مسایل بین‌المللی

«گروه هفت» در دوره‌ای تازه از جنگ سرد جدید ایالات متحده علیه چین

گزارش هشدار دهندهٔ جنی كلِگ، تحلیلگر مطلع و محقق در امور مربوط به چین، به بررسی آخرین تلاش‌های همه‌جانبه رئیس‌جمهور جو بایدن در تدارک گردهم آوردن نیرو به‌منظور تقویت ساختار قدرت جهانی با رهبری ایالات متحده پرداخته است. اجلاس سران “گروه هفت“ هفته گذشته در استان ساحلی کورنوال در جنوب غرب بریتانیا برگزار شد. بازگشت تمام‌عیار ایالات متحده به اجلاس سالیانه گروه هفت و شرکت فعال در آن پس از دوره چهارساله تشنج آفرین ریاست جمهوری ترامپ توجه تحلیلگران را جلب کرد. بار دیگر ثروتمندترین کشورها عزم‌شان را برای رهبری جهان جزم کرده‌اند. بلایای انسانی ناشی از همه‌گیری کووید-۱۹ به حاشیه رانده می‌شوند. جنگ‌های ناموفق و بحران‌های مالی بیست سال گذشته فراموش می‌شوند. این نشست مهم‌ترین اجلاس گروه هفت در بیست سال گذشته دانسته می‌شود و در‌واقع سرآغازی برای جنگ سرد جدید از سوی جو بایدن بر ضد چین است. گروه هفت کشور سرمایه‌داری (فرانسه، ایتالیا، ژاپن، بریتانیا، ایالات متحده، آلمان و کانادا) کم‌تر از نیم قرن پیش به‌طور غیررسمی گرد‌هم آمدند تا اقتصاد جهانی را در برابر چالش‌هایی احتمالی همچون شوک‌های نفتی سازمان کشورهای صادر کننده نفت (اوپک) در سال‌های دهه ۱۹۷۰ /۱۳۴۹ مدیریت کنند. این کشورهای پیشرفته صنعتی اگرچه تنها ۱۰ درصد از جمعیت جهان را شامل می‌شدند، ولی در آن مقطع زمانی۸۰ درصد از تولید ناخالص داخلی جهان را به‌خود اختصاص می‌دادند. آن‌ها، بااین‌همه، هم‌زمان با رشد اقتصادی کشورهای درحال توسعه ناگزیربودند که امتیازاتی بدهند: روسیه در سال ۱۹۹۷/۱۳۷۶ (تنها به‌صورتی محدود) به این اجلاس (گروه هشت) پذیرفته شد. سپس برخی از کشورهای آفریقا، آسیا، و آمریکای لاتین به شرکت در این نشست‌ها دعوت شدند و “ گروه بیست “ با حضور کشورهای بزرگ درحال توسعه مانند چین و هند در سال ۱۹۹۹ / ۱۳۷۸ تشکیل شد.
با این حال، با وقوع بحران مالی سال ۲۰۰۸ /۱۳۸۷ و روبرو شدن اقتصاد جهانی با فروپاشی، گروه هفت میدان را خالی کرد و مسئولیت را به گروه‌های بزرگ‌تر کشورها، به‌ویژه چین، سپرد تا زمانی که از وضعیت نابسامان بحران مالی خارج شوند. از آن زمان با کاهش تولید ناخالص ملی کشورهای گروه هفت به ۴۰ درصد از سهم جهانی، مشروعیت و اعتبار آن به‌طور فزاینده از سوی کشور های گروه بیست که ۸۰ درصد از تولید ناخالص جهانی را به‌خود اختصاص داده به‌چالش کشیده شده است.
ایالات متحده به‌سختی می‌توانست دیگر اعضای گروه بیست را به‌مقابله جویی با “دسایس” اقتصادی چین جلب کند. بدین ترتیب، گروه هفت با دفاع از دموکراسی و حمایت از حقوق بشر، خود را قدرت بزرگ ایدئولوژیک جلوه داد. بااین‌همه، اجلاس‌های آن- به‌جز اجلاس سال ۲۰۱۴ /۱۳۹۳ که به‌بهانهٔ رویدادهای اوکراین به اخراج روسیه منجر شد- بر تحولات جهانی تاثیری چندان نداشتند. گروه هفت حتی برای غربی‌ها هم “یادگار زمانی که دیگر دورانش سپری شده بود” تلقی می‌شد. در سال ۲۰۲۰ /۱۳۹۹، رئیس‌جمهور دونالد ترامپ آن را “یک گروه منسوخ شامل چند کشور” خواند. ولی حالا گروه هفت یکباره به صحنه بازگشته است. پس چه چیزی تغییر کرده است؟ بایدن، چند هفته پس از تصدی ریاست جمهوری، در مورد پیش‌بینی‌ها پیرامون رهبری چین بر جهان به‌طور قاطع اظهار داشت: “به‌نظر من چنین اتفاقی نخواهد افتاد. … اگر غرب در وضع کردن قوانینی برای قرن بیست‌ویکم متحد نشود، چین چنین خواهد كرد.” زمانی ترامپ موفق شد چین را از حاشیه به مرکز نگرانی‌های امنیتی ایالات متحده بکشاند. ولی بایدن وظیفه‌اش را این می‌داند که افکار عمومی را بین متحدان و دوستان ایالات متحده تغییر دهد چندان که چین را تهدیدی برای موجودیت همه جهان ببینند. گروه هفت هم‌اکنون در آستانه کوشش جمعی‌ای از سوی کشورهای سرمایه‌داری به‌منظور جلوگیری از پیشرفت چین است و به‌درخواست بوریس جانسون که کسب عنوان نزدیک‌ترین متحد واشنگتن را خواهان است، از دموکراسی‌های “هم‌نظرِ” هند، کره جنوبی، آفریقای جنوبی، و استرالیا دعوت کرده است تا به این اجلاس بپیوندند. نمی‌توان باور کرد که بدون درنظر گرفتن چین گشایشی درست در معضل‌هایی مانند خلاصی از همه‌گیری کووید، آمادگی در برابر همه‌گیری‌های آینده، تجارت و بهبود اقتصاد جهانی، و تغییرات آب‌وهوایی رخ دهند. در عوض، هدف رهبران غربی این است که نشان دهند می‌توانند “بسیار بهتر از خودکامه‌های روسیه و چین” عمل کنند.
با وجود این‌ها، جاروجنجال‌های تبلیغاتی آن‌ها نوید انجام چیزهایی را می‌دهند که انجام نمی‌گیرند، ازجمله: تعهد به تحویل یک میلیارد واکسن به کشورهای درحال توسعه در حالی که هنوز مانع‌های حقوقی انجام آن همچنان برقرار هستند، قوانین مالیاتی در تجارت جهانی که از معافیت‌ها و روزنه‌هایی برای سوءِاستفاده مملو هستند، ممنوعیت تأمین بودجه بین‌المللی برای نیروگاه‌های برق با سوخت زغال‌سنگ بدون نشانه‌ای از توقف در پرداخت یارانه به صنایع با سوخت فسیلی. به‌نظر می‌رسد که پیشنهادات جدید گ ۷ حمایت از سرمایه‌گذاری با کیفیت بالا در زیرساخت‌ها به‌منظور کوچک نشان دادن کمک‌های چین به توسعه جهانی از طریق طرح “راه ابریشم” و به‌حاشیه راندن گفت‌وگوها دربارهٔ مهار همه‌گیری نیز با “تئوری آزمایشگاه ووهان” باشند
قرار دادن جنگ سرد در دستور کار این اجلاس در نشست وزرای خارجه گروه هفت در ماه مه/ اردیبهشت- خردادماه با ابراز نگرانی‌شان دربارهٔ تنش در تنگه تایوان و همچنین “الگوی منفی رفتارهای غیرمسئولانه و بی‌ثبات کننده روسیه” آشکار شد. نشست کورنوال در واقع آغاز فرایندی برای طراحی مجدد روش اداره جهان به‌منظور انطباق با آینده “رقابت قدرت‌های بزرگ” است. این امر، به گفته طرفداران جنگ سرد ایالات متحده، نه‌تنها هماهنگی سیاست‌ها، بلكه اقدام‌هایی پیشگیرانه به‌ویژه به‌منظور رفع چالش‌های موجود را نیز از سوی چین می‌طلبد. این اجلاس با جلب کشورهای دیگر، گروه هفت را به اهرمی تبدیل خواهد کرد آن‌گونه که بتواند نظم بین‌المللی‌ای مبتنی بر قوانین جدید را مدیریت کند تا بتوان چین را “پاسخگوی نقض قوانین بین المللی” قلمداد کرده و تعامل اقتصادی و فناوری این کشور با دیگران را محدود کند.
بیشتر فعالیت های اجلاس در گفتگوهای خصوصی و جلسه‌های حاشیه‌ای با مدعوین انجام می‌شود. در اینجا است که فشارها برای مقصر دانستن چین به‌دلیل نقض حقوق بشر (مانند سین ژیانگ) و نقض آزادی‌های دموکراتیک (همچون در هنگ کنگ) اعمال می‌شوند. ولی برای تأثیر بیشتر چنین “اهرم هدایتی” نیاز به مؤلفه‌ای نظامی نیز هست. از همه مهم‌تر، دعوت جانسون از این کشورها این فرصت را فراهم می‌کند تا چهار کشور حوزه اقیانوس آرام (استرالیا، هند، ژاپن، و ایالات متحده) به متحدان اصلی ناتو نزدیک شوند.
پرده‌های بعدی نمایش بایدن در نشست ناتو در بروکسل و پس از آن در اجلاس ایالات متحده و اتحادیه اروپا نمایش داده می‌شود تا نونمایی‌های “قدرت بزرگ” به بزرگ‌ترین اتحاد نظامی جهان و همچنین ائتلاف اروپا-آمریکا گسترش یابد. پس از آن نیز، بایدن قصد دارد فشار بیشتری را بر ولادیمیر پوتین وارد کند تا همکاری‌های روسیه و چین را تضعیف کند.
نمونه قبلی این تغییر رویه در رهبری جهان غرب با دور زدن سازمان ملل و جنگ بر ضد عراق در سال ۲۰۰۳ / ۱۳۸۲ از سوی “ائتلاف بین‌المللی” متحدان آمریکا آغاز شد. به‌طرزی مشابه، یک گروه جدید از “دموکراسی‌های هم‌فکر” در مقام قاضی، هیئت منصفه، و مجری حکم در مورد اجرای سیاست‌ها و اقدام‌های هماهنگ در مقابله با چین تشکیل شده است که مطمئناً سازمان ملل را به‌طور کامل دُور خواهند زد. ولی روسیه و چین در برابر این مقاومت خواهند کرد. سرگئی لاوروف، وزیر امور خارجه روسیه، در مقابله با هدف غرب برای تدوین قوانین خود ساخته “در قالب‌های بسته و غیرفراگیر که به دیگران تحمیل خواهد شد” خاطرنشان کرد: “سازمان ملل باید به‌عنوان یک بستر اصلی برای همکاری و هماهنگی همه تلاش‌ها عمل کند. این نهاد، ستون فقرات نظم جهانی مدرن است، مکانی‌ست که همه کشورهای مستقل در آن نماینده دارند.”
وانگ یی، وزیر امور خارجه چین، نیز به‌طور همزمان اجرای عدالت و برابری و نه زورگویی یا سلطه‌طلبی‌ را خواستار شد و اظهار داشت: “قوانین جهانی باید بر اساس حقوق بین‌الملل باشد و باید توسط همه تدوین شوند، تصویب این قوانین امتیاز ثبت شده یک کشور یا گروهی از کشورها و برای استفاده تنها شماری معدود نمی‌تواند باشد. آن‌ها باید در همه کشورها قابل استفاده باشند و جایی برای استثناء و استانداردهای دوگانه وجود نداشته باشد.”
همانند اجلاس‌های گذشته گروه هفت، نشست کورنوال فرصتی است برای اعتراض به نابرابری‌های جهانی، بی‌عدالتی‌های اقلیمی و بودجه‌های جنگی. بدون شک، ثروتمندترین کشورها باید بیشترین سهم پرداخت هزینه‌ها برای حل مشکلات جهانی را متحمل شوند. مسئلهٔ در پیشِ روی دیگر تقابل کشور‌های ثروتمند و فقیر نیست. چرا نشست گروه هفت در رویارویی با مشکلات بسیار عاجل و اضطراری به‌جای اقدام مشخص پیرامون یک برنامه منسجم در جهت تقویت بهبود اقتصاد جهانی، به‌دنبال تعمیق شکاف‌ها و برهم زدن روابط بین‌المللی است؟ بایدن در حال انجام دادن آخرین تلاش‌های تمام‌عیارش برای تقویت ساختار جهانی‌ای است که ایالات متحده در رأس سلسله مراتب آن قرار داشته باشد. این که دیگر کشورهای دموکراتیک هم تا این اندازه در این مسابقهٔ کسب برتری جهانی هم‌فکر باشند به‌هیچ‌وجه قطعی نیست. مشروعیت اساسی گروه هفت باید با اعتراض‌های مردمی زیر سؤال برود. دستیابی به برابری جهانی از مسیر سازمان ملل متحد یعنی جایگاهی که تصمیم‌های تأثیرگذار جهانیباید در آن گرفته شود شدنی است.

به نقل از «نامۀ مردم» شمارۀ ۱۱۳۲، ۳۱ خرداد ۱۴۰۰

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا