حزب کمونیست ایران، دهقانان، و مسئلهٔ ارضی
در دهههای پایانی سده سیزدهم خورشیدی، با به شکست کشیده شدن تدبیرهای ترقیخواهانی چون امیرکبیر، سلطهٔ روزافزون کشورهای استعماری بر امور و شئون کشور و در نتیجه شدت گرفتن هرچه بیشتر بهرهکشی از زحمتکشان بهوسیله عمال استعمار، از دربار و شاهزادگان، خانان گرفته تا روحانیان و تجار، زندگی مردم کشور و بهویژه دهقانان روز به روز بدتر و فلاکتبارتر از گذشته میشد.
نداری رو به گسترش، ستمگری، جهل، خرافه، و بیماریهای رنگارنگ حاکم، و سرآخر جنگ و قحطی هم بر سر مردم بی پناه آوار شده بودند. استعمار و کارگزارانش که در پیدایش این بلاها نقشی اساسی داشتند، بیتوجه به رنج جانسوزی که گریبانگیر تودهها بود، بر شدت غارتشان میافزودند. چنانکه امروز اسناد نشان میدهند، همهگیری آنفلوانزای “اسپانیایی” بهوسیله سربازان بیگانه، در خلال جنگ جهانی اول، به کشور سرایت کرده بود. خریدهای هنگفت محصول غله کشور از سوی مأموران انگلیسی و کارگزاران ایرانیشان و صدور آن به انگلستان موجب پدید آمدن قحطی وسیع در کشور و مرگ میلیونها تن از مردم میهن ما شده بود! طبقه حاکمهٔ وابسته و زبون در برابر امپریالیسم انگلستان اما سرکوبگر و بیاعتنا در برابر تودههای گرسنه و بیمار ملت چندان بود که شرایط فاجعهبار گرانی و کمبود شدید نیازهای معیشتی را برای احتکار و سودجویی خود غنیمت میشمرد. مشهور است که احمدشاه غله حاصل از “خالصهجات” (املاک متعلق به دولت یا پادشاه. به زمینهای کشاورزی خالصهجات که در آنها دهقانان زراعت و رعیتی میکردند “خالصه” میگفتند. این زمینها به خالصهدارها داده میشد که معمولاً از وابستگان به حاکمیت بودند) را در انبارهای شاهی انباشته و به نانواییها نمیداده است تا گرانتر بفروشد! توده برای گریز از مرگ سیاه با لاشهٔ دامهای مرده و علفهای نودمیده رنج گرسنگیاش را تسکین میداد. با این وجود گفته شده حدود نُه میلیون از هممیهنان ما در این قحطی و همهگیری آنفلوانزای “اسپانیایی” عامدانه از میان رفتند.
درباره زندگی اندوهبار دهقانان و روستائیان آن روزگار اسناد فراوان وجود دارد و هیچ پژوهندهای در آن تردید ندارد. برای نمونه، مورخ برجسته م. س. ایوانف نوشته است: “دهقانان در فقر و بدبختی زندگی میکردند. آنان نیمی از سال را گرسنه میگذراندند و از سواد و حداقل خدمات پزشکی محروم بودند. مخصوصاً وضع دهقانان جنوب و جنوبغربی ایران بهطور اسفناکی بد بود. دهقانان سواحل خلیجفارس، بلوچستان و سایر نواحی جنوب ایران با هستۀ خرما، ملخ و علف تغذیه میکردند. “۱ در این ارتباط، رفیق فقید جعفر پیشهوری، که خود روستازاده بوده است، زندگی روستائیان را در نیمه پایانی سده سیزدهم خورشیدی اینچنین بهیاد آورده است: “زندگی ساکنین دهات سخت بود، محصول به خرج سالیانه کفایت نمیکرد، مردم مجبور بودند بهغیر از زراعت شغل دیگری هم داشته باشند. ما عین بردگان و اسرای بیحقوق بیمدافع و بیچاره زندگی میکردیم. “۲ با این وجود پیکار جانفرسای حزب کمونیست ایران در راه حرکتهای مبارزاتی دهقانی و متشکل کردن آنان بهمنظور بهدست آوردن حقوق طبیعی، قانونی، و انسانیشان، همچون اخگرهایی بر تاریخ مبارزات مردم ایران پرتوافکن بوده و توانسته راه مهآلود پرسنگلاخ و هولناکی را در آن سالهای سیاه در مسیر حرکت دهقانان روشن کند. حیدر عمواوغلی، رهبر برجستۀ حزب کمونیست ایران، هنگام تدارک مقدمات نخستین کنگرۀ مؤسسان این حزب، نوشت: “کمونیستهای ایران باید بتوانند از تجارب جنبش کارگری بهویژۀ جنبش دهقانی انقلاب مشروطیت استفاده کنند و انقلاب ملی را به انقلاب اجتماعی مبدل سازند. ” ۳
یادآوری برخی واقعیتها برای داشتن تصوری مشخص از اوضاع این دوران سودمند است. بر پایۀ آمار انتشاریافته در روزنامهٔ نیمه دولتی “اطلاعات”، ۲۰ آذرماه ۱۳۲۰، تولید کل ملی در سال ۱۳۱۶ و در سال ۱۳۲۰، بدین ترتیب اعلام شده است: کشاورزی از ۶۵/۳ در صد تولید کل به ۵۸/۹ درصد رسید، دامداری از ۱۲/۷ به ۱۱/۶ درصد، صنایع از ۹/۸ به ۱۸/۴ در صد، صنایع خانگی و پیشهوری از ۶/۷ به ۴/۶ درصد و رشتههای دیگر تولید از ۵/۵ به ۶/۵ در صد رسید. این ارقام بهروشنی افزایش تولید صنعتی را در سطح ملی نشان میدهد. در چنین شرایطی “تزهای حیدرعمواغلی” که در آنها توصیف مارکسیستیای درست از جامعه ایران در مقام جامعهای درحال عبور از نظامی فئودالی– پدرسالاری به نظامی سرمایهداری شهرت و جایگاهی خاص پیدا میکند. او در این ارتباط چنین مینویسد: “دهقانان رعیت چندمیلیونی [ای] که نهتنها از حق مالکیت بر زمین آباد کردۀ خود، بر باغ و احشام خود محروماند، بلکه هیچ هویتی نیز ندارند و بیرحمانه از طرف مالکین و خانها و مجتهدها استثمار میشوند، زیربارسنگین بهرۀ مالکانه و مالیات دولت مینالند و هیچگونه امیدی ندارند که درصورت ادامۀ وضع حاضر حال فقر و فلاکت خود را بهبود بخشند ” کمونیستهای ایران برای رهایی دهقانان و سربلندی و رفاه آنان و همچنین بهمنظور حل درست و بنیادین مسئلهٔ ارضی در کشور بر شالودۀ موضعگیریای صریح و قاطع طبقاتی و حفظ منافع دهقانان در روند آن رزمیدهاند. در مادهٔ ۵ برنامهٔ حداقل حزب کمونیست ایران، این وظیفه تعیین شده بود که باید “دهقانان را از اسارت مالکیت آزاد کرد و وضع اقتصادی آنان را بهحساب مالکین بهبود بخشد. ” قبل از تشکیل حزب کمونیست ایران، در قیام خراسان بهرهبری کلنل محمدتقی خان پسیان و جنبش آذربایجان بهرهبری شیخ محمد خیابانی، اندیشههای کمونیستی در جامعه ایران نفوذ زیادی داشت. ” ۳
نمونههای اشاره شده نشان میدهند که این پیشتازان پیکار رهایی تودههای رنج بر این مسئله اجتماعی اشراف کامل داشتهاند و ازاینرو است که در نخستین سندهای رسمی بازمانده از جنبش نوزاد سوسیالدمکراسی در ایران اینهمه به سرنوشت دهقان اهمیت داده شده است. در مادهٔ ۸ “دستورنامه” ۱۴ مادهای جمعیت سوسیال دموکرات- مجاهد آمده است: “وظیفه ما این است که دهقانان و نیز سایر مردم را از بردگی ملاکان و مباشران آنان برهانیم و اجازه ندهیم که بسیاری از آنان [دهقانان] برای یک لقمه نان به خارج کشور رفته در معادن و زیر بار کارهای سنگین جان بسپارند.”۴
کنگره نخست حزب کمونیست ایران در “انزلی”، در هنگامه غلیان اوضاع و احوال جهانی و ملی تشکیل شد. پیروزی انقلاب کبیر اکتبر در روسیه از سویی نیرویی تازه به جنبش ضد امپریالیستی جهان، بهویژه کشورهای پیرامونی [عقب نگهداشته شده] دمیده بود، ولی از سوی دیگر رقیب قدر امپریالیسم انگلیس، یعنی امپراتوری تزاری، را نیز از صحنه روزگار زدوده و بنا بر این دست انگلیس برای جولان بهویژه در ایران باز ماند. نیروهای نظامی، امنیتی، و سیاسی بریتانیا در سراسر ایران به سرکوب نیروهای مترقی، استقلالطلب، و استبدادستیز پرداخته و به دستاندازی و دسیسهچینی علیه این نیروها و حکومت نوپای سوسیالیستی مشغول بودند. در برنامه مصوب این کنگره [انزلی] در ارتباط با بحث ما چنین آمده است: “الف- فئودالها و صاحبان املاک بزرگ، که در حدود ۳ هزارنفرند، طبقه حاکمه ارتجاعی را تشکیل میدهند.” ۵ و پس از ارزیابی آنان در مقام تنها طبقهٔ ضدانقلابی، نیروهای انقلابی را برمیشمرد و روستائیان را در جایگاه دوم میآورد: “ب- روستائیان، که بیرحمانه از طرف مالکین بزرگ و خانها استثمار میشوند.” ۵
همچنین کنگره دوم حزب کمونیست ایران در “ارومیه “، در برنامهای جدید، بار دیگر به دهقانان پرداخت. “در مقدمۀ این برنامه در مسئلۀ ارضی نوشته شده که از وظایف دولت آینده محو کامل بقایای فئودالیسم و در مرحلۀ اول الغای اصول ملاکی اراضی و تقسیم بلاعوض زمینهای اربابی، وقفی [مِلکی که برای امری اختصاص مییابد]، و خالصه [املاک متعلق به دولت یا پادشاه] بین دهاقین است. در متن برنامهٔ مورد اشاره چنین تصریح شده است: ٬واگذار نمودن کلیۀ املاک دولتی و ملاکین بزرگ و موقوفات بلاعوض به دهاقین، ضبط املاک شاه و اشراف و خوانین و تقسیم آنها میان دهاقین.٬” ۵
دهها سال پس از آن، مجله “دنیا”، ارگان تئوریک حزب تودهٔ ایران، برنامهٔ حزب را چنین ارزیابی کرده است: “٬برنامۀ حداقل٬ حزب کمونیست ازجمله اسناد معتبری است که موضعگیریهای کمونیستهای ایران را در ۱۰۰ سال پیش دربارۀ مسائلی اجتماعی– اقتصادی ایران– و ازجمله مسائل ارضی و دهقانی– نشان میدهد. تدوین این اسناد و مضمون آنها با وجود پارهای نارساییها، گواهی روشن بر پیشگامی و پیشاهنگی کمونیستهای ایران در طرح مسائل اجتماعی جامعه ایران و ارائه راهحلهای عملی است. ” ۶
در پایان فرمانروایی قاجاریان و آغاز دوران استبداد پهلوی، تحولهایی جدی در روستاها، کشاورزی، و قشربندی دهقانان و مالکان بهوجود میآمد. در چنین شرایطی بود که جنبه کالایی تولید کشاورزی بهزیان اقتصاد خودمصرفی در روستا و عشیره قرونوسطایی شدت یافت و محصولات جدیدی مانند پنبه، چای، خشخاش، نیشکر، چغندر قند، و سیبزمینی در کنار تولید غلات که خود جنبهٔ کالایی زیادی داشت وارد بازار شد و برخی رشتههای زراعت سنتی را از میدان بهدر کرد. گرفتن انواع بهره مالکانه نقدی و جنسی و بیگاریهایی گوناگون نسبت به گذشته تشدید شد. کالایی شدن بیشتر محصولات کشاورزی، پیدا شدن قشر جدید مالکان، تشدید استثمار، و غصب املاک دهقانی و مراتع مشاع عشیرتی و رعیتی، همه و همه به فقر و بیپا شدن دهقانان فقیر و مهاجرت آنان از روستاهایشان منجر میشد. ازاینروی سیاست ارضی و کشاورزی رضا شاه را میتوان از دو زاویه بررسی کرد. نخست از زاویهٔ کوشش آزمندانهٔ خود او برای استفاده از قدرت دولتی و سطوت سلطنتی و تبدیل وجود خویش به بزرگترین مالک ایران بلکه جهان، و دوم از زاویهٔ اقدامهایی که رژیم او برای تثبیت بزرگ مالکی نیمه فئودالی بهعمل آورد و نظام ارباب- رعیتی را زیر چتر حمایت قانونی قرار داد. در مورد مساحت اراضی متصرفی رضا شاه که از راه غصب و انواع طرق متقلبانه در چنگ او متمرکز شده بود روزنامه اطلاعات، ۸ اسفندماه ۱۳۳۹، نوشته بود مساحت آنچه از زمینهای سلطنتی باقی مانده بود، بالغ بر ۵۳ هزار هکتار زمین مزروعی و ۲۷۰ هزار هکتار زمین بایر اعلام شده است و ۳۰۰ هزار نفر سکنه داشت. این ارقام حاکی از آناند که مساحت اراضی مزروعی و بایر “متعلق” به رضا شاه در پایان سلطنت او و تعداد نفوس ساکن این اراضی بهمراتب بیش از ارقام اعلام شده بود و باید افزود که این املاک مرغوبترین املاک ایران بودند. این املاک بهدست مأموران ارتشی، با وحشیگریای بینظیر اداره میشدند. بیگاری کشیدن از دهقانان به شکلی عمده از بهرهکشی تبدیل شده بود و با خشنترین شکلهای استثمار قرونوسطایی و حتی نوعی بردگی همراه بود. در کنار گسترش کار اجباری و بیگاری کشیدن از دهقانان، رضا شاه بهطرزی مضحک و غمانگیز در نوع لباس پوشیدن زنان و مردان و نوع زیستن دهقانان نیز دخالت میکرد. این اوامر ملوکانه نمیتوانست دیری دوام کند، زیرا تغییروتحولها در اوضاع بینالمللی و مقاومت و مبارزه دهقانان در برابر ظلم و ستم و حرکت جنبش مردمی رضا شاه را از ایران فراری داد. بهمحض فرار رضاشاه دهقانان خانههای نوساز املاک اختصاصی را که بهمذاق آنان خوش نمیآمد ویران کردند و به کلبههای سنتیشان بازگشتند. بهرهکشی ددمنشانه ۳۰۰ هزار دهقان ایرانی که مستقیماً رعیت شاه بودند یکی از منابع مهم ثروت خاندان پهلوی بود. هدف سیاست عمومی ارضی و کشاورزی رضا شاه تحکیم بزرگ مالکی و مناسبات ارباب- رعیتی بهوسیله تدوین یک سلسله قوانین و ایجاد مؤسسات مربوط به آنها بود. نتیجه سیاست ارضی و کشاورزی رضا شاه، این بود که ۶۰ درصد دهقانان ایران حتی یک وجب زمین نداشتند و ۲۳ درصد کمتر از یک هکتار، ۱۰ درصد از یک تا سه هکتار و فقط ۷ در صد بیش از سه هکتار زمین داشتند. ۶
مبارزات طولانی ستمدیدگان و در رأس این مبارزه، فعالیت حزب کمونیست ایران بود که همراه با روشنفکران و دیگر منتقدان نظام فئودالی ایران که عملاً از دوران قاجاریه آغاز شده بود، بهتدریج یخ سکوت و اطاعت را ذوب کرده و مردم را متوجه میکردند که باید حق خویش را طلب کنند. رژیمهای ستمشاهی، درباریان، تاراجگران، و همچنین استعمار و کارگزاران و وابستگانش بهاندازهای خشن و آشکار بهرهکشی میکردند که نمیشد آن را لمس نکرد و در برابر آن بهخروش درنیامد. در این ارتباط، با سربلندی تمام میتوان گفت که جنبش مشروطیت ایران در میان همه خیزشهای مردمی آسیا در آغاز قرن بیستم از جهت خصلت خلقی و دامنه وسیع آن جای برجستهای دارد. انقلابی بود ضد فئودالی و ضد امپریالیستی، اگرچه لیبرالهای سازشکار، عناصر رادیکال و دمکرات را سرکوب کردند و انقلاب را به برخی تغییر مواضع مجبور ساختند، و درنتیجه، بسیاری از خواستهای دهقانان و تهیدستان شهری کماکان حلنشده و بیپاسخ ماندند. اگر ضعفهای جدی و چپرویها در نهضتهای تقریباً همزمان یعنی نهضت خیابانی و سپس قیام کوچک خان نبود، آنگاه کلنل محمدتقی خان پسیان همراه با کمونیستها و دمکراتهای تهران و شهرهای دیگر و دیگر عنصرهای مترقی، جبههای وسیع و واحد با هدفهایی روشن و مشخص و تحققپذیر در شرایط روز کشور بهوجود میآوردند. هیچ نیروی استعماری و ارتجاعی نمیتوانست در قبال این نیروی عظیم اجتماعی پایداری کنند. خواست کمونیستها از همان آغاز بر پایهٔ منافع طبقاتی زحمتکشان روستاها و در زمینه الغای بهرهکشی از آنان بهوسیلهٔ ملاکان، سرمایهداران، طبقات حاکم، و استعمارگران خارجی بوده است.
باهمه اینها، حزب کمونیست ایران در زمینه کار میان دهقانان کشور، از آنچنان توفیقی برخوردار نگردید. حزب در زمینه کار در میان حزبها و سازمانهای دیگر، در میان روشنفکران و دانشجویان، در میان زنان و بهویژه در میان کارگران، با وجود همه دشواریها، به نتایجی درخشان دست یافت. رفیق کامبخش به این نتیجهگیری رسیده و نوشته است: “با وجود دشواریهای بسیاری که کار در میان دهقانان در بر داشت حزب موفق شد در پارهای از نقاط آذربایجان، گیلان، مشهد، قزوین نقاط اتکایی برای کار در دهات تشکیل دهد.” سالها بعد رفقایی بر این جملهها افزودند[حزب موفق شد] “برای دهقانان میتینگها و جلسات گفتگو در روستا تشکیل دهد و در روستاهای بزرگ کتابخانه و قرائت خانه تأسیس کند. این امر بهویژه در اردبیل و سراب و روستاهای اطراف تبریز بیش از نواحی دیگر ایران بود. ” ۶
یکی از علتهای عمدۀ نارسایی و شکست اکثر نهضتهای رهاییبخش در آن هنگام، نداشتن توجه لازم و عمیق رهبران به مسائل ارضی و دهقانی بوده است.” اما این بیتوجهیها، اشتباهها، و خطاکاریهای انقلابگران، سازمانها، و حزبهای انقلابی آن روز، فقط یکی از رشته علتهای ناکامیها و شکستها است. علتهای دیگر را قبل از همه در وجود و نفوذ امپریالیسم انگلستان در کشور، نظام دولتی و حکومت سلطنتی فاسد، جبار، و کینهتوز ایران، قدرت سلطهگری فئودالها و حکام محلی دستنشانده امپریالیسم و بالأخره تنگنظریها و کارشکنیها و مخالفتهای بورژوازی بزرگ ایران و نبود طبقهٔ کارگر متحد و نیرومند باید جستجو کرد. ۷
خانم سولماز توحیدی، پژوهشگر اجتماعی، این ناکامی نسبی حزب کمونیست ایران را از زاویهای دیگر و موشکافانهتر بررسی کرده است که دقت در آن آموزنده است. او میگوید: “با جمعبندی مطالب ارگانهای مرکزی حزبی دربارۀ مسئله ارضی و جنبش دهقانی میتوان نتیجه گرفت که ارگانهای حزبی در مورد ارتباط با تودههای وسیع دهقانان شیوههای مشخص کار در روستا را نشان نمیدادند و مسئله پیوندهای جنبش کارگری و دهقانی را بررسی نمیکردند. ارگانهای حزبی ضمن طرح مسئله تشکیل حوزههای حزبی در روستا که باید عناصر تهیدست دهقانان بیزمین را بهخود جلب کند و ضمن اشاره سطحی کسانی که با روستاهای ایران بهویژه روستاهای بهاصطلاح اربابی سروکار داشتهاند میدانند که ورود به دژ روستا بسیار دشوار بود. این دشواری را تنها نباید فیزیکی گرفت مانند نبود وسیله نقلیه، بازخواست مباشر، و یورش سگها. برتر از اینها دشواری برقرار کردن پیوندی رفیقانه با مردمی بهشدت عقب نگهداشته شده بود، مگر مردمی که خود را از روستا کنده باشند، که در آن صورت دیگر دهقان روستایی شمرده نمیشدند.
به تشکل اتحادیههای دهقانی نتوانستند دربارۀ نحوۀ ایجاد اتحادیههای دهقانی و فعالیت آنها و برقراری پیوند تنگاتنگ کارگران و دهقانان پیشنهادهای مشخص ارائه کنند و شعارهای مرحلهای جنبش دهقانی را پیش کشند. … در جنبش دهقانی که نیمۀ دوم دهۀ ۱۹۲۰ ایران را فراگرفت، مبارزات مردم روستا با قیام قبایلی توأم شده بود که مطبوعات کمونیستی وضع آنها را جزئی از مسئله ملی دانستند.” ۸
پیدایش اندیشهها خود محصول شرایط اجتماعی بود. در همان ایام دهقانان ایران که از ستم و بهرهکشی ملاکها جان به لبشان رسیده بود، از مظاهر تحول بهره چندانی نبردند. فقر و تهیدستی دهقانان، ورشکستگی پیشهوران و تجار خردهپا سبب افزایش نیروی کار گردید و استفاده از کارگران روزمزد بهنحوی وسیعتر رواج یافت. روزنامه اطلاعات، ۱۳ تیرماه ۱۳۵۳، در سرمقالهاش زیر عنوان: “قیافه غمانگیز دهات در ایران”، مینویسد: “در غالب روستاها ترکیب خانهها، کوچهها، مزارع همانگونه بود که صد سال، ۲۰۰ سال، ۵۰۰ سال پیش بوده است، با این تفاوت که گاهی از میان کوچههای کجومعوج خاکی، اتومبیلی میگذرد و بوق کرکنندهاش سکوت غمانگیز روستاها را درهم میشکند. “
تا زمانی که مسئله ارضی در کشور بهسود دهقانان، بهسود کشاورزی مکانیزه بزرگ و حاصل بخش در سطح امروزی جهان، حل نشود هستهٔ مرکزی تکامل جامعه ما و وارستن آن از پابندهای قرونوسطایی رها نخواهد شد. کار ۵۰ سال سلسله پهلوی و ادامه آن از سوی رژیم جمهوری اسلامی در ۴۱ سال گذشته، سعی در حفظ مناسبات کهن بود. تلاش در راه بسیج دهقانان، در شرایط حاضر، با دشواریهای زیاد روبهرو است. بسته بودن جامعهٔ روستایی کشور نیز بر بغرنجی کار میافزاید. باوجود این، توان بالقوۀ دهقانان در جامعه، ضرورت برنامهریزی، و فعالیت در این عرصه را بیشازپیش در دستورکار نیروهای انقلابی، خصوصاً حزب ما، قرار میدهد. باید از منافع میلیونها زحمتکش روستایی در برابر آسیبهای ناشی از عملکرد اقتصادی- اجتماعی رژیم ولایت فقیه دفاع کرد و به تقویت نقش و حضور جنبش دهقانی در مبارزه سراسری ضد استبدادی و ایجاد تحولهای دمکراتیک بهسود اکثریت جامعه با همۀ توان باید یاری رساند!
………………….
۱. تاریخ نوین ایران، ترجمه رفیق شهید هوشنگ تیزابی، ص ۷۱ .
۲. “درباره حزب عدالت”، نوشتهٔ جعفر پیشهوری، مقاله مندرج در روزنامه “آژیر”. برگرفته از: “اسناد تاریخی جنبش کارگری، سوسیالدموکراسی و کمونیستی ایران”، جلد ۳، بههمت خسرو شاکری.
۳. “نظری به جنبش کارگری کمونیستی در ایران”، نوشتهٔ عبدالصمد کامبخش [در مکان نوشتن این “دستورنامه”، یعنی مشهد، تردیدی نیست. تاریخ آن نیز در این کتاب سرانجام سال ۱۹۰۵ تعیین شده است که در کتاب “تاریخ احزاب” پرفسور عبدالحسین آگاهی هم با اتکا بر سندهای نویافته تأیید گردیده است: “در سال ۱۲۸۳ حیدرخان عمواوغلی، پس از مراجعت از روسیه، با جمعی از کارگران و همفکران در شهر مشهد، نخستین حوزههای سوسیالدمکراسی انقلابی ایران را تشکیل داد. سال بعد، سال ۱۲۸۴، در آستانه انقلاب مشروطیت، در جلسهای در شهر مشهد، اولین سند رسمی جنبش سوسیالدمکراسی در ایران (دستور نامهای که متن آن منتشرشده است) تدوین و تصویب شد”].
۴. “نظری به جنبش کارگری کمونیستی در ایران”، نوشتهٔ عبدالصمد کامبخش.
۵. مجله دنیا، شماره ۲، سال ۱۲.
۶. “روستاهای ایران در انتظار تحول”، نوشتهٔ امیر نیکآیین و دیگران، انتشارات حزب توده ایران، ۱۳۶۰.
۷. “چهلوپنج سال پیکار خستگیناپذیر در راه سازماندهی و رهایی دهقانان ایران”، صفحه ۱۷.
۸. ” مطبوعات کمونیستی ایران در مهاجرت (۱۲۹۶-۱۳۱۱)، نوشتهٔ سولماز رستموا توحیدی.
به نقل از ویژه نامهٔ «نامهٔ مردم»، به مناسبت یکصدمین سالگرد تأسیس حزب کمونیست ایران، ۱۶ تیر ماه ۱۳۹۹