ادامهٔ مبارزه در آمریکای پس از ترامپ
جو سیمز، صدر حزب حزب کمونیست آمریکا، معتقد است که پس از انتخابات ریاستجمهوری اخیر آمریکا، “جبههٔ متحد مردم” علیه ترامپ باید از نتیجهٔ انتخابات دفاع کند.
در پی شکستِ دونالد ترامپ در انتخابات اخیر ریاستجمهوری آمریکا، آمریکا اکنون در آستانهٔ دورهٔ سیاسی جدیدی قرار دارد. یکی از مراحل مبارزه با راستگرایان، که پیکار برای پیروزی در کاخ ریاستجمهوری و کنگره بود، تقریباً پایان یافته است. مرحلهٔ بعدی، مبارزه برای حفظ و ادامهٔ شوق و شور مردم است که هماکنون در حال شکلگیری است. همهچیز در حال تغییر است، هرچند آهسته، و حتیٰ به صورتی خطرناک، ولی در مجموع در مسیری بهتر.
خودداری ظاهراً بهاتفاقآرا و کوتاهِ دیوان عالی کشور آمریکا از قبول درخواست جمهوریخواهان برای بازخوانی آرای انتخابات در پنسیلوانیا، حرکت کوچک و مهمی به جلو بود. ترامپ و شریکانش اکنون در موضع دفاعی قرار دارند و سعی دارند از راهِ به چالش کشیدن قانونی بودن انتخابات، نیروهای خود را دوباره جمع کنند. در حدود 80درصد جمهوریخواهان به این دام افتادند. به خاطر ترسِ از دست دادن پایگاهٔ اجتماعی و نیز ترس از خشم ترامپ، فقط ۲۸ نفر از جمهوریخواهان تا کنون به انتخاب شدن رئیسجمهور جدید اذعان کردهاند، فشاری که بیتردید بر روی مذاکرات جاری برای پرداخت بستهٔ حمایتی-مشوّق به شهروندان آمریکا، و نحوهٔ برخورد جمهوریخواهان به دولت جدید، تأثیر خواهد گذاشت.
ضرورتِ فعالیت جبههٔ مردم پایان نیافته است، بههیچوجه، ولی شکلهای آن در حال تغییر است. اتحادها و ائتلافهای جدیدی در این دورهٔ گذار در حال ظهور است که نباید باعث تعجب باشد. به طور کلی، ائتلافها پیرامون موضوعها و هدفهایی معیّن و خاص شکل میگیرند و از هم میپاشند؛ ظهور و سقوط میکنند. معمولاً بهمحض دستیابی به این هدفها، ائتلافها فروکش میکنند، و با هیچگونه خوشبینی نمیشود این روند را تغییر داد، مگر اینکه شرایط جدیدی به وجود آید. این امر در مورد ”جبههٔ متحد مردم ”در آمریکا نیز صادق است. در حقیقت، هرچه این جبهه گستردهتر باشد، شالودهٔ اتحاد وسیعتر و شکنندهتر خواهد بود، و پس از رسیدن به هدفهای اصلی، احتمال خروج از جبهه و پراکندگی نیروها بیشتر خواهد بود.
برای مثال، برخی از سیاستمدارانی که برای شکست دادن ترامپ متحد شده بودند، حالا [پس از انتخابات] مواضعی متفاوت در برخی از موضوعها اعلام کردهاند، در حالی که در موضوعهای دیگر متحد ماندهاند. بحث پیرامون مصالحهٔ سناتور [دموکرات راستگرا] جو مانچین در تدوین و تصویب لایحهٔ کمک به شهروندان در همهگیری کنونی یک نمونه از این روند است. برنی سندرز بهدرستی موضع قاطعانهای علیه آن گرفت. ولی چنین انتظاری هم میرفت، زیرا که جبههٔ متحد مردم پدیدهای ایستا نیست؛ نیروهای طبقاتی مختلف هدفها و خواستهای مختلفی دارند. حتیٰ در درون طبقهٔ کارگر نیز خواستها و منافع گوناگونی وجود دارد. در زمانهای مختلف، و بسته به فشاهایی که در هر برهه وارد میشود، ممکن است جابهجاییها، نوسانها، و حتیٰ خیانتهایی رخ دهد. بنابراین، آنچه مهم است، این است که هدف را از نظر دور نکنیم، مانند انتخابات تکمیلی سنا که قرار است در تاریخ ۵ ژانویه در ایالت جورجیا انجام شود. [در این انتخابات، اگر دو سناتور دموکرات انتخاب شوند، دموکراتها در مجلس سنا اکثریت را از جمهوریخواهان خواهند گرفت.]
بدون شک مبارزه بین ارتجاع و دموکراسی، و همچنین در درون اردوهای هر یک از این دو، ادامه خواهد داشت. مبارزهٔ طبقاتی و نبرد برای تحقق دموکراسی ادامه دارد. نیازی به گفتن نیست که متحد نگه داشتن جنبش ضدترامپ تا حد امکان، امری حیاتی خواهد بود. در اینجا مهم خواهد بود که بین موضوعهای اصولی- که سازش در آنها پذیرفتنی نیست- و موضوعهای ثانوی که در آنها جای مذاکره وجود دارد، تفاوت قایل شویم.
یکی از این موارد، شرح وظایف دولت است. آیا میتوان مصالحه کرد یا در صورت مصالحه همهچیز به خطر میافتد؟ بدیهی است که در این مورد، با توجه به خطر فاشیستها، هر گونه چالشی علیه پیروزی دموکراتها و حق حکومت باید بیدرنگ طرد شود. مبارزهٔ مرتبط دیگر در این زمینه، کارپایه و تلاشهای قابل پیشبینی بهمنظور تعدیل پیشنهادها به بهانه و با هدفِ فرونشاندن ناخشنودی جمهوریخواهان است. در اینجا، تشخیص بین اصول و تاکتیکها پیچیدهتر است. برای مثال، تلاش عجولانهٔ باراک اوباما در مورد “سازش بزرگ” یا اصلاح “لایحهٔ مراقبتهای پزشکی ارزان” را به یاد بیاورید. در این مورد همهچیز به توازن نسبی نیروها و میزان تمایل آنها به مبارزه بستگی داشت. برای مثال، در دو سال نخستِ ریاستجمهوری اوباما، اکثریت کرسیها در هر دو مجلس نمایندگان و سنا [یعنی در کنگره] در دست دموکراتها بود. ولی بخشی از آن اکثریت شامل ائتلاف ”بلو داگ ”[به معنای لُغَوی سگ آبی؛ متشکل از دموکراتهایی که خود را ملزم به پیروی از رهبری حزب در همهٔ موارد نمیدانند] یا نمایندگان میانهرو از مناطق بینابینی بود. بسیاری از آنها در موضوعهای اصلی با جمهوریخواهان همسو بودند. این روند احتمالاً در کنگرهٔ بعدی نیز تکرار خواهد شد. در این گونه موارد، موضعگیریهای “همه یا هیچ” مانعی در راه اتحاد مورد نیاز بین نیروهای چپ و میانهرو در ارتباط با موضوعهای عمده، همچون منزوی کردن و شکست دادن راستگرایان، خواهد بود.
از طرف دیگر، ما موظف نیستیم که از هر اقدامی که حزب حاکم مطرح میکند پشتیبانی کنیم. همهچیز باید بر این اساس سنجیده شود که منافع طبقهٔ کارگر را تأمین میکند یا نه. به همین دلیل است که کمونیستها از اصلاحات قانون اساسی حمایت میکنند. بحث و مبارزهٔ بیپایان بر سر پیشرَوی یا مماشات، بر سر اینکه چه حزبی كنترل مجلس سنا را خواهد داشت، و غیره، دشمنان طبیعی دموكراسی یا حاكمیت اکثریت طبقهٔ کارگر است. با همهٔ اینها، هیچ توّهمی در مورد انجام مذاکرههای جاری با ترامپ، چه در زمانی که هنوز در قدرت است یا حتیٰ پس از رفتن او، نباید وجود داشته باشد. حزب جمهوریخواه مطمئناً دست به هر کاری خواهد زد تا مانع هر اقدام دولت جدید شود. آنها با اشتیاق سعی خواهند کرد که آنچه با اوباما کردند، با جو بایدن نیز بکنند. و در همه حال، نهفقط چشم به انتخابات میاندورهیی دو سال دیگر دارند، بلکه مراقب انتخاب احتمالی کاملا هریس برای ریاستجمهوری و پیامدهای آن نیز خواهند بود. مبارزه در اینجا، ابزار شجاعت است.
کارپایهٔ سیاسیای را که مردم در روز ۳ نوامبر به آن رأی دادند باید با چنگ و دندان حفظ کرد. به یاد داشته باشید، مماشات با جمهوریخواهان همانند مُردن است. جمهوریخواهان مطمئناً تلاش خواهند کرد که بر دموکراتهای مصالحهگر تا حدّ امکان فشار آورند، به امید اینکه در ائتلاف آنها تفرقه بیفکنند، و با گسترش ناامیدی در میان هواداران آنها، بهترین کنشگران آنها را ازشان بگیرند.
اینجا مسئلهٔ مهم اتحاد، و چگونگی رهبری جنبش در آینده مطرح میشود. هیچ فرمول آمادهای برای این مسئله وجود ندارد. هر موضوعی را باید جداگانه در نظر گرفت و بررسی کرد، زیرا سازمانها و جنبشها بسته به موضوع مورد نظر و مورد بررسی، متحد یا متفرق میشوند. درک این نکته مهم است که وظیفهٔ اصلی دولت جدید، دقیقاً به دلیل اینکه دولتی جدید است، حکومت کردن در همهٔ جوانب است؛ از جمله: رسیدگی به بحرانهای متعدد بهداشتی-درمانی، اقتصادی، زیستمحیطی، اجتماعی، و سیاسی که کشور با آنها روبروست.
این در وهلهٔ اوّل مستلزم تشکیل هیئت دولت است. اینکه چه افرادی برای احراز مقام وزارت در نظر گرفته میشوند، در مقایسه با موضوع ادامهٔ ایجاد و فعالیت جنبشهای مستقل طبقهٔ کارگر پیرامون مسائل مهم، اهمیت زیادی ندارد. برای مثال، حضور افراد چپگرا در کابینه لزوماً امر مثبتی نیست. چرا؟ چون بعداً چنین افرادی، و نیروهایی که آنها نمایندگی میکنند، مسئول شکست [احتمالی] سیاستهای دولت معرفی خواهند شد. حزب کمونیست فرانسه در دههٔ ۱۹۸۰ برای حضورش در دولت ریاضت اقتصادی میتران بهای سنگینی پرداخت. اخیراً نیز حزب کمونیست برزیل در روند مشارکت در دولتِ ”حزب کارگران ”به نتایجی مشابه رسید. حزب کمونیست پرتغال نیز ضمن ابراز حمایت پارلمانی از دولتِ جدید، ترجیح داد کرسی وزارت نداشته باشد.
وظیفهٔ اصلی رئیسجمهور جدید پس از تحلیف، مقابله با آشوب فاشیستی و تفرقهافکنانهٔ ترامپ خواهد بود. این امید برای دموکراتها وجود دارد که ترامپ و جمهوریخواهان سرکش او، به نیروی مخالف سیاسی پیگیر تبدیل نشوند، اگرچه نباید روی این امر زیاد حساب کرد. نوآم چامسکی زمانی جمهوریخواهان را بهدرستی خطرناکترین حزب سیاسی در تاریخ توصیف کرد. و این ارزیابی او خیلی پیش از تلاشهای کودتایی جاری ترامپ بود. جمهوریخواهان و حامیان آنها در وال استریت، از برتری نژادی، دگرباشهراسی، تبعیض جنسی، و ملیگرایی افراطی تحت شعار “اوّل آمریکا” برای ایجاد آتشافروزی استفاده میکنند.
همانطور که پژوهشگر دانشگاهی جوئل وِندلَند اشاره کرده است، حزب جمهوریخواه حزب سیاسی عادیای نیست، بلکه جنبش تودهیی مهارنشدنیای است که به سیاستهای راست افراطی و حتیٰ فاشیسم گرایش دارد. به این لحاظ، رهبری مبارزه با بحران قریبالوقوع را نمیتوان به دولت جدید واگذار کرد. نقش رئیسجمهور ایالات متحد آمریکا در رأس دولت (یا همانطور كه بارها دیدهایم، كمی بالاتر از آن)، و ظاهراً نمایندگی منافع همهٔ طبقات، و تقریباً طبق تعریف کلاسیک رئیسجمهور، مانع از رهبری چنان روندی است.
رئیسجمهور ایالات متحد آمریکا باید حکومت کند ولی این به معنای مدیریت منافع طبقاتی است. در نظام سرمایهداری، انجام مؤثر چنین کاری به معنای حداکثرسازی سود شرکتها ضمن مقابله با، و رنجاندن، حداقل تعداد افراد ممکن است. فراموش نکنیم که سرمایه به ثبات، یا حداکثر ثباتِ ممکن، نیاز دارد، حتیٰ اگر در چارچوب چینش جدیدی باشد که زیاد راجع به آن صحبت میشود. برای مثال، برخی انتظار داشتند که اوباما، سوار بر موج جنبش تودهیی بیسابقهای که در زمان انتخاب او پدید آمد، آغازگر تحوّلی نوین در زندگی آمریکا باشد. اگرچه تصدّی مقام تاریخی او مطمئناً برههای تاریخی بود، دورهٔ ریاست این نخستین رئیسجمهور سیاهپوست را نمیتوان با قاطعیت دگرگونکننده نامید. این امید زمانی از بین رفت که رئیسجمهور جدید با واقعیت دشواری روبرو شد که حتیٰ قبل از انتخابات میاندورهیی ۲۰۱۰ و بهویژه پس از واکنش شدید گروه ”تی پارتی ”وجود داشت.
انتظار اینکه اوباما ممکن بود که پس از پایان دوران ریاست خود، پیروان قابلملاحظهٔ خود را به کار گیرد و مقاومت چشمگیری را در مقابل ترامپ رهبری کند، تحقق نیافت و این امکان محدود شد، همانطور که طبق قوانین مربوط به رؤسایجمهور سابق، عملکرد خودِ وی نیز محدودیت زیادی داشت. در زمان ریاستجمهوری فرانکلین روزولت و دورهٔ ”پیمان نوین ”نیز که فرایندهای دگرگونکنندهای در جریان بود، روند مشابهی وجود داشت. در آن زمان، رهبری جنبش از میان تودهها شکل گرفت، از طریق سازماندهندگان کارگری در صنایع فولاد، خودروسازی، برق، و از مبارزان فعال در مزارع تنباکو و معادن زغالسنگ، و از میان قهرمانان اتحادیهٔ کشاورزان آلاباما که با ”جیم کرو ”و نژادپرستان مبارزه میکردند. درسی که اینجا میآموزیم این است که رهبری را نمیتوان به حزب دموکرات واگذار کرد. این حزب که شامل طبقات مختلف و تحت سلطهٔ سرمایهداری بزرگ است، سازمانیافتهترین وسیلهٔ انتخاباتی برای شکست دادن نیروهای ترامپی است. در صفوف آن، ستمدیدگان نژادی، کارگران، زنان، دگرباشان، و جوانان حضور دارند. چهرههای مهم و همچنین جنبشهای مستقل مهمی در کنار آن چهرهها در این حزب پدید آمدهاند. در حقیقت، پیروزی سوّم نوامبر بدون این جنبشهای مستقل غیرممکن میبود.
کاملاً طبیعی است که بعد از این، رهبری و جهتگیری جبههٔ گستردهٔ مردمی مورد چالش و رقابت قرار بگیرد. هنر این است که بدون افتادن در دام راستگراها بتوان این کار را به پیش برد. بله، نیروهای مردمی باید رهبری را به دست بگیرند. ابتکار عمل در دست کسانی خواهد بود که عمل کنند؛ به هیچ قیمتی نباید به مسائل حاشیهیی پرداخت و از تحوّلها عقب افتاد. بهویژه حزب کمونیست باید برای رهبری طبقهٔ کارگر در این روند مبارزه کند. این به معنای حفظ آمادگی برای دفاع از نتایج آرا و همچنین مبارزه با پیامدهای ناشی از بحرانهای متعدد بهجا مانده از دولت قبلی است.
(نقل از مورنینگ استار، روزنامهٔ چپگرای بریتانیا)
به نقل از «نامۀ مردم»، شمارۀ ۱۱۲۰، ۱۵ دی ماه ۱۳۹۹