مسایل سیاسی روز

به یاد محمد فرخی یزدی، غزل‌سُرایِ آزادی

مطلب زیر اثر زنده‌یاد رفیق رکن‌الدین خسروی است که به انگیزه شصت و یکمین سال‌گرد شهادت فرخی یزدی برای مجله »دنیا«  تهیه شده بود. 

وای به شهری كه در آن مزد مردان درست

از حكومت غیر حبس و كشتن و تبعید نیست

پیش درآمد: راهی به سوی مرگ و افتخار

محمد فرخی یزدی كه با كودتای انگلیسی و ضد مردمی رضاخان- سید ضیاء الدین طباطبایی (سوم اسفند ۱۲۹۹ خورشیدی) به رویارویی برخاسته بود و تا پایان زندگی اش نیز، علیه حكومت زور و قلدری رضاخانی سرسختانه مبارزه می كرد، به تاریخ سوم آذر ماه ۱۳۰۲ خورشیدی در نشریه ”طوفان“۱ با عنوان ”امنیت چیست“ می نویسد:

”قانون اساسی، اصل نهم: افراد ملت از حیث جان و مال و مسكن و شرف، محفوظ و مصون از هر نوع تعرض هستند و متعرض احدی نمی توان شد، مگر به حكم و ترتیبی كه قوانین مملكت معین نماید.“

اصل دهم: غیر از مواقع ارتكاب جنحه و جنایات و تقصیرات عمده، هیچ كس را فورا نمی توان دستگیر نمود، مگر به حكم كتبی رئیس محكمه عدلیه و در آن صورت نیز باید گناه مقصر فورا یا در ظرف ۲۴ ساعت به او اعلام و اشعار شود.“

این است معنای امنیت در مملكت مشروطه! هر چه می‌گویید بگویید، هر چه می شود بشود! امنیت تنها قلع و قمع قطاع الطریق و دزدهای سر گردنه نیست!… امنیت این است كه افراد مردم، عموما بدون استثناء از هر نوع تعرض و خلاف مصون باشند. امنیت یعنی اهلی یك شهر اطمینان داشته باشند كه در خانه استراحت می كنند، علی الصباح در عدلیه، بدون جهت كتك نخورده یا به بین النهرین تبعید نشوند! امروز ما موظف هستیم كه سردار سپه (رضاخان) را یادآوری كنیم كه دنیای ما، نادر و ناپئون نمی پروراند… و در تحت كلمه ”اجرای قانون“ با اراده فردی حكومت نكنید!… كتك زدن و تبعید یك مدیر روزنامه (مدیر روزنامه قوام) بدون هیچ محاكمه و بر خلاف قانون به شئون مملكت لطمه نمی زند و ما به نام ایران نمی‌توانیم این تندروی ها را، تحمل كنیم… یا حكومت استبدادی یا اجرای قوانین مشروطه!

تصور نكنید كه ما به مخاطرات این گونه بیان حقایق متوجه نبوده و فی‌الواقع چنان كه می گویند، به زندگانی خود ایمن هستیم! نه ما، می‌دانیم كه در قبال این صحبت‌ها، حبس، تبعید، ضرب و شتم و هر نوع مصیبتی مستور است. ولی ما معتقدیم كه مغلوبیت، به حق، گواراتر از مظفریت و غلبه كردن به باطل می باشد.“

شانزده سال بعد، چرخش تاریخ-در ۲۴ مهر ماه ۱۳۱۸ خورشیدی- نشان داد كه فرخی چگونه بر سر آرمان: آزادی، عدل و مساوات، جان شیفته را، جانانه، نثار می كند:

 

عمرها در طلب شاهد آزادی و عدل

سرقدم ساخته تا مُلك فنا تاخته ایم

بر سر نامه طوفان بنگر تا دانی

بیرق سرخ مساوات برافروخته ایم۲

 

 

در گرد باد روزگاران

محمد فرخی یزدی، پسر محمد ابراهیم، از تبار دهقانی بی چیز، به تاریخ ۶ شهریور ماه ۱۲۶۷ خورشیدی، در روزگاری پرآشوب و اوج قدرت فئودالیسم در ایران، در شهر یزد دیده به جهان گشود. خانواده‌اش، همانند بسیاری از دهقانان بی‌چیز كه از جور و ستم ارباب و فقر و گرسنگی، از روستا، به شهرها، مهاجرت می‌كردند، در شهر یزد سكنی گزیدند.

دوران زندگی‌اش- از كودكی تا مرگ- از توفانی ترین و پرفراز و نشیب ترین، دوران های تاریخ میهن ما و جهان بود:

در هفت سالگی، گلوله میرزا رضا كرمانی، به خودكامگی ناصرالدین شاه، پایان می دهد (۱۲۷۴ خورشیدی)- در ۱۸ سالگی، انقلاب مشروطه به پیروزی می رسد (۱۴ مرداد ۱۲۸۵)- اعدام ملك المتكلمین و جهانگیر خان صوراصرافیل از مبارزان راه آزادی، به دستور محمد علی شاه (۱۶ خرداد ۱۲۸۷)- كودتای صغیر محمد علی شاه و به توپ بستن مجلس شورا (۱۲۸۷)- قیام مسلحانه مردم تبریز به رهبری، ستارخان (تیرماه ۱۲۸۷)- تشكیل نخستین گروه سوسیال دموكرات در تبریز (۲۴ مهرماه ۱۲۸۷)- تشكیل حزب ”عدالت“، ادامه سوسیال دموكراسی انقلابی ایران (اجتماعیون عامیون) – ۲۵ اردیبهشت ۱۲۹۶ (مه ۱۹۱۷) – انقلاب كبیر اكتبر و تشكیل حكومت شوراها (اردیبهشت ۱۲۹۶)- تشكیل نخستین كنگره حزب ”عدالت“ كه به حزب كمونیست ایران تغییر نام داد (بندر انزلی) ۱ تا ۳ تیر ماه ۱۲۹۹- قیام مردم گیلان و اعلام جمهوری (۱۷ خرداد ۱۲۹۹)- شهادت شیخ محمد خیابانی- كودتای اول رضاخان- سید ضیاء الدین طباطبایی با طراحی دولت انگلستان (۳ اسفند ۱۲۹۹)- شهادت حیدرعمواوغلی رهبر حزب كمونیست ایران (۹ مهرماه ۱۳۰۰)- شهادت محمد تقی خان پسیان (۱۹ آبان ۱۳۰۰- شهادت میرزا كوچك خان (آذر ماه ۱۳۳۰)- قیام دموكرات ها در تبریز، به رهبری ابوالقاسم لاهوتی (شاعر بزرگ انقلاب(۱۴ بهمن ۱۳۰۰)- شهادت میرزاده عشقی شاعر مبارز (۱۲ تیر ۱۳۰۳)- كودتای دوم رضاخان آذر ۱۳۰۴ و تاجگذاری او در اردیبهشت ۱۳۰۵)- تشكیل كنگره دوم حزب كمونیست ایران (ارومیه) ۱۳۰۶- تصویب قانون ضد كمونیستی معروف به ”قانون سیاه“ به دستور رضاخان (۱۰ خرداد ۱۳۱۰)- مرگ شاعر و تصنیف ساز بزرگ قزوینی در تنهایی تبعید (بهمن ۱۳۱۲)- ۵۳ نفر كمونیست ایرانی (دكتر تقی ارانی و یاران) اردیبهشت ۱۳۱۶).

 

آموختن در مكتب اجتماع

فرخی یزدی، از همان آغاز نوجوانی، با تاثیر پذیری از نابسامانی و بیدادگری های جامعه فئودالی و جنبش های انقلابی زمانه، روحیه ای عصیانگر و سركش داشت: مدتی به مكتب می رود. در پانزده سالگی (نزدیك به پایان تحصیلات مقدماتی)، با سرودن شعری علیه فضای سیاه و خفقان آور مدرسه ”مرسلین“ شهر یزد (پایگاه جاسوسی میسیونرهای مذهبی انگلیسی) از مدرسه اخراج می‌شود.

 

سخت بسته با ما چرخ، عهد سست پیمانی

داده او به هر پستی، دستگاه سلطانی

ای دریغ از این مذهب داد از این مسلمانی

 

پس از رهایی از مدرسه ”مرسلین“ در یك كارگاه پارچه بافی، مدتی در نانوایی، به كارگری می پردازد. در این كارگاه‌ها، با فضایی متفاوت، اندیشه‌های نو انقلابی و روحیه معترض كارگران آشنا می‌شود و به محافل دموكرات‌ها و مجاهدان انقلابی، راه می یابد:

 

قسم به عزت و قدر و مقام آزادی

كه روح بخش جهان است نام آزادی

به روزگار قیامت به پا شود آن روز

كنند زنجران چون قیام آزادی

اگر خدای به من فرصتی دهد یك روز

كشم زمرتجعین انتقام آزادی

 

فرخی در همین دوران به حزب دمكرات ایران می پیوندد. حزب دموكرات ایران، به اعتباری جانشین حوزه های مختلف و پراكنده حزب(اجتماعیون-عامیون) به شمار می رفت. این حزب در زمان حكومت استبدادی محمد علی شاه و با تلاش انقلابیون در دوره دوم مجلس شورای ملی، تشكیل شد. مرام نامه این حزب، از مرام نامه حزب سوسیال دموكرات ”قفقاز“، فرقه (اجتماعیون عامیون) اقتباس شده بود. از كسانی كه در كمیته مركزی این حزب بودند، می توان از: سلیمان میرزا، مساوات، رسول زاده، حیدر عمواوغلی و محمود محمود، یاد كرد.

در متن مرام نامه فرقه اجتماعیون-عامیون (سوسیال دموكرات) چنین آمده است: فرقه (اجتماعیون-عامیون)، طرفدار كسبه و فعله و دهاتی و بر ضد دولت‌مندان و طرفدار حریت است:

۱- طرفدار حریت اجتماع

۲- طرفدار حریت مطبوعات

۳- حریت كلام

۴-حریت وجدان و مذهب

۵-طرفدار برابری همه مردم و همه مسلك و همه صنف

 

مرام نامه حزب دموكرات ایران در ۴۳ ماده تدوین شده بود و اصول مهم آن عبارت بودند از: تمام ایرانیان در حقوق مساوی هستند. همه افراد ملت در مقابل قانون و در نظر دولت، بدون فرق نژاد و مذهب برابرند… آزادی نامه: آزادی كلام، آزادی مطبوعات، آزادی اجتماعات و آزادی جمعیات… مصونیت شخص و مسكن از هر نوع تعرضی…” ۳ با ویژگی‌هایی كه از روحیه انقلابی فرخی یزدی و آزاد اندیشی او می‌دانیم، پیوستن به حزب دموكرات، با چنین مرام‌نامه مترقی، در زمان خود، امری كاملا منطقی و بدیهی است.

 

آواز بی‌گفتار، از لبان دوخته!

فرمان مشروطه در ۱۴ مرداد ۱۲۸۵ به امضاء مظفرالدین شاه رسید و سپس مجلس شورا، گشایش یافت ”اما مدتی گذشت و هیچ تغییر بزرگی در زندگی مردم پدید نیامد و آزادی و عدالت اجتماعی واقعی را به همراه نیاورد. همان حاكمان قدیم، با صورتك جدید، در مسندهای بیدادگری نشستند. فرخی به چشم خود می دید كه هنوز حكام با خودسری و ستمگری مردم را غارت می كنند. هنوز دهقانان بر روی زمین خشك و بی حاصل زنجیر بردگی را به گردن می كشند و هنوز هم خود او ناچار است، برای چند شاهی از صبح تا شام در دخمه های تاریك و نمناك پای چرخ نخریسی جان بكند.” ۴

در نوروز سال ۱۲۸۹ خورشیدی، شعری را كه در ذم و اعتراض به ضیغم الدوله قشقایی حاكم یزد سروده بود، در مجمع دموكرات‌های یزد، در دفاع از ”قانون“ و علیه خودكامگی ضیغم الدوله می خواند:

 

عید جم شد ای فریدون خو، بت ایران پرست

مستبدی خوی ضحاكی است این خو، نه ز دست

حالیا كز سلم و تور انگلیس و روس هست

ایرج ایران سراپا، دستگیر و پای بست

به كه از راه تمدن، ترك بی مهری كنی

در ره مشروطه اقدام منوچهری كنی

 

به فرمان ضیغم الدوله، لبان شاعر را با نخ و سوزن دوختند و او را در شهربانی یزد به زندان افكندند!

فرخی یزدی از درون زندان شعری برای آزادی خواهان فرستاد:

 

ای دمكرات بت با شرف نوع پرست

كه طرفداری ما رنجبران خوی تو هست

اندرین دوره كه قانون شكنی دل‌ها خست

گر ز هم مسلك خویشت خبری نیست ز دست

شرح این قصه شنو از دو لب دوخته ام

تا بسوزد دلت از بهر دل سوخته ام

ضیغم الدوله چو قانون شكنی پیشه نمود

از همان پیشه خود ریشه خود تیشه نمود

خون یك ملت غارت زده در شیشه نمود

نی ز وجدان خجل و نی ز حق اندیشه نمود

به گمانش كه در امروز مجازاتی نیست

یا به فرداش بر این كرده مكافاتی نیست

 

آزادی خواهان و دموكرات های یزد، در اعتراض به این خود سری كه نمونه كامل استبداد در دوران مشروطیت بود، در تلگراف خانه تجمع كردند.

فرخی یزدی، دو ماه بعد با كمك یاران از زندان گریخت و به تهران مهاجرت كرد.

 

سیاهی آغاز می شود

سال های بین ۱۲۸۸(۱۹۱۰) و جنگ جهانی اول ۱۲۹۲(۱۹۱۴) سال های بحرانی است. در این سال ها، شاهد یورش مشترك ارتجاع داخلی و امپریالیسم جهانی هستیم: به توپ بستن مجلس شورا و استبداد صغیر محمد علی شاه، نفوذ فئودال های بزرگ و بورژوازی وابسته، به درون نیروهای انقلابی- فروكش كردن شعله های انقلاب و تهدید ضدانقلاب- خلع سلاح فداییان ستارخان (۱۲۸۹) و زخمی شدن و مرگ ستارخان (۱۲۹۲)- مرگ باقرخان (۱۲۹۵)- اتحاد نیروهای ارتجاعی و سازشكار بورژوازی تجاری با امپریالیسم انگلیس- اختلاف و تضاد بین سازمان های مختلف هوادار انقلاب- فقدان رهبری متمركز. بسیاری از مبارزان راه آزادی، شاعران و نویسندگان زندانی می شوند یا به مهاجرت می روند، فرخیی زدی، نیز به بین النهرین مهاجرت می كند، در آنجا ” مورد تعقیب انگلیسی ها قرار می گیرد، از این رو از بغداد به كربلا و از آنجا به موصل و از آنجا از بیراهه و برهنه پا، به ایران مراجعت“۵ می كند.

در تهران قصد جان او می كنند، ولی از گلوله ها جان به در می برد.

 

۱۷ اكتبر، انقلابی كه از راه می رسد!

زنده یاد احسان طبری می‌نویسد:

” ناگهان تاریخ نیرنگ باز، پدیده ای از بطون رازناك خود بیرون كشید كه برای بسیاری غیر مترقبه بود. امپراتوری روس ابتدا، در اثر انقلاب بورژوایی فوریه ۱۹۱۷ و سپس در اثر انقلاب كبیر سوسیالیستی اكتبر در ۱۹۱۷، به یك حكومت شوروی مبدل گردید و این حادثه، ورق بازیگران سیاست را، به هم ریخت و ناگهان مسیری دیگر در پیش پای بشریت، و از آن جمله خلق ایران گذاشت.“۶

انقلاب اكتبر” راه نجاتی به روی ملت ایران گشود. این واقعه آزادی خواهان ایران را به حیرت انداخت، كه آقای بهار (ملك الشعرا) در ”تاریخ مختصر احزاب سیاسی آن را معجزه سیاسی“ نامیده است. فرخی هم مانند همه مردم ایران به چشم خود دید كه چگونه دستگاه عظیم تزاری، دشمن خونخوار ملل آسیا، ناگهان از هم پاشید و سپاه نیرومند امپراتوری روس كه تا چندی پیش وسیله سركوبی آزاد مردان ایران بود، در یك لحظه، همه هیبت و جبروت خود را از كف داد و حتی از آن میان دست‌های دوستی و برادری به سوی ایران دراز شد. فرخی از كسانی بود كه زود به تحقیق و كنجكاوی این انقلاب جدید پرداخت.“۷

 

با سقوط امپراتوری روسیه تزاری، دولت انگلیس، یكه تاز میدان سیاست ایران می شود و اندیشه تسلط كامل بر سرزمین ایران را در سر می پرورد. برای این كه به این هدف امپریالیستی، صورت قانونی بدهد، پای قرارداد شوم ۱۹۱۹ را به میان می آورد. وثوق الدوله، نخست وزیر وقت ایران و مزدور انگلیس، دست به كار می شود. با انعقاد این قرارداد، دو ركن مهم و در نتیجه استقلال و حق حاكمیت ایران، به دست انگلیسی ها، می افتاد:” مالیه“ و ”قشون ایران“ و ایران به مستعمره ای تبدیل می شد. ولی ملت ایران دوباره قهرمانانه به پا می خیزد: قیام شیخ محمد خیابانی (فروردین ۱۲۹۹) ، كلنل محمد تقی خان پسیان (خرداد ۱۳۰۰) و كوشش های متهورانه حیدرعمواوغلی برای متحد كردن نیروهای انقلابی. خیزش ملت ایران، علیه قرارداد ننگین ۱۹۱۹، یكی از درخشان ترین نمونه های مبارزه ملت ها، در راه آزادی و شرف انسانی بود.

شعرای برجسته ایران: عارف قزوینی، میرزاده عشقی و فرخی یزدی ضمن توصیف نارضایتی های توده های مردم، علیه امپریالیست های انگلیس و ارتجاع داخلی مبارزه می كردند و در آثار خود به آنها می تاختند.“۸

فرخی یزدی، نمونه ای بارز، از انسان های آزاد اندیشی بود، كه پای در میدان نبرد نهاد:

 

كیست در شهر كه از دست غمت داد نداشت

هیچ كس همچو تو بیدادگری یاد نداشت

گوش فریاد شنو نیست خدایا در شهر

ورنه از دست تو كس نیست كه فریاد نداشت

خوش به گُل در دل خویش به افعان می گفت

مرغ بی دل خبر از حیله صیاد نداشت

جز به آزادی ملت نبود آبادی

آه اگر مملكتی ملت آزاد نداشت

فرخی، با سرودن این شعر، به دستور وثوق الدوله به زندان می افتد.

 

ستاره ای بدرخشید

دولت انگلستان موفق نشد، این موافقت نامه را تا به آخر به مرحله اجرا در آورد. نقشه انگلستان در نتیجه سیاست دوستانه اتحاد شوروی نسبت به ایران، در هم ریخته شد. در تاریخ ۲۸ اوت سال ۱۹۱۹، دولت شوروی در پیامی ”خطاب به كارگران و زحمتكشان ایران“ اعلام داشت:” درست در لحظه ای كه درندگان انگلیسی بر ایران مسلط بوده و می كوشند تا طوق بندگی كامل را به گردن مردم ایران بیاندازند، دولت كارگران و دهقانان جمهوری روسیه شوروی، رسما اعلام می دارد كه قرارداد اسارت آور انگلستان و ایران را به رسمیت نمی شناسد.“۹

دولت انگلیس، هراسان و سراسیمه از عظمت قیام ملت ایران به ناگزیر سیاست سنتی خود را دگرگون می كند.” تا سال ۱۹۱۹ سیاست دیپلماسی انگلیس در ایران، مانند سابق بر این جاری بود كه حتی المقدور، ایران را ضعیف نگاه داشته، تا آن كه به سهولت مقاصد سیاسی خود را انجام دهد. ولی پس از انقلاب روسیه و استحكام حكومت شوروی، انگلیس سیاست خود را به كلی تغییر داده، به این نكته پی برد كه هر چه حكومت ایران ضعیف تر بوده و اساس آن متزلزل باشد، همانقدر زودتر ممكن است كه امواج انقلاب توده زحمتكشان ایران، آن اساس را منهدم نماید. از این رو، دیپلماسی انگلیس مصمم گردید در ایران حكومت مقتدری تشكیل دهد… كودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹ به اعتباری هموار كننده راه به میدان آمدن دیكتاتوری در ایران بود.“۱۰

فرخی یزدی با كودتای انگلیسی ضد مردمی سوم اسفند ۱۲۹۹ به رهبری سید ضیاء الدین و همكاری رضاخان، به شدت به رویارویی پرداخت و باز به زندان افتاد.

 

استاد ازل كه درس بیداد نداد

جز مساله داد مرا یاد نداد

ما داد ز بیدادگران بستانیم

گر محكمه داد به ما داد نداد

 

” انگلیس ها در تهران، برای انجام كودتای دولتی فعالانه كوشش می كردند. به این منظور، كمیته مخفی و به اصطلاح ”آهنین“ به ریاست سید ضیاء الدین طباطبایی را كه رابطه بسیار نزدیكی با انگلیسی ها داشت و روزنامه ”رعد“ را منتشر می ساخت، با شركت فیروز میرزا نصرت الدوله، تشكیل داد و نقشه كودتا در لندن با حضور نصرت الدوله تنظیم شد. برای انجام این توطئه، رضاخان را نیز كه كلنل دسته های قزاق ایران بود، به طرف خود جلب كردند… رضاخان قبل از اجرای كودتای دولتی، بنا به دستور و پیشنهاد ژنرال آیرونساید فرمانده نیروهای مسلح انگلیس در ایران به فرماندهی تیپ قزاقان ایران گمارده شد.“۱۱

 

روزنامه ”طوفان“ با كلیشه سرخ!

نخستین شماره روزنامه ”طوفان“ در نهم شهریور ماه ۱۳۰۰، به چاپ رسید. ”روزنامه طوفان با كلیشه سرخ كه حكایت از انقلابی بودن آن می نمود، به طرفداری از توده رنجبر و دهقان و هواداری كارگران منتشر می شد. مدیر آن مرحوم فرخی، در اغلب كابینه ها، حبس یا تعبید شده است. مع ذالك به علت ثبات و پایداری در عقیده خود، به محض اینكه از زندان نجات پیدا می كرد و یا از تبعید برمی گشت، روزنامه را با همان روش سابق منتشر می‌ساخت.“۱۲

”طوفان“ بارها، توقیف شد و فرخی یزدی، عقاید سیاسی خود را در روزنامه هایی مانند: پیكار، قیام، ستاره شرق و … كه امتیاز آنها را داشت، منعكس می‌كرد. ”طوفان“ سرانجام در بهار سال ۱۳۰۷ به دستور رضاخان، برای همیشه تعطیل شد.

 

كودتای دوم …

رضاخان، برای استقرار نفوذ سیاسی انگلیس و سركوب انقلاب سرخ گیلان كه ممكن بود، سراسر ایران را فراگیرد، در آذرماه ۱۳۰۴، به كودتای دوم دست زد و در اردیبهشت ماه ۱۳۰۵ تاجگذاری كرد. بدین سان، دوران سیاه شكنجه و وحشت، سایه شوم خود را، بر سرتاسر ایران، گسترد. ”ساطور خون چكان رژیم ترور و اختناق تنها متوجه كمونیست ها نبود. عملا هر مقاومت كننده ای از راست یا چپ، متعلق به هر طبقه ای كه بود، با قهر و غضب دیكتاتور روبرو می شد.

از میان رفتن كسان گوناگون مانند: صولت الدوله قشقایی، سردار اسعد بختیاری، خزعل، نصرت الدوله فیروز، عبدالحسین تیمور تاش، مدرس… كه یا در زندان یا در تبعید خانه یا در خانه خود مسموم شدند، نمونه ای از این جریان است. روشنفكران به نام مانند كمال الملك نقاش(چنان كه شهرت دارد)، عشقی شاعر ملی، فرخی غزل سرای نامی، واعظ قزوینی مدیر روزنامه نصیحت و از عناصر رادیكال در مطبوعات كشور و مستوفی المالك یكی از رجال میهن پرست ایران، به وسیله رژیم نابود گردیدند. ملك الشعرای بهار، بزرگ ترین شاعر كلاسیك، زندانی شد و در تمام مدت سلطنت رضا شاه مغضوب بود. مصدق السلطنه یكی دیگر از رجال ملی، در دوران رضا شاه، از همه امور دور نگاه داشته شده بود.“۱۳

 

رضاخان برای اینكه مبارز و مخالف سرسختی، همچون فرخی یزدی را از عصیان بازدارد، كوشید، در باغ سبز نشان دهد! با وكالت شاعر (از یزد) در دوره هفتم مجلس شورا، چون فرخی یزدی مورد علاقه و احترام توده مردم بود- به ظاهر روی خوش نشان داد، تا شاید، او را به سود خود از مبارزه بازدارد. ولی فرخی یزدی، نماینده یزد، اقلیت مخالف حكومت را تشكیل داد و بی پروا به افشاگری رژیم استبدادی پرداخت:

 

با مشت و لگد معنی امنیت چیست  

با نفی بلد ناجی امنیت كیست

با زور مرا مگو كه امنیت هست     

با ناله زمن شنو كه امنیت نیست!

                                          ****

 

لایق شاه بود قصر۱۴ نه هر زندانی  

حاكم جامعه گر ملت و قانون باشد

                                          ****

به ناخدایی این كشتی شكسته مناز   

كه ناخدا نتواند دم از خدایی زد

به روزگار رضا، هر كه را كه من دیدم    

هزار مرتبه فریاد نارضایتی زد

 

 

جشن انقلاب

فرخی یزدی، در سال ۱۳۰۶(۱۹۲۷)، به همراه گروه دیگری از نمایندگان مجلس شورا، به مناسبت جشن دهمین سالگرد انقلاب كبیر اكتبر، به اتحاد جماهیر شوروی، دعوت شد و در مسكو، غزلی خطاب به مردم شوروی سرود كه در روزنامه ایزوستیا، در شماره ۱۱ نوامبر سال ۱۹۲۷ با خط فرخی و عكس او به چاپ رسید:

 

در جشن كارگر چو زدم فال انقلاب   

دیدم به فال نیك احوال انقلاب

روزی رسد كه در همه گیتی اساس ظلم 

گردد به دست ما و تو پا مال انقلاب

 

”سیاحت در شوروی ده روز بیشتر طول نكشید، اما در شاعر ایرانی خاطراتی فراموش نشدنی، به جا گذاشت. وقتی فرخی از ”كشور كارگران و دهقانان“ بازگشت، حالی دگرگون داشت. با زندگی نوین و مفاهیم تازه ای آشنا شده بود. انعكاس این افكار نو، در اشعار و مقالات بعد از این سیاحت به خوبی مشهود است. به چشم خود دیده بود كه در همسایگی ایران عقب افتاده، چه جنبش عظیمی پدید آمده است. نمی توانست خاموش بنشیند ر هموطنانش را از آن چه دیده، بی خبر گذارد.“۱۵

 

فرخی یزدی، پس از بازگشت، یادداشت های سفر شوروی (از تهران تا مسكو) را، از شماره ۴۴ تا شماره ۸۸ روزنامه طوفان، منتشر كرد. ولی از ادامه آن، جلوگیری به عمل آمد.

فرخی از شماره اول سال دوم روزنامه طوفان ”به چاپ قانون اساسی شوروی، تحت عنوان قانون اساسی جمهوری اجتماعی متحده شوروی روسیه“ پرداخت و در همین هنگام بود كه طی مقاله ای چنین نوشت:”ما در مبارزه با كاپیتالیسم دنیا، پناه گاهی برای ملل ضعیف، غیر از بین الملل سوم و حكومت كارگران و دهاقین سراغ نداریم.“ در همین سال است كه او غزل معروف خود را به یاد سفر شوروی انتشار داد كه در آن چنین می گوید:

 

زحمتكشان به خطه مسكو شدند جمع  

از بهر شركت دهمین سال انقلاب

من هم به نام ملت ایران سپاس گوی        

بر قائدین نامی عمال انقلاب

با پای جان به تربت پاك لنین بیا        

تا بنگری به مقبره تمثال انقلاب۱۶

 

روزنامه طوفان، پس از ترجمه و چاپ مقاله ای با عنوان:” ستم‌های دیكتاتوری“ توقیف شد. حكومت به وحشت افتاده بود. شاعر چون تامین جانی نداشت، چند روزی در مجلس شورا متحصن شد، سپس مخفیانه از تهران به شوروی و سپس به آلمان (برلین) رفت. فرخی، بعدها، در زندان گفت:” می خواستند او را در ارتباط با سالار مظفر كه از سران ایل سنجابی و از آزادی خواهان بود و شایع بود كه شب نامه او را علیه رضاخان، فرخی یزدی نوشته، دستگیر كنند.“ ۱۷

فرخی یزدی، در خارج از ایران نیز، همچنان به فعالیت سیاسی و مخالفت با حكومت سیاه رضاخان ادامه می داد، و نوشته های طوفانی‌اش، در مجله ”پیكار“ چاپ برلن، چهره واقعی حكومت استبدادی ایران را آشكار می كرد.

روزنامه ”پیكار“ در آن زمان، ارگان حزب كمونیست ایران، پس از كنگره دوم حزب ”كنگره ارومیه“ در خارج از كشور بود. رضاخان با شكایت رسمی به دولت آلمان خواستار جلوگیری از انتشار ”پیكار“ شد و مرتضی علوی مدیر ”پیكار“ را نیز به دستور دولت آلمان، از آلمان تبعید كردند. به جای ”پیكار“، كوتاه زمانی، روزنامه ”نهضت“ در برلن انتشار یافت، ولی دولت آلمان به روزنامه ”نهضت“ كه فرخی یزدی با آن همكاری داشت، بیش از سه شماره، اجازه انتشار نداد و به خود شاعر اخطار شد، كه آلمان را ترك كند.

 

بازگشت به تاریك خانه اشباح

سرانجام، فرخی یزدی، زیر تاثیر وعده های دروغین تیمور تاش، وزیر دربار رضاخان- كه در آن زمان برای ماموریت حكومتی به آلمان آمده بود- در سال ۱۳۱۲ به ایران باز می گردد و از همین تاریخ ”برحسب دستور، تحت نظر مامورین محرمانه شعبه اطلاعات شهربانی“۱۸ قرار می گیرد. از سوی رئیس شهربانی، سرلشكر آیرم، برای وادار كردنش به سكوت، به او پیشنهاد همكاری با شهربانی می شود. شاعر تن به پستی نمی دهد و ایستادگی می كند. این دوران سخت ترین سال های زندگی اوست!

 

دوران وحشت

استبداد سیاه رضاخانی، زمینه ای بود برای یاس و ناامیدی شاعر. بهار آرزوهای شیفتگان آزادی و عدالت اجتماعی، سرد و یخ زده شد. شعرهای اندوهبار شاعر، زاده دوران خفقان و تاریكی است. دوران سردرگمی و حرمان:

 

باور نكنی گر غم دل گفتن ما را           

بین اثر اشك به خون خفتن ما را

صد بار بهار آمد و یكبار ندیدند            

مرغان مصیبت زده بشكفتن ما را

در زندگی از بس كه گران جانی ما دید     

حاضر نبود مرگ پذیرفتن ما را

زندگی كردن، مردن تدریجی بود         

آن چه جان كند، تنم، عمر حسابش كردم

ای داد كه راه نفسی پیدا نیست          

راه نفسی بهر كسی پیدا نیست

شهری است پر از ناله و فریاد و فغان  

فریاد، كه فریاد رسی پیدا نیست

آخر دل من ز غصه خون خواهد شد        

وز روزنه دیده برون خواهد شد

با این افق تیره خدا داند و بس           

كاین مملكت خراب چون خواهد شد

 

ولی این وحشت و دلهره، چون فولاد، فرخی یزدی را، آبدیده می‌كند. اوج عظمت شاعر، در راه است، تا سیمای واقعی اش، در تاریخ مبارزات آزادی خواهانه ملت ها، جاودانه بماند!

 

توطئه های اهریمنی

پلیس حیوان صفت رضاخانی، برای نابودی‌اش، دست به انواع حیل و توطئه‌ها می‌زند، به اتهام آنكه ۳۰۰ تومان به آقا رضا كاغذ فروش بدهكار است، علیه او اجرائیه صادر می شود و در زندان ثبت اسناد به بند در می افتد!

دست به خودكشی می زند، نجات اش می دهند. هنگام بازپرسی (۱۴ فروردین ۱۳۱۶)، از ستم گری های رضاخان سخن می گوید و به اسارت خود و ملت اش، اعتراض می كند:” همه برای بزرگ كردن یك نفر كار می كنند، من معتقدم كه باید برای بزرگ كردن ملت، كار كرد.“ پرونده سیاسی به نام:” اسائه ادب به بندگان اعلیحضرت همایون شاهنشاهی“ برایش تشكیل می دهند. در بازداشتگاه موقت شهربانی، بند ۱، اطاق شماره ۱، زندانی اش می‌كنند و در دادگاه فرمایشی به تاریخ هشتم اسفند ۱۳۱۷، به سه سال حبس تادیبی محكوم می شود.

 

فرخی یزدی” در تمام محاكمات كاملا سكوت اختیار می كرد و در آخر هر جلسه محاكمه فقط این جمله را بر زبان راند:” قضاوت نهایی با ملت است“ و حكم محاكمه را رویت و امضاء نمی كرد.“ ۱۸

فرخی یزدی، در زندان، روحیه واقعی مبارز و سركش خود را بازیافت. مقاومت بی نظیر زندانیان سیاسی كه پلیس از شكستن آن عاجز مانده بود، و شهامت كسانی كه سر در برابر دژخمیان خم نمی كردند، در روح حساس شاعر، آثار ماندنی به جای گذاشت. روزی از پشت پنجره سلول كه مشرف به حیاط زندان بود، با فریاد گفت:” من فرخی یزدی لب دوخته ام! مدیر روزنامه طوفان كه به جرم حق گویی و حق نویسی ظالمانه توقیف شده‌ام. من نماینده دارلشورای ملی بودم و به گناه اعتراض و تكلم بر ضد یك قانون جابرانه و زیان بخش مغضوب و متعاقب شدم. چند سالی از كشور خود متواری بودم. به من امان دادند كه اگر برگردی…“ ۱۹

فرخی یزدی را به زندان قصر منتقل كردند.(ساعت ۱۷روز ۱۶ خرداد ۱۳۱۸ كریدور ۴ اتاق مجرد شماره ۲۴)

”در قصر همیشه نبرد و مبارزه می كرد. یك روز آفتابه سوراخ شده را، جلو افسر كشیك انداخته، گفته بود: بیا، اقلا بدهید آفتابه كشور شاهنشاهی را تعمیر كنند. عجب است زندان شاهنشاهی، آفتابه شاهنشاهی نداشته باشد.“ ۲۰

اعتصاب غذای زندانیان سیاسی قصر (دكتر ارانی و یاران-۵۳ نفر) در فرخی شور و هیجانی عظیم، به وجود آورد و خود او نیز در این اعتصاب همگام زندانیان بود:

صد مرد چو شیر عهد و پیمان كردند     

اعلام گرسنگی به زندان كردند

شیران گرسنه از پی حفظ شرف        

با شور و شعف ترك سر و جان كردند

 

در زندان بین فرخی و پنجاه و سه نفر، رابطه صمیمانه پیدا شد و شعرهایش را مخفیانه، دور از چشم پلیس یا جاسوسان پلیس برای آنها می خواند:” این شعرها، ما را تكان می داد. خودش لذت می برد كه با این شكوه و عظمت، روح آزادی خواه او در این شعرها تجلی كرده است. وقتی ما دست می زدیم، چشمانش از شادی برق می زد و وجد و سرورش را حد و پایانی نبود.“ ۲۱

 

رضاخان فرمان قتل را صادر می كند!

فرخی یزدی، در بهار سال ۱۳۱۸، به مناسبت ”جشن عروسی“ محمدرضا پهلوی كه در آن زمان ولیعهد بود. با فوزیه، خواهر ملك فاروق پادشاه مصر، شعری بسیار تند و آتشین علیه سلطنت رضاخانی می‌سراید:

 

به زندان قفس مرغ دلم چون شاد می‌گردد  

مگر روزی كه از این بند غم آزاد می گردد

تپیدن های دل ها ناله شد آهسته آهسته

رساتر شود این ناله ها فریاد می گردد

زاشك و آه مردم بوی خون آید كه آهن را

دهی گر آب و آتش دشنه فولاد می گردد

دلم از این خرابی ها بود خوش زان كه من می دانم

خرابی چون كه از حد بگذرد فولاد می گردد

زبیداد فزون آهنگری گمنام و زحمت كش

علمدار علم چون كاوه حداد می گردد

دلم از این عروسی سخت می لرزد كه قاسم هم

چو جنگ نینوا نزدیك شد داماد می گردد

به ویرانی این اوضاع هستم مطمئن ز آن رو

كه بنیان جفا و جور بی بنیاد می گردد

 

این شعر از دیوارهای بلند زندان نیز می گذرد و میان مردم شهر منتشر می شود. پلیس سرپاس مختاری، رئیس جدید شهربانی، در جستجوی سراینده شعر، به تكاپو می افتد. دو زندانی عادی غیر سیاسی، كه برای پلیس جاسوسی می كردند (به نام ارباب بوآذری و قاسم مهاجر)، فرخی یزدی را، لو می دهند.

او را، دوباره به زندان شهربانی منتقل می كنند. یكی از زندانیان سیاسی گروه پنجاه و سه نفر، به او اطلاع می دهد (مشهور است دكتر ارانی) كه غذایش را، به دستور پلیس مسموم كرده اند.۲۲ فرخی یزدی از غذا خوردن امتناع می كند. او را به بیمارستان شهربانی می برند.(۲۱ مهرماه ۱۳۱۸)

 

خرداد ماه آخر بهاران!

در ماه آخر بهار، دیگر فرمان قتل او صادر شده بود. اتاق آخرین او، در بیمارستان بیغوله ای بود، مشهور به حمام! شیشه درها و پنجره های حمام را با گل سفید پوشاندند تا از بیرون، چشمی ناظر و شاهد جنایت نباشد.

 

ای مرغ اسیر از چه كم حوصله‌ای

از بستن بال خویش پُر در گله‌ای

پرواز كنی به كام خود روز دگر

پاداش چنین شبی كه در سلسله‌ای

 

مرگ شاعر در پاییز

پس از شهریور ۱۳۲۰ رئیس شهربانی (سرپاس مختاری) و تعدادی دیگر از مسئولان شهربانی كه در جنایات دوران رضاخانی شركت داشتند، بازداشت و در سوم مرداد ماه سال ۱۳۲۱ در دادگستری محاكمه شدند.

در ادعانامه دادستان دیوان كیفر، مطالب تكان دهنده زیر، در باره قتل شاعر انقلاب، فرخی یزدی آمده است:

فرخی را شبانه از زندان به مریض خانه بردند. در آنجا پزشك احمدی و نیرومند، رئیس زندان حضور داشتند. چند نفر او را روی تخت خواباندند و دست و پایش را محكم گرفتند تا مقاومت نكند. پزشك احمدی آستین هایش را بالا زد. فرخی خواست نعره بكشد، ولی چند نفر دست ها را روی دهان او گذاشتند. احمدی انژكسیون پر از هوا را به رگ او زد و هوا را در رگ اش خالی كرد. كم كم در حال فرخی، خفقان پیدا شد، به خرخر افتاد و رنگ اش، مثل قیر سیاه شد و پس از مدتی تشنج بی جان افتاد… به تاریخ ۲۵ مهرماه ۱۳۱۸.

 

یاور حسین نیرومند، رئیس زندان، در تاریخ ۹ آبان ۱۳۱۸ در نامه شماره ۱۷۲۳۳، چنین گزارش می دهد:

محمد فرخی، فرزند ابراهیم، زندانی شماره ۶۸۷ در تاریخ ۲۵ مهرماه ۱۳۱۸، به مرض مالاریا و نفریت فوت كرده است(!)

 

”اما افسانه فرخی زنده ماند. اگر چه كسی نمی داند گورش كجاست و آخرین شعرهایش از میان رفت، اما میراث اش همچنان گرانبها، ماند. غزل های عاشقانه- سیاسی او میان مردم زمزمه می شد، بی آنكه اغلب بدانند از كیست…“ ۲۴

 

آن زمان كه بنهادم سر به پای آزادی

دست خود زجان شستم از برای آزادی

تا مگر به دست آرم دامن وصالش را

می دوم به پای سر در قفای آزادی

با عوامل تكفیر صنف ارتجاعی باز

حمله می كند دایم بر بنای آزادی

در محیط طوفان زای ماهرانه در جنگ است

ناخدای استبداد ناخدای آزادی

فرخی زجان و دل می كند در این محفل

دل نثار استقلال، جان فدای آزادی

 

بیست و سه ماه بعد، در ۲۰شهریور ماه ۱۳۲۰، با طوفان عظیم آزادی خواهانه همه ملت های جهان، بساط استبدادی ایران كه پای در خون ملت داشت، سرنگون شد. افسوس كه شاعر، مرگ استبداد را ندید!

ولی او تا آخرین لحظه مرگ، ایمان داشت كه بنیان ستم، بسی بی‌بنیاد است.

به ویرانی این اوضاع هستم مطمئن ز آنرو

كه بنیان جفا و جور بی بنیاد می‌گردد

 

====================================

 

۱. طوفان، صاحب امتیاز فرخی یزدی، سال ۱۳۰۲ خورشیدی، شماره ۳۷.

۲.  پرچم سرخ، آرم نشریه ”طوفان“ بود.

۳و۱۰. حیدرعمواوغلی در گذار از طوفان ها، رئیس پناه، انتشارات دنیا، چاپ اول ۱۳۶۰.

۴و۷و۱۵و۲۲. محاكمه محاكمه گران- تدوین محمد گلبن، یوسف شریفی- نشره نقره ۱۳۶۳(تهران)

۵و۱۲و۱۸. مقدمه دیوان فرخی یزدی، به قلم حسین مكی، انتشارات امیركبیر، ۱۳۵۷، چاپ جدید.

۶و۱۳. جامعه ایران در دوران رضاشاه(یك تحلیل عمومی)- احسان طبری ۱۳۵۶- از انتشارات حزب توده ایران- صفحه ۳۲.

۸و۹و۱۱. تاریخ نوین ایران، م. س. ایوانف، ترجمه: هوشنگ تیزابی- حسن قائم پناه ۱۳۶۵، از انتشارات حزب توده ایران.

۱۴. منظور شاعر از كلمه (قصر)، زندان قصر است!

۱۶. انقلاب اكتبر و ایران: مقاله اكتبر و ادب ویژه اكتبر در ایران- نوشته: ا. استوار، از انتشارات شعبه تبلیغات حزب توده ایران ۱۳۶۵.

۱۷و ۲۰ و ۲۱. یادداشت های زندان، سید جعفر پیشه وری، انتشارات پسیان.

۱۹. روزنامه ستاره، چهارشنبه ۱۴ آبان ۱۳۲۰ شماره ۱۱۹۲ سال پنجم، بزرگ علوی.

۲۳- بركشیده به ناسزا، احمد سمیعی، نشر شباویز، چاپ اول آبان ماه ۱۳۶۹تهران.

۲۴- چهار شاعر آزادی، محمد علی سپانلو، انتشارات نگاه تهران ۱۳۶۹.

   به نقل از ضمیمه فرهنگی «نامهٔ مردم»، شمارۀ ۳، ۱۳ مرداد ماه ۱۳۹۹

 

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا