مسایل زنان

حزب کمونیست ایران و جنبش بیداری زنان ایران

جنبش بیداری زنان ایران که اوّلین جرقه‌های آن از اواسط قرن نوزدهم میلادی در مبارزه با استعمار خارجی و استبداد داخلی زده شد، بی‌شک یکی از پُرشورترین و کهن‌ترین جنبش‌های اجتماعی ایران است که بعدها تأثیر بسزایی نه‌فقط در روند مبارزات زنان ایران، بلکه در جنبش‌های زنان منطقه بر جای گذاشت. به گواهی اسناد تاریخی، زنان ایران از اواسط قرن نوزدهم میلادی (قرن سیزدهم هجری) ابتدا با اعتراض‌های گوناگون علیه استعمار و استبداد به میدان آمدند.

در جریان این مبارزات، نام زنانی مانند طاهره قُرةالعین (زرّین تاج)، از پیشگامان جنبش بیداری زنان، با خطوطی زرّین در برگ‌های تاریخ مبارزاتی زنان ایران به ثبت رسید. طاهره زنی ادیب و سنّت‌شکن بود. گرایش او به جنبش بابیه و سخنرانی‌های شورانگیز او بدون روبنده در میان طرفداران باب در بَدَشت در نزدیکی شاهرود (تیر ۱۲۲۷)، از او چهره‌ای انقلابی و جسور ساخت که با اندیشه‌های مترقی‌اش پایه‌های رژیم قاجار را به لرزه در آورد. به همین دلیل بود که ارتجاع زن‌ستیز حکومتِ استبدادی قاجار در سال ۱۲۳۱ (۱۸۵۲ میلادی) به حکم دو مجتهد ارشد او را مُفسد فی‌الارض اعلام و محکوم به مرگ کرد.

چند دهه بعد، یعنی در سال ۱۲۷۰، زنان پابه‌پای مردان در جنبش تنباکو علیه واگذاری امتیاز به کُمپانی رِژی به میدان آمدند و با شعار «با این وضع شاه نمی‌خواهیم» علیه سلطنت ناصرالدین شاه به پا خاستند. نقش پُررنگِ زنان در قیام علیه محتکران غلّه (در سال ۱۲۷۵) در تاریخ مبارزات سیاسی زنان ایران ماندگار شده است. سال ۱۲۸۵ را نیز زنان با اعتراض به گرانی و کمیابی نان و پرتاب تکه‌های نان مخلوط با شن به طرف کالسکهٔ مظفرالدین شاه قاجار آغاز کردند. (ایوانف، «اتاریخ نوین ایران»)

چندین دهه پس از قتل طاهره قُرة‌العین، میراث وی که اندیشه‌های ترقی‌خواهانه و مبارزهٔ جسورانه او علیه ستم بود، به شکلی دیگر در انقلاب مشروطیت دوباره تجلی یافت. حضور گستردهٔ زنان در انقلاب مشروطیت تحسین آزادی‌خواهان را برانگیخت و تأثیر چشمگیری که این حضور در سال‌های بعد داشت، ردّ خود را در مبارزهٔ حق‌طلبانهٔ زنان به جای گذاشت. از بَست نشستن زنان در حرم عبدالعظیم برای دفاع از علمای مشروطه‌خواه در سال ۱۲۸۴ گرفته تا حضور جسورانهٔ آنان در نبردهای مشروطه‌خواهان در آذربایجان (از تیر ۱۲۸۷ تا اردیبهشت ۱۲۸۸)، تا جمع‌آوری سهام برای بانک ملّی از طریق فروختن جواهرات‌ خود، یا تحریم پارچه و کالاهای خارجی (۱۲۸۵) و شرکت در ماجرای اتمام حجّت (اولتیماتوم) دولت روسیهٔ تزاری به مجلس برای اخراج مورگان شوستر، مشاور مالی آمریکایی دولت ایران، در سال ۱۲۹۰ (صد زن با تپانچه‌هایی در زیر چادرهایشان در اماکن عمومی راه افتادند و تهدید کردند که هر وکیلی را که به اولتیماتوم روس‌ها تسلیم شود هدف گلوله قرار خواهند داد؛ نقل از ی. آبراهامیان، «ایران بین دو انقلاب»)،  همگی نمونه‌هایی از مبارزات شجاعانهٔ زنان ایران‌اند.

اما با وجود این حضور پُرشور، هرچند قانون اساسی با تصویب اصل هشتم «اهالی مملکت را در برابر قانون متساوی‌الحقوق» شناخت، ولی مصوّبه‌های بعدی مجلس‌ها عملاً این اصل را نقض و زنان را در ردیف مُجرمان، محجوران (کم‌عقل) و جزو صِغَر (کودکان نابالغ) قرار داد. با این حال می‌توان گفت که انقلاب مشروطیت در رشد آگاهی زنان تأثیر بسزایی داشت. زنانی که در نهضت مشروطه به خیابان‌ها آمده بودند، پس از استقرار مشروطیت به خانه‌هایشان برنگشتند و با تأسیس مدارس دخترانه و انجمن‌ها و نشریه‌های مخصوص زنان، خواستار تغییر وضعیت خود، از جمله دستیابی به حق تحصیل شدند. به‌ویژه پس از تحولات سیاسی و اجتماعی در همسایهٔ شمالی ایران (انقلاب کبیر اکتبر در روسیه در سال ۱۲۹۶) که به نوبهٔ خود نقش مؤثری در ترویج افکار مترقی و سوسیالیستی در کشور ما ایفا کرد، نقش زنان در تحوّل اجتماعی بیش از پیش شد. این نکته‌ای است که در سرمقالهٔ نخستین شمارهٔ «پیک سعادت نِسوان» نیز به آن اشاره شده است.

بنا به اسناد تاریخی موجود، تا سال ۱۳۰۴ فقط ۳درصد کل زنان ایران باسواد بودند. زنان به‌درستی پی بردند که سواد و آگاهی تا چه حد در مشارکت اجتماعی نقش دارد. به همین دلیل، پیگیرانه سوادآموزی و گسترش آگاهی را در دستور کار خود قرار دادند. این نکته‌ای است کلیدی که ارتجاع مردسالار نیز همواره به آن توجه داشته است و همچنان از آگاه شدن و شرکت مؤثر زنان در اجتماع به شکل‌های مختلف جلوگیری می‌کند.

بر این اساس بود که راه‌اندازی مدرسه‌های دخترانه و حق تحصیل زنان، فراگیرترین خواست‌های فعالان زن در دوران جنبش مشروطه و پس از آن شد. نخستین مدرسه‌های دخترانه با سرمایه‌های شخصی زنان مؤسس این مدرسه‌ها تأسیس شد. به عنوان مثال، روشنک نوعدوست در سال ۱۲۹۶ مدرسه‌ای چهار کلاسی با عنوان سعادت نسوان در رشت تأسیس کرد. اوّلین مدرسهٔ دولتی دختران نیز در سال ۱۲۹۷ در تهران تأسیس شد. امّا باز شدن مدرسه‌های دخترانه و برخورداری دختران از حق سوادآموزی همچنان با تکفیر و مخالفت شدید روحانیّت ارتجاعی روبرو بود. مقاومت زنان در این زمینه و مبارزهٔ آنان برای برخورداری از حق سوادآموزی یکی از شورانگیزترین برگ‌های تاریخ مبارزاتی زنان ایران در جامعهٔ عقب‌ماندهٔ آن روز ایران است. پیشگامان جنبش زنان و سازمان‌های مترقی آنان به‌رغم همهٔ سرکوب‌ها در این پیکار نقشی ویژه داشتند. حاصل آن تلاش، امروزه ورود بیش از ۶۰درصد دختران به دانشگاه‌ها و مدرسه‌های آموزش عالی کشور است.

در سال ۱۲۹۹، با تشکیل حزب کمونیست ایران و گسترش جنبش آزادی‌خواهانه و دموکراتیک ایران، جمعیت‌های متعدد زنان نیز تشکیل شد که اغلب تحت تأثیر این روند بودند.

 

حزب کمونیست ایران و جمعیت‌های مترقی زنان

با توجه به آنچه اشاره شد، گرچه نطفه‌های اوّلیهٔ انجمن‌های مترقی زنان و نیز جنبش کارگری و سوسیال‌دموکراسی در میهن ما در دوران انقلاب مشروطیت بسته شد و تأثیرهایی تعیین کننده بر روند شکل‌گیری و پیروزی انقلاب مشروطیت گذاشت، ولی باید گفت که جنبش کارگری و کمونیستی ایران در شکل حزبی سازمان‌‌یافته و با برنامهٔ‌ مبارزاتی معیّن، با تشکیل حزب کمونیست ایران آغاز شد. حزب کمونیست ایران توانست تأثیر چشمگیری بر شکل‌گیری تشکل‌های مترقی جامعه، از جمله جمعیت‌های متشکل و منسجم زنان، بگذارد و از خواست‌های ترقی‌خواهانه و برابری‌طلبانهٔ آنان پشتیبانی کند. پس از تشکیل نخستین کنگرهٔ (کنگرهٔ مؤسسان) حزب کمونیست ایران در انزلی در روز ۳۰ خرداد ۱۲۹۹، همان‌طور که زنده‌یاد ملکه محمدی نوشت، حزب نه‌فقط از جمعیت‌های مترقی زنان پشتیبانی کرد، بلکه خود نخستین حزب سیاسی ایران بود که پرچم مبارزه برای برابری حقوق زن و مرد را برافراشت. حزب کمونیست ایران که آزادی طبقهٔ کارگر و سایر اقشار زحمتکش را بر درفش مبارزهٔ خود نقش زده بود، به پیروی از آموزش لنین که «پرولتاریا نمی‌تواند خود را آزاد کند، بدون آنکه برای آزادی کامل زنان مبارزه کند»، به مسئلهٔ جلب زنان به مبارزه توجه کرد.

در دوّمین کنگرهٔ حزب کمونیست ایران در سال ۱۳۰۶، برخی از خواست‌های صنفی و اقتصادی-اجتماعی زنان مثل «منع کار شبانه برای نِسوان [زنان] و اطفال» و «مرخصی با مواجب برای زنان آبستن در مدّت چهار هفته پیش و پس از وضع حمل» و «منع کار برای اطفال کوچک‌تر از ۱۴ سال» در برنامهٔ مبارزاتی حزب قرار گرفت. («پروگرام عملیات حزب کمونیست ایران»، ص ۱۰۷، کتاب اسناد تاریخی جنبش کارگری، سوسیال دموکراسی و کمونیستی ایران)

به‌علاوه، حزب کمونیست با تشکیل دادن انجمن‌های گوناگون فرهنگی و انتشار نشریه‌های مترقی در بیداری جامعه و مبارزه با جهل و خرافات نقش مهمی ایفا کرد. یکی از این جمعیت‌ها، انجمن «فرهنگ» بود که تا سال ۱۳۰۵ در رشت فعالیت می‌کرد. اردشیر آوانسیان «عضو منتخب به دستگاه رهبری مجمع فرهنگ، معلم مدرسهٔ اکابر [بزرگسالان]، عضو جمعیت اکتورال [گروه نمایش] مجمع و از مؤسسین مدرسهٔ دهقان در قریهٔ ویشکا و مأمور تبلیغات در دهات» در خاطراتش  می‌نویسد:

«یکی از خدمات مجمع فرهنگ مبارزه علیه خرافات و موهومات بود از طریق

– دادن نمایش هنری اجتماعی و سیاسی از آثار مولیر و سایر نویسندگان داخلی و خارجی

 – دادن کنفرانس‌های هفتگی علمی، ادبی، اجتماعی، سیاسی و غیره

– تشکیل کلاس‌های اکابر برای محو بی‌سوادی

یکی دیگر از خدمات این مجمع مبارزه برای تنویر [روشن کردن] افکار عمومی بود از طریق

– انتشار مجلهٔ «فرهنگ»، رساله‌ها و بروشورها. مجلهٔ فرهنگ قریب دو شماره منتشر گردید.

– تشکیل کتابخانه و قرائت‌خانه

– ایجاد کلاس موسیقی

مجمع فرهنگ به‌وسیلهٔ تشکیل مدرسهٔ دهقان با کلاس اکابر در روستا دست به کار در میان دهقانان زد. در بین بانوان هم عده ‌ای از بانوان گیلان به ابتکار روشنک خانم و جمیله صدیقی و سکینه شبرنگ به تشکیل «جمعیت سعادت نسوان» مبادرت ورزیدند و برای بیداری زنان و دوشیزگان دست به تشکیل مدرسه «سعادت» و مجلهٔ «پیک سعادت» زدند. قابل توجه است اولین جشن ۸ مارس با نصب عکس کلارا تستکین رهبر زنان جهان به وسیلهٔ این جمعیت در رشت (۱) در سال ۱۹۱۸ برپا گردید.  پیِس‌هایی [نمایشنامه‌هایی] که در رشت و انزلی به معرض نمایش گذاشته شد بسیار است و از آن جمله آرشین مال آلان، احمقِ ریاست‌طلب (اثر مولیر)، سالوس، خسیس (اثر مولیر) و غیره است. نمایشنامهٔ سالوس که تدلیس [فریبکاری] و تزویر پاره‌ای از روحانی‌نمایان را بَرمَلا می‌ساخت از طرف برخی از ملّانماهای رشت و انزلی به عنوان توهین علیه جامعهٔ روحانیت تلقی شد و آنها ممنوع کردن مجمع فرهنگ را از دولت خواستار شدند. ولی از آنجایی که اهالی گیلان مخصوصاً روشنفکران و برخی بازرگانان مترقی طرفدار تحوّل در ایران بودند، از مجموعهٔ فرهنگ پشتیبانی می‌کردند. تا تسلط کامل پهلوی موفق به انحلال و قطع کردن مجمع فرهنگ نشدند. جمعیت فرهنگ به مناسبت محبوبیتی که بین مردم داشت مورد بغض دستگاه رضاشاهی بود. سرلشگر آیرم نمایندهٔ شاه در گیلان همواره با مجمع فرهنگ در مبارزه بود. موفق به تبعید عده‌ای از افراد مبارز مجموعهٔ فرهنگ به شهرهای دیگر گردید.» (کتاب اسناد تاریخی جنبش کارگری، سوسیال دموکراسی و کمونیستی ایران، جلد اوّل، ص ۱۱۸)

  در کنار حزب کمونیست ایران و تحت تأثیر آن حزب، جمعیت‌های مترقی زنان نیز با داشتن اساسنامه و برنامه‌های منسجم، کار خود را در حوزهٔ زنان و به‌ویژه در راه مبارزه برای حق سوادآموزی و آموزش و بهداشت، مبارزه با فقر فرهنگی و اجتماعی و آشنا کردن زنان با مسائل روز در قالب نمایش یا سخنرانی و نشر مجله‌های گوناگون به پیش می‌بردند. در شرایط عقب‌ماندهٔ آن روز ایران و مخالفت‌های روحانیون و ارتجاع زن‌ستیز، این کار آسانی نبود. زنان در ایرانِ آن روز برای اوّلین بار با سرکوب مرتب و مکرر، شکنجه، و زندان آشنا می‌شدند.

 

جمعیت پیک سعادت نسوان

این جمعیت در سال ۱۳۰۰ در رشت با اساسنامه و برنامه‌ای مشخص که به دست آوردن حقوق مدنی و اجتماعی زنان و اصلاحات اساسی در رأس آن بود، تشکیل شد. بنیان‌گذاران این جمعیت خانم‌ها جمیله صدیقی، سکینه شبرنگ، روشنک نوعدوست، و اورانوس پاریاب بودند. عدهٔ زیادی از زنان و دختران روشنفکر گیلان در این جمعیت فعالیت داشتند که با تأسیس کلاس‌های اَکابر (بزرگسالان)، دبستان، کتابخانه و قرائت‌خانه، چاپ مجلهٔ «پیک سعادت نسوان»، برگزار کردن سخنرانی‌ها و دادن نمایش، در روشنگری افکار عمومی، به‌ویژه زنان آن سامان، تلاش فراوان می‌کرد. در سرمقالهٔ نخستین شمارهٔ پیک سعادت نسوان که ۱۵ مهر ۱۳۰۶ و با تأثیر گرفتن از انقلاب اکتبر در روسیه و رهایی زنان در کشور شوراها منتشر شد، آمده است:

«در این هنگام که پرده‌های سیاه‌بختی و هزار گونه عوامل تیره‌روزی سدّ بزرگی در مقابل ترقیات نِسوان گردیده، و در این زمان که اصول اجتماعی تمام ملل خاموش و عقب‌مانده اصلاح و سر و صورت نوین به خود می‌گیرد، و بالاخره در وقتی که ایران هم از خواب غفلت خود جنبش نموده… با این اوضاع اسفناک و رقّت‌آور حیات و معارف نسوان ایران ما هم به نوبهٔ خویش سکوت را بیش از این جایز ندانسته خامهٔ ناتوان به دست گرفتیم تا در حد امکان عوامل و وسایل سیه‌روزی را نشان داده، اصلاحات اساسی آنها را خواستار شویم.»

در شمارهٔ سوّم مجلهٔ «پیک سعادت نسوان» در مقاله‌ای با عنوان «زن و مرد» به نابرابری اجتماعی زن و مرد پرداخته شده و نسبت دادن دلیل این نابرابری‌ها به تفاوت جسمی زن و مرد «عقیده‌ای طفلانه» خوانده شده است. در شمارهٔ چهارم مجله، شعر بلندی چاپ شده است در نقد «صیغه» با عنوان «در عاقبت صیغه‌روی» با امضای مستعار  م. شیدوش. این مجله هر دو ماه یک بار منتشر می‌شد. دربارهٔ زنان همکار مجله، در نخستین شمارهٔ مجله‌ چنین می‌خوانیم: «این مجله به قلم و آثار فکری جمعی از خانم‌های حساس و معارف‌پرور گیلان اداره خواهد شد.» فخر عُظمیٰ اَرغون، اشرف قائم‌مقامی، سرور (مَهکامه) مُحصّص، جمیله صدیقی، و شوکت روستا در شمار همکاران و اعضای هیئت تحریریهٔ مجلهٔ «پیک سعادت نسوان» بودند.

نشر و توزیع این مجله منحصر به گیلان نبود و در سراسر کشور توزیع می‌شد. بعدها دو نفر از اعضای این جمعیت، خانم‌ها جمیله صدیقی و شوکت روستا، توسط حکومت دیکتاتوری رضاشاه به چهار سال حبس در زندان زنان تهران محکوم شدند.

 

 

جمعیت نسوان وطنخواه

 در تهران نیز در سال ۱۲۹۸ (یا به قولی در سال ۱۳۰۱) جمعیت «نسوان وطنخواه» بنیان‌گذاری شد. شعار این جمعیت فعالیت در راه آزادی میهن و حقوق زنان و به‌خصوص رفع حجاب بود. هستهٔ اصلی آن را عده‌ای از مدیران و آموزگاران دبستان‌ها و دبیرستان‌ها و بانوان روشنفکر تشکیل می‌دادند. پوشیدن لباس وطنی و ترک اشیاء تجمّلی برای زنان از شعارهایی بود که در مرامنامهٔ این جمعیت به قصد نفوذ دادن افکار سیاسی و ملی در نهضت زنان قید شده بود.

آن طور که در کتاب «جمعیت نسوان وطنخواه ایران» نوشتهٔ محمدحسین خسرو پناه آمده است، چند ماه پس از تشکیل این جمعیت، برنامهٔ آن در چهار فصل و ۳۴ مادّه تدوین شد. نویسندهٔ کتاب هدف‌ها و مطالبات این برنامه را به دو بخش: ۱-درخواست‌های عمومی و ۲-زنان اقشار محروم تقسیم کرده است . او بر این باور است که درخواست‌های عمومی که شامل حال زنان همهٔ اقشار جامعه می‌‌شد (مانند ترویج معارف، تهذیب اخلاق و حفظ حقوق نسوان، تزریق احساسات ملی‌گرایانه و مبارزه با جهالت کلیهٔ نسوان) و بخش دیگر این برنامه که به زنان اقشار محروم اختصاص داشت، هدف‌هایی مانند تأسیس دارالصنایع، باغچهٔ کودکان، شیرخوارگاه، و یتیم‌خانه را مطرح کرده است. (از سایت بیدارزنی- گزارشی از تجددطلبی گروهی از زنان ایرانی)

نشریهٔ «نسوان وطنخواه» ارگان رسمی جمعیت نسوان وطنخواه بود. این نشریه توسط محترم اسکندری  و به صاحب امتیازی ملوک اسکندری در یازده شماره و در سه سال (از ۱۳۰۲ تا بهمن ۱۳۰۵) منتشر شد. این جمعیت، و به‌وی‍ژه شخص محترم اسکندری که در سخنرانی‌های خود علیه حجاب و در حمایت از تحصیل زنان سخن می‌گفت، از سوی برخی از رهبران مذهبی مورد حمله‌های بسیاری قرار داشت، به طوری که حتّیٰ یک بار خانهٔ محترم اسکندری غارت و به آتش کشیده شد.

فخر آفاق پارسا نیز که قبلاً سردبیر نشریهٔ «جهان زنان» بود، پس از آنکه در سال ۱۳۰۰ نشریه‌اش در شمارهٔ پنجم به‌خاطر نوشتن از حقوق زنان توقیف و خودش به اراک تبعید شد، به «جمعیت نسوان وطنخواه» پیوسته بود. درآمد جمعیت بر اساس دریافت حق عضویت از اعضا بود. طبق پژوهش‌هایی که برخی از پژوهشگران و از جمله فعالان زن انجام داده‌اند، «نخستین رئیس جمعیت، محترم اسکندری و پس از مرگ او، مستوره افشار بود؛ نایب‌‌رئیس ملوک اسکندری (که صاحب امتیاز مجلهٔ نسوان وطنخواه نیز بود)، منشی اول و از نویسندگان باقدرت مجله نورالهدی منگنه، معلم کلاس اکابر نصرت مشیری، منشی دوّم خانم شریفی، بازرس عباسه پایور، بازرس ملکه ابوالفتح‌زاده، دیگر اعضای هیئت مدیره: صفیه اسکندری، طوبیٰ بقائی، عفت‌الملوک و نظم‌الملوک خواجه‌نوری، فخرعُظمیٰ اَرغون، هایده مقبل، توران افشار، اخترالسلطنه سیادت، آصف‌الملوک، اخترالسلطنه فروهر، عشرت‌الزمان آصف و… دفتر حسابرسی سال ۱۳۰۵ جمعیت نشان می‌دهد که جمعیت در این زمان ۷۴ عضو داشته است که [کل] حق عضویت ۳۰۲ تومانی خود را به طور کامل پرداخت کرده‌اند…» (فرزانه ابراهیم زاده، «نگاهی به جمعیت نسوان وطنخواه»)

خانم مریم حسین‌خواه نیز می‌نویسد: نورالهدی منگنه یکی از اعضای این جمعیت در کتاب خاطرات خود نوشته است که «جلسات هیئت‌مدیرهٔ جمعیت نسوان وطنخواه هر هفته یک روز تشکیل می‌‌شد و این جلسات سیّار بود؛ هر هفته منزل یکی از بانوان. یک روز هفته که منزل خانم بدیع‌الزمان شجاعی بودیم… ناگهان صدای در زدن شدیدی به گوش‌ها رسید. مستخدمه آمد و گفت جمعی از لات‌های خیابان اسماعیل بزاز در جلوی درب حیاط با چوب و سنگ اجتماع کرده‌اند، و از قرار معلوم انتظار بیرون رفتن خانم‌ها را دارند، که با چوب و سنگ بر سرشان بتازند. چون که آن خانه درب دیگری نیز داشت، ما یکی بعد از دیگری از آن درب سمت کوچه گریختیم.» (از فمینیست‌های مشروطه‌خواه، پایه‌گذاران جنبش زنان درایران، سایت آسو، ۲۷/۱۱/۹۶)

هم‌زمان با فعالیت‌ها ی متعدد جمعیت، اذیت و آزار فعالان زن نیز در دستور کار ارتجاع و به‌ویژه ارتجاع مذهبی قرار داشت. به عنوان مثال، برای تأمین بودجهٔ سوادآموزی زنان، قرار شد که نمایشی اجرا شود: «مادام وارتو تریان که نخستین بازیگر زن ایرانی نیز هست، کارگردان نمایش بود و نقش اصلی را بازی می‌کرد. این نخستین نمایش زنانه بود که بر اساس متنی از میرزاده عشقی به نام «آدم و حوا» به صحنه می‌رفت. هزینهٔ دکور و آماده‌سازی و بوفه را هم خودِ منگنه شخصاً پرداخت کرد و کارت‌های دعوت را فرستاد. این نمایش در پردهٔ اوّل بدون هیچ مشکلی برگزار شد. اما هنوز پردهٔ دوّم شروع نشده بود که خبر رسید آژان‌ها پشت درِ خانه آمدند و می‌خواهند وارد شوند. پافشاری هیئت‌مدیرهٔ نسوان وطنخواه راه به جایی نبرد و آن آژان‌ها وارد شدند. محترم اسکندری یک‌تنه در مقابل آژان‌ها ایستاد و گفت که اجازه نمی‌دهد زنان را ببرند. اما در نهایت هیئت‌مدیره به نظمیه رفتند. در نظمیه، سرتیپ درگاهی به هیئت‌مدیرهٔ نسوان وطنخواه گفت که از آنها شکایت شده که علیه حجاب نمایش برپا کرده بودند. این خبر به وُعاظ و مساجد هم رسید و اسباب آزار اعضای نسوان وطنخواه فراهم شد. (فرزانه ابراهیم‌زاده، «نگاهی به جمعیت نسوان وطنخواه»)

از جملهٔ اقدام‌های مهم این جمعیت ارائهٔ عریضه‌ای (درخواست) به مجلس شورای ملی بود که در آن زنان خواستار آن شده  بودند که صنایع نساجی کشور تقویت و نیز ازدواج دختران تا قبل از ۱۶ سالگی ممنوع، و معاینهٔ زن و مرد از نظر سلامتی قبل از ازدواج نیز اجباری شود. این عریضه در قانونی که بعدها به تصویب رسید، بی‌تأثیر نبود. این اوّلین بار بود که فعالان زن خواستار اصلاح برخی از قوانین توسط نمایندگان مجلس می‌شدند.

یکی دیگر از کارزارهای جمعیت نسوان وطنخواه  که می‌توان آن را نخستین حرکت اعتراضی فمینیستی نام نهاد، تجمع فعالان زن در میدان توپخانهٔ تهران و سوزاندن جزوهٔ فکاهی «مَکر زنان» در اسفند ۱۳۰۱ بود. صدای این اقدام شجاعانهٔ آنان در سراسر پایتخت پیچید، با اینکه روزنامه‌های رسمی آن را بازتاب نداده بودند. در نتیجهٔ این کارزار، شماری از فعالان زن بازداشت شدند و در «نظمیه» قاطعانه به دفاع از عمل خود برخاستند.

خانم منگنه در خاطراتش می‌نویسد: «جزوه‌ای به اسم مَکر زنان چاپ و منتشر شده بود که هر روز بچه‌های روزنامه‌‌فروش تعداد زیادی از آنها را به‌ دست گرفته و با صدای رسا فریاد می‌ زدند: کتاب مَکر زنان، مَکر زنان، مَکر زنان. هیئت‌مدیرهٔ نسوان وطنخواه در جلسه مذاکره کرد که این روزنامه‌‌فروش‌ها و این کتاب یا جزوه یا هر چه هست برای زنان توهینِ محض [است]، به حیثیت زنان لطمه [می‌زند] و اهانت است. بنابراین تصمیم گرفته شد که در روز معیّن، ساعت ده صبح عده‌ای شاید هفت یا هشت نفر از خانم‌های جمعیت نسوان وطنخواه در میدان سپه جمع شویم… (پس از آتش زدن جزوه‌ها که در اسفند ۱۳۰۱ بود) چند نفر آژان  دور ما جمع شدند و ما را دسته‌جمعی به کمیسریا که در ضلع جنوب غربی میدان سپه قرار داشت بردند. هر یک از ما را به اطاقی برده و جدا و جدا استنطاق [بازجویی کردند] و پرسش‌های دامنه‌دار از نام و نشان، از منظور و مقصود و صورت و محرّک گرفت [پرسیدند] و جواب‌های محکم و قانع‌کننده به افسران اداره نظمیه شهربانی دادیم.»

از دیگر فعالیت‌های تأثیرگذار آنها، برگزاری «کنگرهٔ نِسوان شرق» در سال 1311 در تهران بود.

این تشکل مترقی توانست با تمام دشواری‌ها و سنگ اندازی ها به مدّت ۱۲ سال به فعالیت خود ادامه دهد و این برای حکومت دیکتاتوری رضاشاه که سرکوب نیروهای مترقی را در دستور کارش داشت، قابل تحمل نبود. سرکوب‌ها از یک طرف و اختلاف‌نظر و چنددستگی‌ها در ارتباط با سیاست‌های رضاشاه سبب شد که علاوه بر سوادآموزی، برخی از این زنان خواهان فعالیت بیشتر و گسترده‌تری در حوزهٔ زنان شوند.

 

جمعیت بیداری زنان

در سال ۱۳۰۵ جمعیت بیداری زنان که گروهی جدا شده از جمعیت نسوان وطنخواه بود، تشکیل شد. عبدالصمد کامبخش  در این باره می‌نویسد: «در سال ۱۳۰۵عده‌ای از زنان جوان در جمعیت نسوان وطنخواه که خواهان فعالیت پُرشورتری بودند از آن کنار رفته و جمعیتی به نام «بیداری زنان» را تشکیل دادند. این جمعیت دست به فعالیت وسیع زد. دارای قرائت‌خانه، چند کلاس اَکابر و رفع بی‌سوادی و هیئت اکتورال [بازیگران نمایش] بود. نمایش‌های این جمعیت موجب گرایش عده‌ی زیادی از زنان جوان [به این جمعیت] شد. یکی از نمایشنامه‌هایی که توسط این جمعیت به معرض نمایش گذاشته شد «دختر قربانی» بود که در حدود ۶۰۰ نفر به تماشای آن آمده بودند. این نمایش در روز ۸ مارس داده شد و در آنجا ناطقینی تاریخ و اهمیت بین‌المللی این روز را متذکر شدند و از طرف حضّار حُسن استقبال شد. این جمعیت در سال ۱۳۰۸ پس از آنکه تعقیب کمونیست‌ها دامنه گرفت منحل گشت.» (عبدالصمد کامبخش، «نظری به جنبش کارگری و کمونیستی در ایران»)

مجمع انقلابی نسوان عنوان تشکلی است که توسط زندخت شیرازی شاعر مشهور دموکرات در سال ۱۳۰۶ در شهر شیراز تأسیس شد. این تشکل با جسارت هر چه بیشتر علیه حجاب زنان، و در راه آزادی و برابری حقوق بانوان تبلیغ و مبارزه می‌کرد. این دوشیزهٔ شاعر مجله‌ای به نام «دختران ایران» منتشر می‌کرد که متأسفانه بیش از هفت شماره از آن انتشار نیافت.

در اصفهان نیز جمعیت اتحادیهٔ صنفی زنان تشکیل شد. بعدها در تهران جمعیتی نظیر «پیک سعادت نسوان» رشت به نام بیداری نسوان تشکیل گردید. در همین ایّام در قزوین نیز جمعیت دیگری با همین مرام به نام انجمن نسوان متشکل از عده‌ای از بانوان روشنفکر قزوین تأسیس یافت.

فعالیت این انجمن‌ها تا سال ۱۳۱۲ ادامه داشت. در این سال به دستور رضاشاه پهلوی همهٔ این انجمن‌ها منحل شد و اجازهٔ فعالیت از آنها سلب گردید. دیگر تقریباً هیچ انجمن مستقلی در ایران که بتواند برای زنان فعالیت کند وجود نداشت. جمیله صدیقى و شوکت روستا به اتهام «تشکیل فرقهٔ اشتراکى» و «تبلیغ مسلک اشتراکى» بازداشت شدند و به زندان افتادند، هر چند که عمل منتسب به آنها مربوط به قبل از وضع و انتشار قانون سیاه خرداد١٣١٠ بود.(۲)

در سال ۱۳۱۴رضاشاه پهلوی هم‌زمان با تحکیم پایه‌های سلطنت استبدادی خود «کانون بانوان ایران» حکومت‌فرموده را به ریاست افتخاری دخترش شمس پهلوی تأسیس کرد. در عین حال، او با انجام برخی اقدام‌های سطحی تلاش کرد تا خود را ناجی حقوق زنان قلمداد کند. رژیمی که همهٔ نشریات زنان و انجمن‌های مستقل زنان را منحل کرده و امکان رشد آگاهی و مشارکت زنان را به صفر رسانده بود و کوچک‌ترین تغییر قانونی به سود حقوق زنان را اجازه نمی‌داد، در عین حال ادّعای طرفداری از زنان را داشت. فعالیت «کانون بانوان» شاه‌فرموده به طور عمده پیرامون مسائلی همچون خانه‌داری، بچه‌داری، و امور آشپزی برای زنان بود.

محمدرضا پهلوی در کتاب «مأموریت برای وطنم» دربارهٔ پدرش می‌نویسد که او معتقد بود «وظیفهٔ اصلی زن خانه‌داری و بچه‌داری است». این «ناجی آزادی زنان ایران» نه‌فقط قدمی برای آزادی زنان بر نداشت بلکه قانون مدنی به‌شدّت مردسالارانهٔ ایران در اوج سلطنت او به تصویب  رسید که بازتاب دهندهٔ زنجیر بردگی بر دست‌وپای زنان و ادامهٔ روابط منسوخ قرون وسطایی بود. خودِ او طبق همان قانون مدنی هم‌زمان سه زن داشت.

کشف حجاب یا تجددنمایی رضاشاه پس از مسافرت او به ترکیه در حالی صورت گرفت که بی‌سوادی، به‌خصوص در میان زنان در جامعهٔ آن روزی ایران، غوغا می‌کرد. (۳)

رفیق زنده‌یاد احسان طبری در کتاب «جامعهٔ ایران در دوران رضاشاه» می‌نویسد: «سردمداران کشور از آغاز قرن نوزدهم تا امروز به‌اصطلاح کرنا را از سر گشادش می‌زنند و تمدن را با گره کراوات و رقص تانگو و کارد و چنگال و دست دادن و شاپو بر سر داشتن و امثال آن یکسان می‌گیرند. وادار کردن دهقان ایرانی که حتماً کلاه نمدی خود را به [کلاه] کپیِ بی‌قواره تبدیل کند یا کشیدن چادر نماز از سر پیرزنان در میدان‌های عمومی و ده‌ها اقدام خشن از این نوع در دوران رضاشاه، در حالی که یک مبارزهٔ جدی با بی‌سوادی، تریاک، امراض عمومی به عمل نمی‌آمد یا حتی در تهران آب لوله‌کشی نشد، نمودار روشن این گمراهی است.»

کشف حجاب، آن هم به شیوهٔ تحمیل حجاب جمهوری اسلامی، یعنی چادربَرداری به صورت خشن و اجباری در جامعهٔ سنّتی آن روز ایران، پیش از آنکه نفع زنان را در نظر داشته باشد، در خدمت کارفرمایان و نیاز صنایع نوپای ایران به نیروی کار ارزان زنان بود.

ایراندخت ابراهیمی در این مورد می‌نویسد: «زنان پس از برقراری خشن کشف اجباری حجاب، به ادارات و مؤسسات و کارخانجات راه یافتند و در کارهای تولیدی کارخانه‌های شهرستان‌ها به عنوان کارگران ارزان‌مُزد از وجود آنها شروع به استفاده شد. در این موقع، طبق آمار موجود، در ۶۹ مؤسسهٔ بافندگی، در ۲۵ کارخانهٔ پنبه پاک‌کنی دولتی، و در ۳۰ کارخانهٔ پارچه‌بافی ایران، اکثریت کارگران را زنان تشکیل می‌دادند. قبل از جنگ جهانی دوّم در کارخانه‌ها و مؤسسات ایران میزان کارگران زن به ۲۵درصد م‌ رسید. در کارخانجات قالی‌ بافی۸۰درصد زنان و دختران ۷ تا ۱۲ ساله کار می‌کردند. در کارخانجات قالی‌بافی از ۵۱۱هزار و هشت‌صد نفر کارگر، ۲۸هزار و هشت‌صد نفر کارگر زن بود. در مؤسسات صنعتی، کارگران ۶ تا ۱۲ ساله ۲۵درصد کارگران را تشکیل می‌دادند. ولی دستمزد زنان و کودکان در مقابل کار مساوی با مردان، از آنها کمتر بود.» (ایراندخت ابراهیمی، ۸۵ سال مبارزهٔ زنان علیه خرافات مذهبی)

بعدها خواست‌های قانونی زنان کارگر و سایر مطالبات حقوقی حوزهٔ زنان که جمعیت‌های مترقی زنان پیگیر آن بودند، در دستور کار «تشکیلات دموکراتیک زنان ایران» قرار گرفت که با سقوط دیکتاتوری رضاشاه و ایجاد فضای باز نسبی در کشور در سال ۱۳۲۱ بنیان‌گذاری شد. دیری نپایید که محمدرضاشاه نیز با سرکوب کردن همهٔ سازمان‌های مترقی، از جمله سازمان‌های زنان، راه پدر دیکتاتورش را در پیش گرفت. به دستور او و در غیاب سازمان‌های مستقل و واقعی زنان، بار دیگر تشکلی شاه‌ساخته به نام «سازمان زنان ایران» این بار به ریاست اشرف پهلوی تشکیل شد تا مبارزهٔ زنان را زیر مدیریت و کنترل خود و رژیم شاهنشاهی در آورد. حکومت استبدادی پهلوی دوّم پس از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ و در نتیجهٔ سال‌ها مبارزهٔ پیگیرانهٔ زنان، سرانجام مجبور شد حق رأی زنان را به رسمیت بشناسد و به برخی تغییرهای کوچک نیز در قانون مدنی ایران  تن در دهد.

 

سخن پایانی

تاریخ پُرافتخار مبارزات زنان ایران نشان می‌دهد که آنان هرگز پذیرندگان خاموشِ نابرابری و بی‌عدالتی نبوده‌اند و جنبش بیداری و برابری‌خواهانهٔ زنان ایران راهی پُرافتخار و پُر از فراز و نشیب را طی کرده است. این جنبش، که در آغاز خودبه‌خود شکل گرفت و خصلت ضداستعماری داشت، بعدها تحت تأثیر حزب کمونیست ایران و ادامه دهندهٔ راه آن- حزب تودهٔ ایران- و به‌ویژه تشکیلات دموکراتیک زنان ایران، تا کنون به‌تدریج از هر فرصتی برای سازمان‌دهی مبارزهٔ خود استفاده کرده و پیگیرانه برای دستیابی به خواست‌های انسانی و ابتدایی خود به مبارزه برخاسته است. بر این اساس، تلاش و پیکار انجمن‌های پیشرو و مترقی زنان برای آگاهی‌رسانی به جامعهٔ به‌شدّت سنّتی و عقب‌مانده و مبارزه در راه تحقق حقوق بنیادی انسانی مانند حق تحصیل و حق رأی، و در دگرگون کردن سیمای جامعهٔ واپس‌مانده و تحقق پیشرفت اجتماعی تأثیری ژرف داشته است.

حزب کمونیست ایران، حزب طبقهٔ کارگر نوپای ایران، تأثیر بسزایی در شکل‌گیری و رشد این انجمن‌ها و حمایت از خواست‌های مترقی آنان داشت. حزب کمونیست ایران نخستین تشکل سیاسی حزبی بود که برخی از خواست‌های زنان را در برنامهٔ خود گنجاند. بعدها حزب تودهٔ ایران، ادامه دهندهٔ راه حزب کمونیست ایران، از مبارزهٔ حق‌طلبانهٔ زنان ایران پشتیبانی و بخشی از برنامه و نیروی خود را به طور خاص به مبارزهٔ و حقوق زنان اختصاص داد. مبارزهٔ تشکیلات دموکراتیک زنان ایران برای حق رأی و دیگر خواست‌های دموکراتیک زنان ایران، در ادامهٔ پیکار سازمان‌های مترقی پیشگام نسل پیشین، یکی از درخشان‌ترین صفحه‌های تاریخ مبارزاتی زنان ایران است. نقش این تشکیلات در آگاهی‌رسانی به جامعه و به‌ویژه یاری‌رسانی به ایجاد تشکل‌های صنفی سیاسی زنان مانند مادران صلح، شورای مادران، جمعیت حمایتِ کودک، اتحادیهٔ زنان زحمتکش و… تجربه‌ای ارزنده است که جامعهٔ مدنی ایران امروزه نیز از آن سود می‌برد.

زنان مبارز ایران امروز، مانند پیشگامان شجاع خود، به‌رغم همهٔ سرکوب‌ها و همهٔ تلاش‌های رژیم زن‌ستیز ولایت فقیه برای مهار جنبش‌های مردمی با زندانی و شکنجه کردن کنشگران زن و فعالان کارگری، دانشجویی، معلمان، بازنشستگان و…  همچنان در پیکار خود برای دگرگون‌سازی بنیادی مناسبات اجتماعی مردسالارانه در کشور و دستیابی به عدالت اجتماعی و اقتصادی و رفع تبعیض و نابرابری، پیگیرند. دیر نیست آن روزی که راه برای تحقق حقوق برحق زنان میهن ما و استقرار آزادی و عدالت اجتماعی گشوده شود. مبارزهٔ مشترک و سازمان‌یافتهٔ همهٔ گردان‌های اجتماعی و نیروهای مدافع آزادی، گامی است اساسی در راه پیشبُرد این امر مهم تاریخی. در این روند، زنان میهن ما بارها ثابت کرده‌اند که می‌توانند نقش و مسئولیت تاریخی خود را به شایستگی انجام دهند.

******

(۱) در اوّلین جشن ۸ مارس، روز جهانی زن، در ایران اعلام شد: «ما هم امروز جمع شده‌ایم تا برای نخستین بار در ایران ندای حق‌طلبانهٔ زنان ایران را در این روز به گوش جهانیان برسانیم.»

(۲) اشاره است به تصویب قانون خرداد ١٣١٠ که تبلیغ و ترویج «مرام اشتراکى» را اقدام علیه امنیت کشور و مستوجب مجازات اعلام می‌کرد.

(۳) تا سال ۱۳۰۴ فقط ۳درصد از کل زنان ایران باسواد بودند. در سال ۵۴ نیز ۹۰در صد زنان روستایی و ۷۳در صد زنان در مجموع کشور از خواندن و نوشتن بهره‌ای نداشتند (دنیا، شمارهٔ ۱۲، سال ۱۳۵۴، نقل از روزنامهٔ کیهان، مهر ۱۳۵۴)

  به نقل از ویژه نامهٔ «نامهٔ مردم»، به مناسبت یکصدمین سالگرد تأسیس حزب کمونیست ایران، ۱۶ تیر ماه ۱۳۹۹

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا