عادی سازی روابط ارتجاع عرب با اسرائیل به معنای صلح نیست
سه مقاله کوتاه از کمونیست ها و نیروهای مترقی فلسطینی
و اسرائیلی در مورد تحولات اخیر و عادی سازی روابط شماری از کشورهای عربی با اسرائیل
عادی سازی روابط ارتجاع عرب با اسرائیل به معنای صلح نیست- حتیٰ ممکن است گامی به سوی جنگ باشد
دکتر عاقل تغز از حزب مردم فلسطین میگوید تصمیم کشورهای عربیِ متحدِ آمریکا برای به رسمیت شناختن اسرائیل گامی به عقب است.
کشورهای عربیای که تحت فشار و کارگردانی دولت ترامپ شروع به عادیسازی روابط با اسرائیل کردند ادّعا میکنند که این عادیسازی تأثیر منفی بر آرمان فلسطین نخواهد داشت و به برقراری صلح در منطقهٔ خاورمیانه کمک میکند. ولی فقط در صورتی میتوان گفت چنین است که بر این واقعیت چشم ببندیم که این گام نقضکنندهٔ تمام تصمیمهای اجلاسهای سران عرب بهویژه اجلاس سران در بیروت است که ابتکار صلح عربی را آغاز کرد و تصریح کرد که راهحل عادلانهٔ مسئلهٔ فلسطین باید بر اساس قطعنامههای سازمان ملل متحد در این ارتباط باشد. این شرطِ کلیدی برای عادیسازی روابط کشورهای عربی با اسرائیل بود. اسرائیل کوچکترین حرکتی در این راه انجام نداده است. از این رو، در واقع و از نظر دیپلماتیک، این کشورها تا زمانی که در مورد پیمان صلح بر پایهٔ شرایط سازمان ملل متحد به توافق نرسند، در حالت جنگ با اسرائیل باقی میمانند.
با وجود این، اگر همهٔ اینها را هم فراموش کنیم، باز هم باید تصدیق کنیم که تحولات کنونی در منطقه، برای فلسطینیان بسیار نگرانکننده است و برای بقیهٔ جهان نیز باید چنین باشد.
اوّل اینکه، این کشورهای عربی که بهاصطلاح معاملهٔ ترامپ را پذیرفتهاند، هر شکل فشار سیاسی و اقتصادی بر تشکیلات خودگردان فلسطین اِعمال کردهاند تا آن را به برقراری روابط با اسرائیل اشغالگر و همچنین پذیرش معاملهٔ ترامپ وادارند. این عادیسازی روابط با اسرائیل با وجودِ همهٔ گامهای خصمانهٔ دولت آمریکا، حفظ محاصره علیه مردم فلسطین، و حمایت آمریکا از تمام اقدامهای اسرائیل در روی زمین، بهویژه شهرکسازیها و الحاق اورشلیم و درّهٔ اردن به خاک اسرائیل، و به رسمیت شناختن حاکمیت اسرائیل بر بلندیهای اشغالی جولان سوریه و انکار قانونی بودن بینالمللی تصمیمهای سازمان ملل متحد صورت میگیرد که راهحل دو کشوری را معتبر دانسته است.
دوّمین نکته، سرعت بسط این روابط تحتِ حمایت آمریکا است. به نظر میرسد مسابقهای علیه زمان در جریان است که تا حد امکان، کشورهای هرچه بیشتری قبل از پایان دورهٔ ریاستجمهوری ترامپ وارد این معامله شوند. در این راه، از همهٔ شکلهای تهدید و تشویق استفاده شده است. تازهترین مورد، مراکش بود که حمایت از فلسطینیها را با تصاحب صحرای غربی معامله کرد. حتیٰ یک روزنامهٔ اسرائیلی این توافق را به رسمیت شناختن اشغال [فلسطین] در ازای اشغالی دیگر [صحرای غربی] توصیف کرد.
سوّم و خطرناکترین نگرانی این است که این تغییرها ممکن است فقط محدود به روابط دیپلماتیک و اقتصادی نماند، بلکه نشاندهندهٔ چرخشی بهمراتب خطرناکتر به سمت عملیات نظامی و امنیتی باشد. برخی تحلیلگران بر این باورند که این کشورها، تحت حمایت آمریکا، به سوی اتحادی نظامی با اسرائیل میروند.
ما باید کمی به عقب بازگردیم، به دورهٔ بعد از بهاصطلاح بهار عربی، گسترش نفوذ نقش ”اسلام سیاسی ”در منطقه، افزایش تحریکهای فرقهگرایانه، بهویژه بین سنّیها و شیعهها، و سعی بر تصویر ایران- و نه اسرائیل- به عنوان دشمن اصلی کشورهای عربی. با هدفِ ایجاد اتحادی جدید، گرد هم آوردن همهٔ نیروهای متخاصم با ایران- یعنی دشمنی مشترک- خواهد بود.
دورهٔ پس از ترامپ در خاورمیانه چه چیزی برای اسرائیل و فلسطین خواهد داشت؟
آیدا توما-سلیمان، نمایندهٔ کنِسِت (مجلس) اسرائیل از حزب کمونیست اسرائیل (در فهرست انتخاباتی هَداش-جبههٔ دموکراتیک صلح و برابری) و عضو رهبری این حزب
آیدا توما میگوید: با توجه به اینکه اسرائیل در آستانهٔ برگزاری انتخابات سراسری دیگری قرار دارد، باید برای مقابله با اشغال و ترمیم چهار سال آسیبی که به آرمان فلسطین زده شده است، کوشید.
دیشب کنِسِت (مجلس) منحل شد و در این کشور برای چهارمین بار در دو سال گذشته، انتخاباتی در ماه مارس [اوایل فروردین] آینده برگزار خواهد شد. برگزاری این انتخابات در بحبوحهٔ همهگیری کووید-۱۹ و بحران اقتصادی میتواند پایاندهندهٔ دورهٔ ۱۱ سالهٔ نخستوزیری بنیامین نتانیاهو باشد.
امکان شکست دادن جناح راست خیلی زیاد نیست، امّا کنار گذاشته شدن احتمالی نتانیاهو از مقامش، درست پس از شکست دونالد ترامپ، میتواند بیانگر واقعیت منطقهیی جدیدی باشد که باید خود را برای آن آماده کنیم. چهار سال حضور ترامپ در قدرت، مبارزه برای استقلال فلسطین و برقراری صلح در منطقه را در تنگنای بدی قرار داد. چهار سال است که شاهد تلاش هماهنگ ارتجاعیترین نیروهای راستگرا در هر دو کشور آمریکا و اسرائیل در بیتوجهی به خواستِ فلسطین برای آزادی، و تلاش آنها برای عادی و قانونی کردن پروژهٔ شهرکسازی غیرقانونی، و الحاق عملی کرانهٔ غربی به خاک اسرائیل بودهایم. هدفِ آشکار ”معاملهٔ قرن ”ترامپ همین بود، که در چهار سال گذشته با شدّت و حدّت اجرا شد.
فهرست طولانی اقدامهای تحریکآمیز اسرائیل و آمریکا، از جمله دو موردِ انتقال سفارت آمریکا به اورشلیم و بیانیهٔ دولت آمریکا که شهرکسازیها را غیرقانونی نمیداند، بدون مقاومت قابلتوجه بینالمللی عملی شد. جامعهٔ بینالمللی علیه این موارد نقض قوانین بینالمللی اعتراضی نکرد و فلسطینیها را در رویارویی با اقدامهای تهدیدکنندهٔ اسرائیل و آمریکا تنها گذاشت.
تازهترین معاملهٔ عادیسازی و فروش تسلیحات اسرائیل با امارات متحد عربی، بحرین، سودان، و مراکش را باید با توجه به پایان قریبالوقوع ریاستجمهوری ترامپ در ماه ژانویه تحلیل کرد. رئیسجمهورِ در حال خروج از کاخ سفید و نخستوزیر اسرائیل با اقدامهایی که کردهاند میخواهند دولت آیندهٔ آمریکا را با واقعیت منطقهیی جدیدی مواجه کنند که در آن مسئلهٔ عادیسازی موقعیت اسرائیل در جهان عرب و اسلام از مسئلهٔ فلسطین جدا باشد. این واقعیت جدید باعث تضعیفِ راهکارِ مشترک هر دو ابتکار صلح عربی و رهبری فلسطین است که بر اساس آنها، یکی از مشوّقهای اصلی اسرائیل برای پایان دادن به اشغال و ایجاد کشور فلسطینی، عادیسازی کامل در منطقه است. متأسفانه پیمانهای امضا شده بین اسرائیل و کشورهای عربی بهروشنی حاکی از آن است که این فرمول موضوعیت خود را از دست داده است. دولت اسرائیل و دولت آمریکا- و همچنین رژیمهای منطقهٔ خلیجفارس- میخواهند توجه بینالمللی را از اشغال اسرائیل به سمت تنشهای میان ایران و کشورهای عربی منحرف کنند. این تغییر توجه از سرزمینهای اشغالی فلسطین به تهران- در حکم عامل اصلی تناقض در منطقه- در خدمت هدفهای ریاض و همچنین اورشلیم است.
دولتِ جو بایدِن
روی کار آمدن دولتِ بایدن احتمالاً به معنای بازگشت به اوضاع پیش از ترامپ خواهد بود. این تغییر بههیچوجه آن چیزی نیست که ما در ”چپ ”به آن امید داشتهایم، ولی با وصف این، بهبود قابلتوجهی نسبت به سیاست مخرّب ترامپ در منطقه است. ما میتوانیم از خروج ترامپ از کاخ سفید خوشحال باشیم، حتیٰ اگر ورود بایدن به جای او به کاخ سفید، دلیلی برای جشن گرفتن نباشد. جانبداری از اسرائیل همواره یکی از ویژگیهای مداخلهٔ آمریکا در مناقشهٔ میان اسرائیل و فلسطین بوده است، امّا در دورهٔ ترامپ این موضعگیری بهوضوح با مواضع راست افراطی اسرائیل همسو بود. میتوان انتظار داشت که دولت بایدن این موضع را کمی از گرایشهای هواداران شهرکسازی دور کند، امّا بههیچوجه به سمت فلسطینیها نخواهد بود. در حالی که نیروهای مترقی طرفدار فلسطین در حزب دموکرات آمریکا دارند قویتر میشوند، ولی هیچ نشانهای وجود ندارد که بایدن هیچیک از مواضع آنها، مانند گذاشتن شرط برای کمک به اسرائیل یا اقدام قاطع علیه شهرکسازیها را اتخاذ کند.
از سوی دیگر، میتوان تفاوت آشکاری را در موضع دولت آمریکا نسبت به ایران انتظار داشت. آمریکا احتمالاً بهزودی دوباره به قرارداد صلح ایران (برجام) میپیوندد و تنشهای منطقهیی را کاهش خواهد داد. با این حال، تا زمانی که بایدن در روز ۲۰ ژانویه [۱ بهمن] وارد کاخ سفید شود، باید هوشیار بود: نتانیاهو، ترامپ، و متحدان آنها در خلیج فارس همهگونه تلاش خواهند کرد تا با پیچیدهتر کردن واقعیت روی زمین، چوب لای چرخ سیاستهای بایدن بگذارند. پیشدرآمد این حرکتهای مختلکننده، ترور غیرقانونی چند هفته پیش دانشمند هستهیی سرشناس ایران توسط اسرائیل بود. اسرائيل برای متشنج کردن اوضاع پيش از روی کار آمدن بایدن هر کاری خواهد کرد، حتیٰ اگر به جنگ منجر شود.
دورهٔ پس از ترامپ فرصتی خواهد بود برای کُند کردن روندهای خطرناکی که راستگرایان اسرائیل به پیش میبرند، از جمله کنار گذاشتن راهحل دو کشوری و الحاق عملی سرزمینهای فلسطینی به اسرائیل. امّا تردیدی نیست که در چهار سال گذشته آسیبهایی وارد شده است که خیلی جدّی است.
اینجا در اسرائیل، ما به سوی برگزاری انتخاباتی جدید میرویم، و به نظر میرسد که مسئلهٔ فلسطین انگار جایی در آن ندارد. کار ما در فهرست مشترک انتخاباتی و در چپ این است که مسئلهٔ اشغال را پیش بکشیم، و آن را به عنوان تناقض اصلی در واقعیتِ موجود و چالش اصلی برای داشتن خاورمیانهای صلحآمیز همچنان مطرح کنیم. هر دولت جدیدی در اسرائیل را، چه به رهبری نتانیاهو باشد و چه غیر از آن، باید پیرامون این موضوع تحت فشار قرار داد.
به این دلیل، بسیار مهم است که جامعهٔ بینالمللی علیه اشغال اقدام کند، از جمله اینکه کشور و دولت فلسطین را به رسمیت بشناسد و ساختن شهرکهای اسرائیلی در سرزمینهای فلسطینی را نقض قوانین بینالمللی بداند و محکوم کند. چپ باید با این واقعیت مبارزه کند که هر گاه علیه اشغال انتقاد میشود، اتهام ضدیهود بودن علیه چپ مطرح میشود. چپ باید بحث در مورد فلسطین را از نظر حقوق بینالملل، و نیز فشار آوردن بر کسانی را که این حقوق را نقض میکنند، احیا کند. مبارزه در اسرائیل، فلسطین، و تمام جهان ادامه دارد.
تعیین سرنوشت یهودیان در واقع به چه معناست؟
نوشتهٔ دیوید روزنبرگ، عضو هیئت دبیران مجلۀ ”سوسیالیست یهودی“
بسیاری از یهودیان ایدهٔ کشور محصور در قلعه را رد میکنند و برای تأمین زندگی برابر برای همهٔ یهودیان، در حکم اقلیت، در هر جا که زندگی میکنند، طرفدار راههای دیگریاند.
در سال ۲۰۱۳ موزهٔ شگفتانگیز ”پولین ”[موزهٔ تاریخ یهودیان لهستانی] در مکانی افتتاح شد که ۸۰ سال پیش از آن، بخشی از یهودمحلهٔ (گِتوی) ورشو بود. در این موزه، ۱۰۰۰ سال فرهنگ یهودی، تعامل با غیریهودیان، آفرینش فکری، دورههای ترور و سختی، و نیز ”دورههای طلایی ”به نمایش گذاشته شده است. به بسیاری از یهودیان چنین میآموزند که لهستان چیزی جز قبرستان یهودیان نیست: قرنها زندگی را به شش سال ویرانی مطلق فرو میکاهند، به دورهای که نازیها ۹۰درصد از ۳٫۳میلیون یهودی لهستان را نابود کردند. و با این حال، امروزه زندگی یهودیان در ۱۵ شهر لهستان در حال احیا است.
یکی از بخشهای موزه، وضعیت در اواخر قرن نوزدهم را نشان میدهد که بیشتر یهودیان لهستانی زیر حکومت تزاری رنج میبردند، امّا در عین حال، ایدههای رادیکالِ امیددهندهٔ رهایی و تعیین سرنوشت یهودیان به دست خودشان در حال گسترش بود. حق تعیین سرنوشت یهودیان در سرزمین فلسطین صرفاً یکی از آن ایدهها بود. خیلیها این ایده را نمیپذیرفتند و از راههای دیگر برای تأمین زندگی برابر برای یهودیان، در حکم اقلیت، در هر کجا که زندگی میکردند، طرفداری میکردند.
بنابراین، از این به بعد هر وقت میشنوید کسی میگوید ”صهیونیسمستیزی، یهودستیزی است ”به آنها یادآوری کنید که ایدهٔ صهیونیسمستیزی را خودِ یهودیان اختراع کردهاند (هرچند ما صاحب حق امتیاز آن نیستیم).
بحثهایی که امروزه در مورد تعیین سرنوشت یهودیان میشود، بهویژه بحثهای پیرامون مفهوم بحثبرانگیز ”ائتلاف بینالمللی یادبود هولوکاست»، محتوای ضعیفی دارند. فقط به تعیین سرنوشتِ سرزمینی یهودیان در کشوری محصور در قلعهٔ خودش اشاره میکنند که مبتنی بر سلب مالکیت و اخراج بسیاری از فلسطینیها و سپس انکار حق تعیین سرنوشت برای فلسطینیهایی است که باقی ماندهاند. بيستويک درصدِ اسرائيلیها امروزه فلسطينيانی هستند که روزمرّه در معرض تبعيض قرار دارند. ۲٫۲میلیون فلسطینی دیگر نیز تحت اشغال اسرائیل در کرانهٔ غربی زندگی میکنند. پناهندگان فلسطینی، چه از سال ۱۹۴۸ یا از سال ۱۹۶۷، نمیتوانند به خانه و کاشانهٔ خود بازگردند.
بر اساس ”قانون ملّی کشور ”اسرائیل در سال ۲۰۱۸، فقط یهودیان حق تعیین سرنوشت ملّی در اسرائیل دارند؛ نه فلسطینیهای بومی یا کارگران مهاجر. جالب اینجاست که آن قانون در هنگام دیدار رسمی دوستِ خوب بنیامین نتانیاهو، آقای ویکتور اوربان، تصویب شد که برای کمک به پیروزیاش در انتخابات مجارستان در آن سال از تبلیغاتِ یهودستیزی استفاده میکرد.
اگر اسرائیل نمیخواهد برچسب ”دولت آپارتاید ”به آن زده شود، میتواند ”قانون ملّی ”و ”قانون بازگشت ”را لغو کند، تبعیض را برچیند، اسلحه را از دست شهرکنشینان غیرقانونی بگیرد و مصادره کند، و جادههای منحصر به یهودیان را در اختیار همه قرار دهد. میتواند طوری قانونگذاری کند که اسرائیل/فلسطین کشوری برابر حقوق برای همهٔ شهروندانش باشد.
تعداد روزافزونی از اسرائیلیهای چپگرا و سازمانهای حقوق بشر از راه اعتراض، انتشارات، امتناع از رفتن به خدمت ارتش، و انجام دیدارهای همبستگی ”غیرقانونی ”برای تحقق آن هدف تلاش میکنند. ما علاوه بر افشای وحشیگری نسبت به فلسطینیان، باید فعالیتهای یهودیان مترقی اسرائیلی را نیز تقویت کنیم.
صهیونیسم گردآوری یهودیان در یک دولت-ملت را اعلام کرد. با این حال، 72 سال پس از استقلال، اکثریت یهودیان (از جمله بسیاری از اسرائیلیها) هنوز از حق تعیین سرنوشت یهودیان در جاهای دیگر- در لندن، برلین، نیویورک، ملبورن، کییف، ورشو…- استفاده میکنند. آنانی که در دفاع از تعیین سرنوشت یهودیان صدایشان از همه بلندتر است، برای بهبود و تقویت حق تعیین سرنوشت خلاقانه مهاجران یهودی در سراسر جهان کار چندانی نمیکنند، اما بهجای آن، بر دفاع از قومسالاری در اسرائیل تمرکز میکنند.
طبقهٔ حاکم اسرائيل و طرفداران آن در خارج از کشور، از يهوديانی که از صدای ”تعیین سرنوشت ”خود برای تقبيح نژادپرستی اسرائيل استفاده میکنند، نفرت دارند. امانوئل شرر [۱۹۰۱-۱۹۷۷]، متولد لهستان و از اعضای حزب بوند (Bund) که توسط یهودیان سکولار، سوسیالیست، ضدصهیونیست تشکیل شده بود، خواستار ”حقوق و عدالت برای یهودیان در همهجا بدون بدرفتاری و بیعدالتی نسبت به افراد دیگر در هر جای دیگر“ بود.
صهیونیسم و بوندیسم هر دو در سال ۱۸۹۷ شکل گرفتند؛ اوّلی در کنفرانسی باشکوه در بازل [یا بال، در سوئیس]، و دیگری در یک گردهمایی خانگی پنهانی و غیرقانونی در ویلنیوس [پایتخت لیتوانی]. جنبش بوند مبارزات یهودیان در راه سوسیالیسم را با مبارزات کارگران در سراسر امپراتوری روسیه پیوند داد. بوندیسم و صهیونیسم ارزشهای متضادی داشتند: خوشبینی در مقابل بدبینی؛ انترناسیونالیسم (همبستگی بینالمللی) در مقابل ناسیونالیسم (ملّیگرایی)؛ اتحاد و یکپارچگی در مقابل جداییگزینی و بیرون کردن. بوندیستها صهیونیستها را متهم میکردند که همان ارزشهای ملیگرایانهٔ رژیمهایی را پرستش میکنند که به یهودیان و دیگر اقلیتها ستم میکردند.
اوج قدرت جنبش بوندیسم به مثابه حزب تودهیی کارگران در دههٔ ۱۹۳۰ در لهستان بود، جایی که دنیایی از نهادهای فرهنگی و سیاسی به راه انداخت: یک روزنامهٔ عِبری، نشریاتی نیز به زبان لهستانی، و همچنین جنبش زنان، سازمانهای ورزشی، جنبش جوانان، و سازمان کودکان.
در حالی که لهستان به سمت فاشیسم میلغزید، چپگرایان حزب سوسیالیست لهستان و بوند مبارزهٔ مادّی و سیاسی مشترکی را علیه یهودستیزی رهبری میکردند. بیشتر صهیونیستها و یهودیان مذهبی از آن مبارزه امتناع میکردند. در آخرین انتخابات شهرداریهای لهستان پیش از حملهٔ نازیها، بوندِ ضدصهیونیست پیروزیهای گستردهای در میان رأیدهندگان یهودی در شهرهای بزرگ لهستان به دست آورد که یهودیان یکسوّم جمعیتِ آنها را تشکیل میدادند. در گِتوها، بوندیستها و کمونیستها و صهیونیستهای چپ در مقاومت مسلحانه علیه نازیها متحد شدند. امّا بوندیستها در هولوکاست متحمل تلفات عظیمی شدند. به همین دلیل، حضور و فعالیت جنبش بوند پس از جنگ بسیار محدود بوده است، اگرچه فلسفهٔ تعیین سرنوشت آوارگان یهودی و نقد اساسی آن بر صهیونیسم همچنان به قوّت خود باقی مانده است.
در اواخر دههٔ ۱۹۷۰ در آرژانتین، هزاران مخالف سیاسی ناپدید شدند. یهودیان ۱درصد جمعیت کشور امّا ۱۲درصدِ تعداد ناپدید شدگان بودند، و همهٔ اینها در زیر حاکمیتِ خونتایی نظامی رخ داد که تا بُنِ دندان توسط اسرائیل مسلّح شده بود.
در آفریقای جنوبی در زمان آپارتاید نیز مترقیترین یهودیان به کنگرهٔ ملّی آفریقا (ANC) پیوستند. یکی از اعضای یهودی شاخهٔ نظامی کنگره به من گفت که نهادهای یهودی آفریقای جنوبی در آن زمان نام و آدرس فعالان یهودی را به مقامهای رژیم آپارتاید میدادند.
صهیونیسم با اصرار بر ”مرکزیت اسرائیل ”پیرامون یهودیان، به زندگی یهودیان پراکنده در کشورهای دیگر صدمه میزند، و ما را از متحدان طبیعیمان جدا میکند، که گاهی پیامدهای بسیار وخیمی هم دارد. نبرد برای آزادسازی یهودیان، و نیز فلسطینیها، از صهیونیسم همچنان ادامه دارد.
به نقل از «نامۀ مردم»، شمارۀ ۱۱۲۰، ۱۵ دی ماه ۱۳۹۹