جوانان و دانشجویان

کودکان کار در ایران

چگونگی برخورد یک حاکمیت با کودکان کشورش بهترین نشانگر میزان پایبندی آن حاکمیت به موازین حقوق بشر است. امروز در کشور ما کودکان بسیاری برای رفع نیازهای مادی خود و خانواده های‌شان مجبورند از سنین بسیار پائین به کارهایی مختلف روی آورند. “کودکان کار” را در مجموع می‌توان به دو گروه تقسیم کرد: کودکان خیابان و کودکان کارگر. کودکان خیابان کودکانی هستند که به کارهایی مشغول می‌شوند که پایه و اساس با ثباتی ندارد و می‌تواند از روزی به روز بعد تغییر یابد. در مورد رویکردهای کودکان خیابان به کارهایی همچون فروش آدامس یا گل یا تمیز کردن شیشه‌های جلو اتومبیل‌ها بر سر چهارراه ها یا تکدی در مکان‌های پر تردد و محل زفت و آمد طبقات متوسط می‌توان نمونه آورد. مشاغلی که کودکان کارگر به آن‌ها روی می‌آورند به‌طور نسبی ثبات بیشتری دارند ولی از نظر تناسب‌شان با توانایی جسمی کودکان و همین‌طور از نظر طول زمانی انجام‌شان در خلال شب و روز معمولاً فشار زیادی را بر آنان تحمیل می‌کند. در جامعه‌هایی که آحاد یک ملت از حمایت کافی دولتی برخوردار نیستند و نمی‌شوند (همچون کشور ولایت زده ما ایران)، بالاجبار بسیاری از کودکان در ردهٔ کودکان کار قرار می‌گیرند.
در مصاحبه‌ای که خانم منصوره بابائی، مسئول امور آسیب دیدگان اجتماعی بهزیستی استان قم، با خبرگزاری حوزه [علمیه] انجام داده است و در سایت “خبرگزاری رسمی حوزه”، ۲۲ خردادماه ۹۹ ، منتشر شده است، در جواب سؤال خبرنگار که از ایشان می پرسد: وضعیت کودکان کار در کشور ما چگونه است؟ چنین می گوید:
“ایران‌ نیز از کودکان‌ کار تهی‌ نیست.‌ این‌ کودکان‌ به‌‌دلیل‌ کم‌ سن‌ و سال‌ بودن‌ و عدم‌ نظارت‌ دستگاه‌ها در بسیاری‌ از موارد استثمار شده‌ و بر اساس‌ ارزش‌ واقعی‌ کار خود حقوق‌ دریافت‌ نمی‌کنند. در ایران آمار دقیقی از تعداد کودکانی که در بخش‌های مختلف کار می‌کنند در دسترس نیست، ولی برخی آمارهای غیررسمی تعداد این کودکان را بیشتر از ۹۰۰ هزار نفر برآورد کرده‌اند، یعنی ۹۰۰ هزار نفری که رسماً ثبت شده‌اند. از این تعداد نیمی کار ثابت دارند و به‌صورت تمام وقت کار می‌کنند و نیمی دیگر به‌عنوان کارگر فصلی در کوره پزخانه‌های آجرپزی و قالی‌بافی‌ها مشغول کار هستند. درمجموع ۸۰ درصد کودکان خیابانی، کودکان کار هستند که به‌علت فقر اقتصادی خانواده‌ها، مجبور به کار در خیابان هستند و بیشتر آنها در استان‌های خراسان، تهران، لرستان، و کردستان به‌سر می‌برند.”
مسئول امور آسیب دیدگان اجتماعی بهزیستی استان قم به‌درستی متذکر می شود: “این کودکان به‌دلیل کم سن و سال بودن و عدم نظارت دستگاه ها دربسیاری از موارد استثمار شده و بر اساس ارزش واقعی کار خود حقوق دریافت نمی کنند.” او می‌گوید که آمار رسمی‌ای در دسترس نیست و طبق آمارهای غیررسمی تعداد این کودکان بیشتر از ۹۰۰ هزار نفر برآورد می‌شود و ۹۰۰ هزار نفر رقمی است که به‌طوررسمی ثبت شده است که باید نتیجه گرفت رقم واقعی باید بسیار بیشتر از این رقم ثبت شده باشد.
در جامعه‌هایی که نبود چتر حمایتی و تأمین اجتماعی برای اقشار کم درآمد از سیاست‌های رسمی حاکمیت است، بحران‌های اجتماعی بر پدیده کودکان کار به‌خصوص در ایران و در دوران رژیم ولایت فقیه که از یک طرف اقتصاد سرمایه‌داری آن‌هم از نوع به‌شدت انگلی‌اش در آن غالب است و از طرف دیگر دائماً سیاست‌هایی ماجراجویانه، توسعه‌طلبانه، و در نهایت بحران‌زا را دنبال می‌کند اثرهایی مستقیم ویرانگر دارد. نگاهی به سیاست های کلان اقتصادی رژیم در دهه های اخیر به‌روشنی گویای چرائی سقوط هرچه بیشتر سطح زندگی مردم و فرو رفتن هر چه بیشتر بخش بسیار بزرگی از شهروندان ایران در زیر خط فقر مطلق است.
پدیده کودکان کار که قبل از پیروزی انقلاب در دوران رژیم پهلوی هم وجود داشت، با مهاجرت ناگزیر خانواده‌های جنگ‌زده در دوران هشت سالۀ جنگ ایران و عراق از جنوب و غرب ویران شدهٔ کشور به شهرهای بزرگ دیگر کشور و گسترش فقر درنتیجهٔ ادامهٔ جنگ، به پدیده‌ای به‌مراتب پردامنه‌تر تبدیل شد.
بعد از سیاست “جنگ جنگ تا پیروزی”، سیاست‌های ماجراجویانه و توسعه‌طلبانهٔ اسلامگرایان ازجمله سیاست‌های هسته‌ای به‌رهبری علی خامنه‌ای ادامه پیدا کرد و هزینه‌هایی کلان به مردم ایران تحمیل شد و همچنان می‌شود. این بحران بعد از به ریاست جمهوری رسیدن محمود احمدی نژاد به اوج خود رسید و حتی جمعیت بیشتری از توده‌ها را به ورطهٔ فقر انداخت. پس از این دوره و تا به‌امروز گسترش هرچه بیشتر کودکان کار در کشور را شاهدیم.
توجه‌برانگیز آنکه، محیط کار و زندگی کودکان خیابانی و همچنین کودکان کارگر را عموماً نمی‌توان محیطی به حساب آورد که ضامن رشد سالم مادی و معنوی این کودکان باشد. آن‌طور که در مطبوعات رسمی و دیگر رسانه‌های کشور می‌توان دید و خواند و شنید، اکثر کودکان خیابانی را کسانی در گروه‌هایی کوچک و بزرگ سازمان‌دهی می‌کنند و در ازای پرداخت مبلغی ناچیز که حتی مخارج روزانهٔ این کودکان را کفاف نمی‌دهد، آنان را استثمار می‌کنند. از این کودکان معصوم در کنار انجام کارهایی که برای ادامهٔ حیات‌شان هلاکت‌زاست و لااقل برای رشد مادی و معنوی‌شان بسیار مضر است، سوءِاستفاده‌هایی جنسی می‌شود و با آنان بدرفتاری و خشونت می‌شود و کتک و تحقیر جزو امور عادی در ارتباط با آنان است. در مورد کودکان کار نیز در بسیاری اوقات به انجام کارهایی وادار می‌شوند که با وضعیت فیزیکی و شرایط روانی یک کودک تناسبی ندارد، بنابر این، برای انجام این کارها که ورای توان جسم و روح‌شان است باید فشار سنگینی متحمل شوند.
افزون بر باندهای مافیایی وابسته به هرم قدرت در برخی موارد کودکان خیابانی و کودکان کار را کسانی استثمار و از آنان سوءِ‌استفاده می‌کنند که نسبت خانوادگی به این کودکان دارند. این ناهنجاری های اجتماعی که بعضاً به فقر فرهنگی نیز مربوط می‌شوند نیازمند بررسی‌ای جداگانه هستند. ولی به‌اختصار، تنها می‌توان اشاره کرد که الگوهای رفتاری حاکم بر جامعه و به‌خصوص رفتار و عملکرد واقعی حاکمان در الگوی رفتاری مردم به‌طور عام تأثیری قطعی داشته و دارد. الگوی رفتاری حاکمان در ایران بعد از گذشت این سال‌ها برای مردم شناخته شده است و آن هم چیزی نیست جز زیر پا گذاشتن پایه‌ای‌ترین و ابتدایی‌‌ترین موازین انسانی در جهت تأمین منافع کلان سرمایه داران و مافیای اقتصادی سودجو برای استثمار کودکان. و این الگوی اخلاقی کسانی است که خودشان را معلم اخلاق و عالم معنوی می‌دانند و از نظر تاریخی جایگاهی خاص در فرهنگ عوام‌الناس داشته‌اند.
آنچه دامنه‌دار کردن هرچه بیشتر پدیده کودکان کار را موجب شده است، مهاجرت و به‌طور مشخص مهاجرت‌هایی پرشمار هستند که ‌سبب آن‌ها دشوارتر شدن شرایط زندگی در روستاها، شهرهای کوچک، و شهرهای حاشیه‌ای و مرزی کشور و به‌خصوص ترس از جنگ و احساس امنیت نکردن از اقدام‌های کشورهای همجوار با ایران به‌دلیل سیاست‌های تنش‌زای خارجی در منطقه است. زندگی این مهاجران به‌لحاظ مادی از زندگی دیگر هموطنان حتا دشوارتر است. درعین‌حال پیشداوری‌های نادرست دربارهٔ این هم‌وطنان مهاجر، دشواری‌های زندگی آنان در مهاجرت و در عسرت‌شان را دو چندان می‌کند. امروز مهاجران افغان در ایران به‌طور خاص چنین وضعیتی را دارند و کودکان‌شان حتی مدت‌ها از حق تحصیل هم محروم بودند. بی‌دلیل نیست که پدیده کودکان کار بین مهاجران افغانی دامنه‌دارتر است.
وجود و گسترش پدیدهٔ کودکان کار در جامعه علت‌هایی ریشه‌ای دارد و مبارزه برای از بین بردن آن به برنامه‌ریزی‌هایی اجتماعی و اقتصادی، و فرهنگی‌‌ای اساسی ‌ علمی از سوی دولتی مردمی با ماهیتی دمکراتیک نیاز دارد. اولویت‌های عملکرد عینی و واقعی رژیم ولایت فقیه در ایران پر کردن جیب حاکمان و نزدیکان و وابستگان‌شان است و در مرحله‌های بعد هم ترویج فرهنگ و خرافات مذهبی است. با چنین اولویت‌ها و هدف‌هایی هرگز نمی‌شود مسئله کودکان کار و کودکان خیابان را حل کرد.

به نقل از «نامۀ مردم»، شمارۀ ۱۱۲۹، ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۰

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا