به یادِ دکتر محمد حسینِ روحانیِ شهری: مُجتهدی که تودهای شد
به جانکندنی میمانست کوبیدن و پیمودنِ کوره راهی که از تنگنای سخت و سنگآسای حوزههای خشک و خشنِ “علمیه” میگذشت. وی اما این همه را با نبوغِ رشکبرانگیزش، تا پاسی از جوانی درنوردید و به گامهی اجتهاد در فقه و اصولِ اسلامی رسید (چیزی که خواستِ خانوادهاش بود). آنگاه، چنانکه خود گفته بود، به دانشهای نوینِ جهانی روی نمود. شاید بهترین سالهایش را، بیکه گزینشِ خودش باشد از دست داده بود، شاید هم نه! هرچه هست، آموختارهایش، راهِ او را برای پیمودنِ دانشهای نوینِ جهانی هرچه هموارتر ساختند و وی توانست در سالهای پساحوزه، به دو دیپلم، یک لیسانس، دو فراکارشناختی/فوقِ لیسانس و یک دکترا دست یابد. کسانی که تنها تا گامهی کارشناختی/لیسانسِ دانشگاهها را پیمودهاند نیک میدانند که دستیابی به کارنامهای از این گونه پُربار و شگفتیآور، شوخیبردار نیست.
دکترمحمد حسینِ روحانیِ شهری در روزِ شنبه، یکمِ فروردینِ ۱۳۰۵ در دِهَکِ شهرِ از روستاهای جویمند در جنوبِ خراسان زاده شد. هنوز ردهی سومِ دبستان را به پایان نبُرده بود که خانوادهاش او را برای فراگیریِ آموزههای دینی به حوزهی علمیه مشهد فرستادند. خود در این باره میگوید:”تحصیلاتِ خود را تا سومِ دبستان دنبال کرده بودم که مرا از دبستان بازگرفتند و برای تحصیلِ دانشهای دینی به حوزهی علمیه مشهد فرستادند”(از سایتِ برگِ گفت و شنید)[۱]: ”در آنجا تا سالِ ۱۳۳۸ در درسِ مجتهدانِ بزرگِ ایران و استادانِ برجستهی خراسان، دانشهای دینی، عربی و اسلامی را فراگرفتم. کتابهای جامعالمقدمات، سیوطی، مغنی، شرحِ قطر، شرحِ نظّام، شرحِ ابنِ عقیل، حاشیه ملاعبدالله، معالمالاصول، شرحِ لُمعه، شرایع، قوانین، رسایل، مکاسب، کفایه و خارجِ فقه و اصول را طی کردم”.[۲]
در دشواری و پیچیدگی کتابهای نامرفته همین بسِ که هریکشان، درونمایه چندین واحدِ دانشگاهیاند و هر درسشان، دستکم در یک بازهی زمانیِ دو ساله آموخته میشوند.
روحانیِ شهری در پیِ رُخدادهای شهریورِ ۱۳۲۰ و گسترشِ آزادیهای مذهبی، به مشهد و قم رفت و در حوزههای این هردو شهر به آموختنِ دانشهای زیرین پرداخت:
صرف و نحوِ عربی، معانی، بیان، عَروض، بدیع، قافیه، منطق، کلام، تفسیر، حدیث، رجال، درایت، حدیث و فلسفه و دورهی کاملِ درسهای خارجِ فقه و اصول
”در آن زمان، هم درس میدادم و هم درس میگرفتم. دبیرستانی بود در یکی از بخشهای اطرافِ محلِ تحصیل. در آنجا، تاریخِ ادبیات درس میدادم..“
استادانِ وی در این ردههای آموزشی کسانی بودند از گونهی: ادیبِ نیشابوری، حاج میرزا احمدِ مدرس، حاج میرزا جواد آقا تهرانی، آیتالله حاج شیخ محمد کاظمِ دامغانی، آیتالله حاج شیخ هاشمِ قزوینی، آیتالله سید محمد هادی میلانی و در قم آیتالله سید محمد حسینِ بروجردی.
رفیق شهری سرانجام در سال ۱۳۴۰ خورشیدی، دانشرستهی علومِ اسلامی شد و به گامهی اجتهاد/آیتالهی رسید.
گسترهی دانش و آگاهیِ وی اما چندان بود که هر اندیشمندی را شگفتزده میکرد. برای نمونه یادی کنیم از جُستارِ”یگانهها دارند از دستِمان میروند” به خامهی پژوهشگرِ نامآشنا بهمنِ حمیدی که در ماهنامهی چیستا نوشت: “دکتر روحانی را به حق، ادیب، پژوهشگر، ایرانشناس، تاریخنگار، مترجم، زبانشناس، فرهنگنویس و پژوهندهی ادبِ عرب و اسلام نامیدهاند و مینامند؛ اما هرگاه او را “نثرنویس”مینامیدی، میشکفت و با شوری آمیخته با عُجبی نجیبانه که از ویژگیهای او بود[…]نجوا میکرد که”خدای من!”[۳]
خسرو باقری، یار و همراهِ سالهای چیستای رفیق پرویزِ شهریاری نیز در جُستاری پُر برگ و بار نوشته است: “او را شیفتهی بیهقی و میبدی دریافته بودم و شاگردِ فردوسی… از میانِ ایرانیانِ معاصر، هیچ کس را به اندازهی طبری و آریانپور دوست نداشت. گاه میگفت در انتخابِ یکی از این دو اَبَردانشی مرد، درمانده است و نمیداند کدام را “یک” [برتر از دیگری] بخواند. مقالهای را که در روزنامهی مردم به چاپ رساند و شوری برانگیخت، به توصیه طبری نوشته بود.”
باقری به نوشته میافزاید: ”او [دکترشهری] هرگز دوگانه نیاندیشید و دست از اصولیت برنداشت. با گرایشِ دموکراتیکِ جهان پیوندی استوار داشت. آزادی را نماز میبُرد، صلح را میستود، از نئولیبرالیسم نفرت داشت، خصوصیسازی را مُخرب میدانست، منطقه را میشناخت و تحولاش را روز به روز پی میگرفت. دلمشغولِ مردمِ فلسطین بود. از جمال عبالناصر به احترام سخن میگفت و خطابههای شورانگیزش را واگویه میکرد. محمودِ درویش [شاعرِ فلسطینی] را دوست داشت و دلباختهی اُمِ کلثوم [خواننده استورهایِ مصر] بود.”اطلال”را چنان ترجمه کرده بود که جانات را غَنجِ عشق میانباشت. قذافی را از یاد نمیبُرد و”کتابِ سبز”اش را که خُردهبورژوازیاش میشمرد، به فارسی برگردانده بود. هرگز ندیده بودم از دردی بنالد جُز از دردِ زمانهاش که خود تبلورِ آن بود. اما در واپسین گفت و گوی تلفنی که حالاش را پرسیدم، پاسخام داد: ”بیمار و بیکار و نادار“ [است]. میدانم که او معترضِ آشکار شدنِ این گلایه دوستانه است، اما من تلخیِ این اعتراض را برمیتابم تا زمانهام دریابد، دانشیمَردی که میتوانست بر کرسیِ درسِ اکثرِ دانشگاههای جهان ببالد، در میهنِ خود چگونه زیست و چگونه درگذشت!“ [۴]
آموزشهای آکادمیک
استاد شهری پس از پیمودنِ دورههای مذهبی به فراگیریِ دانشهای آکادمیکِ روز روی آورد و گامههای زیرین را یکی از پسِ دیگری پیمود:
ـ ۱۳۳۸: دیپلمِ ادبی
ـ ۱۳۴۳: دیپلمِ فیزیک و ریاضی(شاگردِ ممتازِ استانِ خراسان).
ـ ۱۳۴۸: لیسانسِ فلسفه
ـ ۱۳۵۲: فوقِ لیسانسِ زبان و ادبیاتِ عرب از دانشگاهِ تهران.
ـ ۱۳۵۴ ـ ۱۳۵۱: فوقِ لیسانسِ بهداشت و تنظیمِ خانواده از دانشگاهِ شیکاگو.
وی که در آن سالها با وزارتِ بهداشتِ ایران همکاری داشت، به خواستِ همین وزارت، به آمریکا رفت و تا آستانهی دکترا در دانشگاهِ شیکاگو آموزش دید.
ـ ۱۳۶۳: دکترای فرهنگِ عربی و علومِ قرآنی از دانشگاهِ تهران. (دیرکردِ وی در دریافتِ دکترا ریشه در کاربستِ ضدفرهنگی “انقلابِ فرهنگی” و بسته شدنِ دانشگاهها داشت).
وی خود پیرامونِ انگیزهاش از آموختنِ دانشهای نوین گفته است که در سالِ ۱۳۴۰ با به پایان بُردنِ آموختارهایِ اسلامی احساس کرده است که نیازی مُبرم به فراگیریِ دانشهای روز دارد. بدینگونه از کلاسِ ششمِ دبستان آغاز کرد و در سالِ ۱۳۴۳ در رشتهی ریاضی ـ فیزیکِ دبیرستان، سرآمدِ استانِ خراسان شد و دیپلم گرفت. استاد شهری در فروردینِ ۱۳۳۸ در آزمونِ علومِ دینیِ مدرسهی عالیِ سپهسالار (شهید مطهریِ کنونی) به ریاستِ آیتالله سید محمودِ طالقانی شرکت جُست و در میانِ ۲۹۰ تن از مدرسانِ حوزههای علمیه تهران، مشهد، قم و سپاهان که در آزمون شرکت داشتند، بر سکوی نخست ایستاد و دیپلمِ مدرسی گرفت. وی همچنین در سالِ ۱۳۴۴ برای ژرفشِ آموختههایِ فلسفیاش به دانشگاهِ الهیات و معارفِ اسلامیِ مشهد پیوست و در سالِ ۱۳۴۸ لیسانسهی این رشته شد. هم در این سالها بود که با رادیو مشهد به همکاریِهای پژوهشی آغازید. آنگاه از سالِ ۱۳۴۵ به اینسو، در بخشِ تنظیمِ خانوادهی وزارتِ بهداریِ ایران سرگرمِ کار شد و همزمان، به نگارشِ جُستارهای پژوهشیِ گونهگون در زمینهی بهداشت و خانواده پرداخت. وی همچنین برای پانزده سالِ آزگار (۱۳۶۴ ـ ۱۳۴۹) پژوهشگرِ فرهنگستانِ زبانِ ایران بود و از ۱۳۵۴ به اینسو، در ردههای لیسانس، فرالیسانس و دکترا در دانشگاههای تهران و شهرهای دور و نزدیکِ کشور کرسیِ استادی داشت. نیز برای پانزده سالِ آزگار، در دانشگاههای اروپای باختری و آمریکای شمالی به تدریسِ دانشهای گونهگون پرداخت: رشتههایِی که دکتر شهری میآموزاند، از زبان و ادبیاتِ انگلیسی، مآخذشناختی، روشِ پژوهش، ادبِ پارسی، زبان و ادبِ عربی تا تاریخِ اسلام، فرهنگ و تمدنِ اسلامی، کلام و فلسفهی اسلامی و… گسترده بودند.
آفرینهها:
رفیق روحانیِ شهری دانشمندی بود پُرکار و ژرفپژوه که هرگز از نوشتن و پژوهیدن و ترجمهی دشوارترین متنها بازنماند. یکی از این متنها،”ادبِ مقاومتِ” دکتر غالی شکری، نویسنده و رزمندهی بزرگِ مصری است که خود، دانشنامهی ۷۲۶ صفحهایِ پایداری خلقهای عرب است. دکترروحانی، برگردانندهی این آفرینه، در دیباچهی کتاب نوشته است که “ادبِ مقاومت” را دوستِ پیکارگرِ فلسطینیاش، دکترمحمد اسماییلِ خاروفی از اردن برایش فرستاده است. آشناییِ م.ح.شهری با دکتر خاروفی به سالهای تحصیلِ خاروفی در دانشگاهِ تهران باز میگردد؛ راست این است که در پاییزِ ۱۹۷۰ میلادی میانِ ارتشِ اردن و پیکارگرانِ فلسطینی جنگی درگرفته بود و ارتشیانِ زخمخوردهی اردنی را برای درمان به بیمارستانِ شفا یحیاییانِ تهران میآوردند. بار و بندیلِ اینان اما در گمرکِ فرودگاهِ مهرآبادِ تهران بازرسی نمیشد. شهری مینویسد که کتابِ “ادبِ مقاومت” را دکتر خاروفی که دانشرَستهی دکترای فرهنگِ اسلامی از دانشگاهِ تهران بود، در چمدانِ یکی از این ارتشیان جاسازی کرده و برایش فرستاده بود.
م.ح.شهری در یادداشتِ “گفتارِ مترجمِ” خود بر کتابِ غالی شکری نوشته است: “برگردانِ ادبِ مقاومت، پیرامونِ پانزده سال به درازا کشید. از آغازهای سالِ ۱۹۷۰ تا پایانهای ۱۹۸۴ که این سالِ واپسین، صرفِ نگارشِ توضیحات در بارهی اعلامِ کتاب شد: [دربرگیرندهی] ۲۳۷ مقاله کوتاه و بلند… در آغاز در سالِ ۱۹۷۰، یکبار از آغاز تا پایانِ کتاب را نزدِ دوستم دکترمحمدِ حمویه به صورتِ درسی خواندم. در جلوِ دانشگاهِ تهران روی سکویی مینشستیم و کتاب میخواندیم. آن دانشمندِ بزرگ به من چیزها آموخت… کتاب را بارِ دیگر به نزدِ سرورانم دکترجعفرِسامی الدبونی و دکترقیسِ آل قیس بردم و در حقیقت کتاب را برای بارِ دوم و سوم بازخوانی کردم و اشکالهایِ خود را برطرف ساختم.”[۵]
افزونهی سَد (صد) صفحهایِ دکتر شهری بر بخشِ پایانیِ کتاب، واکاویِ این آفرینه را برای خوانندگانِ آن بسی آسان میسازد. وی خود در بارهی این ترجمه در همان دیباچهی کتاب نوشته است:”بسی کوشیدهام تا متنِ اصلی را با زبانی هرچه روانتر و آسانتر به پارسی برگردانم و از این نگاه، این در حقیقت، یک ترجمهی تشریحی است. با این همه هرچه کتاب پیش میرود، جملات، سنگینتر و درازتر […] و از محتوای معنی، گرانبارتر میشوند. کوشش بر این است که با زیر و زبرگذاری، خواندن را آسانتر گردانیم اما از خوانندگان هم خواهش میکنم که دقتِ بیشتری فرمایند و درنگِ بیشتری ورزند تا معانی برایشان آشکارتر گردد.”
م.ح.شهری کتابِ ادبِ مقاومت را به مردمِ ایران پیشکش کرده و نوشته است: “من این کتاب را با فروتنی به پیشگاهِ مردمِ ایران تقدیم میکنم که همواره، در درازای تاریخ، آوازهی زیباترین پایداریهاشان در برابرِ زشتخوترین واپسگراییها، از مرزِ کهکشانها درگذشته است.” [۶]
از شاهکارهای ترجمهی متنهای سنگین در ایران، یکی هم بازگردانِ تاریخِ سی جلدیِ کاملِ ”ابن اثیر” است که دکتر شهری سالهاسال گرمِ ترجمهی آن بوده و در این راه، رنجهایی کشیده که واتابیِ آنها از حوصلهی این جُستار بیرون است.
بَرماندههای پُرشمارِ مینوی/معنویِ وی اما ریشه در دانشِ بسیار گستردهی وی دارند:
۱) آشنایی با ادبیاتِ نوینِ عرب
۲) پیشدرآمدی بر عرفان و تصوف
۳) تاریخِ معاصرِ کشورهای عربی (در دو دفتر)، پژوهشِ فرهنگستانِ دانشهای اتحادِ شوروی، پژوهشگاهِ خاورشناختی، چاپِ نخست ۱۳۶۰، انتشاراتِ آوا
۴) تفسیرِ کلامیِ قرآنِ مجید، چاپِ نخست ۱۳۷۰، نشرِ توس
۵) در خاورمیانه چه گذشت؟ ناصرالدینِ نشاشیبی، برگردانِ دکتر روحانی، نشرِ توس،
۶) نگارشِ جُستارهایی در رسانههای پساانقلابِ حزبِ تودهی ایران.
۷) نگارشِ بیش از ۲۵۰۰ جُستارِ دانشیک در رسانههای گونهگونِ کشور و نیز در دانشنامهی تشیع.
۸) آشنایی با علومِ اسلامی
۹) ادبِ سیاسی
۱۰) ادبِ متعهد
۱۱) ادبِ مقاومت، نوشته دکتر غالی شُکری، برگردانِ دکتر روحانی، چاپِ نخست ۱۳۶۶، نشرِ نو.
۱۲) ادبِ نوینِ الجزایر
۱۳) ادبیاتِ عربی، از آغاز تا سقوطِ بغداد
۱۴) باطنیان
۱۵) اعلالِ تفصیلی (دوره کاملِ صرف و نحوِ عربی).
۱۶) ترجمه تاریخِ کاملِ ابنِ اثیر در سی جلد که تا کنون بیش از پانزده دفترِ آن به چاپ رسیده است.
۱۷) تاریخِ مفصلِ عربِ قبل از اسلام در ده جلد نوشته دکترجواد علی، برگردانِ دکتر روحانی، ده جلد، چاپِ نشرِ آمینِ بابل.
۱۸) حُکمِ غیابی
۱۹) در عراق چه میگذرد؟
۲۰) نقدِ ادبی
۲۱) علمِ حدیث
۲۲) منطقِ اسلامی
۲۳) دورالشعرالعربیه فی الحروب الصلیبیه
۲۴) فلسفهی علم
۲۵) کلیاتِ فلسفه
۲۶) آشنایی با علومِ قرآنی
۲۷) بازگردانِ قرآنِ مجید (ترجمهای روشمند و فاخرِ).
۲۸)رسالتِ زبان و ادبیات، لئو تولستوی، برگردان از متنِ انگلیسی، چاپِ گوتنبرگ.
۲۹)فارسی را از یاد نبریم، پیافزودِ بازچاپِ تاریخِ معاصرِ کشورهای عربی، چاپِ نشرِ آینده
۳۰) و…
دکتر شهری همچنین دهها جُستارِ ادبی و دانشیک در ماهنامهی وزینِ چیستا نوشت که برخی از آنها چنیناند:
۱) پیوستِ رویا و دیدار، چیستا، دی و بهمنِ ۱۳۵۷
۲) سامانِ دلدار، مهرِ ۱۳۶۸
۳) نقدِ کتابِ: نگاهی به تاریخِ ادبِ عربیِ قاموس (تاریخِ قم).شهریورِ ۱۳۶۴
۴) تاریخِ امپراتوریِ عثمانی، گردیدهی دکتر شهری، بهمنِ ۱۳۶۱
۵) سخنی با کلیمیانِ ایران، اسفندِ ۱۳۶۰
ماهنامهی بینات:
۱) بازبینیِ یک حقیقتِ باشکوه،
۲) برگردانِ قرآنِ مجید، گامی کوتاه در راهِ آفرینشِ هنری، ش یک، ۱۳۷۳
۳) نمایشگاهِ زیباییِ اهورایی، ش سه، ۱۳۷۳
۴) مرا راهنمایی فرمایید، شماره هشت۱۳۷۴
۵) معرفی تفسیرِ کشف الاسرار (یک)، ش پنج، ۱۳۷۵
۶) شما را راهنمایی میکنم، شماره ده، ۱۳۷۵
دیگرِ رسانهها:
۱) در خاورِ میانه چه گذشت؟ ماهنامهی نگین، فروردینِ ۱۳۵۱، ش ۸۳
۲) صهیونیسم، نگین، مهرِ ۱۳۵۱، ش ۸۹
۳) مقدمهای بر علمِ کلامِ اسلامی، الفبا، ج شش، ۱۳۵۶
۴) آیینهی پژوهش، نقدِ کتابِ واژههای دخیل در قرآنِ مجید، ش ۲۳، ۱۳۷۲
دکتر شهری همچنین با رسانههایی مانند: نامهی مردم، ماهنامهی شورای نویسندگان و هنرمندانِ ایران، ماهنامهی دنیا (ارگانِ تئوریکِ کمیتهی مرکزیِ حزبِ تودهی ایران) و جُز آن، همکاری داشت.
دیدگاههایِ اجتماعی و دانشیک
آشنایی با جهانبینی و دیدگاههای سیاسی، اجتماعی و دانشیکِ دکتر شهری به ویژه از آنرو مهم است که وی در هر دو زمینهی دانشهای کهن و میانسدهای و نیز در دانشهای نوین و روزآیند، در هردو، از سرآمدانِ روزگارِ خود بود:
محمدحسینِ روحانیِ شهری هم در آغازِ جوانی از رهگذرِ آشنایی با رنجها و پریشانیهای مردم، به راهِ حزبِ تودهی ایران گروید و به پشتبانی از جُنبشِ ملی شدنِ صنعتِ نفتِ کشور به رهبریِ دکترمحمدِ مصدق برخاست. بدینگونه، شهریِ جوان، با آنکه در آن سالها به خواستِ خانوادهاش گرمِ آموزشهای دینی بود اما جهاننگریاش را نه از خُرافههای هزار و چهار سد ساله که از حکمتِ دانشیک و گنوسیستیِ مارکسیسم ـ لنینیسم گرفته بود. او از”خیزابهای کوهپیکرِ نخستین انقلابِ سوسیالستیِ جهان] “۷] همواره به نیکی یاد میکرد و کسانی را که این ارزشِ جهانی را درنمییافتند یا با آن به دشمنی برمیخاستند، به بادِ سرزنش میگرفت. میگفت: “هرکی از تاریخ (از”گذشتِ روزگار“( درس نیاموزد، آموزگارانِ دیگر به دشواری، زبانی برای گفت و گو با او خواهند یافت“ ]۸]. رفیق شهری به درستی میگفت که هیچکس به شورهراهِ خیانت درنغلتیده مگر آنکه نخست، اتحادِ شوروی را لجنمال کرده است: “انورالسادات، رئیسِ جمهوریِ مصر، نخست، پیمانِ همکاری و دوستیِ خود را با اتحادِ شوروی از کار میاندازد،[…] و سرانجام، سر از گریبانِ اسراییل و آمریکا درمیآوَرَد […] همچنین، تصادفی نیست که بعثیان، چندین سال پیش از تاختآوردن به ایران، به کشتارِ کمونیستها دست میآلایند“ ]۹]
رفیق شهری اما با نگارشِ جُستارهایی در رسانههای پسا انقلابِ حزبِ تودهی ایران نشان داد که از بیپروایی و دلیریِ بسنده برای واتابیِ گِرَوِشهای مارکسیستی و تودهایِ خود برخوردار است و اصول را فدای مصلحت نمیکند. او پایبندیِ خود را به حزبِ طبقهی کارگرِ ایران تا واپسین دقیقههای زندگیاش از دست نداد و در این راه، شایستگیِ خود را بارها نشان داد. جایِ آن است که ما این پرسشِ بنیادینِ خود را از گروههای بدخواهِ حزبِ تودهی ایران باردگر بازآوری کنیم که چهرا کسانی که گام بر چکادهای بلندِ دانش و آگاهی میگذارند، حتا اگر به گامهی اجتهاد در فقهِ اسلامی هم رسیده باشند، باز راهِ حزبِ طبقهی کارگرِ کشور را در پیش میگیرند؟
رفیق شهری اما مردی گشادهدست، درویشمسلک، سادهزی، قلندرمآب و یاریبخشِ تهیدستان بود و فروتنی و افتادگیِاش را با آنهمه دانشِناپیداکرانهوارِ نیز از یاد نمیبُرد.
پیرامونِ زبانِ فارسی
از دغدغههای زبانشناختیِ دکتر شهری، یکی هم زبانِ فارسی با همهی کاستیها و توانمندیهای آن بود. او خود فارسی را با کاربُردِ کمترین واژگانِ بیگانه مینوشت و برای چنین شیوهای از نگارش، بُرهانی بیش و کم خودآوَرانه داشت. چندانکه گویی به ناگزیر، در پایانِ دفترِ نخستِ تاریخِ معاصرِ کشورهای عربی، پیافزودی نود و نُه صفحهای نگاشت تا دیدگاههای خود را پیرامونِ ناگزیریهای فارسینویسی و راههای برکشیدنِ زبانِ فارسی، بازنمایی کند. در فرجامِ این پیافزود نیز، فرهنگِ کِهترِ واژههای پارسی را که بسیاری از آنها برساختهی خودِ اوست، افزود. افسوسخواریِ این دانشیمَردِ بزرگِ روزگارِ ما، بیشتر از”خودی”هایی بود که به زبانی چنان نیرومند خیانت کردند و آن را از واژگانِ ”اشتقاقیِ” تازی که به باورِ او هیچ همپوشانیای با زبانِ “پیوندیِ” فارسی ندارند، انباشتند. رفیق شهری با این بُرهانِ بُرنده که به گفتهی خودش «سخننگار»/نثرِ فارسی، از شعرِ این زبان فرسنگها دور است و ناتوان، به نمونههایی مانندِ شیوهنوشتِ ابوالفضلِ میبُدی در کشفالاسرارِ وی گریز میزد و میگفت: “نثرِ میبُدی در اینجا یکی از رساترین، زیباترین، شیرینترین و درستترین نثرهای زبانِ پارسی در سراسرِ تاریخِ فرگشتِ این زبان است. این نثر از آنرو موردِ نظرِ ما است که ثابت میکند میتوان به پارسی پاکیزه چیز نوشت و بهترین را نوشت. این نثر همچنین ثابت میکند که زبان فارسی از دیدگاهِ انعطاف و مانور، در سطحِ بالای توانمندی است“ [۱۰]
و دریغا که درست در همان زمانی که میبُدی کشفالاسرارِ خود را پدید میآورد، نویسندهای دیگر ابوالمعالی نصراللهِ منشی در سالِ ۵۴۰ ه. ق. کلیلهالدمنهی بهرامشاهی را پدید آورده بود: کتابی که آغازگرِ “صنعتِ بسیار در عبارت کردن”و راهگشایِ غرقه ساختنِ زبانِ فارسی در واژهها و اصطلاحهای عربی و در پیامد، به تباهی و نابودی کشاندنِ این زبان” بود.[۱۱]
به نوشته استاد شهری، نصراللهِ منشی” چنان عرب زده بود که متنِ فارسیِ کلیله و دمنه را از متنِ تازیِ آن به خامهی عبداللهبنِ مُقَفَع دشوارتر ساخت. کاری را که منشی آغاز کرد، شرفالدین عبدالله پسرِ وصافالحضرت (سدهی هشتمِ ه.) در تجزیۀالامسار و تزجیۀالاعصار، به اوجِ آن رساند، یعنی زبانِ فارسی را در گودالهای پوسیدگی فروافکند. ضربتی که اینان و کسانی دیگر مانندِ ایشان بر پیکرِ پارسی زدند چنان سنگین بود که این زبان دیگر پس از آن کمر راست نکرد. کاری که اینان با پارسی کردند همان بود که زادانفرخ به صالحبن عبدالرحمان (پیرامونِ ۷۸ ه.ق.) گفت:”خدایت ریشه از جهان برکَناد که ریشهی پارسی برکَندی. ” ]۱۲]
رفیق شهری در واکاویهای زبانشناختیِ خود یادآور میشد که سخن بر سرِ” سامان دادن به زبان و اندیشهی ملتِ بزرگِ ما است که در آن بسی کاستیها و شاید هم بسیاری آشفتگیهااست” ]۱۳] . به نوشتهی دکترشهری “واژههای عربی در زبانِ فارسی شیوهی کاپیتولاسیون را به کار میگذارند. آنها در کشورِ فارسی به سر میبَرَند ولی در رفتار (مفرد، جمع، اسمِ افزار، مذکر، مونث[…]) از آیینِ کشورِ عربی پیرَوی میکنند. سازمانِ آوایی و دستوریِ زبان ما را در هم میریزند و واژگانِ آنرا گیج، سر به هوا و قانونشکن بار میآوَرَند. زبانِ عربی زبانی است اشتقاقی و فارسی پیوندی؛ از این رو، واژههای این دو زبان نمیتوانند در کنارِ هم قرار گیرند و همکاری کنند.] “۱۴].
استاد شهری به کسانی که میگویند: واژههای تازی در زبانِ فارسی، شناسنامهی ایرانی گرفتهاند! میگفت: واژههای عربی اگر هزار سال هم در زبانِ ما بمانند باز نمیتوانند شناسنامهی فارسی بگیرند [۱۵] وی میافزود که واژههای تازی از دیدگاهِ آوایی هم با فارسی ناهمنواختاند. وی با همهی انتقادهایی که به زبانِ پارسی داشت آنرا از زبانهای”پُرسنت، نیرومند و پختهی جهانی” میدانست که در سازندهای کهن، همواره از پسِ خویشکاریِ خود برآمده است و”اگردر روزگارِ ما ـ روزگارِ انقلابِ اجتماعی، علمی و فنی ـ به خود نجنبد”به افزاری نارکارآمد در اندیشه و گویش، فرو کاسته میشود.[۱۶]
درگذشت:
دکتر محمد حسینِ روحانیِ شهری سرانجام در ۲۴ آذرِ ۱۳۷۸ پس از ۷۳ سال زندگیِ پُرفراز و نشیب، در شهرِ مشهد درگذشت اما دانشِ سترگ و باورِهای انسانیِ خود را در نوشتههایش به یادگار گذاشت.
نام و یادش جاودانه باد!
*************************
بُنمایهها:
[۱] و [۲] ـ سایتِ برگِ گفت و شنید
[۳] ـ ماهنامه چیستا، دی و بهمنِ ۱۳۷۸
[۴]،[۵] و [۶] ـ ادبیاتِ مقاومت، دانش و مردم، تابستانِ ۱۳۹۷
[۷] تا [۱۶] ـ تاریخِ معاصرِ کشورهای عربی، ص: ۱۰ تا ۱۴؛ ۳۰۸ تا ۳۱۳ و ۳۲۷
به نقل از ضمیمۀ فرهنگی «نامۀ مردم»، شمارۀ ۴ ، ۵ آبان ۱۳۹۹