فرهنگ و هنر

نگاهی کوتاه به یک کتابِ بزرگ؛ فیدل و مذهب

گفت و گوهایی با فرئی بتو
برگرداننده‌: ایرج زارع
چاپِ نخست، فوریه ۲۰۲۰
انتشاراتِ روزبه، فرانکفورتِ آلمان
نوشته: ر. آشنا

در بیست و پنجِ نوامبرِ ۲۰۱۶، هنگامی که یکی از واپسین استوره‌های روزگارِ ما به جاودانه‌ها پیوسته بود، رسانه‌های امپریالیستی ـ نواستعماریِ جهانِ سرمایه‌داری در فرافکنی‌های کوته‌نگرانه‌ی خود نشان دادند تا چه اندازه از همان ادبِ ظاهرسازانه‌ی بورژواییِ خود نیز پَرت‌اند و دور. در آن روزها رسانه‌هایی از گونه‌ی بی بی سی، سِدای (صدای) آمریکا، من و تو، رادیو فردا و جُز آن، هَلهَله‌کنان و عربده‌کِشان به میدان آمدند تا نشان دهند چه‌قدر از درگذشتِ استوره‌ی بزرگِ زمانه، رفیق فیدل کاسترو خوشنودند. همین رسانه‌ها در میامیِ آمریکا ـ کانونِ تبه‌کاران و فراریانِ کوبایی ـ ده‌ها کوباییِ ناخوشنود از سازندِ سوسیالیستی و نیز گروه‌هایی از بزه‌کارانِ این کشور را به خیابان‌ها آوردند تا در آنی که مردمِ کوبا در سوکِ رهبرِ آزاده‌ی خود ناآرامی می‌کردند، اینان به جشن و پای‌کوبی بپردازند!

از دُر فشانی‌های بی بی سی یکی هم این که گویا ”فیدل کاسترو؛ رهبری[بود] که با زمانه‌ی خود [یعنی با استثمارِ سرمایه‌داری] هم‌خوانی نداشت“! این شبکه‌ی نواستعماری که هم اُرگانِ دربارِ واپس‌اندیشِ انگلیس است و هم از سازمانِ جاسوسیِ ام. آی. ۶ این کشور خط می‌گیرد و تهمت‌پراکنی می‌کند، برای نشان دادنِ به اصطلاح بی‌طرفیِ خبریِ خود، آن‌چه را که نشخوار کرده بود در دهانِ کسانی گذاشت که وجود نداشتند: تَرفَندی سراپا رسوا و نخ‌نما. بی بی سی گفت: «مخالفان‌اش، او [کاسترو] را به سرکوبِ مخالفانِ [خود] متهم می‌کردند“ ! شبکه‌ی نواستعماری بی‌بی‌سی که تیترِ یکی از گفتارهایش در باره‌ی کاسترو ”دیکتاتور یا قهرمان؟ ” بود اما بیش از این تاب نیاورد و پای‌کوبان و دست‌افشان خبر داد: ”دیکتاتورِ کوبا مُرد“!

از آن‌جا که شبکه‌ی نفرت‌پراکنیِ بی بی سی نیز مانندِ دیگرِ هم‌پالگیان‌ِ امپریالیستی‌اش بنگاهی است بسیار میان‌مایه که حتا از پسِ تنظیمِ یک خبرِ ساده هم برنمی‌آید (این را همه‌ی روزنامه‌نگارانِ کارآمد می‌دانند)، نتیجه می‌گیریم که بی بی سی از اخلاقِ ژورنالیستی هم چیزی نمی‌داند. هم‌چنان ‌که از سبک‌ها و شیوه‌های خبرنویسی و گزارشگری و جُز آن (به اعتبارِ آن‌چه در سایتِ این شبکه می‌آید) بی‌خبر است. اخلاقِ ژورنالیستی اما کارکنانِ رسانه‌ها را از هرگونه برچسب‌زنی، توهین، خوارسازی، اتهام‌زنی، دشنام‌گویی و بدنام کردنِ این و آن بازمی‌دارد و حتا کاربُردِ صفت‌های مثبت را هم برای شخصیت‌ها نادرست می‌داند: نویسندگانِ متن‌های خبری، گزارشی، جُستارها و سرمقاله‌ها و جُز آن، باید به شأن و کرامتِ انسانی پُربها دهند، بی‌طرف باشند و از داوری و پیش‌داوری بپرهیزند؛ هم‌چنین باید با واژگانی ارج‌گزارانه از کاراکترهای خبریِ خود یاد کنند.
در خبرهای آمده از بی بی سی اما کاربُردِ واژه‌ی دیکتاتور برای رفیق کاسترو، روی‌کردی است برکنار از هرگونه اخلاقِ ژورنالیستی. نویسندگانِ خبرهایی از این گونه گویا مرزِ میانِ خبر و تفسیرِ خبر را نمی‌شناسد و با گزاره‌ای به نامِ بی‌طرفیِ خبری ناآشنایند. در خبر درگذشتِ کاسترو، بنگاهِ نفرت‌پراکنیِ بی بی سی دوبار به کژراهه رانده بود: بارِ نخست با بستنِ صفتِ ثابت نکرده‌ی دیکتاتور به رهبرِ کوبا و بارِ دوم با کاربُردِ واژه‌ی ناارج‌مندانه‌ی مُرد و مُردن به جای واژه‌ی احترام‌آمیزِ درگذشتن. از این گونه کاستی‌های خبری درمی‌گذریم و می‌پردازیم به روان‌مایه کتابِ فیدل و مذهب:

رسانه‌های امپریالیستیِ غرب، از سالِ ۱۹۵۹ (سالِ پیروزیِ انقلابِ کوبا) تا هم اینک که سال‌ها از درگذشتِ کاسترو می‌گذرد، وی را دیکتاتورِ کوبا خوانده‌اند! به راستی دیکتاتور کی است؟ وختی (وقتی) فرئی بتو کشیشِ فرقه‌ی دومینیکنِ برزیل در گفت و گوی بیست و سه ساعته‌ی خود با کاسترو به وی گفت که می‌گویند در کوبا، از دمکراسی به شیوه‌ی پارلمانیِ غرب خبری نیست، کاسترو چیزهایی گفت که به شنیدن‌اش می‌ارزد:

”تمامِ آن دمکراسیِ ظاهریِ [غربی] یک کلاه‌برداریِ عظیم به معنای واقعیِ کلمه است […] دیکتاتور کسی است که تصمیمِ فردی می‌گیرد؛ که با حکم، حکومت می‌کند […] بنابراین شما می‌توانید ریگان را متهم کنید که دیکتاتور است […] حتا شما می‌توانید پاپ را هم متهم کنید که دیکتاتور است، زیرا پاپ هم با حُکم حکومت می‌کند.» (ص ۲۶۲). کاسترو به گفته افزود: ”من وزیران و سفیران را منصوب نمی‌کنم. حتا ساده‌ترین کارمندِ این کشور را تعیین نمی‌کنم. […] تصمیمِ فردی و یک‌جانبه نمی‌گیرم، از طریقِ صدورِ حُکم هم حکومت نمی‌کنم. […] از همان آغاز که جنبشِ ما بنیاد نهاده شد، همیشه همه‌ی مسایلِ اساسی را در این رهبریِ جمعی موردِ بحث قرار می‌دهیم […] امپریالیست‌ها ما را به بی‌رحمی متهم می‌کنند؛ به‌راستی بی‌رحمی چی ‌است؟ […] انسان‌هایی که سراسرِ زندگیِ خود را وقفِ مبارزه با بی‌عدالتی، جنایت، سوءاستفاده، نابرابری، گرسنگی، بدبختی و فقر کرده‌اند؛ و کسانی که برای نجاتِ زندگیِ کودکان، بیماران و یافتنِ کار برای همه‌ی کارگران، تضمینِ موادِ غذایی برای همه‌ی خانه‌واده‌ها مبارزه کرده‌ و زندگیِ خود را وقفِ این امور کرده‌اند نمی‌توانند بی‌رحم باشند. می‌پُرسم: چه چیزی بی‌رحم است؟ بی‌رحم در واقع سیستمِ سرمایه‌داری است که مسئولِ این همه بدبختی و مصیبت است.“ (ص ۲۶۳).

دمکراسی آیا در آرایی است که توده‌ی مردم با ذهن‌های مهندسی شده در صندوق‎ها می‌ریزد؟ کسی که گویا نیمی از رای‌ها را به دست آورده آیا می‌تواند بر نیمه‌ی دومِ جمعیت هم که مخالفِ او است فرمان بِراند؟ کاسترو می‌گوید نه:
«چه‌گونه ریگان در انتخاباتی که فقط نیمی از مردمِ آمریکای شمالی در آن رای دادند، برنده شد؟ او با سی‌درسَدِ آرا در آن دمکراسیِ ظاهری انتخاب شد. ریگان قدرتی دارد که امپراتورهای رُم نداشتند. امپراتورِ رُم ـ دیوانه‌ای مانندِ نِرون ـ می‌توانست رُم را به آتش بکشد [… ولی] ریگان می‌تواند آتشی هسته‌ای به راه بیاندازد بسیار بدتر از آن‌چه در رُم، در زمانِ نرون می‌توانست اتفاق بیافتد“. (ص ۲۶۴)

کتابِ فیدل و مذهب، آفرینه‌ای است روشن‌گرانه که بر بُرهان‌های تاریخیِ مدرنیته استوار است؛ بر تجربه‌های انقلابی‌مَردی که خود، تاریخِ روزگارِ ما بود. کاسترو در این کتابِ ۲۸۹ صفحه‌ای نشان می‌دهد که برده‌ها و مردمِ کشورهای مستعمره چه‌گونه هزینه‌های گزافِ پی‌ریزیِ مدرنیته‌های پیشرفته‌ی سرمایه‌داری را پرداخته‌اند: این ”جهانِ سوم بود که هزینه‌ی پیش‌رفتِ آن‌ها را تامین می‌کرد […] و این علاوه بر خون و عرقِ مردان، زنان و کودکانی بود که با آن‌ها، جامعه‌ی سرمایه‌داری را بنیاد نهادند. جامعه‌ای که به قولِ مارکس، وقتی به دنیا آمد، از همه جای آن خون می‌چکید.“ (ص ۲۶۵).

فیدل کاسترو در گفت و شنودِ پُردامنه‌ی خود با کشیشِ رزمنده‌ی برزیلی ـ فرئی بتو ـ به رازگشایی از ناهم‌گونی‌های بنیادینِ دمکراسیِ توده‌ای (کوبا و دیگرِ کشورهای سوسیالیستی) و شبهِ دمکراسی‌های بورژوایی که همان دیکتاتوری‌هایِ سرمایه‌داری‌اند می‌پردازد و نشان می‌دهد که دمکراسی، چیزی جُز سوسیالیسم نیست: حق با رُزا لوگزامبورگ است که می‌گفت: ”یا سوسیالیسم، یا بربریتِ سرمایه‌داری“، راهی جُز این هردو نیست.
این روزها مردمِ اسرائیل برای برکناری تبه‌کاری با سوءاستفاده‌های گزافِ مالی به نامِ بنیامین نتانیاهو دست به پیکاری گسترده زده و به خیابان‌ها آمده‌اند. نتانیاهو نه تنها حاضر به کناره‌گیری از قدرتی که مردم به او واسپرده‌اند نیست که حتا برای روشن شدن اتهام‌های مربوط به رشوه‌گیری‌ها و اختلاس‌های مالیِ خود نیز، از رفتن به دادگاهی که او را بارها فراخوانده است شانه تهی می‌کند.

با این همه، جهانِ سرمایه‌داری، اسراییل را کشوری دمکراتیک و دولتِ کوبا را رژیمی خودکامه ارزیابی می‌کند! به راستی آیا چنین است؟

کاسترو در پاسخ می‌گوید:
“در کشورِ ما هرگز در باره‌ی موضوع‌های مهم و بنیادین، تصمیم‌های فردی گرفته نمی‌شود زیرا ما یک رهبریِ جمعی داریم که در آن، موضوع‌ها، موردِ بحث و تجزیه و تحلیل قرار می‌گیرد. در انتخاباتِ ما بیش از نود و پنج درسَد از کسانی که حقِ رای دارند، شرکت می‌کنند […، در کوبا] هر مقامِ رسمیِ کشور از سوی کسانی که او را انتخاب کرده‌اند، می‌تواند در هر زمانی عزل شود؛ این یعنی تصمیم‌گیری از سوی اکثریتِ مردم […] در کوبا هر شهروندی می‌تواند بگوید: ”من، دولت هستم[…] سیستمِ ما در واقع ـ این را با صراحت می‌گویم ـ هزار برابر دمکراتیک‌تر از سیستمِ سرمایه‌داری و سیستمِ امپریالیستیِ کشورهای توسعه‌یافته‌ی سرمایه‌داری است؛ از جمله کشورهای عضوِ ناتو که جهان ما را غارت می‌کنند“.

روان‌مایه کتابِ فیدل و مذهب اما به این قدر بسنده نمی‌کند و به ده‌ها آوره(نکته)ی دیگر نیز می‌پردازد. موضوعِ برخی از این آوره‌ها چنین است: نادرستیِ اتهامی به نامِ صدورِ انقلاب، مساله محاصره‌ی اقتصادی، ترازِ بالای بهداشت و درمان در کوبا، سازندِ پیش‌رفته‌ی آموزشِ رایگان در کوبا از کودکستان تا دانش‌گاه، خدماتِ درمانیِ پزشکانِ کوبایی در بیش از ۱۵۰ کشورِ جهان، کار و کارآفرینی، پروژه‌های خانه‌سازی در کوبا و سرانجام، چنان‌که از نامِ کتاب برمی‌آید، مارکسیسم و مذهب.

نگارنده، خوانشِ این کتاب را به هر سلیقه‌ای پیشنهاد می‌کند.

به نقل از ضمیمۀ فرهنگی «نامۀ مردم»، شمارۀ ۴ ، ۵ آبان ۱۳۹۹

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا