مسایل بین‌المللیمسایل نظری و تئوریک

انگلس در باب اقتدار

این مقاله را فردریش انگلس در بحث با آنارشیست‌های هوادار باکونین (فعال سیاسی آنارشیست روسی در قرن نوزدهم) که برضد هر گونه اقتدار بودند، نوشته است. اصل مقاله به زبان ایتالیایی بوده است و در سال ۱۸۷۲ نوشته شده است.
انگلس در این مقاله بین ”اقتدار “یا اختیار یا مسئولیت در تولید گروهی یا در انجام کاری جمعی، به مفهوم رعایت نظم و انضباط و مدیریت و تبعیّت از سازمان کار برای پیشبُرد امری جمعی، از یک سو، و اقتدار به معنای تحمیل ارادهٔ یک طبقه بر طبقهٔ دیگر در جامعه،‌ و به طور خاص در جامعهٔ سرمایه‌داری و مبارزهٔ طبقاتی جاری در آن، از سوی دیگر، تمایز قایل می‌شود و همین امر را به آنارشیست‌ها متذکر می‌شود-م

عده‌ای از سوسیالیست ها از چندی پیش جهاد مداومی را علیه آنچه اصل اقتدار می‌خوانند، به راه انداخته‌اند. کافی است به آنها بگوییم که این یا آن عمل اقتدارگرایانه است تا آن عمل را فوراً محکوم کنند. این شیوهٔ ساده و خلاصه کردن موضوع چنان مورد سوءاستفاده قرار می‌گیرد که لازم شده است آن را قدری دقیق‌تر بررسی کنیم.
اقتدار، به آن مفهومی که در اینجا به کار برده می‌شود، به این معناست: تحمیل ارادهٔ دیگری بر ارادهٔ ما. از طرف دیگر، اقتدار فرض را بر تبعیّت می‌گذارد. از آنجا که از این دو کلمه برداشتِ بدی می‌شود، و رابطه‌ای که این دو کلمه بیان می‌کنند از دید طرفِ تابع ناخوشایند است، مسئله این می‌شود که مشخص کنیم که آیا راهی وجود دارد که بتوان بدون این رابطه کار را پیش برد، آیا – با توجه به شرایط جامعهٔ امروزی- می‌توانیم نظام اجتماعی دیگری برپا کنیم که در آن این اقتدار دیگر هیچ جا موضوعیتی نداشته باشد و در نتیجه باید ناپدید شود.
با بررسی شرایط اقتصادی، صنعتی، و کشاورزی‌ای که اساس جامعهٔ بورژوایی امروزی را تشکیل می‌دهد، درمی‌یابیم که در این شرایط، فعالیت جمعی افراد هرچه بیشتر و بیشتر جای فعالیت انفرادی را می‌گیرد. صنعت مدرن، با کارگاه‌های تولیدی و کارخانه‌های بزرگ خود، جایی که صدها کارگر بر ماشین‌های پیچیده‌ای نظارت می‌کنند که با نیروی بُخار کار می‌کنند، جایگزین کارگاه‌های کوچکِ تولیدکنندگان جداگانه شده‌اند؛ قطارهای راه‌آهن جای کالسکه‌ها و ارابه‌های روی جاده‌ها را گرفته‌اند، درست همان‌طور که قایق‌های بُخاری جای قایق‌های دو-دکلی و قایق‌های بادبانی را گرفته‌اند. حتیٰ زراعت هم به طور فزاینده‌ای در قلمرو سلطهٔ ماشین و نیروی بُخار قرار می‌گیرد، که به‌تدریج امّا بی‌امان سرمایه‌داران بزرگ را به‌جای مالکان کوچک می‌گذارد؛ سرمایه‌دارانی که با کمک کارگران اجیر شده، زمین‌های وسیعی را کِشت می‌کنند.
در همه‌جا، فعالیت جمعی، پیچیدگی فرایندهای وابسته به یکدیگر، جای فعالیت مستقل افراد جداگانه را می‌گیرد. امّا هر کس که صحبت از فعالیت جمعی می‌کند، صحبت از سازمان می‌کند؛ در این صورت، آیا می‌توان سازمانِ بدون اقتدار داشت؟
فرض کنیم که سرمایه‌دارانی که اکنون اقتدار خود را بر تولید و گردش ثروت اِعمال می‌کنند، بر اثر انقلابی اجتماعی خلع قدرت و عزل شوند. نیز فرض کنیم- با پذیرش کامل نقطه‌نظر اقتدارستیزان- که زمین و ابزار کار به مالکیتِ جمعی کارگرانی درآمده باشد که از آنها استفاده می‌کنند. آیا در این صورت اقتدار از بین رفته، یا فقط شکلش تغییر کرده است؟ بیایید بررسی کنیم.
بیایید به عنوان مثال، کارخانهٔ نخ‌ریسی را بررسی کنیم. پنبه قبل از اینکه به شکل نخ درآید، باید حداقل از شش عملیات پی‌درپی عبور کند، و این عملیات بیشتر در اتاق‌های متفاوت انجام می‌شود. به‌علاوه، تداوم کار ماشین‌ها مستلزم حضور مهندس برای پاییدنِ موتور بُخار، مکانیک برای انجام تعمیراتِ جاری، و کارگران بسیار دیگری است که کار آنها انتقال محصول از یک اتاق به اتاق دیگر، و غیره، است. همهٔ این کارگران، مرد و زن و کودک، موظف‌اند کار خود را در ساعت‌های مقرّر و تعیین شده توسط ”اقتدار “بُخار شروع کنند و به پایان برسانند که خودمختاری فردی برایش هیچ اهمیتی ندارد. بنابراین کارگران باید ابتدا در مورد ساعت‌های کار به تفاهم برسند. و این ساعت‌های کار، پس از اینکه معیّن و مقرّر شد، باید توسط همه، بدون هیچ استثنایی، رعایت شود. پس از آن، در هر اتاق و در هر لحظه، مسائل مشخصی در مورد شیوهٔ تولید، توزیع مواد، و غیره مطرح می‌شود که باید از راه تصمیم‌گیریِ نماینده‌هایِ هر شاخه از کار، یا در صورت امکان، با رأی اکثریت، حل و فصل شود؛ به این ترتیب، ارادهٔ یک فرد همیشه باید تابع [ارادهٔ جمع] باشد، که به این معنی است که مسائل به نحوی اقتدارگرایانه حل و فصل می‌شود. ماشین‌آلات اتوماتیک کارخانه‌های بزرگ بسیار مستبدتر از آنند که سرمایه‌داران کوچکِ استخدام کنندهٔ کارگران همیشه بوده‌اند. حداقل در مورد ساعتِ کار می‌توان بر روی درگاه‌های این کارخانه‌ها نوشت: Lasciate ogni autonomia, voi che entrate!  [ای شمایی که وارد می‌شوید، تمام خودمختاری‌تان را پشت در بگذارید!] اگر انسان به یاری نیروی دانش و نبوغ مبتکرانه‌اش توانسته است نیروهای طبیعت را تحت سلطهٔ خود درآورد، نیروهای طبیعت هم، در آنجا که انسان آنها را به کار گرفته است، با قرار دادن او در معرض استبدادی واقعی که مستقل از همهٔ سازمان‌های اجتماعی انسان است، از او انتقام می‌گیرد. خواستِ از بین بردن اقتدار در صنعتِ بزرگ‌مقیاس، معادل است با خواستِ از بین بردن خودِ صنعت، از بین بردن دستگاه نساجی بُخاری و بازگشتن به چرخ نخ‌ریسی دستی.
بیایید مثال دیگری را بررسی کنیم: راه‌آهن. در اینجا نیز همکاری تعداد بی‌شماری از افراد، کاملاً ضروری است، و این همکاری باید در ساعت‌هایی دقیقاً مشخص صورت گیرد تا هیچ حادثه‌ای رخ ندهد. در اینجا نیز، شرط اوّلِ [پیشبُرد] کار، اراده‌ای مسلّط است که تمام مسائل زیردستی را حل‌وفصل می‌کند، خواه این اراده توسط نماینده‌ای واحد اعمال شود یا کمیته‌ای که موظف به اجرای مصوّبه‌های اکثریت اشخاص ذی‌نفع است. در هر حالت، اقتدار بسیار مشخص و مُسلّمی وجود دارد. علاوه بر این، اگر اقتدار کارمندان راه‌آهن بر مسافران محترم لغو می‌شد، آنگاه چه بر سر اوّلین قطار اعزام شده می‌آمد؟
اما ضرورت اقتدار، و اقتدار آمرانه، در هیچ‌كجا مشهودتر از روی كشتی‌ای در دریاهای آزاد نیست. در آنجا، در زمان وقوع خطر، جانِ همهٔ سرنشینان به اطاعت و حرف‌شنوی آنی و مطلقِ همهٔ آنها از ارادهٔ یک نفر بستگی دارد.
هرگاه من استدلال‌هایی از این قبیل را به متعصب‌ترین اقتدارستیزان ارائه می‌دادم، تنها پاسخی که آنها می‌توانستند به من بدهند این بود: بله، درست است، امّا در آنجا [نمونه‌های ذکر شده] مسئله آن اقتداری نیست که ما به نمایندگان خود تفویض می‌کنیم، بلکه مأموریتی سپرده شده به آنهاست! این آقایان فکر می‌کنند وقتی نام چیزها را تغییر می‌دهند، خود چیزها را هم تغییر داده‌اند. این طوری است که این متفکران عمیق، کل جهان را به مسخره می‌گیرند. به این ترتیب دیدیم که از یک سو، اقتداری معیّن، حالا مهم نیست چگونه تفویض شده باشد، و از سوی دیگر، تبعیّتی معیّن، چیزهایی‌اند که مستقل از همهٔ سازمان‌های اجتماعی، همراه با شرایط مادّی تولید و گردش محصولات، بر ما تحمیل می‌شوند.
علاوه بر این، شاهد بوده‌ایم که شرایط مادّی تولید و گردش ناگزیر همراه با صنعتِ بزرگ‌مقیاس و کشاورزیِ بزرگ‌مقیاس تحوّل می‌یابد و به طور فزاینده‌ای به گسترش حوزهٔ این اقتدار متمایل می‌شود. از این رو، صحبت کردن از اینکه اصل اقتدار کاملاً شرّ است، و اصل خودمختاری کاملاً خیر، بی‌معنی و نامعقول است. اقتدار و خودمختاری چیزهایی نسبی‌اند که حوزهٔ عمل آنها در مراحل گوناگون تحوّل جامعه تغییر می‌کند. اگر خودمختاری‌گرایان خود را مقیّد و محدود به گفتنِ این کنند که سازمان اجتماعیِ آینده اقتدار را فقط به حدودی محدود می‌کند که شرایط تولید آن را اجتناب‌ناپذیر می‌کند، آنگاه می‌توانیم حرف یکدیگر را بفهمیم؛ اما آنها چشم بر همه حقایقی که این امر را ضروری می‌کنند می‌بندند، و با شور و اشتیاق با جهان می‌جنگند. چرا اقتدارستیزان خود را به فریاد زدن علیه اقتدار سیاسی، دولت، محدود نمی‌کنند؟ همهٔ سوسیالیست‌ها بر این امر توافق دارند که دولتِ سیاسی، و همراه با آن اقتدار سیاسی، در پی انقلاب اجتماعی آتی از بین خواهد رفت، یعنی مقام‌ها و مشاغل دولتی خصلتِ سیاسی خود را از دست می‌دهند و به کارهای سادهٔ اداری [اجرایی] مراقبت از منافع واقعی جامعه مبدّل می‌شوند. اما اقتدارستیزان خواستار از بین بردن دولت سیاسی با یک ضربه‌اند، حتیٰ قبل از اینکه شرایط اجتماعی زایندهٔ آن از میان برده شده باشد. آنها خواستار این هستند که اوّلین اقدام انقلاب اجتماعی لغو اقتدار باشد. آیا این آقایان هرگز انقلابی دیده‌اند؟ انقلاب قطعاً اقتدارگرایانه‌ترین چیزی است که وجود دارد؛ فعالیتی است که به موجب آن بخشی از جامعه به وسیلهٔ تفنگ‌ها، سرنیزه‌ها، و توپ‌ها- ابزارهای اقتدارگرایی، در صورت وجود چنین چیزی- ارادهٔ خود را به بخش دیگر جامعه تحمیل می‌کند؛ و اگر طرفِ پیروزمند [در انقلاب] نخواهد که پیکارش بی‌ثمر بماند، باید این حکومت را به وسیلهٔ رعب و وحشتی که اسلحه‌اش در ارتجاعیون ایجاد می‌کند، حفظ کند. آیا کمون پاریس، اگر از این اقتدار افراد مسلّح در برابر بورژواها استفاده نکرده بود، حتیٰ یک روز هم دوام می‌آورد؟ برعکس، آیا نباید کمون پاریس را سرزنش کنیم که به اندازهٔ کافی از این امکان استفاده نکرد؟
بنابراین، مسئله از این دو صورت بیرون نیست: یا اقتدارستیزان نمی‌دانند دارند چه می‌گویند، که در این صورت چیزی جز سردرگمی ایجاد نمی‌کنند؛ یا می‌دانند، و در این صورت، دارند به جنبش پرولتاریا خیانت می‌کنند. در هر صورت، آنها در خدمت ارتجاع‌اند.

به نقل از ویژه نامه «نامهٔ مردم»، به مناسبت دویستمین سالگرد تولد انگلس، ۳ آذرماه ۱۳۹۹

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا