بدرود رفیق بیژن اسکندرزاده
رفیق بیژن اسکندرزاده، انسان شریف،عاشق زحمتکشان، مبارز راه آزادی وعدالت اجتماعی، روز چهارشنبه ۸ مردادماه ۱۳۹۹، در سن پنجاه و هفت سالگی، در اثر بیماری کرونا جان باخت.
رفیق بیژن در سال ۱۳۴۲ درشهرستان “میانه “در آذربایجان شرقی و در خانوادهای مبارز و ترقیخواه پا بهعرصهٔ حیات گذاشت. زندهیاد رفیق “حیدر اسکندرزاده “، پدر رفیق بیژن، از اعضای قدیمی حزب تودهٔ ایران و از فعالان حزبی در خلال سالهای دهههای ۱۳۲۰ و ۱۳۲۳۰ بود. پدربزرگ مادری رفیق بیژن یعنی شادروان “کریم یعقوبی”، معروف به کریمآقا یعقوبی، از فعالان سرشناس در برپایی حکومت ملی فرقه دمکرات آذربایجان و نهال تازه پای حکومت ملی در منطقه بود و بهخاطر فعالیتهای مردمیاش مورد احترام بسیار اهالی شهرستان میانه بود.
در چنین خانوادهٔ انقلابیای بود که رفیق بیژن از دورهٔ کودکی با روح عدالتطلبی و میهندوستی پرورش یافت و تربیت گردید و بهبلوغ اجتماعی و سیاسی رسید. رفیق بیژن از همان نوجوانی و در سن ۱۵ سالگی ظلم و بیعدالتی رژیم ستمشاهی را با تمام وجود درک کرده و در ادامه راه پدر و پدربزرگش، بهمنظور دفاع از حقانیت تاریخی زحمتکشان و تحقق آرمانهای والای انسانیشان بهعضویت سازمان جوانان حزب توده ایران در آمد.
در اواسط سالهای دهه ۱۳۵۰، رفیق فقید یدالله علی عباسی، مبارز پرشور، مسئولیت پخش نشریهٔ زیرزمینی “نوید” و دیگر نشریهها و آثار چاپی حزب را در شهر میانه بهعهده گرفت. او خردمندانه با رعایت اصول دشوار مخفی کاری و تلاشهایی مخاطرهآمیز در آن دوران حساس رژیم پلیسی- امنیتی پهلوی، اعلامیهها و نشریههای حزب را بهدست علاقهمندان به جریان امور کشور از جمله بهدست بیژن جوان می رسانید و بیژن هم پس از مطالعه آنها دوباره آنها را پخش میکرد. رفیق بیژن در جریان انقلاب همراه با دیگر مبارزان و رزمندگان در زادگاهش در راهپیماییها و تظاهرات علیه رژیم ستمشاهی فعالانه شرکت میکرد. با آغاز فعالیت علنی حزب تودهٔ ایران پس از پیروزی انقلاب بهمن ۱۳۵۷، رفیق بیژن هم فعالیتهایش را بهطورعلنی در سازمان جوانان شهرستان میانه پی گرفت. در این دوران نیز با تمام وجود و با شوق تلاشی خستگیناپذیر از خویش نشان میداد.
بعد از شروع جنگ در ۳۱ شهریورماه ۱۳۵۹ و اشغال قسمتی از خاک کشور ما از سوی نیروهای متجاوز رژیم عراق، حزب ها و سازمانهای سیاسی از اعضا و هوادارانشان و همچنین از دیگر میهندوستان میخواستند بهمنظور دفاع از میهن و اخراج نیروهای بیگانه از خاک کشور و حفاظت مرزها به جبههها روی آورند. در چنین شرایطی بود که رفیق بیژن به فراخوان حزبش پاسخ داده و برای بیرون راندن متجاوزان از خاک میهنش همراه خیل کثیری از هموطنان و همکلاسیهایش عازم جبههها شد. دربین راه خبرنگاران برای تهیه گزارش با اعزام شدگان به جبههها مصاحبه میکردند. پرسش خبرنگار رادیو و تلویزیون این بود: “انگیزه رفتن شما به جبهه چیست؟ ” سؤالی که از رفیق جوان و رزمنده پر شور حزب ما نیز پرسیده شد. رفیق بیژن در پاسخی کوتاه و تکاندهنده که درعینحال نشانهٔ وفاداری او به حزب بود، گفت: “من به فراخوان حزب توده ایران پاسخ داده و عازم جبههها میشوم.” این پاسخ چنان برای ارتجاع گران آمد که او را وسط راه از ماشین پیاده کرده و از خدمت به وطنش و دفاع از خاک آن محرومش کرد.
تصمیم بهموقع و قاطعیت رفیق بیژن که روحیهای صمیمی و مبارزهجو داشت، تسلیم نمیشناخت و بدینسان نشانههایی بهیادماندنی در مبارزه و فعالیت اجتماعی از خود باقی میگذاشت. عملکرد انسانی او هیچوقت از خاطرههای کسانی که با او در زمینههای مختلف در ارتباط بودند زدودنی نیست. دوسال پس از آن ماجرای اعزام به جبههها و پاسخ عقلانی و منطقی به خبرنگار صدا و سیمای رژیم جمهوری اسلامی، این بار با فتح خرمشهر با اعلامیهای دیگر از جانب حزب روبرو میشد با مضمون “ضرورت آتشبس و مذاکره برای صلح” همراه با شکایت از دولت متجاوز به سازمان ملل بهمنظور گرفتن غرامت جنگی از عراق، و برقراری صلح پایدار در منطقه. هدف عمده پایان دادن به جنگ بود که سرنوشت حال و آیندۀ میهن و مردم ما را رقم می زد. اما سران جمهوری اسلامی درصدد “بهره برداری سیاسی” از ادامه جنگ و کشتار جمعی انسانها از هر دو سوی کارزار بهمنظور پیشبرد مقاصد ضد مردمی خود بودند. رفیق بیژن بعد از بیرون رانده شدن نیروهای رژیم عراق از خاک کشور در مقطع آزادی خرمشهر، در دمسازی با نظر حزب، آتشبس را تبلیغ میکرد و ادامه جنگ را، یعنی جنگی که جز ویرانگری و کشتار انسانها نتیجهٔ دیگری نداشت، بیحاصل و خانمانسوز و بهزیان هر دو ملت ایران و عراق میدید و به این نظر اعتقاد راسخ داشت.
در اردیبهشتماه سال ۱۳۶۲ و در یورش دوم گزمگان حاکمیت “ولایت فقیه” به حزب تودهٔ ایران که با موعد رفتن به خدمت سربازی رفیق بیژن همزمان شد، در مخالفت با ادامه جنگ خانمانسوز از خدمت وظیفه امتناع کرد و بهخاطر رها شدن از دست اوباشان ولایی سالهای زیادی زندگی مخفی پیشه کرد. برای رفیق بیژن جز مخفی زیستن راه دیگری باقی نمانده بود. او هرگز از آرمان والای حزب توده ایران دور نشد و از حمایت زحمتکشان میهن دست نکشید. بهرغم توطئههای شوم ارتجاع تسلیم رژیم جنایت پیشه جمهوری اسلامی نگردید. زندگی در مخفیگاهها او را آبدیده کرد. از سرکوبهای خونبار سالهای دهه ۱۳۶۰ گرفته تا خیانتهای دوستان نیمه راه روحیه انساندوستی او را متزلزل نکرد. او در شرایط مخفی همه محرومیتها را بهتن و جان خرید و با شکیبایی و اعتماد بهنفسی ویژه راه خویش را ادامه داد. جملهٔ ورد زبان رفیق بیژن “آفتاب روشن و پرنور سرانجام بر پهنه کشور ما خواهد درخشید” بود، خصلت مردمی، صداقت، تواضع، فروتنی و مهربانی میراثی بودند که از پیشکسوتانش به او رسیده بود. رفتار متینی داشت، مدام در پی آموختن بود، بهدلیل سنجش گفتارش و پرسشهای دقیقش انسان به احترام او وادار میشد. حسننیت و خوشبینی به آینده از صفتهای او بود.
رفیق بیژن تا آخرین روزهای زندگیاش بر اندیشه و آرمانهای انسانی خود پای فشرد و استوار و پابرجا همانند پدر و پدر بزرگش که در حقیقت در زادگاهش نمونههایی مثالزدنی بوده و هستند، در صفوف حزبش باقی ماند. حزب توده ایران فقدان این رفیق وفادار را به خانواده و بازماندگانش و نیز به همه اعضا و هواداران حزب، به دوستان و آشنایان تسلیت میگوید.
یادش گرامی و راهش جاودانه و پر رهرو باد.
به نقل از «نامهٔ مردم»، شمارۀ ۱۱۱۰، ۲۷ مرداد ماه ۱۳۹۹