به یاد قهرمانان خاموش خلق اسطوره های انسانیت و پایداری
درد و زخم تازیانه چند روزی بیش نیست
راز دار خلق اگر باشی همیشه زنده ای
مرتضی کیوان
با فرا رسیدن مهر و آبان ۱۳۹۹ شصت و شش سال از اعدام افسران توده ای به دست رژیم جنایتکار شاه می گذرد. در ماههای مهر و آبان۱۳۳۳ اعدام سه گروه از افسران عضو سازمان نظامی حزب توده ایران، و به همراه آنان مرتضی کیوان شاعر تودهای، آغاز گردید، و به فاصله چند ماه بعد گروه چهارم افسران تودهای شامل شش تن در ۲۶ مرداد ۱۳۳۴ نیز تیرباران شدند. درمجموع ۲۶ افسر و یک تن شاعر جوان به دستور رژیم جنایتکار شاه به جرم میهن پرستی، آرمان گرایی، و عدالت جویی، جان خود را از دست دادند. افسران تودهای همگی از زمره برجستهترین، نخبهترین، پاکترین، و میهن پرستترین افسران وقت ارتش ایران بودند و دوست و دشمن بر این امر گواهی داده است.
در سحرگاه ۲۷ مهرماه سال ۱۳۳۳، رژيم جنايتکار شاه در ادامه سياست سرکوب خونين جهت استقرار مجدد پايههای ديکتاتوری خود که در سايه کودتای ننگین و “سیا” ساخته ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، تحقق پذیرفته بود، به انتقام جویی از خلق و نیروهای انقلابی و میهن پرست دست زد. در چنین روزی قلب تپنده و پرمهر ۱۰ انقلابی تودهای هدف گلولههای دژخیمان و سرسپردگان تبهکار قرار گرفت. این گونه بود که نخستین دسته از افسران تودهای، متشکل از ۹ افسر نظامی و یک غیر نظامی به خاطر آرمانهای انسانی خود که همانا دستیابی به آزادی، استقلال و عدالت اجتماعی برای مردم و میهن بود، دلاورانه در میدان تیر جان باختند. تیرباران این ده مبارز خستگی ناپذیر و میهن پرست، در واقع آغاز موجی از کشتار تودهایها توسط رژیم کودتا و به مثابه استقرار دور جدیدی از استبداد آن هم به شکل دیکتاتوری خشن و کاملاً وابسته بود. افرادی که در اولین گروه به حوخه های اعدام سپرده شدند و به شهیدان راه آزادی میهن پیوستند، عبارت بودند از رفقا: سرهنگ عزتالله سیامک ، سرهنگ محمدعلی مبشری، مهندس مرتضی کیوان (شاعر و روزنامهنگار انقلابی)، ستوان یکم عباس افراخته، سروان شهربانی نظامالدین مدنی، سروان محمدعلی واعظقائمی، ستوان نعمت عزیزی نمین، سرگرد هوشنگ وزیریان، سرگرد نصراله عطارد و سروان نورالله شفا. این سرودخوانان آزادی با دلاوری ویژه خویش لحظاتی قبل از اجرای فرمان آتش، با سر دادن شعار “زنده باد حزب توده ایران” و “زنده باد ایران” … سکوت سرد سحرگاهی را در میدان تیر شکستند و آغاز پایان شب استبداد را دوباره بشارت دادند.
افسران تودهای به دنبال کودتای ۲۸ مرداد و کشف سازمان نظامی حزب بازداشت شدند و مورد شکنجه قرار گرفتند. دربار و اربابان آن میکوشیدند رژیم کودتا را تثبیت کنند، و ضمن برقراری آرامش گورستانی در جامعه از مردم انتقام بگیرند. اعدام افسران عضو سازمان نظامی حزب در حقیقت برای درهم کوبیدن جنبش مردمی صورت گرفت. بیدلیل نبود که همزمان با اعدام این رادمردان دلاور قراردادِ نفت میان رژیم سلطنتی کودتا با “کنسرسیوم“ غارتگر نفت امضا شد. مقاومت و پایداری افسران تودهای و شجاعت بینظیر آنان در برابر جوخه اعدام از درخشانترین برگهای دفتر پیکار رهایی بخش تودههای زحمتکش ایران در تاریخ میهن ماست. دراین زمینه اسناد و گزارشهای بسیاری وجود دارد. به عنوان مثال، در کتاب ایران بین دو انقلاب، در باره لحظه اعدام رفقای قهرمان ما، چنین نوشته شده است: ”خبرنگاران غربی که شاهد مراسم اعدام بودند، به سازمان سیا گفتند که افسران جسورانه با سردادن شعارهای حزب توده (ایران) به سوی مرگ رفتند و فرمانده جوخه آتش مجبور شد کار را با تیرخلاص تمام کند، زیرا جوخه چهل نفره به سبب ناراحتی عصبی یا همدردی با قربانیان حضور نداشت. سیا گزارش داد که گروههای زیادی از مردم به دلیل جسارت و شهامتی که محکومان (افسران تودهای) از خود نشان دادند، به شدت متاثرند“ [ ایران بین دو انقلاب، از مشروطه تا انقلاب اسلامی، یرواند آبراهامیان، چاپ پنجم، نشر مرکز، صفحه ۳۰۷].
دستگاههای تبلیغاتی رژیم ستم شاهی بسی تلاش کرد که یاد و اثری از فداکاری و دلاوری این قهرمانان به ویژه هنگام تیرباران در یادها باقی نماند ولی عکسهایی که از لحظات اعدام به جا مانده و همچنین وصیتنامههای کوتاه، خاطرهها و یادنوشتههایی که به بیرون از زندان راه پیدا کردند، نشان از پایبندی و ایمان این رفقا به میهن، حزب خود و راهی که میرفتند، دارد. برای نمونه در زیر ما به نقل تکههای کوتاهی اکتفاء میکنیم: رفیق سرهنگ سیامک یک روز پیش از اعدام، در ملاقاتی که افسران با خانوادههای خود برای وداع داشتند، برای دلداری به بستگان خود گفت: “آدم وقتی قرار است بمیرد، چرا خوب و باشکوه نمیرد؟” و زمان جدایی مشت حود را گره کرد و با صدای رسا گفت: “ما رفتیم، شما زنده باشید و خوب زندگی کنید.
سرهنگ سیامک روحیهای قوی و عزمی راسخ داشت و در کنار یاران خود در لحظه اعدام همصدا با آنان با شعار “زنده باد حزب توده ایران” تن به گلولههای آتش دشمن سپرد و برگی از تاریخ خونین حزب ما را رقم زد.
رفیق مبشری در آستان مرگ به همسر و یار زندگیاش چنین مینویسد: “من جز سعادت و خوشبختی ملت عزیز ایران هیچ سودا و آرزویی در سر نداشتم و در این راه کشته میشوم. این مرگ، مرگ شرافتمندانه است…”
مرتضی کیوان شاعر و انقلابی بزرگ، تنها غیرنظامی گروه محکوم به اعدام بود و با سری افراشته تمام مراحل شکنجه در زندان را قهرمانانه طی کرده بود. یک زندانی سیاسی که او را در زندان دیده بود، چنین نقل میکند: او در زندان مثل سنگ خارا ایستاد و حلاجوار همه شکنجهها را تحمل کرد… رفیق مرتضی کیوان روزنامهنگاری برجسته، اندیشمند و دارای شم سیاسی قوی بود. وی در آستانه اعدام خود و یارانش به همبندانش چنین گفته بود: “در بیرون خبرهایی هست. لایحه نفت باید به تصویب برسد. این لایحه قربانیهایی دارد. من هیچ از مرگ قریبالوقوع خود متاسف نیستم. زندگی ما در برابر آزادی و استقلال میهن عزیز ما هیچ ارزشی ندارد” رفیق عباس افراخته، این افسر فروتن و دوستداشتنی، در وصیتنامه خود شب پیش از اعدام به خانواده اش توصیه میکند که به فرزندان او راه واقعی تودهها یعنی ادامه راه پدر را بیاموزند. همرزم او نظامالدین مدنی در نامهای به همسرش چنین مینویسد: “دوست دارم، بچههای عزیزم پس از این که بزرگ شدند بدانند که پدرشان شرافتمند بود و شرافتمندانه از دنیا رفت. همانطور که ناظر بودی از طرف من به احدی اجحاف نشد و همه مرا دوست داشتند…” و رفیق واعظ قائمی در یکی از آخرین نامههایش چنین نوشته است: “مرا به جرم حقیقت و پاکدامنی و بیگناه به قتل میرسانند… من در راه حق و حقیقت شهید میشوم. حتی در آخرین مرحله زندگی هم مرا از دیدار تو و نورچشمانم محروم کردند. پاکدامنی و صداقت و خدمت بود که شما را تهی دست نمود. چنین است پاداش هیئت حاکمه به درستی و راستی…”
رفیق سرگرد هوشنگ وزیریان با روحیه بسیار قوی حتی در لحظه اعدام به جوخه آتش فرمان میداد و چنین درخواست کرد: “چشمانم را نبندید! میخواهم در دم مرگ لرزش دستهای شما را ببینم!”
خبرنگار روزنامه “اطلاعات“ چاپ همان سال (۱۳۳۳)، درپای عکس رفیق شهید سروان محققزاده نوشته بود: ”این سروان محققزاده است، در همین لحظه او را از اتاق شکنجه به سلول زندان آوردهاند، خنده او اعجاب برانگیز است.“
گروه دوم افسران حزب توده ایران در سحرگاه روز ۸ آبان ۱۳۳۳ تیرباران شدند. اسامی این سرداران عبارت است از: رفقا سرگرد محمدرضا بهنیا، سروان مصطفی بیاتی، سروان حسن کلالی، سروان منصور کلهر، سرگرد غلامحسین محبی و سروان احمد مهدیان. دو هفته بعد در تاریخ ۱۷ آبان ۱۳۳۳، پیکرهای گروه سوم از قهرمانان تودهای به گلوله بسته شد. رفقای شهید این گروه عبارت بودند از: رفقا سرگرد جعفر وکیلی، سرهنگ کاظم جمشیدی، سرهنگ امیر افشار بکشلو، سرهنگ محمد جلالی و محمدباقر واله. و بالاخره در ۲۶ مرداد ۱۳۳۴، گروه چهارم از افسران تودهای با سرود آزادی بر لب، در خون خود غلتیدند. اسامی این سرداران بیشکست چنین است: رفقای شهید سرگرد رحیم بهزاد، سرگرد ارسطو سروشیان، سروان اسماعیل محققزاده، ستوان حسن مرزوان، ستوان منوچهر مختاری و ستوان اسداله نصیری. در طول شصت و شش سال گذشته، در رثای افسران شهید و سایر سرداران سر بدار و برای زندهنگاه داشتن خاطره عزیز همه آنهایی که بعد از کودتای ۲۸ مرداد به چوبههای اعدام بسته شدند و گلهای وجودشان پرپر شد، رمانها، شعرها، آهنگها و آثار هنری فراوانی ساخته و پرداخته شده است. این همه گویای عهد و پیمان و خود گوشههایی از آموزش انقلابی و پرورش نسلهای بعدی بوده است.
زنده یاد رفیق احسان طبری درباره رفقای قهرمان ما نوشت: “رفقای شهید ما در بازجویی و دادرسی و به ویژه در بازپسین مرحله حیات و در آستانه اعدام قهرمانی شگرفی از خود بروز دادند. ایران از این قهرمانی تکان خورد. جهان از این قهرمانی آگاه شد. فرزندان مزدک و بابک، حیدرعمواوغلی و ارانی، نشان دادند که روح مقاومت و عنادِ انقلابی در ایران نمرده است، کماکان در پرتویی نیرومند در تجلی است… و مایه پرورشِ نسلهای تازهای از جانبازان حقیقت و عدالت شد [ اسناد و دیدگاهها، ”اعدام افسران آزادیخواه“، احسان طبری، ص۳۴۷].
یاد و خاطره غرورانگیز این مبارزان راه آزادی همواره مایه سرمشق و درسآموزی برای مبارزه در راه ساختن جامعهای بهتر و عادلانه است.
به نقل از «نامۀ مردم»، شمارۀ ۱۱۱۵ ، ۵ آبان ماه ۱۳۹۹