«روزکار»، استثمار، و مبارزهٔ طبقاتی زحمتکشان
مروری بر ”روزکار“ در جلد اوّل ”سرمایه“ مارکس و موضوعیّت آن در سرمایهداری معاصر
امروزه، با پیشرفت فنّاوری در اتوماسیون و کامپیوتری و دیجیتالی شدن تولید و در زمینهٔ تبادل سریع دادهها و اطلاعات در سراسر جهان، و بهخصوص فنّاوریهای نوین اینترنتی، امکان رواج ”پراکندهکاری” و بیثباتکاری در ”اقتصاد شراکتی ”نرم افزارپایه (مثل اوبِر و اسنَپ و تَپسی) و به طور کلی اقتصادی گیگ (GIG) در جهان سرمایهداری، و نیز امکانِ کار از راه دور فراهم آمده است. بهعلاوه، جهانیسازی سرمایهداری، زنجیر چرخش و گردش سرمایه و تولید و زیرمجموعههای آن را در سراسر جهان به صورت شبانهروزی و بهاصطلاح ”انعطافپذیر” (بخوان: همیشه آمادهٔ کار) درآورده است. در نتیجه، موضوع ساعت کار یا روزکار (یا روزِ کاری یا روزانهٔ کار) و طولانیتر و حتّی ۲۴-ساعته شدن آن- در کنار موضوعهای دیگری مثل چگونگی تشکّل در این نوع اشتغالها- امروزه مورد توجّه جدّی پژوهشگران و بهویژه فعّالان حقوق کار قرار گرفته است. وقوع همهگیری کووید-۱۹ در یک سال و اندی گذشته، موضوع دورکاری و مخلوط شدن ساعتهای کار و زندگی شخصی را که پیامدهایی منفی برای مزدبگیران داشته است، به طور جدّیتری در کانون توجه پژوهشگران و فعّالان کارگری قرار داده است. علاوه بر تعداد ساعتهای کار در روز یا همان ”روزکار“، تعداد روزهای کار در هفته (در پیوند با تعطیلی آخر هفته)، تعداد هفتههای کار در سال (در پیوند با میزان مرخّصی سالیانه) و تعداد سالهای کار در طول عمر (در پیوند با بازنشستگی بهموقع) موضوعهای مشابهیاند که همگی به عامل ”زمان “یا مدّتِ کار مزدبگیران، میزان استثمار آنها، و میزان برخورداری آنها از زندگی شایسته ارتباط پیدا میکنند. هرچه باشد، از دید سرمایهداری ”وقت، طلاست“!
به این ترتیب، بد نیست مروری گذرا کنیم به یکی از نوشتههای کارل مارکس که به همین موضوع زمان یا روزکار در نظام سرمایهداری پرداخته است (بدون ورود به دیگر شیوهها و جنبههای استثمار در شیوهٔ تولید سرمایهداری که در جای خود اهمیّت بنیادی دارند.) متن مورد نظر، فصل ”روزکار “در جلد یکم از اثر پژوهشی-تحلیلی ارزشمند مارکس به نام ”سرمایه “است. همینجا لازم است گفته شود که این تحلیل مارکس، در چارچوب سرمایهداری صنعتی-تولیدی رقابتی عمدتاً سالم (نه انحصاری، نه مالی و بازرگانی) بهویژه در انگلستان تدوین شده است. خودش میگوید ”من مثالهای خود را به طور عمده از دورهٔ آزادی تجارت بعد از ۱۸۴۸ اختیار کردهام… بهعلاوه، انگلستان در اینجا فقط از آن جهت در صف مقدّم قرار داده شده است که نمایندهٔ کلاسیک تولید سرمایهداری است و تنها کشوری است که آمار منظّم رسمی دربارهٔ مسائل مورد بحث در اختیار دارد. “
این فصل از کتاب ”سرمایه “که به ”روزکار “اختصاص دارد، حاوی مطالب تاریخی و پژوهشهای مستندی از وضعیّت کار مزدبگیران در زمان مارکس و در دههها و سدههای پیش از اوست. در مجموعهٔ پژوهشی و تحلیلی ”سرمایه“، مارکس برای نخستین بار در متن این فصل ”روزکار “است که بهصراحت از اتّحاد طبقاتی زحمتکشان و ”مبارزهٔ طبقاتی “صحبت میکند (گرچه بحث محدود به اصلاح روزکار در چارچوب نظام سرمایهداری است و نه سرنگونی این نظام). از دیگر موضوعهایی که مارکس در این متن ولو به اختصار به آنها میپردازد، میتوان به این موارد اشاره کرد: رقابت سرمایهداران و زمینداران، رقابت میان سرمایهداران منفرد، اتّحادهای طبقاتی (چه سرمایهداران و زمینداران و چه کارگران و پیشهوران و دهقانان) برای رسیدن به هدفهای مشخّص، لشکر ذخیرهٔ کار (از جمله مهاجران)، حوادث و مرگومیر ناشی از خستگی و نبود ایمنی در محیطکار، ماهیّت طبقاتی دولت، بذرهای اوّلیهٔ قانون کار، امتیاز دادنهای سرمایهداری به کارگران بهمنظور بقای خودش، و نیز برخی از تحوّلهای تاریخی صورتگرفته در مورد روزکار در دورهٔ گذار از فئودالیسم به سرمایهداری.
هرچه درازتر کردن روزکار (یا طول مدّت کار روزانه) با حفظ مزد ثابت، همیشه از شیوههای استثمار و کسب اضافهارزش که سرچشمهٔ سود در نظام سرمایهداری بوده است. با وجود دستاوردهایی که مزدبگیران دستِکم در یکی دو سدهٔ گذشته در تنظیم و محدود کردن روزکار داشتهاند، سرمایهداری هرگز از بهرهجویی حداکثری از روزکار و طولانیتر کردن آن دست برنداشته است. در این عرصه، بهویژه در دورهٔ هجوم سرمایهداری نولیبرالی به دستاوردهای کارگران و تشّکلهای آنها، امروزه ”مبارزهٔ طبقاتی “ولو به صورتها و شکلهایی متفاوت با گذشتههای دور و نزدیک همچنان ادامه دارد. با توجّه به رواج کارهای ”انعطافپذیر “و پراکندهکاری که مستلزم آماده به کار بودن در ساعتهای طولانی است، افزایش کارهای پروژهیی و قطعهکاری، و تلاش سرمایهداری برای افزایش سنّ بازنشستگی، که همگی بهنوعی طول مدّت کار را افزایش میدهند، روشن است که این مبحث در امروزه همچنان موضوعیّت دارد و تحلیل پایهیی مارکس از روزکار، در شرایط معاصر ما همچنان معتبر و قابلتوجه است.
*****
مارکس در آغاز فصل هشتم ”روزکار “از جلد اوّل ”سرمایه“، نخست مروری میکند بر مفهوم ارزش نیروی کار کارگر. کارگر چون سرمایه ندارد، مجبور است نیروی کارش را به کارفرما یا سرمایهدار بفروشد تا بتواند زندگیاش را تأمین کند. به عبارت دیگر، ”سرمایهدار نیروی کار را به قیمت روزِ آن خریداری کرده است و ارزش مصرف آن نیرو، در جریان روزانهٔ کار، از آنِ او است. بنابراین وی این حق را به دست آورده است که کارگر را در مدّت یک روز برای خود به کار وادارد. “ ارزش نیروی کار کارگر، ”مانند ارزش هر کالای دیگر، بر حسب زمان کاری که برای تولیدش لازم است تعیین میشود… پس اگر برای تولید وسایل زندگی متوسط روزانهٔ کارگر [و خانوادهاش]، شش ساعت [وقت] لازم باشد، در آن صورت وی باید به طور متوسط شش ساعت در روز کار کند تا نیروی کار روزانهٔ خود را [باز]تولید نماید… در این صورت، بخش لازم روزانهٔ کار وی شش ساعت است. “میبینیم که از همین اوّل کار، عامل ”زمان “وارد بحث میشود. البته مارکس در بحثهای قبلیاش در ”سرمایه “روشن کرده است که ارزش نیروی کار در هر شرایط مشخّصی، به سطح زندگی و هزینههای زندگی در هر محل کار و شهر و کشور، و نیز به میزان توانمندی یا ضعف جنبش مطالبهجویانهٔ زحمتکشان بستگی دارد.
همینجا بد نیست اشاره شود که در نظامهای پیش از سرمایهداری مثل بردهداری یا فئودالیسم و ارباب-رعیّتی نیز ”کار اضافی “یا ”بیگاری “نیز وجود داشته است. قاعده بر این بوده است که برده یا دهقان یا رعیّت، علاوه بر ساعتها یا روزهایی که برای تأمین معاش خودش کار میکرده، باید ساعتهایی از روز یا تمام روز را برای ارباب یا بردهدار کار میکرده است. در این حالت، ”کار اضافی “کشیدن و استثمار کاملاً آشکار بوده، و به بیان مارکس، ”اضافهکار کاملاً از کار لازم متمایز است. “ولی در نظام سرمایهداری، که مُزد در ازای خرید نیروی کار وارد عرصه میشود، این ”کار اضافی “و ارزش اضافی که مزدبگیر تولید میکند، در طور روزکار با ”کار لازم “در هم میآمیزد و برای شخص مزدبگیر، استثمار مثل نظامهای قبلی آشکار نیست و در روابط مُزدی پنهان میشود.
در نظام سرمایهداری، روزکار کارگر- چه کار فکری باشد و چه کار بدنی- فقط شامل بخش ”لازم “روزکار او نیست. اگر چنین بود، استثماری در کار نبود. با پیشرفت فنّاوری و بهکارگیری رباتها و هوش مصنوعی و افزایش بهرهوری، امید این است که روزکار فقط به میزان کافی برای تأمین معاش متوسط کاهش یابد و انسان بتواند بقیهٔ وقتش را به علایق شخصیاش بپردازد. هدفِ نظام سوسیالیستی همین است. ولی در نظام سرمایهداری، استثمار از آنجا سرچشمه میگیرد که شخص مزدبگیر (خواه مزد روزانه یا هفتگی یا ماهانه) مجبور است مدّت زمانی بیشتر از آنچه برای تأمین زندگی متوسط و بازتولید خود و خانوادهاش لازم است کار کند. در همین زمانِ اضافی است که کارگر ارزشی اضافه بر ارزش نیروهای کارش که به سرمایهدار (کارفرما) فروخته است و در ازایش مزد گرفته است، تولید میکند. سرمایهدار این ”اضافهارزش “را به جیب میزند چون مزدبگیر را برای تمام روز/ماه ”خریده است“. سرچشمهٔ سود سرمایهدار همین اضافهارزش است.
آنچه طول روزکار (شامل ساعتهای لازم و ساعتهای اضافی) را محدود میکند، از یک طرف نیازها و محدودیّتهای جسمانی کارگر است (چون وقتی برای خوردن و خوابیدن و استراحت و تمدید انرژی نیاز دارد)، و از طرف دیگر ”نیازمندیهای معنوی و اجتماعی “اوست که ”به وضع عمومی فرهنگ بستگی دارد.“ مارکس مینویسد که ”سرمایه… یک نیروی محرّک دارد و بس، و آن گرایش وی به ارزشافزایی، به ایجاد اضافهارزش “است. بنابراین، ”مانند هر خریدار دیگر، میکوشد تا حداکثر فایده را از ارزش مصرف کالای خود [یعنی نیروی کار کارگر] بیرون آورد… ولی ناگهان بانگِ کارگری که در میان خروش و فشار پروسهٔ تولید خاموش مانده بود، بلند میشود: کالایی که من به تو فروختهام از این جهت با کالاهای دیگر تفاوت دارد که مصرف آن، خودْ ارزش ایجاد میکند، و نیز ارزشی به وجود میآورد که بیش از بهای خود اوست. به همین سبب است که تو آن را خریدهای. آنچه برای تو [سود و] ازدیاد سرمایه جلوه میکند، برای من مصرف بیش از حدّ لازم نیروی کارم است. “و ادامه میدهد: ”من بایستی قادر باشم فردا نیز با همان وضع عادّی نیرو، سلامتی و آمادگی مانند امروز کار کنم. تو همواره بر مبنای انجیل مرا به ‘صرفهجویی’ و ‘پرهیز’ دعوت میکنی. بسیار خوب، من مانند یک مدیر مُدبّر و مقتصد میخواهم از یگانه دارایی خود، که نیروی کار من است، با صرفهجویی استفاده کنم و از هر گونه تبذیر و اسراف در آن بپرهیزم. “اینجاست که کارگر مزدبگیر مطالبهاش را اعلام میکند: ”تو به من [مزد] یک روز نیروی کار میپردازی در حالی که به مقدار سه روز از آن مصرف میکنی. این مخالفِ قرارداد ما و مغایر با قانون مبادلهٔ کالاهاست. بنابراین، من روزانهٔ کاری با اندازهٔ عادی مطالبه میکنم. “در اینجاست که مارکس اندیشهٔ مبارزهٔ طبقاتی را مطرح میکند و میافزاید: ”از این جهت است که در تاریخ تولید سرمایهداری، عادی ساختن روزانهٔ کار به صورت مبارزهای برای تعیین حدود روزانهٔ کار تجلّی مینماید- مبارزهای که بین مجموع سرمایهداران، یعنی مجموع طبقهٔ سرمایهدار، و مجموع کارگران، یعنی طبقهٔ کارگر، درمیگیرد.“
مارکس میگوید که در معاملهٔ بین سرمایهدار و کارگر ”زور حکم میکند “که الزاماً به معنای اِعمال زور جسمانی و خشنونت نیست (گرچه این نوع اِعمال زور در تاریخ کم نبوده است). آنچه مارکس بر آن تأکید دارد، زور و توان سیاسی و توانایی ایجاد تشکیلات (مانند سندیکاها) و اتّحادهای مبارزاتی (سیاسی و اجتماعی و صنفی و…) است. یکی از وظایف سندیکاها و اتّحادیههای کارگری و صنفی تلاش برای تعیین و تنظیم روزکار است. در تاریخ جنبش کارگری ایران، مبارزات کارگران در چارچوب سازمانهایی صنفیشان مثل شورای متّحدهٔ مرکزی اتّحادیهٔ کارگران و زحمتکشان ایران و حزب طبقاتیشان- حزب کمونیست ایران و حزب تودهٔ ایران- در دورهٔ سلطنت رضاشاه و دهههای ۱۳۲۰ و ۱۳۳۰، به تعیین روزکار ۸ ساعته و تعطیلی با مزد روزهای جمعه و حق مرخصّی و بازنشستگی و دیگر دستاوردهای بنیادی از این نوع منجر شده است.
مارکس در همین زمینه به جوانههای قانون کار یا ”قوانین کارخانجات انگلستان (Factory Act) “در قرن نوزدهم اشاره میکند که ”بهوسیلهٔ محدود کردن ماهرانهٔ روزانهٔ کار [در نهایت به ۱۰ ساعت کار در روز] از طرف دولت، به هجوم سرمایه بهمنظور بهرهکشی بیحدّوحصر از نیروی کار عنان میزند، و این عمل از جانب دولتی انجام میشود که بر آن سرمایهداران و زمینداران تسلّط دارند. “مارکس در توضیح اینکه چرا اصولاً چنین دولتی اقدام به تنظیم یا محدود کردن طول روزکار میکند، به دو دلیل اشاره میکند، یکی ”جنبش کارگریای که بیش از پیش تهدیدآمیز شده بود “و دیگری ”همان حرص و آز کورکورانهای که در یک مورد زمین کشتزارها را فرسوده میساخت، در زمینهٔ دیگر ریشهٔ نیروی حیاتی ملّت را مورد تاختوتاز قرار میداد. “در واقع، حفظ نیروی کار و جلوگیری از بهرهکشی بیش از حدّ و فرسوده شدن آن، از جمله برای اینکه دولت به سرباز سالم و قوی برای خدمت نظامی نیز نیاز داشت.
مارکس در این فصل به انبوهی از گزارشهای بازرسان کارخانهها استناد میکند که وضعیّت اجرای ”قانون کارخانجات “را به پارلمان گزارش میدادند. آنها حتّیٰ از ”دزدیهای کوچک سرمایهداران از وقت غذا و استراحت کارگران “و دلهدزدی از وقت غذا و دستشویی گزارش میدهند و مینویسند: ”لحظههای زمان، عوامل [کسب] سود هستند. “به عبارت دیگر، برقراری انضباطی سختگیرانه و نظارت آهنین در کارخانهها برای کسب حداکثر ”اضافهارزش“، که نمونههایش را در کارخانههای معاصر، بهویژه در کارخانههای کشورهای توسعهنیافتهای که کالا برای مشتریان ”غربی “تولید میکنند میبینیم.
مارکس به شرایط اسفناک کار زیاده از حدّ در کارگاههای گوناگون با محیط ناسالم اشاره میکند که به سوءتغذیه، بیخوابی، بیماری، و حتّیٰ مرگ کارگران بر اثر خستگی یا گرمای زیاد منجر میشود. او به حادثهٔ ناشی از کار نیز اشاره میکند که در یک نمونهاش به این گزارش اشاره میکند: ”هیئتمنصفهٔ بزرگ لندن سه کارگر راهآهن: یک نفر کنترل مسافرین، یک لوکوموتیوران و یک سوزنبان را محاکمه میکند. سانحهٔ بزرگی در راهآهن صدها نفر از مسافران را به عالم دیگر فرستاد. بیمبالاتی کارگران راهآهن علّت بروز سانحه بود. “کارگران در برابر دادگاه میگویند که ”کار آنها به ۱۴، ۱۸، و حتّیٰ ۲۰ ساعت زیاد شده است و در مواقع خاصّی که ازدحام مسافر به سبب حرکت قطارهای تفریحی و ترنهای گردشی زیاد است، کار آنها اغلب از ۴۰ تا ۵۰ ساعت پیدرپی ادامه پیدا میکند. “گزارش ادامه میدهد: ”کارگران مزبور اظهار داشتند که غول نیستند بلکه مردمی سادهاند و در حدّ معیّنی… خستگی عمیق سراپای آنها را فرامیگیرد. مغزشان از اندیشیدن و چشمانشان از دیدن میایستد. “این سانحههای مرگبار ناشی از درجهٔ بهرهکشی بالا و نبود وسایل و امکانات ایمنی لازم، امروزه نیز ادامه دارد.
از دید سرمایهدار، سرمایهٔ راکد یا ماشینآلات معطّل مانده، دستگاه پرسی که بالا و پایین نرود، چرخخیّاطی که نچرخد، سرمایهٔ مرده است و در واقع زیان محسوب میشود. اینجاست که تداوم بیوقفهٔ تولید، چه در کالاهای مادّی و چه در کالاهای غیرمادّی مثل نرمافزارها، برای سرمایهدار اهمیّت مییابد. و همینجاست که شیفتکاری (نوبتکاری)، به کار گرفتن کودکان و زنان، یا در دنیای امروزه، استفاده از تفاوت ساعت در سراسر جهان برای ادامهٔ ۲۴-ساعتهٔ کار در هر گوشهای از جهان و در ارتباط زنجیری با یکدیگر، مطرح میشود. کار نباید بخوابد، چون آنگاه است که سرمایه خوابیده است. بهعلاوه، سرمایهدار همیشه تلاش میکند تا بهای ماشینآلات و وسایل تولید را هرچه سریعتر در کالاهای تولیدی مستهلک کند.
مارکس در بخشی از این فصل به جریان مبارزه برای روزکار عادّی یا متعارف (نُرمال) میپردازد. از دید سرمایهدار، ”مسلّم است که کارگر طی دوران حیات خویش به غیر از نیروی کار چیز دیگری نیست، و بنابراین تمام اوقاتی که در اختیار دارد طبیعتاً و حقاً زمان کار محسوب میگردد… سرمایه با شهوت بی حدّ و حصر و با جوع گرگآسایی که در جستجوی اضافهکار است. “امّا این رفتار سرمایهدار، مایهٔ فرسودگی کارگر است و به او فرصت کافی برای بازتولید خودش نمیدهد. همانطور که کشاورزی حریص، با بهرهبرداری بیش از حدّ از زمین، حاصلخیزی آن را نابود میکند، دراز کردن روزکار نیز باعث ”کوتاه کردن عمر نیروی کار “میشود. و البته این استثمار بیش از حدّ میتواند به زیان خودِ سرمایهداری باشد و او را از نیروی کار و تولید ”اضافهارزش “محروم کند. اگرچه هر سرمایهداری بهتنهایی مایل به این کار است، ولی در نهایت، کل طبقهٔ سرمایهدار خواهان بازتولید نیروی کار و تداوم تأمین نیروی کار (یا زمین) است. به بیان مارکس، ”این ضرورت پیش میآید که [سرمایهدار] سریعتر به تدارک جانشین نیروهای فرسوده بپردازد… بنابراین چنین به نظر میرسد که سرمایه باید بنا به مصلحت خاصّ خویش به سوی استقرار روزانهٔ عادی کار کشانده شود.“
در اینجا مارکس نخست گریزی به نظام بردهداری میزند که در آن جان برده ارزشی نداشت و ”بردهدار همان طوری که اسب میخرد، کارگر خویش را [از بازار بردهفروشان] نیز خریداری میکند. “وی سپس میپردازد به نظام سرمایهداری و با وام گرفتن از شعری از هوراس (شاعر رُمی قرن اوّل پیش از میلاد) که میگوید ”با اسامی دیگری قصهٔ خودِ تو را نقل میکنم“، مینویسد: ”بهجای تجارت برده، بازار کار بخوانید؛ و بهجای کنتاکی و ویرجینیا، بخوانید ایرلند و مناطق کشاورزی انگلستان، اسکاتلند و گال؛ و بهجای آفریقا آلمان را بگذارید! سابقاً دیدیم که کار فوقالعاده [بیش از حدّ] چه به سر کارگران نانوایی لندن درآورد، ولی با این وجود، بازار لندن همواره پُر از آلمانیها و سایر نامزدهای مرگ برای کار نانوایی است. “مارکس در واقع در اینجا به جابهجایی جمعیّتها برای جایگزین کردن نیروی کار اشاره دارد، پدیدهای که امروزه چه به صورت برونسپاری و چه به صورت مهاجرپذیری همچنان با قوّت ادامه دارد. به بیان مارکس، ”بنابراین سرمایه بههیچوجه توجّهی نسبت به سلامت و طول زندگی کارگر ندارد، مگر اینکه به حکم جامعه به رعایت آن وادار گردد… شعار هر سرمایهدار و هر کشور سرمایهداری این است: پس از من، دنیا چه دریا چه سراب!“
مارکس در ادامه مینویسد: ”تعیین روزانهٔ عادّی کار نتیجهٔ چندین قرن مبارزه میان سرمایهدار و کارگر است “و سپس به بررسی مبارزهٔ طبقهٔ کارگر برای تعیین روزکار ”به محض اینکه از سرگیجهٔ ناشی از سروصدای تولید تا حدّی به خود آمد“، و نیز شکلگیری قانونهای محدود کردن اجباری زمان کار در انگستان در فاصلهٔ سالهای ۱۸۳۳ تا ۱۸۶۴ میپردازد. در این برهه، طبقهٔ بورژوازی صنعتی نوپای انگلستان برای محکم کردن جای پای خود در قدرت سیاسی در برابر اشراف زمیندار، نیاز به حمایت طبقهٔ کارگر داشت. به همین دلیل، به کارگران قول تنظیم و محدود کردن روزکار را داد. ولی وقتی به هدفش رسید، قانونی بیمایه را به تصویب رساند. این همان ”قانون کارخانجات “سال ۱۸۳۳ بود که مطابق آن، ”روزانهٔ معمولی کار در کارخانجات باید از ساعت پنجونیم صبح شروع شود و ساعت هشتونیم شب پایان یابد. “کارگران آن را ”خیانت بزرگ “خواندند. ”در این میان فشار از خارج بیش از پیش تهدیدآمیز گردید. “در همین دوره بود که جنبش کارگری-سیاسی چارتیستی به راه افتاد. این بار اشراف زمیندار بودند که خود را به کارگران نزدیک کردند و خواستار اتّحاد در برابر بورژوازی شدند. فرستادن بازرسان به کارخانه برای نظارت بر اجرای قانون کارخانجات، زیر تأثیر همین ائتلاف زمینداران با کارگران بود. در جریان مبارزهٔ کارگران از یک طرف، و رقابت سیاسی و تفرقه و جنگ طبقاتی بورژوازی نوپا با اشراف زمیندار از طرف دیگر، ”در دورهٔ بین ۱۸۴۴ و ۱۸۴۷، روزانهٔ کار 12 ساعت قاعدهٔ عامّ و یکدست کلیهٔ رشتههای صنعتی شد که قانون کارخانجات شامل آنها میگردید… “تلاشهای بعدی سرمایهداران در استفاده از لشکر بیکاران برای فشار آوردن به کارگران و لغو قانون نتیجهای نداد، و ”قانون ده ساعت کار در اوّل ماه مه ۱۸۴۸ به اجرا درآمد. “سال ۱۸۴۸، سال بروز بحران اقتصادی همهجانبه در اروپا بود که به ظهور و اوجگیری جنبشهای انقلابی کارگری در سراسر اروپا منجر شد. ”قیام ژوئن در پاریس که در خون فرونشانده شد، موجب گردید که [از ترس ناآرامیهای گسترده در بریتانیا] هم در اروپای برّی [قارّهٔ خاکی اروپا] و هم در [جزیرهٔ] انگلستان، کلیهٔ بخشهای طبقات حاکم، زمینداران و سرمایهداران، گُرگان بورس و دکانداران، حمایتطلبان و هواداران آزادی تجارت، دولت و اپوزیسیون، آخوندها و آزاداندیشان، فواحش جوان و تارکدنیاهای پیر، همه تحت شعار عمومی نجات مالکیّت، مذهب، خانواده و جامعه متّحد گردند. “جالب است که امروزه نیز همین گروهها زیر همین شعارها همچنان به سرکوب جنبشهای حقطلبانهٔ زحمتکشان ادامه میدهند.
در بخش هفتم و آخرین بخش این فصل، مارکس به ”تأثیر قوانین کارخانهیی انگلستان در کشورهای دیگر “و بهخصوص آمریکا و فرانسه میپردازد. در اینجا مارکس بر تلاش جمعی و مبارزهٔ طبقاتی کارگران تأکید میکند و مینویسد: ”پیدایش روزانهٔ کار عادّی محصول یک جنگ داخلی طولانی و کمابیش پنهانیای است که بین طبقهٔ سرمایهدار و طبقهٔ کارگر درمیگیرد. “او اذعان دارد که ”اسلوب انقلابی فرانسه دارای مزایای مخصوص به خود است “که از سنّتی انقلابی برخوردار است. و در آمریکای شمالی، ”در جایی که به کار سیاهپوست داغ ننگ زده شده است، کار سفیدپوست نمیتواند رهایی یابد. ولی از مرگ بردگی، بلافاصله زندگی نوجوان شدهای برخاست. نخستین ثمرهٔ جنگِ داخلی، آژیتاسیون [فعالیّت] دربارهٔ هشت ساعت کار [در روز] بود. “مارکس در ضمن به قطعنامهٔ انترناسیونال اوّل در کنگرهاش در سال ۱۸۶۶ در ژنو اشاره میکند که خودِ وی پیشنویس آن را تهیه کرده بود: ”ما اعلام میداریم که تحدید روزانهٔ کار شرط مقدماتیای است که بدون آن، کلیهٔ کوششها در راه رهایی محکوم به شکست است… ما هشت ساعت کار را بهمثابه حدّ قانونی روزانهٔ کار پیشنهاد میکنیم.“
مارکس این فصل از کتاب ”سرمایه “دربارهٔ روزکار را این چنین به پایان میبرد: ”برای اینکه کارگران بتوانند خویشتن را در برابر این مار آزاررسان حفظ کنند، بایستی یکدل و یکجهت شوند و بهمثابه طبقه، آنچنان قانونی را تحمیل نمایند که سدّ اجتماعی غیرقابلعبوری را به وجود آورد و مانع از آن شود که خود آنان بهوسیلهٔ قرارداد آزادِ سرمایه، خویشتن و نسل خویش را تا مرحلهٔ مرگ و اسارت به فروش رسانند. بهجای فهرست پُرطنطنهٔ ‘حقوق غیرقابلتغییر بشر’، منشور بزرگِ سادهٔ تحدید قانون روزانهٔ کار قرار داده میشود که بالاخره روشن میسازد که کِی زمانی را که کارگر فروخته است پایان مییابد، و کِی زمانی که به خودِ او تعلّق دارد آغاز میگردد. چه تغییر عظیمی به نسبت گذشته!“
امروزه، در شرایطی که پراکندهکاری و بیثباتکاری، کارهای موقّت و پیمانی و قراردادهای سفیدامضا، دورکاری، کار پروژهیی و قطعهکاری، و انواع دیگر کارهای نامنظّم و بیمزایا به مزدبگیران تحمیل میشود، و ناروشنیهایی در مورد کار خانگی وجود دارد، مبارزهٔ طبقاتی برای تعیین زمان کار معیّن در روز، در هفته، در سال، و در طول عمر (موعد بازنشستگی) به سود تأمین زندگی شایسته و فراهم آوردن اوقات فراغت و شخصی همچنان اهمیّت دارد. امّا این فقط بخشی از مبارزهٔ زحمتکشان در نظام سرمایهداری است که در جبهههای گوناگون، از ایجاد تشکّل و مُزد عادلانه و مرخّصی و مسکن و ایمنی و بهداشت گرفته تا امنیّت شغلی و کار ثابت و پرداخت بهموقع مُزد و تأمین اجتماعی و مزایا و… ادامه دارد.
به نقل از «نامۀ مردم»، شمارۀ ۱۱۲۹، ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۰