط اطلاعات سپاه سرهمبندی شده بود، مینویسد: “در سال ۶۱ حزب توده اوّلین مخالفتهای خود با سیاستهای نظام را شروع کرد. به عنوان مثال، مخالفت با جنگ پس از فتح خرمشهر؛ آنان استدلال میکردند دیگر نباید جنگ را ادامه داد. در نشریات خود روحانیت را نقد میکردند و سیاستهای امام و حزب جمهوری اسلامی را قبول نداشتند… محسن رضایی که در آن زمان فرمانده سپاه پاسداران بود، مهرماه ۱۳۹۲ با اشاره به انجام کودتا توسط حزب توده گفت: حزب توده دست به یک تاکتیک خطرناکی مشابه افغانستان زده بود و با شورویها بحث کرده بود که ما حمله میکنیم و با یک تظاهراتی مجلس و صدا و سیمای ایران را میگیریم و اعلام میکنیم که در ایران یک حکومت مستقل تشکیل شده، تا شما مثل افغانستان تانکهای خودتان را از مرز عبور دهید و به سمت تهران بیایید.”
سالها بعد، میرحسین موسوی نخستوزیر پیشین جمهوری اسلامی در گفتگو با فصلنامهٔ حوزه (شماره ۳۸-۳۷) دربارهٔ ادعای کودتای مطرح شده توسط اطلاعات سپاه و شکنجهگران جمهوری اسلامی، گفت: “در جریان حزب توده به ما تلفن زده شد که حزب توده توطئهٔ وسیعی را پی ریخته و مسئله چنین مطرح بود که ظرف ۴۸ ساعت یا ۲۴ ساعت ممکن است اتفاقاتی بیفتد. ما تلفن کردیم به برادرمان جناب هاشمی رفسنجانی و مسئله با بقیهٔ مسئولین بالای مملکتی مطرح شد. گویا حضرت آیتالله خامنهای با آیتالله موسوی اردبیلی آن وقت تشریف نداشتند. بالاخره فوراً خدمت امام رفتیم. برادران اطلاعات مسئله را گزارش دادند. حضرت امام با دقت مسئله را گوش دادند. سپس تحلیلی در ظرف چند دقیقه از روند حرکت شرق و غرب ارائه کردند و فرمودند: این اطلاعات کاملاً نادرست است. هیچ مسئلهای پیش نخواهد آمد. اصرار شد که آقا چنین نیست خود آنان اعتراف کردهاند. ایشان فرمودند: من نمیگویم مواظب نباشید و تحقیق نکنید، ولی بدانید این مسائل و اطلاعات دروغ است. بعد هم تحلیل حضرت امام درست درآمد و نظر ایشان ثابت شد…”
هاشمی رفسنجانی نیز بعدها در مصاحبهای با روزنامه همشهری اعتراف کرد که در زمینه ادعای “کودتا”، رژیم هیچ مدرکی نداشته است و دربارهٔ سرکوب حزب از جمله گفت: ” اگر آن کار را نمیکردیم، بهتر بود. ما حزب توده را زیر نظر داشتیم. من برای این حرف که آنها به فکر کودتا بودند، دلیلی پیدا نکردم.” (به نقل از وبگاه روزنامه همشهری، ۲۸ شهریور ۱۳۸۷ – ۱۸ سپتامبر ۲۰۰۸)
اما سؤال اساسی این است که سی و هفت سال پس از این یورشهای سنگین و مرگبار به حزب ما، چرا هنوز نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی و امپریالیسم چنین حساسیتی به حزب ما دارند و وقت و پول و تلاش زیادی را برای ادامهٔ ضربه زدن به حزب ما اختصاص دادهاند؟ از تلاش برای اعزام مأموران امنیتی برای نفوذ در رهبری حزب گرفته تا حملههای تبلیغاتی بیوقفه به حزب ما، از تلاش برای از هم پاشاندن صفوف حزب و تکهتکه کردن آن گرفته تا راه انداختن نشریهها و سایتهای اینترنتی ضد تودهای در پوششهای مختلف که در انتها هدفی جز ضربه زدن به حزب و رهبری آن را دنبال نمیکنند، همگی بخشی از تلاش بیوقفهٔ دستگاههای امنیتی حکومت جمهوری اسلامی و امپریالیسماند که به دلیل هوشیاری و فداکاری تودهایها تا کنون به طور عمده ناکام مانده است.
واقعیت این است که ازسرگیری فعالیت حزب تودهٔ ایران پس از وقفهیی کوتاه، و سپس برگزاری پلنوم ۱۸ کمیتهٔ مرکزی حزب تودهٔ ایران در آذر ۱۳۶۲ و ترمیم کمیتهٔ مرکزی و انتخاب هیئت سیاسی جدید حزب، نشانگر شکست اقدام حکومت استبدادی حاکم برای ریشهکن کردن حزب ما بود که حتّی موسوی اردبیلی، رئیس وقت قوهٔ قضایی کشور، با اذعان به ریشههای عمیق حزب ما در جامعهٔ ایران، به آن اعتراف کرد. بدیهی است که این موفقیتهای حزب ما نمیتوانست با بیاعتنایی نهادهای سرکوب و رهبران رژیم ولایتفقیه روبرو باشد که برای نابود کردن حزب تودهٔ ایران امکانهای گستردهای را به میدان آورده بودند. تاریکاندیشان حاکم، با درک اینکه ادامهٔ فعالیتهای منسجم حزب و مورد پذیرش قرار گرفتن سیاستهای درست و علمی آن میتوانست خطری جدّی برای منافع آنان باشد، دور تازهای از کارزار تبلیغاتی را به منظور فلج کردن فعالیت حزب، و در نهایت، نابود کردن حزب ما آغاز کردند.
سالها پس از اظهارات اردبیلی، حیدر مُصلحی، وزیر اطلاعات دولت احمدینژاد، دربارهٔ نقش حزب در اعتراضهای مردمی، “با اشاره به جزوهای که از یکی از سران جریان فتنه به دست آمده بود، اظهار داشت: پس از تحقیق و بررسیهای انجام شده، مشخص شد که ادبیات این جزوه مربوط به حزب توده بوده است.” (نقل از سایت الف، چهارشنبه ۶ شهريور ۱۳۹۲) و علی خامنهای، ولی فقیه رژیم، در سخنانی با دانشجویان در ۲۰ خرداد ۹۴، هراسناک از نفوذ مجدد تودهایها در دانشگاههای کشور، صدا و سیمای جمهوری اسلامی را به پخش مجدد شوهای تلویزیونی قربانیان شکنجه واداشت و به دانشجویان کشور نصحیت کرد که: “کمونیستها در آن دورانی که بودند [با زور پیش بردند]. حالا خوشبختانه شکست کمونیسم به معنای شکست تفکّر مارکسیستی در دنیا تلقّی شده و درست هم همین است. البته من شنیدهام در دانشگاه ما یک جریانهایی باز دارند حرف مارکسیسم را دوباره زنده می کنند… همانهایی که عضو حزب توده بودند و بیست سال زندان هم کشیده بودند، بعد آمدند در تلویزیون جمهوری اسلامی، بدون اینکه فشار و زوری وجود داشته باشد، “غلطکردمنامه” را نوشتند و خواندند؛ این را شماها شاید یادتان نیست؛ مال سالهای اوایل [دههٔ] ۶۰ است… بعضی از اینها را ما از نزدیک میشناختیم؛ بعضیها با ما همزندان بودند؛ بعضیها را بعد از زندان دیده بودیم و میشناختیمشان، ادّعا و مدّعاهایشان تا عرش میرفت- اینها آمدند صف کشیدند، نشستند روی صندلی، یک نفر از خودشان بهعنوان مُجری شروع کرد از اینها سؤال کردن [دربارهٔ] مواردی که خیانتهای حزب توده را به کشور اثبات میکرد. بعد آنها هر کدام که یک خرده کوتاه میآمدند و حرف نمیزدند، این مُجری چون از خودشان بود، میگفت آقا، فلان وقت، فلان کار را شما کردید، فلان چیز را گفتید. مجبور میشد بگوید بله، گفتم؛ یعنی ما نبودیم که از آنها میخواستیم اقرار بگیریم، خودشان از خودشان اقرار میگرفتند.” (نقل از پایگاه خبری علی خامنهای، ۲۰ خرداد ۱۳۹۴)
سی و هفت سال پس از یورش گستردهٔ نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی به حزب ما با همکاری دستگاههای اطلاعاتی امپریالیسم و ارتجاع منطقه، تودهایها با همهٔ دشواریهایی که در سالهای طولانی سرکوب خونین و مهاجرت با آن روبرو بودهاند، همچنان به پیکار خود ادامه میدهند و همچنان با وفاداری به آرمانهای والای طبقهٔ کارگر و زحمتکشان میهن در راه آزادی، استقلال، دموکراسی، و عدالت اجتماعی میرزمند. سی و هفت سال گذشته، دورهٔ سختِ آبدیده شدن پولاد حزب ما در سهمناکترین طوفانهای جنبش کارگری و کمونیستی جهان، دورهٔ چالشهای نظری جدّی در برابر نیروهای راستین چپ، دورهٔ اعلام “نظم نوین جهانی امپریالیسم”، دورهٔ تبلیغ “سرمایهداری با سیمای انسانی” توسط بریدگان از اردوگاه چپ، و در یک کلام، دورهٔ اعلام بهاصطلاح “پایان تاریخ” بوده است. امّا از زیر خاکستر این شکستها و عقبگردها، جنبش کارگری و کمونیستی جهان و حزب تودهٔ ایران که یکی از اعضای پُراعتبار آن است، همچون ققنوسی برخاسته و بار دیگر نظام ضدانسانی سرمایهداری را در جهان به چالش جدّی کشیده است. امروز این حکومت جهل، فساد، و جنایت جمهوری اسلامی و دیدگاههای نظری ورشکستهٔ “اسلام سیاسی” است که چراغ عُمرش رو به خاموشی است.
همانطور که حزب ما بارها گفته است، نگهبانی از ارثیهٔ گرانقدر و ارزشمند جنبش صد سالهٔ طبقهٔ کارگر در ایران، نگهبانی از حزب ارانیها، روزبهها، مُبشریها، سیامکها، کیوانها، حکمتجوها، تیزابیها، رحمان هاتفیها، کیمنشها، حسینپورها، شناساییها، و فاطمه مدرسیها، عهد و پیمان مقدسی است که کمیتهٔ مرکزی حزب ما و تکتک اعضا و هواداران آن به آن پایبند بودهاند و خواهند ماند. شکست توطئههای پیدرپی رژیم ارتجاعی و ضد مردمی ولایت فقیه برای نابود کردن حزب تودهٔ ایران در سی و هفت سال گذشته، شاهد نیرومند و انکارناپذیر حقانیت مبارزهٔ حزب تودههای کار و زحمت در همهٔ این سالهاست. ما هوشیار و استوار به مبارزه ادامه میدهیم!
به نقل از «نامهٔ مردم»، شمارۀ ۱۱۰۳، ۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۹