آیا توسعه ایراد دارد؟ جغرافیای سیاسی طرح راه ابریشم جدید (یک کمربند، یک راه)
طرح ابتکاری راه ابریشم جدید (راج) یا طرح “یک کمربند، یک راه”، در پی پیشرفت جهان است. چرا این امر برای ایالات متحده و برخی از متحدان غربیاش مشکل ساز شده است؟ “کیث لمب” توضیح میدهد.
طرح “یک کمربند، یک راه” مجموعهای از پروژههای زیرساختی زمینی و دریایی است که “جزیره جهانی” آفریقا و آسیای مرکزی و غربی را بههم پیوند میدهد. در صورت پیوستن کشورهای اروپای غربی به این طرح، تونلهای راهآهن از زیر تنگههای جبلالطارق و برینگ، جهان را بههم پیوند میدهند.
با این حال، غرب با الگو برداری از تاریخ استعماریاش، طرح “راج” را تا کنون برنامه نوامپریالی (نو امپراتوری) چین برای تسلط بر جهان از طریق سیاست “بهدامِ بدهی انداختن ” کشورهای حامی طرح نشان داده است.
بندر هامبانتوتا در سریلانکا که ۷۰ درصد آن بهمدت ۹۹ سال به یک پروژه چینی اجاره داده شده است را بهصورتی گسترده شاهدی در اثبات این ادعا نشان میدهند. البته از وام بدون بهره جاری چین به سریلانکا سخنی نمیرود، زیرا این بدهی مشکلی ایجاد نمیکند: اجاره دادن این بندر برای بازپرداخت وامهای اخذ شده از سرمایهگذاران خصوصیای است که اکثر طلبکاران از سریلانکا را دربر میگیرند.
غربیها تشویش و بیمشان از طرح “راج” را زیر نگرانی از نقض حقوق بشر با دوز و کلک قالب میکنند. با این حال، تاریخ معاصر نشان میدهد که اولویتهای مادیشان زیر تظاهر بهباور به گفتمان حقوق بشر نقب میزند.
برای نمونه، غرب ویران کردن لیبی و عراق را “مداخلات” برچسب زد، کلمهای که بهلحاظ زبانی وحشیگریهای فاجعهآمیز حقوق بشریها را پنهان میدارد، در خلال شرحهای لیبرالی حقوقبشریها طرفه آن که توجیه شد، بیشتر تبلیغ وحشیگری از آب درآمد.
در حقیقت، حمایت غرب از گروههای جهادی در لیبی و حمله به عراق از طریق عربستان سعودی، کشوری که سابقه حقوقبشریای بدتر از عراق صدام دارد، تصوری غلط از حقوق بشر بهدست میدهد.
درعینحال که برنامه برای غارت ثروت نفتی هر دو کشور بود، لیبی و عراق تهدیدی برای سلطهٔ ایالات متحده در منطقه بودند. هر دو کشور، برتری فاحش نرخ تبادل ارزی دلار را بهچالش کشیدند. قذافی بهدنبال ایجاد یک دینار آفریقایی با پشتوانه طلا بود و صدام فروش نفت با یورو را آغاز کرده بود. قتلعامی كه در هر دو كشور و از این سر تا آن سر دنیا را باعث شد بهطور سبکسرانه در حکم “عواقب ناخواستهٔ” برای آنچه نیتهای خوب به شیوهای دیگر، ناديده گرفته شدند. بااینهمه، استراتژی نگه داشتن جهان در وضعیت توسعه نامتوازن از طریق جنگ و دخالت در حاکمیت ملی، تصادفی نیست. دقیقاً همین وضعیت فعلی است که طرح “راج” در مقابله با آن طراحی شده است. وجود قدرتی سلطهطلب مانند ایالات متحده و قبلاً بریتانیا، نیروی بازدارندهای در برابر پیشرفت بیشتر کشورهای جهان است. دلیل این امر آن است که هر دوی این قدرتها با قارههایی که میخواهند آنها را اداره کنند، از نظر جغرافیایی ارتباطی ندارند- و این واقعیت در مورد استعمارگران قبلی اروپا نیز صدق میکند.
امپراتوریهای اروپا با قدرتهای قبلتر از خودشان تفاوت داشتند و بیش از اینکه در یک محدوده جغرافیایی با تمدن مشخص و تثبیت شدهای واقع باشند، فراقارهای بودند. دلیل موفقیت این امپراتوری ها داشتن جنگافزار و فناوری دریایی برتر بود. در نتیجه، سرمایهداری انحصاری غرب که با استعمار آمیخته بود، عملاً بر اساس برتری و تسلط بر دریاها شکل گرفت. این فقط یک واقعیت تاریخی نیست، بلکه واقعیتی اکنونی نیز است. ایالات متحده، با امپراتوری نواستعماری نامرئیاش، از اکثر ساکنان کره زمین در جزیره جهانی فاصله دارد. بدین ترتیب، سلطهاش را بهطور گسترده از طریق برجستگی و نمایش نیروی دریایی اعمال میکند.
از آنجا که تجارت جهانی هنوز بیشتر از راه دریایی انجام میشود، قدرتی که دریاها را کنترل کند، جهان را کنترل میکند. توسعه سرزمینها که کاهش فقر برای توده مردم را موجب می شود، رقابتی بیحد و حصر بهمنظور تسلط دریایی ایجاد میکند. گذشته از این، تسلط بر توسعه داخلی سرزمینهای دور از مسیرهای دریایی دشوارتر است و گسترش اقتصادی در آن مناطق بهتقویت قدرت نظامی این کشورها منجر میشود بهنحوی که میتوانند در برابر جنگهای سلطهجویانهٔ (قدرتها) مقاومت کنند. بنابراین، هر دو کشور بریتانیا و ایالات متحده در تلاش بودهاند تا از قدرت دریاییشان استفاده کرده تا دست رقیبانشان در این قارهها را کوتاه کنند.
بریتانیا در هراس از دست دادن انحصار خود از طریق کانال سوئز، توسعه اقتصادی آلمان را در سراسر آسیای غربی و مرکزی محدود کرد. ساختن راهآهن برلین- بغداد، درست در زمانی که نفت در ایران کشف شد، یکی از عوامل اصلی بروز جنگ جهانی اول بود. امپراتوری روسیه تزاری همیشه گرفتار “بازی بزرگ” بریتانیا در آسیای غربی و مرکزی بود.
ایالات متحده، کشورهای پیرامون نفوذ دولتهایی که توانایی توسعه جزیره جهانی را دارند، مستحکم کند. مثلاً، با تشکیل اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و جمهوری خلق چین، کشورهای آلمان، ژاپن، و چهار “ببر آسیایی” (کره جنوبی، تایوان، هنگ کنگ، و سنگاپور ) از شرایط بهتر اقتصادی برخوردار گردیدند. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، در دورهای که “اجماع واشنگتن” (نظمِ لیبرال دمکراسی) فقر و محرومیت را بر مردم روسیه مستولی کرد، روابط ایالات متحده با روسیه بسیار خوب شد. با این حال، امروز روسیه، اگرچه یک کشور سرمایهداری است، ولی دیگر ناتوان و محتاج نیست و در نتیجه با خشم ایالات متحده روبرو میشود. مخالفت با حق دریانوردی و توسعه فراقارهای نیز ازجمله محدودیتهایی است که شبیه آنچه در قضیه خط لوله انتقال گاز طبیعی (نُرد استریم ۲) اعمال میشود. از اواخر سالهای دهه ۱۹۷۰/ ۱۳۵، زمانی که چین فقیر بود، اگرچه توسط حزب کمونیست اداره می شد، ولی از روابطی خوب با ایالات متحده برخوردار بود. فرض بر این بود که ادغام چین در نظم جهانی سرمایهداری نولیبرال بهناگزیر به فروپاشی حاکمیت کمونیستی منجر خواهد شد. با این حال، اگرچه چین نظم چند جانبه ایجاد شده از سوی غرب و نظام سازمان تجارت جهانی (WTO) را پذیرفت، ولی هماکنون با خشم نیروی دریایی سلطهطلب ایالات متحده نیز روبرو شده است.
چین به یک قطب فناوری تبدیل شده است و دیگر در تولید “اجناس نامرغوب” و بنجل در جهان نقشی ندارد. این امر ثابت شده است که سرمایه، زیر نظارت قدرت دولتی، رشد سریع را موجب میشود که با نظام توسعه نامتوازن در داخل جزیره جهانی مغایر است.
برخلاف ایالات متحده، چین کاملاً در جزیره جهانی قرار دارد و بنابراین نمیتواند از استراتژی دریاییای سلطهطلبانه مشابه (ایالات متحده آمریکا) پیروی کند. چین با کشورهای هستهای قدرتمند هممرز است و در نتیجه هرگونه اقدام تنشزایی به ایجاد هرجومرج پیرامون خودش منجر میشود.
توسعه چین بر مبنای تجارت مسالمتآمیز- و نه تجاوز استعمارگرانه- حتی با کشورهایی پیشرفته مانند بریتانیا و ایالات متحده است. بر این اساس، چین باور دارد که پیشرفت دیگر کشورها، حتی کشورهایی قدرتمند با ایدئولوژیهایی متفاوت با چین، میتواند مفید باشد. با این حال، چین که از طریق دریا استعمار شده بود و اکنون در “زنجیرهٔ جزیرهها”ی پایگاههای ایالات متحده محاصره است، از این نکته بهخوبی آگاه است که باید بهدنبال استراتژیای باشد که با اقدامهای سلطهطلبانه دریایی که بازدارنده توسعهاند مقابله کند.
بهدنبال آن، طرح “راج” از سوی چین كه راه تجارت زمینی و دریایی مستقل از كنترل آمریكا را ایجاد میکند، مانعی در برابر رویكرد آمریكا در جلوگیری از رشد چین و حفظ نظام فعلی توسعه نامتوازن جهانی است.
این طرح از پشتیبانی مردمی جامعه جهانی برخوردار است. در حال حاضر ، ۱۳۸ دولت، عمدتاً از مناطق جنوبی، در طرح “راج” مشارکت کردهاند. علاوه بر این، کشورهای اروپای شرقی و ایتالیا نیز بهاین طرح پیوستهاند.
طرح “راج” برای وضعیت چین ورای ایستادگی کردن در برابر ایالات متحده، همچنین بر اساس اصول سوسیالیستیای قرار دارد که از سوی دنگ شیائوپینگ ارائه شد. او همیشه خواستار توسعه یکسان در مناطق فقیرنشین شرقی و بهبود کرانههای غربی دریایی چین بود، حتی اگر این امر از طریق تعامل با سرمایهداری غرب انجام پذیرد. در واقع، طرح “راج” که بخشی از “سوسیالیسم با مشخصههای چینی” و “اندیشه شی جین پینگ” است، بهصورتی هدفمند در پی راهکارهای ابتکاری برای استفاده مجدد از سرمایه از طریق برنامهریزی دولتی بهمنظور توسعه پایدار و بلندمدت است. بههمین ترتیب، این طرح از انگیزههای سودجویی کوتاهمدت فراتر میرود بهنحوی که بسیاری از پروژههای این طرح دههها بازدهیای نخواهند داشت.
اروپا در سوی دیگر اُرواسیا و در شمال آفریقا این فرصت را دارد جان تازهای بهخودش ببخشد از طریق مسیرهای جدید تجاری. کشورهای اروپای شرقی که برای رشد خود به تجارت دریایی متکی نبودند این مسئله را از اروپای غربی بهتر درک میکنند. ایالات متحده، اگرچه ثروتمند است، ولی در بازسازی زیرساختهای اساسیاش که میتواند از طریق همکاری با طرح “راج” انجام شود، عقب مانده است. علاوه بر این، ایالات متحده با برتری فناورانهاش میتواند بهراحتی موقعیت مدیریت طرح “راج” را بهدست گیرد و به نیرویی محرکه در توسعه “قاره خود” و همچنین جهان تبدیل شود، نه نیرویی محرکه برای “مداخله”.
برای جامعههای غرب که بهدلیل اختلافهای موجود در سیاستهای هویتی تقسیم شدهاند، با قبول این نکته که توسعه نامتوازن نمایانگر تضاد اصلی جهانی است، میتواند اتحادی ایجاد کند که از تنشهای تفرقهافکن قومی و بحران فزاینده مهاجرت فراتر است.
مهاجرت گسترده در اثر فرار نومیدانه از فقر و جنگ است که از نظام کنونی سلطهطلب دریایی نولیبرال ناشی شده است. جهانی توسعه یافته و چند قطبی که طرح “راج” در پی ایجاد آن است، جهانیسازی مردمی را بهنحوی انجام خواهد داد که جابهجایی مردم بهجای یک ضرورت، یک انتخاب باشد.
بنابراین، طرح “راج” یک پروژه و برنامه نوامپریالیستی نیست. روند توسعه در تقابل با ابزار سلطهطلبانه توسعه نامتوازن است. توسعه متوازن، زمینهای برای دموکراسی واقعی در داخل و خارج از کشور ایجاد میکند.
به نقل از «نامۀ مردم»، شمارۀ ۱۱۲۰، ۱۵ دی ماه ۱۳۹۹