بدرود رفیق قنبری
رفیق علیرضا قنبری در ۱۳۳۴ به دنیا آمد. ساکن تهران، محله نواب-اسکندری بود و به دبیرستان علامه واقع در سه راه سلسبیل می رفت. از نوجوانی به خاطر ارتباط با پسرعمه هایش حمید و حبیب مومنی که بعدا عضو سازمان چریک های فدایی خلق شدند با مسائل سیاسی و اجتماعی آشنا شد. اولین کتاب هایی که خواند کتاب های پسرعمه اش حمید مومنی بود.
پس از مخفی شدن حمید و حبیب و شهادت آنها، علی رضا نیز در سال ۱۳۵۵ در ارتباط با گروه منشعب از سازمان به فعالیت پرداخت و پس از پیوستن گروه منشعب از سازمان چریک های فدایی خلق به حزب توده ایران در ارتباط با ”نوید“ قرار گرفت و شروع به فعالیت کرد. پس از انقلاب او نیز در صفوف حزب به فعالیت پرداخت و با ضربه به حزب دستگیر شد. برادر، عمه زاده و خواهرزاده او نیز از جمله دستگیرشدگان بودند. علی رضا پیش از دستگیری از جمله با محمد حسن و محمد حسین عبدی که پاسدار بودند ارتباط داشت که هر دو در سال ۶۲ در کمیته مشترک به شهادت رسیدند.علی رضا ماند تا حکمش به پایان رسید و ملی کش شد. خواهرزاده اش، مهدی مومنی, در کشتار ۶۷ شهید شد .
علی رضا در زندان و بیرون از زندان از چشمه های عشق به حزب و امید و لبخند بود. از وجودش دوستی و محبت می تراویدو نوید ناپایداری ظلم و استبداد. برای شکستن دیوار سرد و سخت خشونت و ارعاب و ناامیدی و تلطیف روحیه دوستان عزیزتر از جانش در زندان همه کار می کرد. علیرضا در بند یک گوهر دشت در روزهای عید لباس حاجی فیروز به تن می کرد و چهره اش را دوده می مالید و در سلول ها می گشت و شیشه غم را به سنگ می کوبید.
علی رضا سرشار از انرژی و عشق بود و هر جا که بود محیطش را با امید و لبخند پر می کرد. سال ها بود که به بیماری سخت سرطان مبتلا شده بود و دیالیز می شد، اما کارکنان بیمارستان و بیماران در همان مدتی که او در کنارشان بود دشواری های کار و محیط و دردهایشان را فراموش می کردند و لبخند به لبانشان می آمد. با کرونا نیز با لبخند رو به رو شد. تا صدایش شنیده می شد، هیولا را مسخره می کرد و به پرستاران و پزشکان خسته و اندوهگین امید می داد و بر لبانشان خنده می آورد. اما عفریت تنها نبود. کرونا هنگامی بر او فایق آمد که هیولاهای متعدد وجودش را خسته کرده بودند. هیچ کس علی رضا را درمانده و شکست خورده ندید. وجود علیرضا نماد پایندگی امید و لبخند و عشق بود که علیرضا آن را عشق به انسان زحمتکش و عدالت و آزادی و مظهر آن را حزب می فهمید.
به نقل از «نامهٔ مردم»، شمارۀ ۱۱۰۹، ۱۳ مرداد ماه ۱۳۹۹