بدرود رفیق میرعبدالله سیار
با اندوه فراوان مطلع شدیم که رفیق میرعبدالله سیار، معلم متعهد و وفادار به آرمانهای زحمتکشان، نویسنده، شاعر، و پژوهشگر، روز دوشنبه ۲۵ مردادماه ۱۴۰۰، در سن ۷۷ سالگی و پس از عمری مبارزه، تحمل رنجها و زخمهای بهجا مانده از شکنجه در سیاهچالهای دو رژیم، در شهر ساری چشم از جهان فروبست.
رفیق سیار در یکم اردیبهشتماه ۱۳۲۳، در روستای “کاورد” از توابع شهرستان ساری، در خانوادهای زحمتکش چشم به جهان گشود. او آموختن را در مکتبخانه آغاز کرد و خواندن گلستان سعدی را نیز از مادرش یاد گرفت و پس از آن جهت کسب دانش حوزوی رهسپار مدرسه علوم دینی ساری شد. از آنجایی که در دوران کودکی از رهروان معارف دینی بود برای تکمیل آن عازم قم شد. پس از گذراندن “سطح” در درس “خارج” شرکت جسته و همزمان دانش نو را نیز پنهانی میآموخت زیرا طلبهها از آموختن دانش نو منع شده بودند پس از گرفتن دیپلم دبیرستانی از حوزه دل کند و به دانشگاه روی آورد. بلافاصله در کنکور سراسری قبول شد و در سال ۱۳۴۸ وارد دانشگاه شد. رفیق سیار از همان نوجوانی، با تمام وجود ظلم و بیعدالتیای که در رژیم ستمشاهی بر مردم رواداشته میشد را درک میکرد، و حیلهورزی و ریاکاری دینی را نیز در مراکز تحصیلات معارف اسلامی بهعینه مشاهده کرده بود. با این پیشزمینه فکری بود که رفیق میرعبدالله سیار وارد دانشگاه شد. در این محیط بود که در شکلگیری منش شخصیتی و اندیشگی او از استادانی تأثیرگذار همچون “دکتر امیرحسین آریانپور” و “دکتر شفیعی کدکنی” بهره لازم را جست، و سطح دانش خود را نیز ارتقا میداد. در دوران دانشجویی با بهدست آوردن و مطالعهٔ آثار کلاسیک مارکسیستی، با مبانی فکری و نظری حزب تودهٔ ایران آشنا گردید. در سال ۱۳۵۲ در رشته زبان و ادبیات عرب فارغالتحصیل شد. نخستین دستگیری رفیق مصادف بود با پایان دوران دانشگاهی او. پس از روزها بازجویی و فشارهای غیرانسانی، موردهای اتهامش معاشرت با گروههای سیاسی و فعالیت فرهنگی به او تفهیم گردید. در دادگاه رژیم شاهی، بااینکه هیچ مدرکی علیهاش وجود نداشت، به ۸ ماه زندان محکوم گردید. و این برای او فرصتی بود تا از نزدیک با تودهایها در زندان آشنا شود. پس از آزادی از زندان اوین و سپری کردن شرایطی ناگوار، شغل معلمی را برگزید و بهاستخدام آموزشوپرورش شهر “شاهرود” درآمد. هنوز جوهر کاغذهای بازجویی دوره اول زندانیاش خشک نشده بود که در سال ۱۳۵۵ دوباره دستگیر و روانه زندان کمیته مشترک ساواک شد. او این بار به پخش اعلامیههای ضد حکومتی، ارتباط با گروهای سیاسی، سخنرانی در محیطهای آموزشی، و ضدیت با نظام شاهنشاهی متهم شد. شش ماه زندان برایش بریدند و او مانند دوره پیشین با شکنجه و دیگر دشواریهای دوران زندان که بهشدت جان و روان انسان را متأثر میکند با امید و عشق سوزانش به میهن و اقدام در جهت بهروزی و سعادت مردم و زحمتکشان، آن را پشت سر گذاشت. پس از آزادی از زندان، با استفاده از امتیاز تحصیلی از دانشگاه “بی.ان. چاکرووارنی” شهر کورد کشترا در هند، در رشته روانشناسی پذیرش گرفت. منع خروجش را با یاری استادان دانشگاه بهویژه “دکتر محمد مفتح” برطرف کرد و راهی هندوستان گردید. چندی بعد با اوجگیری جنبش انقلابی مردم ایران، چون دل درگرو میهن داشت، به کشور بازگشت و در کنار هموطنان بهطور پیگیر و خستگیناپذیر در پیروزی انقلاب سهم خود را ادا کرد. او میدانست با فضای نویی که ایجاد شده میتواند تجربه و آموختههایش را بهپای تودههای کار و زحمت بریزد و به خواستاران آگاهی و تغییر را در کانونهای فرهنگی و دیگر تشکلهای صنفی و سیاسی که یکی پس از دیگری در حال شکل گرفتن بودند و مُهر و نشان خود را بر سپهر سیاسی آن روزگار نقش میزدند، تقدیم کند. او به ادبیات و فلسفه ازجمله آثار رفیق احسان طبری علاقه خاصی داشت. او تشنه و جویای یادگیری “راز عدالت اجتماعی و رمز حقیقت علمی” بود تا امر آن را در سرزمین بلازده خود پابهپای مبارزان میهنش بهپیش ببرد. رفیق سیار علاوه بر اینکه سالها در مدارس و دبیرستانهای مازندران مشغول تدریس بود، مقالات و پژوهشهایی متعدد نیز در حوزه تاریخ و ادبیات داشت که همواره موردتوجه اهالی فرهنگ و ادب قرار میگرفت. از او مجموعه مقالههایی متعدد در کتاب فروردین و فصلنامههای کِلک، و چیستا منتشر شده است. رفیق سیار بهعنوان شاعر، نویسنده، پژوهشگر و مترجم آثاری چشمگیر دارد که از آن جملهاند کتاب عرفان در هاله، کتاب دوجلدی تاریخ طبرستان- بر اساس کتاب مشهور تاریخ طبرستان اثر ابن اسفندیار- و همچنین برگردان شعرهایی از زبان عربی به فارسی که در نامه مردم ارگان مرکزی حزب توده ایران در سالهای بعد از انقلاب بهچاپ رسیده است. رفیق سیار تا پیش از دستگیری در آموزشوپرورش چالوس فعال بود. پس از پیروزی انقلاب بهمن ۱۳۵۷ و با آغاز دور جدید فعالیت علنی حزب توده ایران، رفیق میرعبدالله سیار بهدستور حزب فعالیت هایش را در تشکیلات غیرعلنی پی گرفت و با تمام وجود برای حزب از هیچ تلاشی فروگذار نکرد و هر آن چه را که در توان داشت در طبق اخلاص نهاد. در اردیبهشتماه سال ۱۳۶۲ و در یورش دوم گزمگان حاکمیت “ولایت فقیه” به حزب تودهٔ ایران، رفیق میرعبدالله سیار نیز مانند بسیاری از همرزمانش در مازندران بازداشت و به زندان انداخته شد. روزها و ماهها آزار و اذیت و شکنجهٔ رفیق سیار برای عمله ظلم هیچ دستاوردی بههمراه نداشت. او با شکیبایی و اعتمادبهنفسی ویژه، آموختهها و اندوختههای فکریاش را در جهت بالا بردن دانش و نیز تقویت روحیه همبندان و ایجاد وحدت و یگانگی بهکار میگرفت. رفیق سیار بهاتهام عضویت در سازمان مخفی حزب توده ایران ده سال حکم گرفت که چهار سال را گذراند منتها درنتیجهٔ زندانهای دوران شاه و همچنین صدمههای زندانهای جمهوری اسلامی ازجمله صحنهسازی اعدامهای نمایشی، آویزان کردنها یا در تابوت قرار دادنها، جسم و جانش آسیبهای سنگین دیدند. زخم و آثار شکنجههای جانکاه، سالها بر جسم و جان رفیق سیار باقی مانده بود و تا آخرین روزهای زندگی او را رها نکرد تا جایی که پس از سالها تحمل مشکلات گوناگون، تن رنجورش بیش از آن تاب نیاورد و سر انجام برای همیشه با دوستان، یاران، خانواده و دیگر بستگان خویش وداع کرد و آنان را در غم نبود خود فروبرد. یکی از دوستانش در سوگش چنین میگوید: “یادآوری لحظات توهینآمیزی که در سیاهچالهای جهنمی بر او گذشت تنم را میلرزاند و بغضم را میترکاند.” بااینهمه، بهقول سعدی: “عشق آن حدیث نیست کز دل برون شود.”
رفیق میرعبدالله سیار تا آخرین روزهای زندگیاش بر اندیشه و آرمانهای انسانیاش پای میفشرد و استوار و پابرجا در صفوف حزبش باقی ماند.
حزب تودهٔ ایران درگذشت رفیق میرعبدالله سیار را به خانواده و بازماندگان او و به اعضا و هواداران حزب تودهٔ ایران، به دوستان و آشنایان و همکاران و فرهنگ دوستان کشور تسلیت میگوید.
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.
به نقل از «نامۀ مردم»، شمارۀ ۱۱۳۷، ۸ شهریور ۱۴۰۰