نشست همبستگی با مردم افغانستان
روز جمعه ۵ شهریور،با ابتکار حزب تودۀ ایران نشست همبستگی با مردم افغانستان در سامانۀ زوم برگزار شد. در این نشست رفقا امیلیا اسپارتک، از فعالان جنبش زنان افغانستان، استاد سابق دانشگاه کابل در رشته مهندسی، مسئول شعبه روابط بین المللی حزب نوین مردم افغانستان، رفیق اسدالله کشتمند، عضو سابق کمیتۀ مرکزی حزب دموکراتیک خلق افغانستان، معاون شعبهٔ روابط بین المللی و سفیر سابق این کشور در ایران، مجارستان و اتیوپی، رفیق دکتر عبدالله نایبی، مسوول سابق بخش فرهنگ در کمیتۀ مرکزی حزب دموکراتیک خلق افغانستان و رئیس کنونی حزب نوین مردم افغانستان، رفیق شهین دوستدار، نمایندۀ تشکیلات دموکراتیک زنان ایران و رفیق محمد امیدوار، سخنگوی کمیتۀ مرکزی حزب تودۀ ایران سخنرانی کردند و به پرسش شرکت کنندگان در جلسه پاسخ دادند. برای اطلاع خوانندگان ”نامۀ مردم“ متن سخنرانی رفیق امیدوار و رفیق شهین دوستدار در زیر درج می شود:
متن سخنرانی رفیق امیدوار
با سلام به همهٔ شرکتکنندگان و حضار گرامی و سخنرانان عزیز و محترم. اجازه بدهید با ابراز همبستگی با مردم رنجدیدهٔ افغانستان، خصوصاً با قربانیان حملۀ تروریستی و جنایتکارانهٔ دیروز که جان دهها انسان بیگناه را گرفت صحبتهایم را شروع کنم. این حملۀ ضد انسانی به مردمی که تلاش میکردند خودشان را از یوغ حکومت طالبان نجات دهند، بیشازپیش نشان دهندۀ ابعاد فاجعهای است که مردم افغانستان امروز با آن رو بهرو هستند. همانطور که مطلعید، افغانستان نزدیک چهار دهه به جنگ داخلی و دخالتهای مخرب امپریالیسم و ارتجاع منطقهای گرفتار است. بازگشت طالبان به قدرت پس از گذشت بیست سال، برای مردم افغانستان و همه نیروهای مترقی و دموکرات در منطقهٔ ما فاجعهای بزرگ است که باید بهدقت و با هوشیاری با آن بهمقابله برخاست.
ارزیابی دقیق و واقعبینانهٔ شرایط فاجعهبار کنونی در افغانستان بدون درک دقیق سیاستهای امپریالیسم آمریکا در منطقۀ خاورمیانه در دهههای اخیر امکانپذیر نیست. همانطور که میدانیم، در ژوئیه ۱۹۷۹ [تیرماه ۱۳۵۸]، یعنی کمی بعد از پیروزی انقلاب بهمنماه ۱۳۵۷ در ایران، جیمی کارتر، رئیسجمهور وقت آمریکا، فرمانِ دادن کمکهای پنهانی به مزدوران سیا ساخته بهمنظور سرنگونی دولت مترقی و مردمی حزب دموکراتیک خلق افغانستان را صادر کرد. صدور این فرمان پیش از ورود نیروهای اتحاد شوروی به افغانستان برای کمک به دولت افغانستان و در پاسخ به مداخلههای خارجی در افغانستان بود. از سال ۱۹۸۰/ ۱۳۵۹، یعنی زمانی که رونالد ریگان، نامزد حزب جمهوریخواه رئیسجمهور آمریکا شد، جنگ اعلامنشدهای تمامعیار از سوی امپریالیسم بر ضد دولت ترقیخواه و مردمی افغانستان آغاز شد. حملههای گروههایی تروریستی و مزدورانی مسلح بهنام “مجاهدین” که بودجه و سلاح آنان را دولت آمریکا و بریتانیا و حاکمان مرتجع منطقه ازجمله عربستان و دستگاه امنیتی دولت پاکستان تأمین میکردند آغاز فاجعهای بود که نهتنها افغانستان را از راه پیشرفت و ترقی اجتماعی دور کرد بلکه جنگ و تروریسم را به یکی از مشخصههای ثابت و روزمرهٔ حیات مردم در افغانستان تا بهامروز تبدیل کرد.
با پیروزی انقلاب بهمن ۵۷ در ایران و همچنین پیروزی انقلاب ثور در افغانستان امپریالیسم جهانی بهسرکردگی امپریالیسم آمریکا نسبت به کاهش نفوذش و ایجاد مانعهایی در برابر هدفهای استراتژیکش در منطقه خاورمیانه و خصوصاً در خلیج فارس و حکومتهای دستنشانده و ارتجاعی آن همچون عربستان سعودی، عراق، و کشورهای عربی خلیجفارس بهشدت نگران بود. اتفاقی نبود که امپریالیسم در کنار جنگ اعلام نشده در افغانستان جنگ ایران و عراق را نیز برای متوقف کردن انقلاب ایران به دست حکومت دیکتاتوری صدام حسین بهراه انداخت.
هدف راهبردی امپریالیسم در منطقه سرنگون کردن خشونتآمیز دولت حزب دموکراتیک خلق افغانستان و متوقف کردن اصلاحات اقتصادی در حال انجام در آن کشور و همچنین منحرف کردن انقلاب ایران از هدفهای مترقی و مردمی آن و در انتها شکست آن بود.
با حملههای تروریستی القاعده در روز ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱/۲۰ شهریورماه ۱۳۸۰ به برجهای مرکز تجارت جهانی در نیویورک، امپریالیسم فرصتی تازه یافت تا حضور مستقیم و گستردهاش در منطقه را با شدتی بیشتر افزایش دهد. بدین ترتیب ائتلاف نیروهای نظامی کشورهای گوناگون بهسرکردگی آمریکا و بریتانیا، افغانستان را در نوامبر ۲۰۰۱ / آبان- آذرماه ۱۳۸۰بهاشغال رسمی خود درآورد. بر اساس آخرین برآوردها هزینهٔ اشغال رسمی افغانستان از سوی آمریکا و دیگر کشورهای غربی از ۱۳۸۰ تا ۱۴۰۰ در حدود دو هزار میلیارد دلار بوده است که از جیب مردم کشورهای این ائتلاف به جیب مجتمعهای نظامی- صنعتی- خدماتی امپریالیستی ریخته شده است. در این اشغال و سیاستهای مداخلهجویانه، دهها هزار نفر در افغانستان، و همچنین هزاران نفر از نیروهای نظامی دولتی و خصوصی اشغالگران، جان خود را از دست دادند یا آواره شدند.
نکته دیگری که در ارزیابی سیاستهای امپریالیسم در منطقه اهمیت دارد بُعد ایدئولوژیک این اشغال و مداخله بوده که مبارزه آشکار و خشن با اندیشههای چپ و مترقی و همیاری با اندیشههای قرونوسطایی- خصوصاً تقویت عملی “اسلام سیاسی” در منطقه- است. اجازه بدهید بهاین نکته هم اشاره کنم که برداشت امروزین ما از “اسلام سیاسی” برابر و مترادف بودن آن با “بنیادگرایی اسلامی” است. بر این اساس، “اسلام سیاسی” توصیف کنندهٔ گرایشی در کشورهای اسلامی است که اسلام را دیدگاه و نگرشی معرفی میکند که برای همهٔ شرایط گوناگون پاسخهایی ایدئولوژیک، فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی، و سیاسی در خود دارد. “اسلام سیاسی” مُبَلغِ دخالت همهجانبهٔ اسلام در جرحوتعدیل کردن ساختارهای اقتصادی- اجتماعی، قانونی، و سیاسی جامعه است. بر این اساس است که ما هم در ایران و هم در افغانستان و هم در عراق در دوران داعش و هم در دیگر کشورهای منطقه اجرای قوانین قرونوسطایی خصوصاً بر ضد حقوق زنان و رشد خشونت و سرکوب خونین نیروهای دگراندیش را شاهدیم. آنچه حکومت جنایتکار طالبان در سال ۱۳۷۵ با رفیق زندهیاد دکتر نجیبالله، و برادرش که در مجتمع اداری سازمان ملل متحد پناهنده شده بودند کردند و آنان را به آن شکل فجیع بهقتل رساندند نسخهای بود مشابه آنچه رهبران حکومت اسلامی ایران در سال ۱۳۶۷بهفرمان خمینی و بهدست جنایتکارانی حرفهای همچون ابراهیم رئیسی(رئیسجمهور برگمارده خامنهای) با هزاران زندانی سیاسی در زندان ازجمله صدها تن از رهبران، کادرها، و شخصیتهای برجسته اجتماعی حزب ما و دیگر نیروهای سیاسی ایران انجام دادند. روشی که تا بهامروز و در سرکوبهای خونین مردم در سالهای ۹۶، ۹۸ و ماههای اخیر نیز تکرار گردیده است.
اشغال افغانستان توسط طالبان با چراغ سبز آمریکا (پس از مذاکرات و توافقنامه دوحه [قطر]) فاجعه انسانیای بزرگ برای منطقه ماست. سکوت تأییدآمیز دولتهای مرتجع منطقه مثل حکومت جمهوری اسلامی، دولت ارتجاعی عربستان، و دولت پاکستان که سازمان اطلاعات نظامیاش [آی اس آی (اینتر سرویسز اینتلیجنس)] نفوذی گسترده در رهبری طالبان و رخدادهای مهم دهههای اخیر داشته و دارد، زنگ خطر و هشدار به همه نیروهای مترقی و آزادیخواه منطقه است. روی کار آمدن دولت رئیسی در ایران که باید گفت ازنظر محتوا و بهلحاظ سیاسی تفاوتی با شیوهٔ طالبان ندارد و برپایی “امارت اسلامی” در افغانستان و حرکت قطعی حاکمیت ایران به سمت “حکومت اسلامی” با خلافت علی خامنهای و خطر تکرار چنین سناریوهایی در لبنان و عراق، فاجعههاییاند که بهطورمستقیم نتیجه سیاستهای امپریالیسم و ارتجاع منطقه است.
گزارشهایی مبنی بر دیدار “سفیر آمریکا” و نمایندهٔ “ناتو” با اشرف غنی در روز پیش از کنارهگیری از قدرت و خروج فوریاش از کابل و نیز با نمایندهٔ “رهبری طالبان” در کابل در ارتباط با انتقال قدرت و توافق در این زمینه، در هفتههای اخیر در رسانههای گروهی منتشر شدهاند. اشاره بهاین نکته هم اهمیت دارد که تعدادی از اصلیترین رهبران طالبان در قطر سالها در زندان گوانتانامو زیر کنترل و آموزش نمایندگان سیاسی و امنیتی آمریکا بودهاند. اینکه رهبران کشورهای امپریالیستی در هفتههای اخیر در رابطه با حسن نیت طالبان اظهار امیدواری میکنند و این نیروی ارتجاعی را شریکی برای خودشان در آینده افغانستان و منطقه میدانند، زنگهای خطر را بهصدا درمیآورد. حزب تودهٔ ایران در ارتباط با تحولهای نگران کنندهٔ وضعیت در افغانستان، توافق آمریکا با رهبران طالبان در مذاکرات دوحهٔ قطر، و پیامدهای خطرناک آن برای خلقهای منطقه، ماهها با رفقای ترقیخواه افغان در تبادلنظر نزدیک بوده است.
همانطور که حزب ما در اطلاعیهٔ اخیرش اشاره کرده، مبارزهٔ امروز ما مبارزهای مشترک است. مردم افغانستان و ایران زیر استیلای حکومتهای اسلامیای بنیادگرای رنج میبرند و از زندگیای شایستهشان محروماند. نباید گذاشت این پیکار را خفه کنند. صدای رسای آن باشیم. ما در این برههٔ مخاطرهانگیز و دشوار در کنار مردم و نیروهای ملی و مترقی افغانستان میایستیم و همبستگی فعالمان را با مبارزهٔ حیاتی آنان در راه برقراری صلح و دموکراسی و حقوق بشر اعلام میکنیم.
از توجه شما متشکرم.
متن سخنرانی رفیق شهین دوستدار
با سلام و درود به همه رفقا و دوستان گرامی حاضر در اطاق و سخنرانان عزیز، اجازه بدهید که به عنوان نماینده تشکیلات دموکراتیک زنان ایران، صحبت هایم را با اعلام همبستگی و همدردی با مردم رنجدیده افغانستان، کشور خونین و زخمی دیروز، که همه نیروهای مترقی و صلحدوست سراسر جهان این روزها نگران آن هستند، شروع کنم.
دوستان و رفقای عزیز! تشکیلات دموکراتیک زنان ایران دو هفته پیش در اعلامیه خود خطاب به فدراسیون دموکراتیک جهانی زنان ، نوشته بود که : ما مردم دو کشور ، به ویژه زنان علاوه بر همجوار بودن و داشتن زبان و فرهنگ مشترک و سابقه طولانی مبارزاتی، هر دو زخمی تازیانه تفکر ضد زن، اسلام سیاسی هستیم که طالبان و همفکرانشان در افغانستان، نماد عریان این تفکر قرون وسطایی است.
تجربه عینی حاکمیت اسلام سیاسی در کشورهای منطقه از جمله ایران، لیبی افغانستان، عراق و غیره نشان دهنده این نکته کلیدی است که این حاکمیت ها چه از نوع ولایت فقیهی آن در کشور ما، یا طالبان در افغانستان، علیرغم ادعاها، با موازین امروزین جامعه انسانی و حقوق دمکراتیک زنان ، هیچگونه قرابتی نداشته و ایدئولوژی واپسگرا یی است که سعی می کند تا سیر طبیعی جامعه را به عقب برگرداند.
به طوری که این حاکمیت در کشور ما به علت حضور پرشور نیروهای مترقی در انقلاب ، ابتدا با خدعه و تزویر به میدان میاید و پس از قبضه قدرت تحت نام اسلام، با استفاده از ابزارهای قانونی و فرهنگی، اندیشه های تبعیض آمیز و ضد زن را در عرصه های گوناگون گسترش می دهد تا جایی امروز که زنان عملا به شهروندانی درجه ۲ تنزل پیدا کرده اند.
اما در افغانستان این تفکر قرون وسطایی با توجه به بافت و پیچیدگی های جامعه، بدون نقاب، چهره واقعی خود را نشان می دهد. طالبان از همان ابتدا به روال همیشگی ی همه مستبدان تاریخ، دشمنی آشکار خود را با حقوق زنان به روشنی اعلام کرد.
بنا بر گزارش ها ، زنان مبارز افغانستان ماهها قبل و در جریان مذاکره ی پیمان صلح امریکا با طالبان همیشه به جامعه جهانی هشدار می دادند و از خطر مجدد بنیادگرایی در افغانستان می نوشتند.
هنگامی که در سپتامبر گذشته ترورهای خونین و هدفمند، نیروهای مترقی افغانستان مثل : زنان ، دانشجویان، و فعالان مدنی و رسانه ای و حتی کودکان را هدف قرار داد و در حالی که ” معامله »ی صلح با طالبان ادامه داشت، چیزی که در این مذاکرات اصلا جای نداشت منافع مردم افغانستان و به ویژه سرنوشت فاجعه بار زنان و کودکان و حقوق آنها بود. مردمی که در این ۲۰ سال تحت حاکمیت دولت های دست نشانده آمریکا، شاهد فقر و فساد، خونریزی، نا امنی و هرج و مرج مخصوصا در مناطق دور افتاده و روستایی بودند.
امروز طالبان اعلام می کند که حقوق زنان حفظ می شود اما با ”رعایت موازین اسلامی “یا نشریات باید ”اسلامی “باشند. شنیدن این جملات و این خدعه ها، برای ما کاملا آشناست و می دانیم صحبت از چیست !
رفقا زنان ما بیش از چهل سال است که انواع سرکوب و تبعیض و نابرابری و خشونت را با همین پسوند ” اما “شاهد بودند و علیه آن مبارزه کردند. ما تجربه عینی داریم که واپسگرایی و تحجر ممکن است در شکل با هم فرق هایی داشته باشند اما کنه باورها و نگاه آن ها ، همواره با هم مشترک است: زنان شهروندانی درجه چندم اند که به عنوان کالا در اختیار مردان قرار دارند و از حقوق مدنی و اجتماعی مانند حق کار، طلاق، حضانت و غیره .. حتی از حق پوشش اختیاری باید محروم باشند. اگر امروز رژیم ولایی برخی این موارد را نمی تواند بطور کامل اجرا کنند نتیجه مبارزه و مقاومت و آگاهی جامعه و زنان در ایران است.
همین طور که می دانیم اسلام سیاسی تعهدی در برابر حقوق انسان ها یا حقوق کودکان ندارد و بنا به ایدئولوژی خود، از احکام ۱۴۰۰سال پیش ، برای حل معضلات اقتصادی و اجتماعی کنونی می خواهد استفاده کند. به عنوان نمونه یکی از موارد فاجعه بارو بشدت ضد انسانی، ازدواج کودکان است که در ایران و افغانستان به علت فقر خانواده ها رواج گسترده دارد و حکومت ولایی با استناد به احکام شرعی به گسترش ازدواج کودکان برای حل معضل فقر، دامن می زند. شریعت ابزاری برای سرکوب و به بند کشیدن زنان و جامعه تبدیل شده است.
به همین دلیل جمهوری اسلامی ایران از امضای کنوانسیون های جهانی به علت عدم تطبیق آن ها با احکام شرعی ، همیشه سر باز زده و در صورت امضا هم خود را ملزم به اجرای آن نمی کند.
بنابراین امروز وقتی که فعالان مدنی ، رسانه ای و هنری و یا زنان خانه دار و مردم عادی افغانستان از خشونت و زن ستیزی بیشتر در حکومت طالبان می گویند ، ما آنها را بخوبی درک می کنیم. چون این درد، درد مشترک ماست.
رفقای گرامی !
تراژدی کنونی افغانستان و روز خونین دیروز، نمونه روشنی از طرح دخالت خارجی در امور کشورهاست، دخالتی که در لیبی و عراق و سوریه و .. از طرف امپریالیسم شاهد بودیم که به فاجعه بزرگ انسانی منجر شدند.
برخی رسانه های وابسته به نهادهای امپریالیستی و هم پیمانان منطقه ای بخاطر وضعیت زنان اشک تمساح می ریزند و همزمان دولت هایشان سرگرم بستن مرزهای شان اند تا مبادا پناهندگان از آن عبور کنند، و نگاه های ترحم آمیز کشورهای غربی، تنها ”عکس العمل “ نسبت به این موج جدید پناهندگان است، این نکته، خشم و نگرانی افکار مترقی جهان را افزایش می دهد. چرا که پناهندگان خود قربانیان جنگ و سیاست های مخرب امپریالیستی اند.
دوستان عزیز!
زنان پیشرو افغانستان و ایران همان طور که در آغاز صحبتم اشاره ای کوتاه کردم، دارای پیشینه مشترک مبارزاتی هستند که ریشه های اولیه آن ها اغلب متاثر از اندیشه های چپ و مارکسیستی است.
در این جا فرصت خوبی است که یادی کنم از زنده یاد رفیق آناهیتا راتب زاد مبارز برجسته افغانستان که در سال ۲۰۱۴ در مهاجرت درگذشت . طبق بسیاری از نوشته ها ، رفیق آناهیتا نقش برجسته ای در پایه گذاری سازمان دموکراتيک زنان افغانستان در سال ۱۹۶۵ داشت. تشکلی که زنان افغانستان را فرا می خواند تا صرفنظر از تفاوتهای قومی، قبيله ای، مذهبی و زبانی با هم در راه تحقـق حقوق و آزادیهای دموکراتيک زنان و کودکان متشکل شوند.
سهم پيشگامی سازمان دموکراتيک زنان افغانستان، در روشنگری و سازماندهی جنبش زنان، از جمله توسعه نهادها و شبکههای خدمات اجتماعی، آموزشی و فرهنگی برای زنان و کودکان افغانستان انکار ناپذير است. بر این اساس پایه های جنبش های مدنی و صنفی زنان، در حکومت دموکراتیک افغانستان شکل گرفت.
در حاکمیت ۲۰ ساله اخیر دولت های دست نشانده امریکا، زنان آگاه افغانستان به ویژه در شهرهای بزرگ، با کوله باری از تجارب مبارزه مدنی و نیز تاثیر پذیری از مبارزات زنان کشورهای همجوار ، توانستند با افزایش آگاهی و تلاش پیگیر خود، درهای مدارس و دانشگاهها و بنگاه ها را به روی خود باز کنند و به طرز هوشمندانه حتی استفاده از نهادهای دولتی ، حضور جسورانه خود در عرصه های مختلف هنری، ورزشی و علمی را به جامعه تحمیل کنند.
امروزهمین زنان مبارز و شجاع، به همراه جوانان و سایر نیروهای مترقی، یکی از سنگر های مهم و اصلی مقاومت مدنی علیه طالبان را تشکیل می دهند که متاسفانه در رسانه های غربی آگاهانه بازتاب درخور ندارند.
در پایان صحبتم تاکید می کنم که تشکیلات دموکراتیک زنان ایران ضمن همبستگی با مبارزه شجاعانه زنان و مردان افغانستان همراه با همه نیروهای مترقی حمایت خود را از مبارزات برحق مردم این کشور اعلام و اعتقاد دارد که باید همه باهم صدای رسای زنان و کودکان افغانستان برای صلح ویک زندگی عاری از خشونت، و علیه بنیادگرایی باشیم.
و نیز صدای هزاران پناهنده ای باشیم که امروز از مرز های کشورهای همسایه ، بدرون افغانستان بازگردانده می شوند و در معرض خطراند!
باید نهاد های مترقی جهانی را تحت فشار قرار داد تا برای امنیت جانی زنان و همه آن هایی که در شرایط کنونی، در معرض دستگیری و سرکوب و اعدام هستند، با همه توان خود تلاش کنند.
از توجه شما بسیار سپاسگزارم
به نقل از «نامۀ مردم»، شمارۀ ۱۱۳۷، ۸ شهریور ۱۴۰۰