مسایل نظری و تئوریک

سرمایه تا سرحدّ مرگ از زحمتکشان کار می‌کشد

گزیده‌ای از مقاله‌ای نوشتهٔ آلکس پرِس در نشریهٔ «ژاکوبن”، ۲۴ مه ۲۰۲۱ (۳ خرداد ۱۴۰۰)
امروزه در حالی که میلیون‌ها نفر کار کافی برای بقا و زنده ماندن ندارند، ساعت‌های کار بسیار طولانی هر سال بیش از ۷۰۰,۰۰۰ را نفر در دنیا می‌کُشد. نابخردی سرمایه‌داری به قیمت جان انسان‌ها تمام می‌شود.
این روزها تابلوها و جدول‌های «برنامهٔ هفتگی نوآورانه”ای را در فروشگاه‌ها و سایت‌های اینترنتی تبلیغ می‌کنند و می‌فروشند که شخص را به «تلاش شبانه‌روزی “و «پُرکاری “در هفت روز هفته تشویق می‌کنند، با این شعار که: «با رویّهٔ اشتغال به کار ساده و حداقل مزد، نمی‌توانید رؤیای میلیونر شدن داشته باشید”.
تلاشی در جریان است تا در حالی که میلیون‌ها نفر بیکارند، افراد شاغل را به سخت‌تر کار کردن و ساعت‌های کار طولانی‌تر متقاعد و ترغیب کنند. برنامهٔ هفتگی «پُرکاری “و بدو بدو که به آن اشاره شد، شاید به‌لحاظ ترغیب شخص به استثمار بیش از پیش مُضحک به نظر بیاید، و خیلی از مردم هم آن را مسخره بدانند، امّا در عین حال بازتاب توقعی است که امروزه از عدهٔ فزاینده‌ای از مردم جهان می‌رود: کار مداوم، بدون تعطیلات آخر هفته، و ضرورتِ داشتن شغل‌های دوّم و سوّم.
اوقات کار (روزانه و هفتگی) به هر گوشه و کنار زندگی مردم رخنه کرده است، و هر سال سبب مرگ صدها هزار نفر در سراسر جهان می‌شود.
آماری که پیشتر بیان شد، از گزارش جدیدی با عنوان «تحلیل سیستماتیک برآوردهای مشترک سازمان جهانی بهداشت و سازمان بین‌المللی کار دربارهٔ میزان بیماری‌ها و آسیب‌های ناشی از کار “گرفته شده است که دو سازمان مذکور به‌تازگی (مه ۲۰۲۱) منتشر کردند و در آن پیامدهای ناگوار سلامت و بهداشت افرادی تحلیل شده است که پنجاه‌وپنج ساعت یا بیشتر در هفته کار می‌کنند. این دو سازمان، داده‌های گردآوری شده از ۱۹۴ کشور جهان در فاصلهٔ سال‌های ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۶ را بررسی و تحلیل کرده‌اند و دریافته‌اند که فقط در سال ۲۰۱۶، کار پنجاه‌وپنج ساعت یا بیشتر در هفته به مرگ ۷۴۵,۱۹۴ نفر منجر شده است، که بیشتر از آمار مشابه (در حدود ۵۹۰,۰۰۰ نفر مرگ) در سال ۲۰۰۰ است. ۳۹۸,۴۴۱ مورد از این مرگ‌ها در سال ۲۰۱۶ به سکتهٔ مغزی و ۳۴۶,۷۵۳ نفر به بیماری‌های قلبی نسبت داده شده است. این بدان معنی است که کسانی که ۵۵ ساعت یا بیشتر در هفته می‌کنند، در مقایسه با افرادی که هفته‌ای ۳۵ تا ۴۰ ساعت کار می‌کنند، ۳۵درصد بیشتر در معرض خطر سکتهٔ مغزی و ۱۷درصد بیشتر در معرض خطر ابتلا به بیماری‌های قلبی‌اند. به‌ویژه، مردان و میان‌سالان در معرض خطرند، و این مُعضل بیشتر از هر جای دیگری در دنیا، در جنوب شرقی آسیا دیده می‌شود. در مورد اینکه کار بیش از حدّ چگونه زحمتکشان را می‌کُشد، گزارش پیش‌گفته دو مسیر را مشخص می‌کند. در برخی از موارد، می‌تواند باعث ترشح بیش از حدّ هورمون‌های استرس بدن شود که مشکلات قلبی-عروقی در پی خواهد داشت. در مواردی دیگر، فشار و اضطراب روحی و روانی ناشی از کار بیش از حدّ، ممکن است به عادت‌های ناسالم و زیان‌آوری مانند سیگار کشیدن، مشروب‌خواری مداوم، رژیم غذایی نامنظم و بد، ورزش نکردن، و بد خوابیدن منجر شود که به‌نوبهٔ‌خود خطر بیماری‌های قلبی-عروقی را افزایش می‌دهد.
رواج و گستردگی کارِ بیش از حدّ و طاقت‌فرسا، آن را خطرناک‌تر از سایر زیان‌های شغلی کرده است. در مقایسه با هفتهٔ کاری طولانی، قرار گرفتن در معرض سرطان‌زاها عدّهٔ کمتری را می‌کُشد. و کار زیاده از حدّ قطعاً تنها راهی نیست که باعث مرگ می‌شود- مرگ‌ومیر در حین کار هنوز هم جان عدّهٔ زیادی را در سطح جهان می‌گیرد- ولی مشکلی رو به افزایش است. بسیاری از زحمتکشان در معرض «پُرکاری “یا کار بیش از حدّ قرار دارند: در سال ۲۰۱۶، ۸٫۹درصد از جمعیت جهان، یعنی در حدود ۴۸۸ میلیون نفر، حداقل پنجاه‌وپنج ساعت در هفته کار می‌کردند. چرا زحمتکشان را تا سرحدّ مرگ به کار می‌کشند؟ عامل عمده و اصلی، گسترش «اقتصاد گیگ “(پراکنده‌کاری) و کاهش کارهای ثابت و پایدار، و نیز کاهش قدرت جمعی کارگران است که هم ناشی از پراکنده‌کاری و بی‌ثبات‌کاری است، و هم خود زمینه‌ای است برای رشد این نوع کارها.
در دهه‌های پس از انقلاب صنعتی، روی‌هم‌رفته روندی نزولی در میزان ساعت‌های کار وجود داشت، گرچه این روند در سراسر جهان و در بخش‌های گوناگون طبقهٔ کارگر یکسان نبود. بخش عمده‌ای از این کاهش ساعت‌های کار، به لطف تلاش‌های خودِ کارگران برای به دست آوردن مهار زندگی خودشان حاصل شد. معروف است که می‌گویند: «اگر آخر هفته را دوست دارید و از آن لذّت می‌برید، از سندیکا تشکر کنید.”
نمونه‌ای از این تلاش‌ها- که متأسفانه به کشته شدن کارگران منجر شد- گردهمایی بزرگ کارگران مبارز در هِی‌مارکت شیکاگو در سال ۱۸۸۶ برای خواستِ روزکارِ هشت ساعته بود، که خود دنبالهٔ تلاش‌های ده‌ها ساله برای تحمیل نخستین محدودیت‌ها در روزکار به کارفرمایان، و همچنین محدود کردن کار کودکان بود. به قول ساموئل گومپرز (۱۸۵۰-۱۹۲۴)، نخستین رئیس فدراسیون کارگران آمریکا و کنگرهٔ تشکل‌های صنعتی (AFL-CIO)، در جریان مبارزه برای هشت ساعت کار در روز: «هر چقدر هم که آنها ممکن است بر سر مسائل دیگر با یکدیگر دیدگاهی متفاوت داشته باشد… همهٔ کارگران… می‌توانند در این مورد [هشت ساعت کار] متحد باشند.”
امّا در سال‌های اخیر حرکت به سمت روزکارِ کوتاه‌تر متوقف، و در برخی موارد، معکوس شده است. بر اساس گزارش ۲۰۱۸ سازمان بین‌المللی کار با عنوان «روزکار و آیندهٔ کار”، دو روند در ساعت‌های کار وجود داشته است، به طوری که «بخش‌های قابل‌توجهی از نیروی کار جهان یا ساعت‌های بیش از حدّ طولانی (بیش از ۴۸ ساعت در هفته) کار می‌کنند، به‌ویژه در میان مردان، یا ساعت‌های کار کم/کار پاره‌وقت (کمتر از ۳۵ ساعت در هفته) دارند، که به طور عمده در میان زنان دیده می‌شود.”
پیوند میان کار بیش از حدّ و کار کمتر از حدّ، یا بیکاری، موضوع تازه‌ای نیست. همان‌طور که کارل مارکس در «سرمایه “توصیف می‌کند، «کار بیش از حدّ بخشِ شاغلِ طبقهٔ کارگر، صفوف [لشکر] ذخیره را متوّرم می‌کند در حالی که برعکس، فشار فزاینده‌ای که این بخش اخیر بر اثر رقابت خویش به بخش نخست وارد می‌کند، آنها را به کار طاقت‌فرسای بیش از حدّ و قبول تحمیل‌های کارفرما [سرمایه] وادار می‌کند. “(«سرمایه”، جلد اوّل، فصل ۲۳ «قانون عام انباشت سرمایه‌داری”، بخش ۳)
منظور از ذخیره در اینجا، ارتش ذخیرهٔ نیروی کار است، افرادی که در خارج از دروازهٔ کارخانه‌ها ایستاده‌اند، و زمانی که کارگر شاغل شکایت می‌کند، ابزاری مفید برای کارفرما هستند که به کارگر شاکی بگوید: «اگر این کار را نمی‌خواهی، عدّهٔ زیادی هستند که با خوشحالی حاضرند آن را از تو بگیرند! “کار بیش از حدّ و کار کمتر از حدّ، جفتِ یکدیگرند: برای نمونه، در کسب‌وکارهای خرده‌فروشی، اکثر مشاغل در حال حاضر پاره‌وقت‌اند، که تغییر عمده‌ای نسبت به چند دهه پیش است که در حدود ۷۰ تا ۸۰درصد چنین مشاغلی تمام‌وقت بودند.
این پیوند میان زیاده‌کاری و کم‌کاری، امر مبارزه برای ساعت‌های کار کمتر و کنترل بیشتر و بهتر بر شیفت‌ها و ساعت‌های کار به سود کارگران را بسیار مهم و حیاتی می‌کند: این خواستِ زحمتکشان، آنها را در موقعیت‌های شغلی گوناگون در سراسر جامعه متحد می‌کند، و، به‌رغم نارضایتی کارفرمایان، می‌تواند منافع مشترک شاغلان، کم‌کاران، و بی‌کاران را تعریف و تعیین کند، و آنها را در مبارزه‌شان متحد کند.
جان مِسِنجر، نویسندهٔ گزارش پیش‌گفتهٔ سازمان بین‌المللی کار در سال ۲۰۱۸، افزایش ساعت کار را به چند عامل پیوند می‌دهد. او می‌نویسد «تنوّعی از نحوهٔ تنظیم زمان کار “وجود داشته است، به طوری که «از هفتهٔ کاری متعارف متشکل از ساعت کار ثابت و معیّن در هر روز و تعداد ثابتی روزکار در هفته دور شده و به سمت شکل‌های گوناگون تنظیم ‘انعطاف‌پذیر’ زمان کار رفته‌ایم (برای نمونه، شکل‌های جدیدِ نوبت‌کاری، میانگین گرفتن ساعت‌های کار در روز یا هفته، زمان‌های کار نامنظم، هفته‌های کاری فشرده، کار کشیک یا همیشه حاضر به کار). “به این ترتیب است که امروزه از همه توقع دارند که همیشه آمادهٔ کار باشند: برخیز و بکوش! ۲۴ ساعت در روز، ۷ روزِ هفته!
این معیارهای جدید در مورد آمادگی همیشگی برای کار (به محض اینکه کارفرما بطلبد)، با استفادهٔ فزاینده از فنّاوری‌های نوین اطلاعات و ارتباطات، رواج و گسترش گوشی‌های هوشمند، لپ‌تاپ‌ها، و تَبلِت‌ها درهم تنیده شده است. اکنون طوری شده است که چه کارگر یقه‌سفید در آمریکا باشید و چه رانندهٔ مسافرکش نوین [مثل اسنپ و تَپسی و اوبر] در هند، هیچ مرز روشنی بین ساعت کار و غیرکار وجود ندارد. امروزه «کار “نه‌فقط وقت شخصی افراد را می‌گیرد، بلکه به فضاهای شخصی نیز رخنه کرده است؛ تماس روی «زوم “با رئیس خود را در نظر بگیرید، که عملاً او را وارد خانهٔ شما می‌کند. آنچه امروز در دنیا وجود دارد، وضعیتی هشداردهنده و اضطراری برای طبقهٔ کارگر است، وضعیتی که کنش در مقابل آن را می‌طلبد. ساعت کار برای کسانی که تا سرحدّ مرگ به کار کشیده می‌شوند، باید کاهش یابد؛ و حداقل ساعت کار برای کسانی که در تلاش برای کسب درآمد کافی و ادامهٔ زندگی روزمرّه و بقای خود هستند، باید تضمین شود. زحمتکشان به مرزهای مشخص و عبورناپذیر بین زمان کار و بقیهٔ زندگی (زندگی شخصی)، به مرخصی استحقاقی با حقوق، و قوانین مرخصی استعلاجی نیاز دارند تا مجبور نباشند تمام زندگی خود را مطابق با خواست‌های کارفرما تنظیم و منطبق کنند. به‌علاوه، زحمتکشان باید سازمان‌های صنفی و کارگری- سندیکا و اتحادیه- قدرتمند و اثرگذار داشته باشند تا بستری برای‌ تضمین اجرای قوانین و معیارهای ذکر شده باشد.
کار، دست‌کم به صورتی که در حال حاضر وجود دارد، زجرآور است. بی‌دلیل نیست که به شما پول می‌دهند که چنین کارهایی را بکنید. در حالی که کار بیش از حدّ هر سال نزدیک به یک‌میلیون نفر را می‌کشد، اکنون زمان آن فرارسیده است که تلاش برای صَرفِ زمان کمتر برای کارفرما، و صَرفِ زمان بیشتر برای آنچه خود زحمتکشان می‌خواهند، دوچندان شود. زندگی زحمتکشان و طبقهٔ کارگر نباید حول تولید برای سود متمرکز شود. ادوارد تامپسون، تاریخ‌نگار انگلیسی و فعال سوسیالیست (۱۹۲۴-۱۹۹۳) زمانی نوشت که ما اگر بتوانیم خود را از چنگ سلطهٔ کار بر نحوهٔ‌ استفاده از زمان شخصی‌مان رها کنیم، شاید بتوانیم «برخی از هنرهای زندگی کردن را دوباره بیاموزیم… مثل اینکه چگونه جاهای خالی روز خود را با روابط و مناسبات شخصی و اجتماعی معنادارتر، و با فراغت بیشتر پُر کنیم. “یا آن طور که یکی از نویسندگان «مانیفست پساکار “می‌نویسند: «وقت آن رسیده است که زندگی کنیم. “يا باید زندگی کنیم، يا جان بکنیم.

به نقل از «نامۀ مردم»، شمارۀ ۱۱۳۱، ۱۷ خرداد ۱۴۰۰

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا