سخنی کوتاه پیرامون جنبش شعوبیه، بنیادهای فکری و زمینههای تاریخی پیدایش آن
سرخگل، شاه بوستان نبود
گر زسرخی در او نشان نبود
نظامی گنجوی۱
مردم فلات ایران در طول هزارههای پرفراز و نشیب تاریخ از زمره آفرینندگان شهرآیینی* بوده، در پیدایش و فرگرشت آن جایگاه و نقش ماندگار دارند. بررسی و پژوهشهای معتبر علمی، جایگاه بلند و پرآوازهٌ میهن ما در پویۀ شهرآیینی را آشکار میکند. دادهها، یافتهها و سندهای با اعتبار باستانشناسی، انسانشناسی و زبانشناسیِ بسیار، گواه کوشش پُرتکاپوی نیاکان ارجمند ما در شکلگیری شهرآیینی و پایههای معنوی و معرفتی آن در تاریخ است. سخن از شهرآیینی ایرانی و تاثیر آن در فرگشتِ روابط و نظم اجتماعی تعالییابندۀ گیتیگستر در طول هزارههای متوالی است. سخنی که پژوهش و دادههای فکری گروهی از بزرگترین فلاسفۀ گیتی برآن صحه گذاردهاند. به گفتۀ هگل: “با امپراتوری ایران، نخستین گام را بهپهنۀ تاریخ پیوسته میگذاریم . . . تنها ایران میدان آن رویدادها و دگرگونیهایی بودهاست که از وضع راستین تاریخی حکایت دارد . . . از ایران است که نخستین بار آن فروغی که از پیش خود میدرخشد و پیرامونش را روشن میکند، سر بر میزند . . . فصل تکامل با تاریخ ایران آغاز میشود. پس آغاز تاریخ جهانی بهمعنای درست از اینجاست . . .”۲
این فروغ تابناک و اندیشهساز همچنین زادگاه جنبشهای اجتماعی شورانگیزِ خلقی است. موقعیت جغرافیایی فلات ایران ازیکسو آنرا مفصل و پیوندگاه فرهنگها و شهرآیینیهای شرق و غرب گیتی بدل نموده، داد و ستدِ فرهنگی را میان مردمان خاور و باختر بهشکوفایی و احترام متقابل رهمنون میسازد. اما از دیگرسو این موقعیتِ ژئوپلتیک، فلات ایران را در برابر موجهای تاریخی یورش و ایلغارهای کوچنشینان بیبهره از سطح لازم شهرآیینی، آسیبپذیر میسازد. چنین است که در طول سدهها کوچنشینان با تاخت و تاز خود بهپویۀ شکلگیری و فرگشتِ شهرآیینی و سطح رفاه مادی و معنوی باشندگان این فلات مغرور آسیب زده و سبب گسستهایی درآن شدهاند. پژوهشهای زندهیاد رفیق امیرحسین آریانپور در ارتباط با این موضوع بسیار ارزنده است. او ازجمله یادآور شده: “برای روشنگری سیر تاریخ ایران مخصوصاً درنگِ دیرندۀ آن، آمد و رفتِ اقوام نیمه وحشی گوناگونی را که در سراسر تاریخ ایران با کوچها و یورشها و چپاولهای پیاپی خود، ارکان زندگی اجتماعی ایران را لرزانیدهاند، مورد تاکید قرار دهیم . . . بیتردید این وضع در زندگی تمدنی جامعههای یورشدیده و تاراجشده، سخت موثر افتاده و به توقف یا سیرِ قهقرایی آنها انجامیدهاست.”۳
هدف این کوتاه نوشته بررسی چند و چون این یورشها و آسیبهای ناشی از آن نیست. طرح این موضوع صرفاً مدخلی برای ورود بهبحث چرایی و چگونگی پیدایش و گسترش جنبشهای مردمی و ملی بهویژه جنبش سترگ شعوبیه در تاریخ ایران است. دستدرازی و تجاوز کوچندگان و بیابانگردان بیگانه به فلات ایران نمیتوانسته بیواکنش باشد. ایستادگی فکری، سیاسی و عقیدتی ایرانیان در برابر این تازشها در دفاع از هویت و شهرآیینی خویش، بخش بزرگ و پررنگِ تاریخ ایران پس از یورش بادیهنشینان نوکیش است. شکلگیری جنبشهای خلق با پرچم استقلالطلبی، عدالتجویی و آزاداندیشی با تکیه بر پشتوانهٌ شهرآیینی ایرانی در برابر اشغال، تعصب و تاریکاندیشی آن بخش تاریخ پرشور مردم ایران است که باید آنرا بازشناخت و از تجربههای آن بهویژه در دورهٌ کنونی در پیکار با استبدادِ ولایی و واپسگرایی استفاده بُرد.
تاریخ جنبش شعوبیه و سرگذشت زنادقۀ ایران که خواندن آن بیاختیار حس غرور میهنپرستانه را در هرانسان شرافتمند بر میانگیزد، شوربختانه آنچنان که بایسته و شایسته است برای نسل نوین جامعه ایران شناختهشده نیست. علت آن نیز تسلط جهل، خرافه و تعصب مذهبیاست که ازسوی حکومت جمهوری اسلامی بهطور سیستماتیک تبلیغ و بهجامعه تحمیل میشود. حتی در میان روشنفکران و مبارزان جنبشهای مردمی کشور ما آشنایی با این تاریخ پرشور و پرافتخار اندک است و این یک نقطهٌ ضعف، یک کاستی زیانبخش بهشمار میآید. این شیوۀ رایج دیکتاتوریها در هر دو حکومتِ سلطنتی و ولایی بودهاست که تلاش میکنند با دروغپراکنی، تحریف و وارونهجلوه دادن حقایق تاریخی، مردم بهویژه تهیدستان جامعه و جوانان این لایههای اجتماعی با تاریخ واقعی خویش آشنایی پیدا نکنند. آگاهی از پیشینۀ تاریخی نخستین گام در پیکار علیه ستم، بردگی و عبودیت است. در حکومت جمهوری اسلامی چنانکه در حکومت ضدملی سلطنتی نیز سیاستِ غالب بود، تاریخنگاری رسمی و مجیزگوی قدرت جنبشهای اجتماعی خلقی را با دروغپراکنی و قلب واقعیتهای تاریخی، از محتوی تهی ساخته و بهصورت هدفمند بهحاشیه میرانند تا تودهها این آفرینندگان واقعی تاریخ در ناآگاهی از آنچه پیشینهای پربار است، باقی بمانند. با وجود آنکه اطلاع نسل جوان جامعهٌ ایران بهدلایل معینی مانند سرکوب، تحمیل خرافه به جامعه و تبلیغاتِ زهرآگین امپریالیسم خبری از پیشینهٌ تاریخی اندک است، اما این پیشینه برای روشنگران و انقلابیون مشروطیت بهویژه چهرههایی تابناک مانند میرزا فتحعلی آخوندزاده، میرزا آقاخان کرمانی، طالبف تبریزی، زینالعابدین مراغهای، میرزا حبیب اصفهانی و جلالالدین میرزا ناشناخته نبود و آنها بیش و کم از این تاریخ پرغرور آگاهی لازم را داشتند. این روشنگران گرانقدر از سنتها و اسلوبهای مبارزاتی و آرمانهای جنبش شعوبیه بهویژه دمکراتیسم آن باخلاقیت و وجدان علمی برای بیداری تودههای مردم برضد استبداد شاهان قاجار و مقابله با استعمار انگلیس و روسیهٌ تزاری بهرهها بردند. اکنون نیز نباید تردید داشت آشنایی با تاریخ واقعی مردم ایران در دوران ما میتواند یک منبع مطمئن فکری، عقیدتی و تجربهای بسیار گرانبها در پیکار با دیکتاتوری ولایی و رخنهٌ امپریالیسم باشد. این جستار با این هدف تنظیم و بهنگارش درآمده، با این قید که نگارنده کوشیدهاست بر رهنمود رفیق طبری هنگام بررسی تاریخ دیرپای مردم ایران وفادار بماند: “از آنجا که مارکسیسم ـ لنینیسم سررشتهٌ علمی درستی برای پژوهش و تحلیل و درکِ پدیدههای اجتماعی بهدست میدهد لذا بهترین طریق دریافتِ علل باطنی تموجات فراوانی که در شط زندگی تاریخی مردم ایران رخداده، انطباق این جهانبینی بر این سرگذشتِ پرشور انسانی است.”۴ با این مدخل نگاهی هرچند گذرا بهجنبش شعوبیه و پیکار زنادقه بیافکنیم.
ایرانیان هرگز یوغ هیچ بیگانهای را نپذیرفتهاند. همهٌ تجاوزگران و غارتگران در مقابل ایستادگی سیاسی، فکری، فرهنگی و گاه نظامی ایرانیان سر تسلیم فرود آورده و خود در فرجام کارشان در هویت و فرهنگِ ایرانی حل شدند. عبارت ستایشآمیز گریشمن در کتاب “ایران از آغاز تا اسلام” از این مقاومتِ بینظیر، سزاوارِ توجه جدی است. او مینویسد: “ملتی که پس از فتح مقدونیه تحتِ نفوذ نیرومند غربی قرارگرفت . . . معهذا ایرانی باقی ماند، ملتی که در برابر همهٌ مهاجمات بعدی . . . نه تنها توانست نیروی ادامهٌ زندگی خویش را حفظ کند، بلکه همچنین توانست این عناصر خارجی را ایرانی سازد، این ملت در طی تاریخ متمادی خویش، نیروی حیاتی خارقالعادهای را ازخود نشان دادهاست.” ۵ بهفاصلهٌ اندکی پس از سقوطِ امپراتوری ایران بهدست بادیهنشینان متحد روم شرقی که سودای استیلا بر راههای بازرگانی جهان باستان را در پیوند با منافع بیزانس (روم شرقی) در سر میپروراندند، ایستادگی ایرانیان آغاز شد. باید یادآور شویم برخلاف عقیدهٌ نظریهپردازان و تاریخنگاران بورژوازی و همچنین نویسندگان وابسته به هیات حاکمه در کشور ما، جنبش فکری ـ مسلکی و استقلالطلبانهٌ شعوبیه در چهارچوب “کسب برابری و برادری در میان امت اسلامی” یا “جنبش متکی به برتری نژادی و منافع اشرافیت” نبودهاست. این جنبش ماهیت، خصلت و ویژگیهای معینی را داراست که بهآن رنگِ طبقاتی، ملی و استقلالطلبانه میبخشد. آرمانهای این جنبش سترگ دفاع از هویت و فرهنگ ملی، شهرآیینی ایرانی و کسبِ استقلال در برابر اشغالگران بود که در خطوط عمده منافع روستاییان بیچیز و تهیدستان شهر را بازتاب میداد. اشغالگران بیگانه با جزیه* و مالیاتهای سنگین خون و شیرهٌ زندگی روستاییان فقیر را میمکیدند. بههمین علت درفش استقلالطلبی با رادیکالیسم و دمکراتیسمِ تودههای تهیدستِ جامعه پیوند مییابد و بهاین ترتیب سرشت و خصلتِ طبقاتی جنبش شعوبیه را پدید میآورد.
خلفای اموی و سپس نخستین خلفای عباسی سیاستِ برتری نژادی را با خونریزی و خشونتِ بسیار دنبال میکردند. نتیجهٌ این سیاستِ برتریجویانه، ستم و تحقیر دیگر خلقها بهویژه ایرانیان بود. این برتری و تبعیض انگیزهٌ اقتصادی و سودجویانه داشت و در تمام امور اعمال میشد. سران قبیلههای عرب مسلمان طی دورانی طولانی تنها کسانی بودند که بهفرمانداری ولایات برگزیده میشدند. ایرانیان و دیگر مردمِ کشورهای تسخیرشده موالی* نامیده میشدند. علاوه بر وضع و دریافتِ جزیه برای غیرمسلمانان، رسمالجاء* برای غارتِ روستاییان فقیر و پیشهوران در شهرها با شدت پیگیری و اجرا میشد. اختلاف و تبعیض سیستماتیک لاجرم به شکاف طبقاتی دامن میزد. این سیاستِ برتریجویی نژادی برای توسعهٌ کیشِ نو در خدمتِ منافع اشراف قرارداشت. تحمیل ایدئولوژی رسمی حاکم و دین رسمی با توسل به کشتار و خشونتِ لگامگسیخته برای تثبیتِ موقعیت اشرافِ غارتگر بود. این واقعیت را تاریخنگران رسمی آستانبوس قدرت میکوشند در لابلای برگهای تاریخ پنهان کرده و گردِ فراموشی بر آن بپاشند. دراین باره نقل عبارتی از جغرافیدان بزرگ مقدسی بسیار گویاست. شمسالدین مقدسی جغرافیدان در کتاب احسنالتقاسیم حدیثی را بهنقل از فقهای آن دوره نقل میکند: “مبغوضترین زبان در نزد خدا زبان فارسی است. زبان خوزستان زبان شیطان است و زبان اهل جهنم زبان بخارایی و زبان اهل جنت زبان عربی است.” ۶ سیاستِ رسمی دستگاه خلافت اسلامی همانگونه که یادآور شدیم زدودن و ریشهکن کردن شهرآیینی ایرانی بههدف غارت و ثروتاندوزی اشرافیتِ نوپدید زیر پرچم کیشِ نو بود.
در چنین اوضاعی مقاومت در میان تودههای مردم و اندیشهورزان جامعه شکل میگرفت. جنبش سترگ شعوبیه و مبارزهٌ پُرشور زنادقه محصول این وضعیت و ناشی از ضرورتهای تاریخی بودهاست. در جنبش شعوبیه، پیروان آیین مزدک، هوادارن مانی همراه با معتقدان مزدهیسنا و آزاداندیشان کهنهستیز حضور فعال داشتند. این حضور ماهیتِ استقلالطلبانهٌ جنبش را با خصلتِ طبقاتی بههم میآمیخت و موجبِ تهییج و تجهیز روستاییان و شهرنشینان تهیدست میگردید. جنبش شعوبیه را بهحق پیشاهنگان سربلندِ استقلالطلبی و آزاداندیشی ایرانیان مینامند. جنبش شعوبیه بهگواهی سندهای تاریخی بزرگترین نهضت ایرانیان برای درهم شکستن سلطهٌ بیگانگان و نبرد با تعصب و خشکاندیشی مذهبی بودهاست.
رفیق احسان طبری برای این جنبش و پیکار زنادقه چند ویژگی را برشمرده است که عبارتند از: “اولاً این شکلی از مقاومتِ فکری و مسلکی ایرانیان در قبال عرب بود و دراین مقاومت جانهای بسیار برباد رفت؛ثانیاً این شکلی از اشکال بروز مادیت یا آزاداندیشی و یا شکاکیت مذهبی است که با مذهب و عقاید رسمی و مورد تحمل عصر، سخت در نبرد بود؛ ثالثاً این شکلی از مبارزهٌ طبقاتی است. زیرا زندقه غالباً پرچم اپوزیسیون علیه هیاتحاکمهٌ وقت قرار میگرفت.” ۷ اندیشه و آرمان جنبش شعوبیه تودههای وسیع روستاییان فقیر و تهیدستان شهری که ستمِ غارتگران زندگی آنها را بهفلاکت کشیدهبود، بیدار کرد و سلاح فکری – عقیدتی کارآمدی دراختیار آنها قرارداد. همچنین این جنبش سیاستِ رسمی خلافتِ اسلامی برای زدودن شهرآیینی ایرانی را ناکام گذاشت و چهرهٌ اشرافیتِ بیگانهٌ غارتگر را بهتودهها بازشناساند. برای روشنشدن کُنه مسئله بهجاست نگاهی کوتاه بهاوضاع ایران در زمان خلفای اسلامی بهویژه دورهٌ امویان داشتهباشیم. در دورهٌ خلافت امویان مناطق مختلف ایران تحتِ اداره و نظارتِ حاکم میانرودان قرارداشت. این حاکم از میان سران قبایل عرب برگزیده میشد. ادارهٌ شهرهای مهم و مناطق مانند خراسان، آذربایجان، پارس، مرو، بخارا، شیروان و کرمان در انحصار کامل اشرافیتِ عرب قرارداشت و قانون جزیه در تمام مناطق با خونریزی و ارعاب اجرا میشد. “در برابر سیل هجومِ تازیان، شهرها و قلعههای بسیار ویران گشت، خاندانها و دودمانهای زیاد برباد رفت. نعمتها و اموال . . . تاراج کردند و غنایم و انفال نام نهادند. دختران و زنان ایرانی را در بازار مدینه فروختند و سبایا و اسرا خواندند. از پیشهوران و برزگران که دین مسلمانی را نپذیرفتند، باج و ساوِ گران بهزور گرفتند و جزیه نام نهادند . . . همه این کارها را نیز . . . در سایهٌ شمشیر و تازیانه انجام میدادند.” ۸ همراه و همزمان با خراجستانی و جزیه، رسمالجاء با خشونتِ تمام رواج داشت. تاریخنگاران رسمالجاء را حیلهٌ اشرافیتِ بیگانه برای تصاحبِ ثروت و زمین مردمِ سرزمینهای اشغالشده حتی پس از مسلمانشدن مینامند. “در دورهٌ خلافتِ ولید بن عبدالملک، اهالی سواد [سواد نام کهن بخشی از خاک امپراتوری ایران بود که درمیان دو رود دجله و فرات قرار داشت. اکثریت مطلق اهالی این منطقه درآن زمان ایرانیان بودند.] . . . به مسلمه بن عبدالملک برادر خلیفه که والی سواد بود الجاء جستند. ازآن پس اراضی سواد ضیاع مسلمه گردید و در دست اعقاب و احقادِ او باقی ماند . . . مردم مراغه نیز هنگامی که مروان بن محمد والی ارمنستان و آذربایجان بود، بهاو الجاء نمودند و اراضی آنها بهتملک مروان درآمد . . . مردم زنجان از بیمِ صبعا لیک و از شرّ عمال مجبور شدند اراضی خودرا بهنام قاسم پسر هارونالرشید ثبت کنند و اراضی آنها نیز رفتهرفته جزء ضیاع سلطانی گشت . . . در فارس نیز ظلم و بیدادِ کارگزاران و جمعآورندگان خراج مردم را مجبور کرد که اراضی خودرا بهنام بزرگان و محتشمان دربار خلافت ثبت کنند.” ۹
اعمال این سیاستهای ستمگرانه و وحشیانه نه تنها به فقر و فلاکتِ تودههای مردم بهویژه روستاییان در سراسر ایران آن زمان میانجامید، بلکه مانعی بر سرِ راه فرگشتِ نیروهای مولده بود. سیرِ رشد و فرگشتِ روابط اقتصادی ـ اجتماعی ایران با حملهٌ عربها متوقف و سطح رفاه مردم و آبادانی کشور سقوط کرده، بهقهقرا کشیدهشد. “روابط فئودالی در ایران در قرن سوم میلادی پدیدار شد و در قرن پنجم در جادهٌ تکامل افتاد و با حملهٌ عرب متوقف شد . . . ویژگی دیگر فئودالیسم آسیایی بهخصوص ایرانی، موضوع شهر و شهرنشینی بود. بدین معنا که در اروپا اربابان صرف که ابتدا در روستاها و یا املاک فئودالها زندگی میکردند با پیشرفت و افزایش پیشهوران و ازیادِ تقاضا نسبت به محصولات آنها . . . در کنار دیوار معابد، نزدیک رودخانهها . . . اقامت گزیدند و از همینجا . . . کمکم شهرکها و شهرها پدیدار شدند . . . در ایران شهرها بسیار زودتر ازاین تاریخ بوجود آمدند . . . میزان خراج و جزیه کهتوسط حکام عرب وضع میشد به مراتب بیشتر از زمان ساسانیان بود . . . بهرهکشی شدیدتر شد.” ۱۰ رفیق امیرحسین آریانپور نیز با موشکافی تحسینبرانگیزی پیرامون علل سیر قهقرایی جامعه با اشاره به هجومِ قبایل عرب ازجمله مینویسد: “اقوام مهاجم چون عموماً از لحاظ تکامل تاریخی در مرحلهٌ اقتصاد شبانی و بردهداری بودند، پس از تصرف ایران به ناگزیر مختصات تاریخی خودرا تا جایی که میتوانستند به جامعهٌ ایران تحمیل میکردند. چنانکه قوم عرب در آغاز تسلط خود بر ایران نظام فلاحتی ایران را تا اندازهای بهرنگِ نظام شبانی عربی درآورد. ازاین گذشته، هجوم و غلبهٌ جنگی معمولاً با اسیرگیری و بردهداری ملازمت داشت، و این امر همچنان که تاریخ نشان میدهد جامعه ما را بهسیر قهقرایی میکشانید.” ۱۱ به این ترتیب شگفتآور نیست که جنبشهای فکری و استقلالطلبانه مانند نهضت شعوبیه خصلت طبقاتی بهخود گرفته و منافع تودههای فقیر ازجمله روستاییان و لایههای تهیدستِ شهری یعنی نمایندگان و آفرینندگان واقعی شهرآیینی ایرانی را بازتاب میدهند. جنبش شعوبیه در عمدهترین خطوط آراء، آرمانها و منافع این طبقه و لایهها را نمایندگی میکردهاست. بربسترِ این وضعیتِ تاریخی ـ اجتماعی بود که جنبش شعوبیه رشد کرد. تکیهگاه اصلی این جنبش همانگونه که اشاره رفت تهیدستان شهر و روستا بودند. اندیشههای خرافهستیز و پیشروی زمانه که مبارزان شعوبیه مبلُغ آن بودند تکانهای نیرومند بهجامعه وارد ساخت و ستمدیدگان را بهمیدان مبارزه کشانید و صحنههایی از دلاوری و فداکاری در پیکار با ظلم و ستم را ترسیم کرد که در نوع خود بینظیرند.
“در ایران از هر دستی، مردم دربین این فرقه بودند . . . میتوان گفت کشاورزان و روستاییان خاصه در نقاط دورافتاده ایران بیش از دیگران دستخوش جور و بیدادِ تازیان بودند. مالکان و اقطاعداران ازیکسو برآنان ستم میکردند، باجگیران و کارگزاران ازسوی دیگر مال و خواستهٌ آنها را بهغارت میبردند. ازاین جهت بود که آنها، بیش از سایر طبقات با عقاید و افکار شعوبی آشنا شدند . . . روستاییان و کشاورزان که دستخوش ظلم و تحقیر فاتحان بودند و نمیتوانستند با آنها همراه و همداستان باشند، همواره برای مقاومت در برابر زورگویان و ستیزهجویان عرب بهانه میجستند. بدین سبب بود، که مبادی و اقوال شعوبیان نزدِ روستاییان و کشاورزان ستمرسیده نفوذ و رواج بسیار یافت.”۱۲ درمقابل این جانبازی و ایثار تهیدستان، اما اشراف و زمینداران خیلی زود با اشغالگران بهسازش رسیده و در ستمگری با قبیلههای عرب همراه شدند. “در موقعی که قوم مهاجم بر کشوری استیلا میجوید اشراف و بزرگان آن کشور همیشه زودتر از سایر طبقات با مهاجمان و دشمنان دوستی مییابند . . . درایران نیز دهقانان و بزرگزادگان اندک اندک توانستند جای خود را در حکومتِ عربی بازیابند.” ۱۳ یکی دیگر از جنبههای مهم جنبش شعوبیه آزاداندیشی آنها در کنار تعلق خاطر بهفرهنگ ملی و شهرآیینی ایرانی است. بدون مبارزهٌ ریشهای و همهجانبه با تعصب و خرافه که بهنام کیش نو غارت ثروتِ خلقها را توجیه میکرد، رهایی از سلطهٌ بیگانگان امکانپذیر نبود. این آزاداندیشی و خردگرایی نمیتواند با حضور فعال اندیشهورزان و مبلغان پیرو آیین مزدک و– مزدکیان بیارتباط باشد. طیفِ گستردهٌ معتقدان بهتقدم تعقل بر تعبد، مخالفان تعصب و خشکاندیشی مذهبی و آزاداندیشان بیباور به مذهب در میان اندیشهوران و مبارزان جنبش شعوبیه دیدهمیشود. اندیشمندان مزدکی، معتقدان به آیین مانی، پیروان مزده یسنا بهویژه سخنوران و نویسندگان مجرب آن که بهشدت مورد پیگرد و آزار قرار داشتند، بیباوران بهدین، آنهایی که مراسم خرافی را خلافِ عقل میدانستند، مخالفان سیاسی و عقیدتی خلافتِ اسلامی، باورمندان به حرمتِ انسان و برابری میان انسانها در جنبش شعوبیه حضور فعال و اثرگذار داشتند. گروهی از آنان که از لحاظ علمی سرآمدِ روزگار خویش بودند مانند روزبه دادویه پارسی ـ ابن مقفع دراین راه با فداکاری جان بر سر آرمان خود نهادند. “زندیقان در بحث و مناظره ماهر بودند و بواسطهٌ احاطه بهتاریخ و منطق و فلسفه و غیره، متعصبان کوتهبین را سخت به چاله میانداختند. آنها گاه با شیوهٌ تقیه که از زمان مانیگری در ایران سوابق دارد، خودرا سخت پنهان میداشتند و گاه با دلاوری و آشکارگویی نظراتِ مادی و آزاداندیشانهٌ خودرا بهمیان میکشیدند. انگیزهٌ درونی آنها گاه غرور شعوبی ایرانیگری بود، گاه نفرت از هیئت حاکمه، گاه عشق به زندگی زمینی و لذایذ آن و بیزاری از سالوس مذهبی، گاه عقل روشنبین و بیباوری به خرافاتِ مذهب.” ۱۴ پشتوانهٌ فکری و عقیدتی اندیشهورزان و مبارزان جنبش شعوبیه، شهرآیینی ژرف و غنی ایران ـ که در طول سدههای متوالی با شایستگی و پویایی تنومند شده و همگام با مقتضیات زمانه و نیازهای تحولپذیر آن رشد میکرد ـ بود.
اندیشمندان و مبارزان جنبش شعوبیه و زنادقهٌ ایرانی نیک میدانستند که به چه پشتوانهٌ گرانبهایی تکیه دارند. تسلط آنها به فلسفه و منطق بههیچ روی یک پدیدهٌ تصادفی نبود. برخی از چهرههای برجستهٌ جنبش شعوبیه مانند شخصیتِ بزرگ و ارجمند تاریخ ایران روزبه دادویه از سرآمدان عصر خویش در دانش و فلسفه بودهاند. ترجمهها و آثار روزبه دادویه بهخوبی ژرفای شهرآیینی ایرانی را گواهی میدهد. “گفت و گوی پایان ناپذیری وجود دارد که یونان در سدههای پیش از میلاد اوستا را میشناخته و فلسفهٌ افلاتون و آرمانشهری او بهشدت زیر نفوذ آموزههای زرتشت قرار داشتهاست . . . همین رخنههای تفکر ایرانی به جهان شناختهشدهٌ روزگار ابن خلدون است که او در مقدمهٌ خود مینوسید: «ملتهایی که پیش از اسلام، بیش از همه بهعلوم عقلی و فروع آن اهمیت میدادند، دو ملت بزرگ ایران و روم بودند، که بواسطهٌ وفور عمران و آبادی، بازار علم و دانش در نزد ایشان رایج بود . . . اهمیت این علم نزد ایشان “ایرانیان” به اندازهای بود که بعضی میگفتند، علوم عقلی اصلاً در ایران پرورش یافته و اسکندر آن را به یونان بردهاست.« ۱۵ پژوهشهای مستندِ تاریخی و برخی دادههای زبانشناسی براین واقعیت که اندیشهٌ ایرانی تاثیری مهم بر فلسفهٌ یونان داشتهاست، صحه میگذارد. بهعنوان نمونه آموزههای اندیشمندِ بزرگ ایرانی هوشتانه (به یونانی هوستانیوس) که در دورهٌ هخامنشیان میزیسته بر فیلسوفانی چون پیتاگورس (فیثاغورث)، دمکریت، هراکلیت و افلاتون اثبات شده و انکارناپذیر است. بهعلاوه پژوهشهای متعددی رابطهٌ اندیشهٌ ایرانی و تاثیر آن بر فلسفهٌ یونان را نشان میدهد: “فلسفه از جمله علوم اصیل ایران است . . . بهنظر بعضی رسیده فلسفهٌ یونان از ایران سرچشمه گرفتهاست . . . فلسفه از خصایل فکرِ مردم هند، ایران و یونان است. همگی شاخههای یک اصلند و فیالجمله تشابهٌ فکری بینشان موجود است.” ۱۶
بهنظر رفیق احسان طبری هنگام بررسی سیر تفکر فلسفی در ایران: “دلیل ندارد ما با جهانبینیهای ایرانی . . . بهنوبهٌ خود محتویات جالبی از نظر منطقی و اجتماعی دارد، رفتار دیگری کنیم و آنها را از عرصهٌ بررسی فلسفی دور سازیم . . . همچنین باید دانست که تاریخ تفکر فلسفی در ایران مانند تاریخ تفکر فلسفی در دیگر نقاط جهان پیدایش و تکامل و نبردِ ماتریالیسم را در انواع اشکال جنینی یا رشدیافتهاش علیه ایدهآلیسم، شیوهٌ دیالکتیک را علیه طرز تفکر متافیزیک، نشان میدهد.” ۱۷ رفیق طبری در ادامهٌ پژوهش و بررسیهای خود دراین زمینه به اظهارنظر ابراهیم پورداوود در بارهٌ “تاثیر آیین مزده یسنا در فلسفهٌ یونان” اشاره کرده و ازآن با قیدِ “اظهارنظری با اعتبار” یاد میکند. او مینویسد: “باید گفت که بنا به گفتهٌ فردیناند لاسال در کتابش راجع به هراکلیت (بنا به نقل لنین در دفتر فلسفی ـ صفحه ۲۹۳) این فیلسوف مفهوم «Logos» (قانون و آیین سپهر) و نیز پرنسیپ آتش را از اوستا اخذ کردهاست. اگر تحقیقاتی انجام گیرد روشن خواهدشد که دامنهٌ این تاثیرات بیش از اینهاست.” ۱۸
بههرروی اشاره به پیشینهٌ شهرآیینی و اندیشهٌ فلسفی در ایران برای نشاندادن سرشت و سیمای جنبش شعوبیه و پیکار دلیرانهٌ آنها بهسود استقلال، عدالت، آزاداندیشی و منافع مردم ستمدیده ضرورت داشته و دارد. بااین پشتوانهٌ سترگ و ستبر، مبارزان و اندیشهورزان جنبش شعوبیه درفش پیکار علیه کهنهپرستی، ستمگری و تسلط بیگانه را برافراشتند. این مبارزهٌ شورانگیز سرانجام به سلطهٌ بیگانگان پایان داد و روح ملی را در پیوند با منافع طبقاتی تهیدستان بیدار کرد. بیدلیل نبودهاست که ملکالشعرای بهار جنبش شعوبیه و پیکار پرشور آنها را یکی از عوامل اصلی و تعیینکنندهٌ تغییرات سرنوشتساز در تاریخ ایران معرفی میکند. به تاکید بهار پیکار جنبش شعوبیه سرانجام به آن تحولی میانجامد که سامانیان در خراسان بزرگ بهقدرت رسیده و احیای زبان پارسی توسط آنها استقلال ملی را رهنمون میشود. همچنین بهار یادآور میشود که پیکار جنبش شعوبیه در فرجامِ تاریخی، زمینهساز تدوین شاهنامهٌ فردوسی بودهاست.
آشنایی هرچه ژرفتر با این جنبش بهویژه برای نسل جوان در مبارزه با استبداد، خودکامگی و تعصبِ مذهبی نهتنها مفید بلکه ضرور است. دیکتاتوری مذهبی حاکم با تحمیل خرافه و جهل و ستیز با هرآنچه نمادِ نوگرایی و ترقیخواهی است، بهسیر تاریخی رشد و پیشرفتِ جامعهٌ ما آسیب واردساخته و این پویهٌ تاریخی را با کُندی و خطر جدی روبهرو ساختهاست. برای نبرد با این سدّ اصلی راه پیشرفتِ میهن باید با تاریخ و پیشینهٌ پُربار مبارزاتِ مردم این سرزمین کهن آشنایی داشت و تجربههای تاریخی را با خلاقیت بهکار گرفت. جنبش شعوبیه گنجینهای از تجربههای گرانبهاست که باید با آن آشنایی یافت و در مبارزهٌ امروز از آن استفاده کرد. روشنگران پیشرو عصر مشروطیت از این تجربهها به میزان گسترده بهره بردند. کتابها و آثار روشنگرانی مانند میرزا فتحعلی آخوندزاده، میرزا آقاخان کرمانی و طالبف تبریزی گواه این واقعیت است. رفیق طبری اندیشههای میرزا آقاخان کرمانی و پافشاری او بر هویت ملی و خرافهستیزی را چنین ارزیابی میکند: “مارکسیسم مابین ملتگرایی بورژوایی و میهنگرایی یا میهنپرستی تفاوت بسیار قایل است . . . طبیعی است که سمتِ بُرای این احساس در نزد متفکر و مبارز شهید میرزا آقاخان که از چهرههای روشن این روزگار است علیه تسلط بیگانه، بهقصد ایجاد غرور ملی و متوجه ساختن مردم به شخصیت و اصالت خود بودهاست.” ۱۹
آیا بار دیگر و اینبار در دههٌ نخست سده پانزده خورشیدی در رویارویی سرنوشتساز با دیکتاتوری ولایی و برای نیل به پیشرفتِ اجتماعی، نیازمندِ ایجاد غرور ملی و متوجهساختن مردم به شخصیت و تاریخ خود هستیم؟!
* * *
منابع:
۱- نظامی گنجوی، افسانههای هفتگنبد – روایت احمد شاملو، صفحهٌ ۱۸۷، انتشارات نگاه سال ۱۳۹۷
۲- ارسطوی بغداد، از عقل یونانی به وحی قرآنی – کوششی در آسیبشناسی فلسفهٌ ایرانی – اسلامی، محمدرضا فشاهی، صفحههای ۳ و۴، نشر باران سوئد، چاپ اول ۱۹۹۸
۳- خلاصهٌ نگرش دکتر آریانپور که در سال ۱۳۴۴ بهصورت سخنرانی در بخش ایرانی دانشگاه لنینگراد ایراد شد، از نامهٌ فرهنگِ ما – شماره بهمن ۱۳۴۴ صفحههای ۶ – ۱۴
۴- بررخی بررسیها در باره جهانبینیها و جنبشهای اجتماعی در ایران، احسان طبری، صفحه ۱۶۶، انتشارات حزب توده ایران ۱۳۴۸
۵- ایران از آغاز تا اسلام، ر- گریشمن، صفحه ۴۳۰، ترجمه محمد معین، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوازدهم سال ۱۳۷۹
۶- نهضت شعوبیه، دانشنامه آزاد
۷- برخی بررسیها در باره جهانبینیها و جنبش اجتماعی در ایران، احسان طبری، صفحه ۱۵۹، انتشارات حزب توده ایران ۱۳۴۸
۸- دو قرن سکوت، سرگذشت حوادث و اوضاع تاریخی ایران در دو قرن اول اسلام، عبدالحسین زرینکوب، صفحات ۹۱ و ۹۲، انتشارات سخن ۱۳۷۸ – چاپ نهم
۹- دو قرن سکوت، سرگذشت حوادث و اوضاع تاریخی ایران در دو قرن اول اسلام، عبدالحسین زرینکوب، صفحات ۳۱۷ و ۳۱۸، انتشارات سخن ۱۳۷۸ – چاپ نهم
۱۰- از گاتها تا مشروطیت، گزارشی کوتاه از تحولات فکری و اجتماعی در جامعه فئودالی ایران، محمدرضا فشاهی، صفحات ۵۷، ۲۱، ۲۰ و ۱۹، انتشارات گوتنبرگ ۱۳۵۴
۱۱- خلاصهٌ نگرش دکتر آریانپور که در سال ۱۳۴۴ به صورت سخنرانی در بخش ایرانی دانشگاه لنینگراد ایراد شد، از نامهٌ فرهنگ ما شماره بهمن ۱۳۴۴ صفحات ۶ – ۱۴
۱۲- دو قرن سکوت، سرگذشت حوادث و اوضاع تاریخی ایران در دو قرن اول اسلام، عبدالحسین زرینکوب، صفحات ۲۹۸ – ۲۹۹، انتشارات سخن ۱۳۷۸ – چاپ نهم
۱۳- دو قرن سکوت، سرگذشت حوادث و اوضاع تاریخی ایران در دو قرن اول اسلام، عبدالحسین زرینکوب، صفحه ۲۹۹، انتشارات سخن ۱۳۷۸ – چاپ نهم
۱۴- برخی بررسیها در بارهٌ جهانبینیها و جنبشهای اجتماعی در ایران، احسان طبری، صفحه ۱۶۳، انتشارات حزب توده ایران، ۱۳۴۸
۱۵- هزارههای گمشده، جلد پنجم، ساسانیان، پرویز رجبی، صفحات ۳۲۱ و ۳۲۲، انتشارات توس، چاپ دوم، ۱۳۸۰
۱۶- نظری به فلسفه صدرالدین شیرازی – ملاصدرا، عبدالحسین مشکوه الدینی، صفحه 7، انتشارات آگاه، چاپ دوم، ۱۳۶۱
۱۷- برخی بررسیها در بارهٌ جهانبینیها و جنبشهای اجتماعی در ایران، احسان طبری، صفحه ۴۷، انتشارات حزب توده ایران، ۱۳۴۸
۱۸- برخی بررسیها در بارهٌ جهانبینیها و جنبشهای اجتماعی در ایران، احسان طبری، صفحه ۵۱، انتشارات حزب توده ایران، ۱۳۴۸
۱۹- فروپاشی نظام سنتی و زایش سرمایهداری در ایران، جامعه ایران در دوران رضاشاه، احسان طبری صفحات ۹۸ و ۹۹ انتشارات حزب توده ایران، چاپ دوم ۱۳۸۷
* * *
توضیحات:
* شهرآیینی: معادل تمدن مطابق واژهسازی فرهنگستان زبان فارسی بهتاریخ ۱۳۹۰ خورشیدی
* جزیه: جزیه عبارت است از مالیات اهل ذمه، در دوره خلافت اسلامی پس از تسلط قبیلههای عرب بر سرزمینهای دیگر افراد غیرمسلمان باید علاوه بر مالیات و خراج جزیه میپرداختند. جزیه در واقع مالیات یک به سه به اشغالگران بیگانه بود. جزیه وسیلهای برای پذیرش دین و آیین تازیان بود. جزیه در کنار خراج هردو از غیرمسلمانان و سالی یکبار اخذ میشد. جزیه فقط پس از اسلامآوردن افراد تخفیف و سپس برطرف میشد، اما دریافتِ خراج از نومسلمانان همچنان باقی میماند.
* موالی: این لقب به مردم کشورهای تسخیرشده بهویژه ایرانیان اتلاق میشد. موالی در معنی عبارت است از بنده، برده آزادشدهٌ مورد حمایت بردهدار سابق. کسی موالی خوانده میشد که با مسلمانشدن از قید بردگی آزاد میگشت اما درعین حال تحت فرمان صاحبان اولیهٌ خود یعنی بردهدار باقی میماند.
رسمالجاء: عبارت از رسم و قانونی بود که در خلافت اسلامی مرسوم شد. عوامل حاکمان و کارگزاران دستگاه خلافت برای تصاحب زمین و اموال مردمِ مناطق اشغالشده با زورگویی روستاییان را وادار میکردند برای حفظ جان و مال خود از گزندِ ماموران حکومت، اموال و زمینهایشان را بهشخص صاحب نفوذ در دستگاه خلافت یا خانوادهٌ خلیفه واگذار کند و خود فقط بهعنوان کارگر برهمان زمین بهکار گماشته میشدند. این رسم پس از ورود عربها به ایران بهویژه در آذربایجان، فارس، خراسان و ری با خونریزی بهاجرا گذاشته شد. زمینهایی که به رسمالجاء واگذار میشد هرگز به صاحبان اصلی یعنی روستاییان بازگردانده نمیشد.
* * *
به نقل از ضمیۀ فرهنگی «نامۀ مردم»، شمارۀ ۶، ۲۰ اردیبهشت ماه ۱۴۰۰