به یاد فیلیس کوارد، مبارز حقوق زنان در گرنادا
به قلم ژاکلین مک کنزی، وکیل حقوقی برجسته ترقیخواه و مدیر «مرکز مشاوره و تحقیق مهاجرت»- به نقل از پایگاه اینترنتی سازمان لیبراسیون – بریتانیا
فیلیس کوارد، مبارز گرنادایی حقوق زنان، در ۷۶ سالگی درگذشت. او تنها زن در میان ۱۷ عضو ارتش انقلابی خلق گرنادا و دولت آن کشور بود که به اتهام قتل موریس بیشاپ نخستوزیر و ۱۳ نفر دیگر در اکتبر ۱۹۸۳، توسط نیروهای مهاجم آمریکایی (پس از سرنگونی بیشاپ) بازداشت و در سال ۱۹۸۶ به اعدام با حلقآویز کردن محکوم شد. این حکم سپس به حبس ابد تخفیف یافت. او در پی نبردی طولانی با سرطان و بیماریهای دیگر، سرانجام در روز ۶ سپتامبر ۲۰۲۰ (۱۶ شهریور ۹۹) در بیمارستان دانشگاه کینگستون در جاماییکا فوت کرد. او در سال ۲۰۰۰ از زندان ریچموند هیلِ گرنادا آزاد شد تا در جاماییکا به درمانی برای سرطانش ادامه دهد که در گرنادا موجود نبود، اما هرگز به زندان بازگردانده نشد.
رونالد ریگان، رئیسجمهور وقتِ آمریکا، به فاصلهٔ فقط شش روز پس از درگیریهای داخلی دولت موریش بیشاپ و کشته شدن او و همراهانش، دستور “عملیات خشم” به گرنادا را صادر کرد. در این تهاجم ۱۰,۰۰۰ تفنگدار دریایی آمریکا به کشوری با جمعیت کمتر از ۱۰۰,۰۰۰ نفر یورش بردند تا آثار دولت انقلابی گرنادا را کاملاً پاک کنند. بیشتر تفنگداران دریایی آمریکا تا آن موقع حتّی نام این جزیرهٔ کارائیب انگلیسیزبان را هم نشنیده بودند. بیشتر رهبران جهان تهاجم و تجاوز آمریکا به گرنادا را محکوم کردند. ریگان در جریان تماسی تلفنی با مارگارت تاچر در روز ۲۶ اکتبر ۱۹۸۶ بهخاطر اینکه دستور آن تهاجم بدون اطلاع او یا تأیید کشورهای مشترکالمنافع داده شده بود، از تاچر عذرخواهی کرد. تاجر قبلاً به ریگان در مورد انجام هر گونه اقدامی علیه دولت گرنادا هشدار داده بود و گفته بود که از دید او چشمانداز این عمل “بهشدّت ناراحت کننده است.”
گفتنی است که گرنادا در روز ۷ فوریه ۱۹۷۴ (۱۸ بهمن ۱۳۵۲) استقلالش را از بریتانیا به دست آورده بود و کشوری مستقل بود. بنابراین بحثهای ریگان و تاچر انحرافی و بیمورد بود. شورای امنیت سازمان ملل در روز ۲۸ اکتبر ۱۹۸۳ قطعنامهای را تصویب کرد و تهاجم به گرنادا را “نقض آشکار قوانین بینالمللی” خواند و آن را “بهشدّت مذموم” دانست. ریگان از بهانهٔ نجات دانشجویان آمریکایی که در دانشگاه پزشکی فراساحلی در گرنادا تحصیل میکردند برای تهاجم به آن کشور استفاده کرده بود، اما بیشتر نظریهپردازان سیاسی بر این امر توافق دارند که رابطهٔ نزدیک دولت انقلابی خلق گرنادا با کوبا، با اتحاد شورویِ آن زمان، و با دیگر کشورهای اروپای شرقی، و همچنین برنامههای مترقی انقلاب که در گرنادا و منطقه با استقبال خوبی مواجه شده بود، ریشهٔ آن تهاجم و تجاوز آمریکا به گرنادا بود؛ ترس از این بود که کمونیسم به سرزمینی برسد که آمریکا آن را حیاطخلوت انگلیسیزبان خود توصیف میکرد. گرنادا در جنگِ سردِ آن سالها قربانی شد، و فیلیس کوارد در این تاریخچه نقشی مرکزی داشت.
محاکمهٔ کیفریای که منجر به محکومیت فیلیس شد، کمتر از تهاجم آمریکا بحثبرانگیز نبود. سازمان عفو بینالملل انتقاد گستردهای از آن کرد. این سازمان در اکتبر ۲۰۰۳ گزارشی منتشر کرد و چنین نتیجهگیری کرد که محاکمهٔ آن ۱۷ نفر نمایش آشکار سقوط و شکست عدالت بود است. در آن گزارش آمده است که “سازمان عفو بینالملل معتقد است که “گرنادا ۱۷” [گروه ۱۷ نفری محکومان گرنادا که فیلیس تنها زن در میان آنان بود] را نمیتوان به دلیل محکومیتی که از طریق فرایندی حاصل شده است که نقض فاحش معیارهای بینالمللی حاکم بر رعایت عدل و انصاف در محاکمههاست، همچنان در زندان نگه داشت.” ریچارد هارت فقید، تاریخنگار و وکیل کارائیبی، در سال ۱۹۹۳ در نوشتهای با عنوان “دادگاه گرنادا: مضحکهٔ عدالت” نقد جامعی از فرایندهای محاکمه ارائه داد که در آن از جمله وقتی از یکی از شاهدها خواسته شد که فیلیس را در دادگاه شناسایی کند، او با دست به یک روزنامهنگار سفیدپوست حاضر در محل دادگاه اشاره کرد.
این ۱۷ نفر برای حکمهای محکومیت خود تقاضای تجدید رسیدگی (استیناف) کردند و اگرچه رسیدگی به این تقاضا در سال ۱۹۹۰ به پایان رسید، اما بنا به گزارشهای موجود، به دلیل اختلاف بر سر وجوهی که دولت آمریکا پرداخت آن را به قضات دادگاه وعده داده بود، هرگز داوری کتبی دادگاه استیناف دیده نشد. در ماه مه ۱۹۸۸، سِر فردریک اسمیت که ریاست دادگاه استیناف را بر عهده داشت، در گفتوگویی با روزنامهٔ “گرنادا وُیس” تأیید کرد که قضات دادگاه در واقع برای دریافت پول بیشتر (از آمریکا) از انتشار تصمیم نهایی خودداری کردهاند. آقای اسمیت که هنوز وجوه اضافی را دریافت نکرده بود، در روز ۱۲ ژوییه ۱۹۹۱ با خواندن حکمی شفاهی که بیست دقیقه به طول انجامید، تمام درخواستهای تجدیدنظر را رد کرد.
خانم فیلیس کوارد در روز ۲ نوامبر ۱۹۴۳ در جاماییکا در خانوادهای که جاماییکاییها آن را از قشرهای میانی پوست قهوهیی میدانند، به دنیا آمد. پدرش حسابدار و مادرش خانهدار بود. در آن روزها، جدایی بر اساس رنگ پوست و جایگاه طبقاتی مشخصهای بارز در جاماییکا بود، و بسیاری از کسانی که پوست روشنتر داشتند، جایگاه برتری در جامعه داشتند. این وضعیت ریشه در بردهداری و استعمار داشت. بسیاری از حاکمان و قشرهای ممتاز پس از استقلال کشور، از نوادگان معاملهگران برده و استعمارگران بودند. اگرچه در این وضعیت فیلیس میتوانست از مزیت خانوادگی که داشت برخوردار باشد، و عمویی داشت که بنیانگذار شرکت مشهور تیا ماری (سازندهٔ مشروبهای الکلی با طعم قهوه) بود، گفته میشود که درآمد خانواده نسبتاً کم بود. یکی از دوستانش میگوید که فیلیس را از بازی با کودکانی که پوست تیرهتری داشتند منع کرده بودند. زندگی خانوادگی او باید مملو از تناقضهایی بوده باشد که گاهی ذاتی این جدایی به لحاظ امتیاز اجتماعی، طبقه، و نژاد است. چنین وضعیتی بیتردید در رشد آگاهی او و مخالفتش در تمام عمر با نژادپرستی و استعمار و تلاشش برای ارتقای کرامت و بهبود زندگی گروههای محروم جامعه نقش داشته است. او در سال ۱۹۶۱ دورهٔ دبیرستان را تمام کرد و در سال ۱۹۶۲ برای تحصیل در رشتهٔ فلسفه و زبان انگلیسی وارد دانشگاه شد و بعد از آن تحصیلش را در مقطع کارشناسی ارشد در دانشگاه هند غربی و دانشکدهٔ اقتصاد لندن ادامه داد. او مدتی در بریتانیا در شغل مددکاری-روانشناسی کودکان کار کرد.
فیلیس در بریتانیا با برنارد کوارد، دانشجوی گرنادایی رشتهٔ اقتصاد که در دانشگاه ساسِکس تحصیل میکرد آشنا شد. آنها در سال ۱۹۶۸ در لندن ازدواج کردند. برنارد که در دوران انقلاب در مقام معاون نخستوزیر و وزیر دارایی خدمت میکرد نیز در دادگاه “گرنادا ۱۷” به اتهام قتل به اعدام محکوم شد که پس از تخفیف، به حبس ابد تبدیل شد. فیلیس او را در تهیهٔ بدیعترین اثرش (۱۹۷۱) دربارهٔ نژادپرستی در آموزش و پرورش بریتانیا کمک کرد که تأثیر چشمگیری در مبارزه با تبعیضنژادی در بریتانیا داشت.
فیلیس و برنارد چندی بعد بریتانیا را ترک کردند و قبل از اشتغال به تدریس در دانشگاه هند غربی در هر دو کشور ترینیداد و توباگو و جاماییکا، به سراسر آمریکای لاتین و کارائیب سفر کردند؛ فیلیس در دانشگاه جامعهشناسی تدریس میکرد. حاصل ازدواج این زوج دو دختر و یک پسر بود. آنها در سال ۱۹۷۶ به گرنادا نقل مکان کردند که در آنجا فیلیس در دبیرستان دخترانه زبان اسپانیایی تدریس میکرد و همراه با برنارد، در مبارزات سیاسی برای پایان دادن به حکومت سِر اِریک مَتیو گِیری (اوّلین نخستوزیر گرنادا پس از استقلال از ۱۹۷۴ تا ۱۹۷۹) شرکت کرد. دورهٔ این نخستوزیر که از قهرمانِ فقرا بودن شروع شده بود، به دورهای از نقض حقوق مردم، افراطگری و ظلم و ستم شدید به مردم تبدیل شد. بیشتر ساکنان کشور فقیر، بدون حقوق اجتماعی و محروم از خدمات اساسی بودند و زنان شهروندان درجه دو محسوب میشدند.
فیلیس و برنارد هر دو به حزب مارکسیست-لنینیست “جنبش جدید تلاش مشترک برای بهروزی، آموزش، و رهایی” (جوئل) پیوستند که انقلاب ۱۳ مارس ۱۹۷۹ (۲۲ اسفند ۱۳۵۷) گرنادا را رهبری کرد، به پیروزی رساند، و دولت انقلابی خلق را تشکیل داد. برنارد در انتخابات سال ۱۹۷۶ که سِر گِیری در آن تقلب کرده بود، توانسته بود کرسی پارلمانی ائتلافی از احزاب را به دست آورد که شامل حزب جوئل نیز بود. فیلیس یکی از بنیانگذاران کمیتهٔ ملّی زنان حزب جوئل در دسامبر ۱۹۷۷ بود. دو سال پس از پیروزی انقلاب ۱۹۷۹، کمیتهٔ زنان توانست “سازمان ملّی زنان” را راهاندازی کند که بهسرعت رشد کرد و به جنبش تودهیی بزرگ و پرقدرتی تبدیل شد، به طوری که تعداد اعضایش از عدهای انگشتشمار به بیش از ۱۰,۰۰۰ در سراسر کشور رسید. تقریباً نیمی از جمعیت زنان بزرگسال کشور در این سازمان مشارکت داشتند. فیلیس در کنگرهٔ افتتاح این سازمان که در ۶ دسامبر ۱۹۸۲ برگزار شد، به عنوان اولین رئیس این سازمان انتخاب شد.
فیلیس پس از انقلاب مارس ۱۹۷۹ اوّلین مقام امور زنان کشور در وزارت آموزش و امور اجتماعی شد که بخشی مختص زنان در آن ایجاد شده بود. نقش او بالا بردن سطح زندگی و تضمین حقوق زنانی بود که تا آن زمان در معرض استثمار شدید قرار داشتند: استثمار جنسی میشدند، سهم ناعادلانهای از بار کارهای خانه و مراقبت از کودکان به عهدهٔ آنها بود بدون اینکه دسترسی به امکانات اولیهٔ زندگی برای سبک کردن این بار داشته باشند، دسترسی اندکی به آموزش، کارآموزی، و اشتغال داشتند، از امکانات بهداشت و درمان و مراقبت دورهٔ زایمان مناسبی برخوردار نبودند، مزدهای نابرابر با مردان- تا ۶۰٪ کمتر- میگرفتند، از حقوق دورهٔ زایمان و مرخصی استعلاجی محروم بودند، و هیچ نقشی در مدیریت کشور نداشتند. اگرچه مردان میتوانستند در ۲۱ سالگی عضو هیئت منصفهٔ دادگاه بشوند، اما زنان را تا ۳۰ سالگی در هیئت منصفهها نمیپذیرفتند. بسیاری از زنان، بدون برخورداری از حمایت قانون، در معرض خشونت خانگی نیز قرار داشتند. پس از انقلاب، شوراهای محلی و منطقهیی تشکیل شد که وظیفهشان تحقق دموکراسی مشارکتی به منظور توانمندسازی شهروندان در مشارکت اجتماعی بود. در این شوراها، و در برگزاری رویدادهای همبستگی بینالمللی، انبوهی از زنان از هر قشر و گروهی مشارکت میکردند. آگاهی سیاسی زنان در حال افزایش بود و زندگی آنها در حال تغییر به سوی بهتر شدن بود. مهارتهای فیلیس، هم به عنوان مددکار اجتماعی و هم معلم، و اشتیاق او به تحقق حقوق زنان، باعث شد که او توانست استراتژی تغییر را مطرح و اجرا کند. او مسئول پیشبُرد بسیاری از برنامههایی بود که به نفع زنان بود، از جمله: آموزش رایگان متوسطه و دانشگاهی، قوانین مرخصی زایمان، ایجاد تعاونیهای زنان، مزد برابر با مردان، و غربالگری بهداشتی. او کار خود را با مرکز آموزش مردمی و با هدف بالا بردن سطح سواد عمومی در سراسر کشور همسو کرد و زنان را تشویق کرد که در توسعهٔ کلی کشور شرکت کنند. چنین بود که میشد زنانی را دید که یک روز در جمعآوری کمکهای مالی برای ساختمان فرودگاه بینالمللی فعالیت میکردند و روز دیگر به طور گروهی در تعمیر یا ساختن خانه با هم کار میکردند. بحثهای زیادی در این مورد شده است که آیا کار در امور زنان در گرنادا واقعاً فمینیستی بوده؟ چرا چنین سؤالی پیش میآید؟ زیرا مسائلی مانند خشونت جنسی، گرایش جنسی، و حقوق باروَری از دستور کار غایب بوده است. درست است که تمرکز انقلاب بر روی زندگی روزمرّه و سطح زندگی زنان بود که تا حدّ زیادی به نفع مردان بود، امّا اشتباه است اگر فکر کنیم که برنامههایی که به زنان قدرت میداد، که زندگی آنها را بهبود میبخشید و به ایجاد قوانینی منجر میشد که به رفع نابرابریها میپرداخت، ماهیت فمینیستی نداشت. نهفقط جنبش زنان در گرنادا در حال رشد بود تا به همهٔ مسائلی بپردازد که بر زندگی زنان تأثیر داشت، بلکه نمایندگان آن در کنار زنان کشورهای دیگر برای گنجاندن موضوعهای گستردهتر و گسترش حقوق زنان کارزار میکردند. سازمان ملّی زنان در تلاش برای رسیدن به اهداف خود در هشتمین کنگرهٔ فدراسیون دموکراتیک جهانی زنان در ۱۴ اکتبر ۱۹۸۱ در پراگ درخواست عضویت در این فدراسیون کرد، که پذیرفته شد. در آن زمان، فدراسیون با داشتن ۲۰۰میلیون عضو در ۱۶۱ کشور وظیفهٔ دفاع از حقوق زنان و کارزار در راه صلح و دموکراسی را به جلو میبرد. فیلیس کار خود را از جنبش زنان گرنادا به عرصهٔ سازماندهی بینالمللی زنان و همبستگی و تبادل آموزش و تجربه منتقل کرد.
فیلیس در دورهٔ زندان پس از یورش نیروهای آمریکایی رنج زیادی متحمل شد. در قفسی کوچک در سلولی کوچک حبس بود. از داشتن وسایل بهداشتی اساسی مثل حوله و صابون محروم بود. دائم در معرض کتک، نیمهگرسنگی، و انزوا بود. زمانهایی بود که او تنها زندانی زن در تمام گرنادا بود. او در کتابهایش به نام “جنگ آمریکا با یک زن: شرایط زندانی شدن من در گرنادا (۱۹۸۸) و “رها از زنجیر: سرگذشت یک زن کارائیبی در دورهٔ تهاجم، حبس، و رهایی (۲۰۱۹) آنچه را که پشت سر گذاشته است، وحشیانه و هراسناک توصیف میکند. در اعتراض به وضعیت زندان، او دست به اعتصاب غذای ۹۸روزهٔ فرسایندهای زد. با همهٔ اینها، هنگامی که ۱۷ زندانی گرنادا برنامههای اجتماعی و آموزشی را در زندان آغاز کردند، او وقت زیادی برای آموزش سواد پایه و انگلیسی به زنان زندانی گذاشت.
نام فیلیس کوارد مترادف با ظهور و سقوط انقلاب گرنادا است و همیشه به میان میآید. وقایع پیش از کشته شدن موریس بیشاپ و دیگران، به بحران سیاسی و قانونی بزرگی کشیده شد. در همان زمان شایع بود که فیلیس یکی از افرادی است که موریس بیشاپ را ضعیف میداند و معتقد است که او باید با رهبری مشترک دولت با برنارد کوارد (همسر فیلیس) موافقت کند. همچنین شایع شده بود که او و برنارد قصد کشتن موریس را داشتند. فیلیس و برنارد هر دو این شایعات را که به گفتهٔ آنها برای بیثبات کردن انقلاب ساخته شده بود، بهشدّت تکذیب کردهاند. شواهدی وجود دارد که نشان میدهد برنارد و فیلیس مدتها پیش از بحران در مورد ترک گرنادا و تدریس در جزایر دیگر صحبت با هم کرده بودند. تردیدی نیست که اختلافهایی بین آنها و رهبران دولت (موریس بیشاپ و دیگران) وجود داشته، امّا شایعات مذکور کاملاً بیاساس به نظر میآید.
بیشتر انتقادهایی که از فیلیس میشود یا ناشی از اطلاعات غلطی است که نیروهای آمریکایی مهاجم و قشر ممتاز گرنادا پخش میکردند که پس از تهاجم به قدرت رسیدند، یا به خاطر این واقعیت است که او غیرگرنادایی (متولد جاماییکا) بود. امّا خیلی از این انتقادها نیز بهخاطر شخصیت قوی او و شیوهٔ زندگی روزمرّهٔ او بود، مثل لباسهای معمولی که میپوشید، دمپایی لاانگشتی که پا میکرد، موهای آرایشنشدهاش، و از همه مهمتر، بهخاطر تلاشی که برای بالا بردن سطح زندگی گرناداییها و بهویژه زنان میکرد. اخلاق کاری و صراحت لهجهٔ او را برای بعضیها ناگوار بود. تلاشهای او به شکلگیری پسزمینهٔ جامعهای خواهان برابری شد که امروزه زنان تا حدّ زیادی از آن برخوردارند. فیلیس در دوران درمان بیماری در جاماییکا، هنگامی که هنوز وضعیت جسمانی خوبی داشت، میتوانست بنویسد و سخنرانی کند و به تشریح پدیدهٔ انقلاب گرنادا و بهویژه نقشی که خودش در آن داشت بپردازد. برنارد در ماه سپتامبر ۲۰۰۹ از زندان آزاد شد و در جاماییکا به همسرش فیلیس پیوست که سرانجام در روز ۶ سپتامبر درگذشت. او در دوران بیماری فیلیس از او مراقبت میکرد و وقتي که فیلیس از دنیا رفت، در کنارش بود.
به نقل از «نامۀ مردم»، شمارۀ ۱۱۱۳ ، ۷ مهرماه ۱۳۹۹