مسایل بین‌المللی

چین خواهان یک جنگ سرد نیست

چگونگی واکنش لجام‌گسیختهٔ دولت ایالات‌متحده آمریکا و متحدان ناتویی‌اش در رویارویی با پیشرفت‌های چین، یکی از بحث‌های در پیش رو و مسئله‌ای است که فکر و توجه بسیاری از تحلیلگران و همچنین کنشگران متعهد در جنبش جهانی برای صلح و پیشرفت را به‌خود مشغول کرده است.

با همه تهدیدهایی که امروز علیه چین صورت می‌گیرد، داشتن تصویری واضح از آنچه مسئولان سیاست خارجی آمریکا و همتایان چینی آنان در مورد رشد بی‌سابقه چین در صحنه جهانی فکر می‌کنند، امری مهم است.

دیدگاه آنان در مورد حزب کمونیست چین، توسعه پیوسته اقتصاد و افزایش قدرت نظامی این کشور و روابط آن با بقیه جهان روشن است. هنگامی‌که این‌ها به‌طور عینی درک شوند، نکته‌ای بیش از تکرار جنگ سرد قرن بیستم را نشان می‌دهند.

برای مثال، شماره ژوئیه-اوت نشریه “مسائل بین‌المللی” (Foreign Affairs)/تیر- مردادماه ۱۴۰۰ زیر ‌عنوان: “آیا چین می‌تواند به رشد خود ادامه دهد؟” که به‌طور کامل به این مسئله اختصاص داده شده است حاوی نظرات مختلف، ازجمله از چین، بود و شایسته است که همه کسانی که علاقه‌مند به صلح هستند، به اطلاعات موجود در صفحات این نشریه توجه کنند. در سرمقاله آمده است: این نکته که “شرق درحال رشد است”، در حال حاضر “موردتوافق تقریباً همگان است… و عملکرد خیره‌کنندهٔ اقتصادی سال‌های اخیر آن را تقویت می‌کند.”

علاوه بر این، چین “جایگاه خود را در مقام قدرتی جهانی تثبیت کرده است و پذیرفته است که رقابت طولانی‌مدت با ایالات‌متحده امری اجتناب‌ناپذیر است.” اگرچه به‌طرزی مسئولانه‌ به‌این نکتهٔ بدیهی اشاره می‌شود که “عملکرد گذشته نتایج حاصله در آینده را تضمین نمی‌کند” این موضوع چالش‌ها و فرصت‌های پیش رو برای چین و حزب کمونیست چین را به‌دقت مشخص می‌کند.

به‌گفتهٔ جود بلانشت، استاد مسائل چین در مرکز مطالعات استراتژیک و بین‌المللی، رئیس‌جمهور و دبیر کل حزب کمونیست چین، شی جین پینگ،  به‌سرعت در حال تغییر دادن جامعه چین است، زیرا “او فرصت ۱۰ تا ۱۵ ساله‌ای را می‌بیند که پکن می‌تواند از مجموعه تحولات مهم تکنولوژیکی و ژئوپلیتیک استفاده کند و همچنین بر چالش‌های فراوان داخلی پیروز گردد.”

همان‌طور که بلانشت گفت، شی جین پینگ “همگرایی نیروهای قوی بازدارنده، رکود اقتصاد ساختاری، پیشرفت سریع فناوری‌های دیجیتالی، و کاهش قدرت ایالات‌متحده در موازنهٔ جهانی را “ملزوم انجام واکنش‌هایی جسورانه و فوری” می‌داند. …”  با اینکه نوشتار بلانشت فاقد ژرفش و محتوا است، ولی به چند نتیجه مهم دست می‌یابد که نشان‌دهندهٔ نگرانی‌هایی است که در بین سران سیاست‌گذاری امور خارجی ایالات‌متحده زمزمه می‌شود. شی جین پینگ با محدود کردن چشم‌انداز خود به ۱۰ تا ۱۵ سال آینده، به سیستم سیاسی چین تمرکز و عزم بخشیده که بتواند بر چالش‌های داخلی طولانی‌مدت غلبه کرده و به سطح جدیدی از مرکزیت جهانی دست یابد.”

مهم‌تر از همه، در صورت موفقیت، چین “خود را به‌عنوان معمار یک دوران جدید چندقطبی جهان” نشان خواهد داد. چیزی که واشنگتن از آن هراس دارد، زیرا حدود ۳۰ سال است که آمریکا در عرصه جهانی با هیچ رقیب قدرتمندی روبرو نبوده است. البته مقاله بلانشت بدون پرداختن همیشگی غرب به “کیش شخصیت شی”، نبود دموکراسی در چین،  و وجود “تملق‌های آشکار” در داخل حزب کمونیست چین، تکمیل نمی‌شود. بلانشت با اندکی چاشنی شوونیسم نژادپرستانه به‌این نتیجه می‌رسد که شی جین پینگ “احتمالاً نمی‌فهمد… و خود او می‌تواند بزرگ‌ترین مانع برای ادامه موفقیت چین باشد.”.

در آن سوی دیگر این طیف سیاسی، مقاله‌ای از یان زیوتونگ، یکی از رهبران حزب کمونیست چین، استاد برجسته و مدیر مؤسسه روابط بین‌المللی در دانشگاه زینگوها قرار دارد. همان‌طور که یان اشاره می‌کند، چین “پس از ایالات‌متحده، قدرتمندترین کشور است.” یان خاطرنشان می‌کند که تولید ناخالص ملی چین تا پایان سال ۲۰۲۱/۱۱ دی‌ماه ۱۳۹۹، به ۷۱ درصد از تولید ناخالص ملی ایالات‌متحده رسید و انتظار می‌رود که “فاصله باقی‌مانده در دهه آینده، از بین برود.”

اگرچه کشور چین “به قدرت جهانی‌ای تبدیل شده است که می‌تواند با دیگر کشورهای جهان به‌طور برابر تعامل کند” بااین‌همه تلاشی نمی‌کند “روابطش را با غرب بر اساس یک جنگ سرد جدید تنظیم کند. رهبران پکن بر این باور هستند که توسعه‌طلبی ایدئولوژیک به‌سبک شوروی می‌تواند واکنش منفی ایجاد کند و ممکن است مانع از ادامه رشد [اقتصادی] کشورشان شود”، اگرچه چین “سعی خواهد کرد تا محیط ایدئولوژیکی‌ای مطلوب همراه با رشدش را به‌وجود آورد.” این تغییری جالب‌توجه در اولویت‌بندی‌ها است که باید دقیق‌تر مطالعه شود.

یان از “استراتژی قاطعانه تحریم‌های تلافی‌جویانه” نام می‌برد که نشان‌دهنده تغییر در موازنه قدرت است.  برای مثال، زمانی که دولت ترامپ ۱۴ تن از مقام‌های عالی‌رتبه چینی را تحریم کرد، چین پاسخی مشابه داد و ۲۸ نفر از مقام‌های ایالات‌متحده ازجمله مایک پمپئو، وزیر خارجه وقت، را تحریم کرد. چین به‌همین ترتیب به تحریم‌های بریتانیا و اتحادیهٔ  اروپا  “واکنش سریع” نشان داد. دولت چین به‌درستی “هرگونه تحریم یا انتقاد از سیاست‌هایش را دخالت در امور داخلی خود می‌داند.” چنین اقدام‌هایی در فضای جشن و پای‌کوبی “پایان تاریخ” که در پی شکست سوسیالیسم اتحاد شوروی در دهه ۱۹۹۰/۱۳۶۹ بر تفکر سیاست خارجی غرب غالب بود، در مورد چین ‌تصورناپذیر است.

یان اضافه می‌کند که در عرصه نظامی، استراتژی چین دوگانه است. نخست، تبدیل ارتش آزادی‌بخش خلق به “یک نیروی رزمی با قابلیت‌های بالای مشخص جهانی، آماده برای جنگ، در هر لحظه”، اگرچه مأموریت اصلی آن “بازدارنده خواهد بود و نه تجاوزکارانه”. دوم، چین درصدد ایجاد “مشارکت‌های استراتژیک دوجانبه” است. چند هفته پس از اجلاس آلاسکا که دیپلمات‌های چینی از همتایان آمریکایی‌شان انتقاد کردند (که مقام‌های آمریکایی “شرایط لازم برای گفتگو با چین از موضع قدرت” را ندارند)، پکن “کارزار دیپلماتیکی گسترده را آغاز کرد و وزیر دفاعش را به کشورهای بالکان و وزیر خارجه‌اش را به خاورمیانه فرستاد. منطقه‌ای که این کشور رسماً توافق‌نامه همکاری استراتژیکی ۲۵ ساله با ایران را در آن امضا کرده و ۴۰۰ میلیارد دلار سرمایه‌گذاری را تعهد کرده است. چین همچنین وزرای خارجه اندونزی، مالزی، فیلیپین، سنگاپور، و کره جنوبی را پذیرفت. روابط چین و روسیه همچون واقعیت ژئوپلیتیکی مهم موجب ناراحتی واشنگتن است.

وانگ جیسی، مدیر انستیتو مطالعات بین‌المللی و استراتژیک در دانشگاه پکن، خاطرنشان کرد که چین از نظر اقتصادی قوی‌تر از اتحاد شوروی در زمان جنگ سرد است و در حکم بزرگ‌ترین مقصد برای سرمایه‌گذاری خارجی جایگزین ایالات‌متحده شده است. او افزود: “آمریکایی‌ها به‌طور فزاینده‌ای احساس می‌کنند که در رقابت با چین، بُرد با پکن است.” این همچنین اذعانی مهم است که به چیزی بیش از تکرار جنگ سرد قرن بیستم اشاره دارد.

از نظر وانگ، روابط ایالات‌متحده و چین بر اساس “دو نظم است: نظم داخلی‌ای که حزب کمونیست در چین حفظ می‌کند و نظم بین‌المللی‌ای که ایالات‌متحده می‌خواهد رهبری و حفظ آن را بر عهده گیرد.” تا همین اواخر واشنگتن و پکن” تفاهمی ضمنی “را حفظ می‌کردند. ایالات‌متحده ”  آشکارا سعی نمی‌کرد که نظم داخلی چین را بی‌ثبات کند و چین نیز به‌نوبه خود نظم جهانی زیر رهبری آمریکا را عمداً تضعیف نمی‌کرد.”

در این چارچوب بود که هر دو اقتصاد “تا حد وابستگی متقابل ” گسترش یافتند. آن‌ها همچنین در مبارزه با تروریسم و تغییرات آب‌وهوایی همکاری می‌کردند. بااین‌حال، این تفاهم عملی “هم‌اکنون ازهم‌پاشیده شده است”، زیرا ایالات‌متحده “مصمم به تضعیف”  حزب کمونیست چین است و چین به‌طور فزاینده‌ای در حال جنب‌وجوش در جهان است و قدرت خود را به‌نمایش می‌گذارد و از محدود شدن به ایفای نقش شریک اقتصادی و سیاسی جهانی‌ای کم‌اهمیت اجتناب می‌کند.

چینی‌ها “احترام متقابل” را خواستارند. به‌گفته وانگ “واشنگتن به‌نظام داخلی پکن که صدها میلیون نفر را از فقر خارج کرده و ثبات در بزرگ‌ترین کشور جهان را به‌ارمغان آورده است باید احترام بگذارد.” این‌ها ملاحظه‌ها و مشاهده‌هایی مهم از سوی منابعی متعددند که از تنش‌زایی و راه‌اندازی یک جنگ سرد جدید فراترند. آنچه منابع آگاه از داخل چین آشکارا مشاهده می‌کنند این است که چین درحال پیشرفت است.

ما می‌توانیم این نکته را با احترام و دوستی متقابل بپذیریم یا اینکه در مسیر افزایش خصومت به‌راه خود ادامه دهیم. ولی اگر گزارش‌های مورداطمینان دقیق باشند، نتیجه ممکن است تضعیف کلی سرمایه‌داری غرب باشد و نه آن پیروزی پس از فروپاشی اتحاد شوروی در سال‌های دهه ۱۹۹۰/۱۳۷۰.

نوشتهٔ تونی پسینوفسکی، نشریهٔ “دنیای مردم”.

به نقل از «نامۀ مردم»، شمارۀ ۱۱۳۶، ۲۵ مرداد ۱۴۰۰

 

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا