فرار مغزها و عواقب دهشتناک آن برای میهن ما
بهرغم تناقضگوئیهای شدید دست اندرکاران رژیم ولائی در مورد فرار تحصیل کردن ممتاز و کادرهای متخصص از کشور، آمار نشان دهندۀ واقعیت وحشتناکِ قرار گرفتنِ میهنمان در صدر لیست کشورهائی است که با پدیده فرار مغزها دست بهگریبانند. آمار زیر گوشهای از واقعیتهای فرار مغزها در میهنمان را نشان میدهد:
ایران از نظر فرار مغزها در صدر کشورهای جهان قرار دارد، حدود ۲۵درصد از کل ایرانیان تحصیل کرده هماکنون در کشورهای توسعه یافته زندگی میکنند. طبق آمار صندوق بینالمللی پول، سالانه بین ۱۵۰ تا ۱۸۰ هزار نفر از ایرانیان تحصیلکرده برای خروج از ایران اقدام میکنند و ایران از نظر فرار مغزها در بین ۹۱ کشور درحالتوسعه و توسعه نیافته جهان مقام اول را از آن خود کرده است. خروج سالانه ۱۵۰ تا ۱۸۰ هزار ایرانی با تحصیلات عالی از این کشور معادل خروج ۱۵۰ میلیارد دلار سرمایه سالیانه از این کشور است [رادیو فردا، ۳۰ تیرماه ۱۳۹۶]. طبق آمارهای رسمی نسبت خروج فارغالتحصیلان از ایران به تعداد کل این افراد، ۱۵ درصد است [خبر آنلاین، ۲۵ بهمنماه ۱۳۹۲]. طبق گزارش مجله اکونومیست و بر اساس دادههای صندوق بینالمللی پول، ۹۶ درصد از اختراعهای ثبت شدهٔ متولدان ایران بین سالهای ۲۰۰۷ تا ۲۰۱۲/۱۳۸۶ تا ۱۳۹۱ از سوی ایرانیان مقیم خارج از کشور ثبت شدهاند که نشان دهنده خروج استعدادها از کشور است. همین آمار در مورد کشور چین فقط ۱۷درصد و هند ۴۸ درصد است [اکونومیست، ژوئیه ۲۰۰۱ تا ۲۰۱۵ / ۱۳۸ تا ۱۳۹۵].
از فردای استقرار و تحکیم نهادهای رژیم ولایت فقیه تنگنظریها و فشارها بر دگراندیشان آغاز گشت و عرصه برای فعالیتهای علمی، فرهنگی، و اجتماعی نخبگان تنگ شد. رژیم با اعلام علنی سیاستهای “تقدم تعهد بر تخصص” یا “انقلاب فرهنگی”، دستگاههای اداری تفتیش عقاید را تأسیس و “اسلامی” کردن تمامی شئون اجتماعی را آغاز کرد. در روند انقلاب فرهنگی هزاران دانشجو و صدها استاد دانشگاهها “پاکسازی” شدند. اداره گزینش مراکز تحقیقاتی، مراکز برنامهریزی علمی و نیز دانشگاهها، بهطور کامل جلو ورود دانشجویان ممتاز یا فارغالتحصیلان ممتاز دانشگاهی را بهجرم مکتبی نبودن گرفت. وضعیت به مرحلهای رسیده بود که حتی کارآموزی دانشجویان ممتاز که به مراکز تحقیقاتی از طرف دانشگاهها معرفی شده بودند از زیر تیغ مصاحبهٔ ایدئولوژیک باید میگذشتند و بههمین علت بسیاری از دانشجویان ممتاز رشتههای علوم پایه، مهندسی، و علوم کاربردی در ترمهای آخر از ورود به مراکز تحقیقاتی منع شدند. آمار زیر خروج دانشآموزان و دانشجویان ممتاز در سالهای اخیر را بهدلیل همین محدودیتها نشان میدهد:
بنیاد ملی نخبگان ایران اعلام کرد ۳۰۸ نفر از دارندگان مدال المپیاد و ۳۵۰ نفر از برترینهای آزمون سراسری از سال ۸۲ تا ۸۶ به خارج مهاجرت کردهاند [بهار، ۱۳ خردادماه ۱۳۹۷].
بنا بر آمار رسمی در سال ۱۳۹۱ حدود ۱۵۰ هزار دانشجو تقاضای خروج از کشور را کردهاند که بیشترشان دانشجوی دوره دکترا بودند. خروج این شمار از دانشجویان معادل ۱۵۰ میلیارد دلار خسارت به ایران وارد میکند. همچنین ۶۴ درصد دانشآموزان ایرانی مدالآور المپیاد طی ۱۴ سال گذشته از ایران مهاجرت کردهاند [دویچهوله، ۱۴ فوریه ۲۰۱۵/ ۱۳۹۴].
در سال ۱۳۹۱ هفتهنامه سازمان مدیریت و برنامهریزی ایران نوشت: “از ۱۲۵ دانشآموز ایرانی که ظرف ۳ سال گذشته در المپیادهای جهانی کسب رتبه کردند، ۹۰ نفر آنان هماکنون در آمریکا مشغول تحصیل هستند” [دویچه وله، ۲۲ فوریه ۲۰۱۰/۱۳۸۹]. حمید گورائی، رئیس پژوهشکده رویان جهاد دانشگاهی، نیز هشدار داد “دانشمندان رشته سلولهای بنیادین ایران هر روز بیشتر از گذشته جذب کشورهای عربی و دیگر نقاط جهان میشوند.” رئیس دانشگاه آزاد اسلامی هشدار داده که نتیجه این خروج خالی شدن “ایران از ژنهای باهوش” است [خبر آنلاین، ۲۵ بهمنماه ۱۳۹۲].
نگاهی گذرا به این آمار، وضعیت دهشتناک نسل فعلی و نسلهای آینده میهنمان را نشان میدهد. فرار نیروی متخصص و تحصیلکردگان از میهن، کمبود فوقالعادهای را در عرصه نیروی کار مفید و متخصص ایجاد میکند که بهاین زودیها جبران آن امکان ندارد. نیروئی که با دسترنج مردم زحمتکش میهنمان تربیت شدهاند و زمانیکه باید از آنان برای سازندگی میهن استفاده شود بهدلیل سیاستهای خانمانسوز مجبور بهترک میهن میشوند.
سیاستهای رژیم در برخورد با این معضل بزرگ اجتماعی همانند برخورد با دیگر مشکلات اجتماعی همراه است با لاپوشانی ریشه این معضل یا انکار آن بهطورکلی یا دادن شعارهایی پوچ و بیمحتوا که جز تشدید این معضل نتیجهای بههمراه نداشتهاند.
بهعنوان مثال، “بنیاد ملی نخبگان” بهنقل از پایگاه خبری تحلیلی فناوری و نوآوری، رسماً با دروغ اعلام کردن آمار مربوط به فرار مغزها اعلام میکند به کسی که ادعای فرار مغزها را اثبات کند یک میلیارد جایزه میدهد. زهی بیشرمی! تیتر مطلب این است: “گزارشی دربارهٔ شایعهها و ادعاهای اثبات نشده / جایزهٔ یک میلیارد ریالی برای اثبات ادعای فرار مغزها در ایران/ چند میگیری راستشو بگی؟” [بنیاد ملی نخبگان، ۹ دیماه ۱۳۹۶].
در مطلبی دیگر، خانلری نماینده وعضو کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس، با ادعای اینکه نخبهها بهاندازه کافی حس وطنپرستی ندارند تا با مشکلات دیگری که باعث نارضایتی آنان و موجب فرارشان میشود مقابله کنند و باید آگاهی ملی جوانان را بالا برد، میگوید: “نمیشود وطندوستی و حُب وطن فقط مربوط به غیرنخبهها باشد بلکه آنها هم باید این حس را داشته باشند؛ اگر قرار باشد نخبگان منتظر باشند تا بعد از فراهم شدن تمام شرایط مادی و مالی و روانی و اجتماعی در کشور بمانند، این امر پیشرفتی را عائد کشور نخواهد کرد بلکه فداکاری مهم است؛ همچنانکه جوانان ما در دوران جنگ تحمیلی این فداکاریها را کردند.” عضو کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس شورای اسلامی افزود: “این فداکاری همیشه به صورت جبهه و جنگ نیست بلکه باید در عرصه علم هم صورت گیرد؛ کمااینکه نخبگانی هستند که علیرغم تمام مشکلات آموزشی و تجهیزاتی و مالی در کشور میمانند و سعی دارند مثمرثمر باشند؛ بنابراین باید این آگاهی داده شود و این بحث، امری ایدئولوژیک است” [خانه ملت، ۱۷ اسفندماه ۱۳۹۷].
فرهاد فلاحتی، عضو دیگر کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس، دلیل خروج مغزها را مقررات دستوپاگیر اعلام میکند. فلاحتی با اشاره به اینکه اولین کار در امر جذب نخبگان این است که دولت باید مقرراتزدایی کند، تصریح کرد: “مقررات دستوپاگیر زیادی داریم یعنی اگر یک جوان نخبه صاحب یک ایده باشد و بخواهد آن را ارائه دهد کلاف سردرگم سیستم اداری وی را پشیمان میکند. مشکل دیگر نیز خلأهای قانونی است که ممکن است باعث شود نتوانند با این نخبه قرارداد ببندند یا تشویقات لازم را داشته باشند” [خانه ملت، ۱۷ اسفندماه ۱۳۹۷]. او “راه حل” را در وضع قوانینی در مجلس میداند که امکان بسترسازی برای ورود نخبگان به عرصههای مختلف علمی را آماده سازد! او میگوید: “دولت یک لایحه ویژه باید برای بسترسازی ورود نخبگان به عرصههای متعدد علمی به مجلس ارایه دهد تا بتوانیم آن را به شکل قانون درآوریم و با برطرف کردن مشکلات از این ظرفیتها استفاده کنیم” [همانجا].
عضو دیگر کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس یعنی جواد ساداتینژاد که در ضمن عضو فراکسیون ولائی نیز است، مشکل اصلی را در نتوانستن جذب نخبگان میداند و پیشنهاد میکند: “برای ماندگار شدن و در نتیجه استفاده از استعداد و ظرفیت نخبگان باید برنامهریزیهای لازم انجام شود.” او معتقد است بنیاد علمی نخبگان برای تحقق این هدف ایجاد شد و خاطرنشان کرد: “از جمله وظایف تمام مسئولان حمایت از بنیاد علمی نخبگان و معاونت علمی و فناوری است زیرا هرچه از این دو نهاد حمایت بیشتری شود به ماندگاری نخبگان کمک بیشتری شده است.” در واقع او همان بنیادی را که، دروغ خواندن پدیدۀ فرار مغزها را تبلیغ میکند، ارگانی میداند که میتواند با این بحران مقابله کند. سئوال اینجاست، سازمانی که خود معتقد بهوجود فرار مغزها نیست چگونه میتواند در حل این مشکل برنامهریزی کند؟!
قاسم احمدی لاشکی، عضو کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس، در اعترافی روشن به سیاستهای خانمانسوز رژیم ولایت فقیه در ایجاد زمینههای فرار مغزها، در مورد مهاجرت نخبگان از کشور به “خانه ملت” میگوید: “متأسفانه نتوانستیم شرایط را در کشور بهگونهای مهیا کنیم که شاهد خروج نخبگان از کشور نباشیم” [خانه ملت، ۱۷ اسفندماه ۱۳۹۸]. در همان مقاله میخوانیم: “فرار مغزها برای ایران و کشورهای جهان سوم به تراژدی غمگینی تبدیل شده است که متأسفانه کشور ما در این آسیب، بحران، پدیده نو و یا هر اسمی که بر روی آن میگذارند عقب نمانده و رتبههای نخستین را به خود اختصاص داده است و تا کنون فکری برای پایان دادن این قصه غمگین صورت نگرفته است.” در جای دیگر همین مقاله سهیلا جلودارزاده، نایب رییس کمیسیون اجتماعی مجلس، مهاجرت نخبگان را اتفاق دردناکی میداند و میگوید فرار نخبگان یکی از دردناکترین اتفاقاتی است که میتواند برای یک کشور روی دهد. خروج نیرویهای متخصص در سایه بیتوجهی نهادها و سازمانهای مربوطه به چند مسئله اساسی اشاره دارد؛ اشتغال و دستمزد و ارزشی که کارفرما برای نیروی کار فعال قائل میشود، همه از دلایل مؤثر خروج نخبگان از کشور هستند.
واقعیت عینی نشان داده است در کشورهایی که فرصتهای شغلیای مناسب و امکان پیشرفتهای علمی و اجتماعی فراهم باشد مهاجرت افراد تحصیل کرده و کسانی را که سرمایههای علمی و تخصصی لازم برای پیشرفت جامعهاند را بهندرت در مقیاس وسیع شاهدیم. بیشتر افرادی که دست به مهاجرت میزنند از شرایط موجود یا ناراضی هستند یا امیدی برای آینده خود نمیبینند یا زندگیشان را در خطر میبینند که در کشور ما تمامی این موارد بهفراوانی یافت میشود.
چنین روندی در دراز مدت صدمههایی جبران ناپذیر به اقتصاد، جامعه، سطح دانش و هنر و فرهنگ کشور وارد میکند و تا زمانی که فرصتها، امکانات لازم اجتماعی و اقتصادی برای دانشجویان و نیروهای متخصص فراهم نشود، این جریان همچنان ادامه خواهد یافت. این یک مسئله جدی در پیشِ روی جامعههای واپسمانده بهلحاظ اقتصادی، سیاسی، و ارتجاعی و محروم از آزادی های مدنی است. کشور ما در این موردها یکی از کشورهای شاخص در سطح جهان است.
در تمامی این سخنان که اعترافی است به شکست سیاست نظری و عملی ولایت فقیه، واقعیت اصلی در پس فرار مغزها فراموش شده است، این واقعیت که: میهنمان در چنگال دیکتاتوری سرمایهداری بزرگ و نولیبرال با روبنایی عقب مانده و قرون وسطائیای مذهبی در قالب ولایت فقیه اسیر است. وجود میلیونها تن بیکار، فقر و محرومیت دهها میلیون نفر از شهروندان، اقتصادی بهطورعمده وارداتی و تکمحصولی، ویرانگی تولید و صنایع پایهای، محرومیت اکثریت عظیم جامعه از حقوق و آزادیهای مدنی و دمکراتیک، نقض خشن حقوق اقلیتهای ملی و مذهبی و زنان، عوامفریبی و ترویج خرافه، فساد نهادینه شده در دستگاه اداره کشور و توسل به زور و سرکوب برای ادامه بقای رژیم. این است دلایل فرار مغزها. تنها راه جلوگیری از فرار مغزها، تغییر های اساسی در نظام سیاسی کشور از طریق طرد رژیم ولایت فقیه و ایجاد حاکمیتی براساس عدالت اجتماعی است و این امر میسر نمیشود مگر با همکاری همه نیروهای ملی و دمکراتیک در ایجاد جبههای مردمی با حضور گستردهترین قشرهای مردمی علیه رژیم قرون وسطائی ولایت فقیه!
به نقل از «نامهٔ مردم»، شمارهٔ ۱۱۲۷، ۲۳ فروردین ۱۴۰۰