مسایل سیاسی روز
«صبح»
«صبح»
:گفتمش
یار “
،چراغی بفروز
،این شب انگار نمیخواهد رفت
،سایهی سربینش
– تنگ –
.در چنگ گرفته است ، تن خستهی شهر
“به چه میاندیشی ؟
:گفت
” به صبح ”
،گفتمش
یار”
که چه؟
،سحر انگار اسیر است ، اینجا
،یا
“.به دارش زدهاند
:گفت
،” میدانی ، یار
،که زهدان شب سربی ، هم
!بار دار سحر است
:هم از این روست که میگویم
” صبح ”
،صبح
!سرشار صداست
،شب اگر بسته در خانهی روز
،میشکافد ، خورشید
!سینهی سربینش
،و صدا ، میماند
،تا جهان زنده و جاریست
،صدا ، میماند
،و صدا میماند
.”گر چه بر دار رود حنجرهیی
:گفتمش
،یار”
،امیدت ، بیدار
.”تا شکوفایی صبح
م. نوید
۲۵ ژوئیه ۲۰۲۰