چرا اتحاد جماهیر شوروی فروپاشید و ضد انقلاب پیروز شد
چرا اتحاد جماهیر شوروی فروپاشید و ضد انقلاب پیروز شد
بهقلم رابرت گریفیث، دبیر کل حزب کمونیست بریتانیا
استعفای گورباچف از مقام رهبری حزب کمونیست اتحاد شوروی در ۳۰ سال پیش، آغاز سقوط اتحاد جماهیر شوروی بود. درحالیکه مردم این کشور شاهد احیای یک نظام سرمایهداریای خشن و بیرحمانه بودند، کشورهای غربی شادمانی میکردند.
سی سال پیش در چنین روزی میخائیل گورباچف از سمت دبیرکلی حزب کمونیست اتحاد شوروی کنارهگیری کرد و پارلمان اوکراین بهعضویت کشورش در اتحاد جمهوریهای سوسیالیستی شوروی پایان داد. این آغاز پایان “اتحاد شوروی” بود. پنج روز پیش از آن، بخشی از رهبری حزب کمونیست اتحاد شوروی با برنامههای رئیسجمهور گورباچف بهمنظور جایگزین کردن اتحاد جماهیر شوروی که از لحاظ سیاسی بر فدرالیسم متمرکز بود با معاهدهٔ اتحادی جدید مخالفت کرد.
“اتحاد جمهوریهای مستقل شورویِ” پیشنهادی (تعویض واژهٔ سوم یعنی “سوسیالیستی” با “مستقل” با معنا بود) دارای یک رئیسجمهور، یک واحد پول و سیاستهای خارجی و دفاعیای مشترک میشد. شش جمهوری سابق شوروی، از جمله کشورهای منطقه بالتیک و گرجستان، از ادامه مذاکره برای امضاء معاهده جدید خودداری کردند و خواهان جدایی کامل شدند. معاهده این حق جدایی را به رسمیت شناخت. نتیجه همه پرسی هایی که در ۹ جمهوری دیگر، از جمله روسیه و اوکراین، برگزار شدند، مبنی بر خواست اکثریت برای اصلاحات در جمهوری های سابق اتحاد شوروی شد. در تاریخ ۱۸ اوت ۱۹۹۱/ ۲۷ مردادماه ۱۳۷۰، کمیتهٔ ایالتیای اضطراری متشکل از مقامهای ارشد ایالتی و حزبی اعلام کرد گنادی یانایف (معاون رئیسجمهور) جانشین گورباچف شده است. در برخی مناطق بهمدت شش ماه وضعیت اضطراری اعلام شد، اعتصاب، تجمع، و تظاهرات ممنوع شد، و فعالیت حزبهای سیاسی و دیگر سازمانهای تودهای بهحالت تعلیق درآمد. بهرغم مشارکت پرسنل ارشد سازمان اطلاعاتی “کا گ ب” و ارتش و بسیج واحدهای ارتش، این شورش شکست خورد. نظرهایی بسیار متفاوت در حزب کمونیست اتحاد شوروی، پلیس، کارگران صنعتی، و عموم مردم شکل گرفته بود. اکثر آنها میخواستند اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی را بهشکلی نگه دارند، اما بسیاری هم از بازگشت اقدامهایی سرکوبگرانه بهمنظور اعمال حاکمیت مرکزی حزب هراس داشتند.
مخالفان اقدام اضطراری به برکناری بهطور مشخص و عمدتاً پیرامون رئیسجمهور روسیه، بوریس یلتسین، که از تلاشهایی ضعیف برای دستگیری او سرپیچی کرده بود، حلقه زدند. پس از کشته شدن تعدادی از اعتراض کنندگان، حمله نظامی به پارلمان روسیه متوقف شد. رهبران پارلمانی اتحاد شوروی و روسیه از فرصت استفاده کردند و برکناری گورباچف و وضعیت فوقالعاده را غیرقانونی و مغایر با قانون اساسی اعلام کردند. گورباچف درحالیکه در تعطیلات بود از حبس خانگی بازگشت و ریاست جمهوری شوروی را از سر گرفت اما پس از چند روز از سمت دبیرکلی حزب استعفا داد. در حقیقت، باقیمانده قدرت در اتحاد شوروی در اختیار یلتسین و پارلمان “کاخ سفید” او قرار گرفت، جایی که پیشاپیش صاحب قدرت شده بود. یلتسین از پروسههای اصلاحی گلاسنوست (فضای باز سیاسی) و پرسترویکا (بازسازی) که از سوی گورباچف در سالهای میانی دهه ۱۹۸۰ / ۱۳۵۹ برای مبارزه با رکود اقتصادی و سیاسی آغاز شده بود، با اشتیاق فراوان حمایت کرده بود. برنامهریزی و کنترل مرکزی تضعیف شد و به شرکتهای خصوصی و مکانیسم بازار واگذار شد. شرکتهای سرمایهگذاری بهطور فزاینده بهتصرف سرمایههای خصوصی خارجی یا تعاونیها درآمدند. اصلاحات “دموکراتیک” موجب گشوده شدن راه نیروهای مخالف سوسیالیسم به رسانههای جمعی، جریان انتخابات، پارلمان، و آرشیوهای دولتی و حزبی شد. حزب کمونیست اتحاد شوروی یارای مقابلهٔ مؤثر با این یورش ناگهانی و برنامهریزی نشده و “جنگ عقیدتی” از سوی حامیان اقتصاد آزاد، جداییطلبی، و سرمایهداری و ارتجاع را نداشت. در ۲۵ اوت ۱۹۹۱/۳ شهریورماه ۱۳۷۰، رژیم یلتسین تمام داراییهای حزب کمونیست اتحاد شوروی در روسیه را توقیف کرد و چهار روز بعد به متحدان ضد سوسیالیست خود در شورای عالی شوروی پیوست تا حزب را بهحالت تعلیق درآورد.
حالا اتحاد جمهوریهای شوروی پس از اینکه استونی، اوکراین، مولداوی، ازبکستان، و گرجستان- پیشتر- آن را ترک کردند، رو بهفروریزی داشت. قدرتهای بزرگ سرمایهداری، سیاستمداران، و رسانههای گروهی غرب طبیعتاً از این وضعیت استقبال کردند. اینطور گفته میشد که برای مردم اتحاد شوروی گذشته، زمان آزادی فرارسیده است، و پایان یافتن جنگ سرد بهبشریت این توان را میدهد تا از “مزیت صلح” بهرهمند شود و همراه تهیدستان در همهجا از میوههای تروتازهٔ سرمایهگذاری و توسعه لذت ببرند. در ژانویه ۱۹۹۱/دی- بهمنماه ۱۳۷۰، رئیسجمهور ایالاتمتحده با آغاز کردن نخستین جنگ خلیج فارس، نمونهای از آنچه را او “نظم نوین جهانی” نامیده بود ارائه داد.
برای چپگراهای ضد شوروی در غرب، فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی نویدبخش شفق سرخی جدید بود. نوام چامسکی، روشنفکر آمریکایی، سقوط شوروی را با شکست هیتلر و موسولینی مقایسه کرد و گفت در آنچه “پیروزیای کوچک برای سوسیالیسم” بود “یک دشمن بزرگ سوسیالیسم سرانجام فروریخت.” در بریتانیا، حزب کارگران سوسیالیست در صفحه اول روزنامهاش اعلام کرد: “کمونیسم سقوط کرد. اکنون برای سوسیالیسم واقعی مبارزه کنید” (۳۱ اوت ۱۹۹۱/ ۹ شهریورماه ۱۳۷۰). به خوانندگان این روزنامه چنین گفته شد که این امر “حقیقتی است که هر فرد سوسیالیست را شادمان میکند.”
میلیونها نفر از مردم روسیه نهتنها شادمانی نکردند بلکه شغل و معیشتشان را در طول سالهای پس از سقوط سوسیالیسم از دست دادند. موج خصوصیسازی، حجم تولید اقتصادی را به میزان ۷۵ درصد کاهش داد و به بیکاری گسترده و فقر شدید منجر شد. تا سال ۱۹۹۴/۱۳۷۳، نرخ متوسط عمر در روسیه برای مردها شش سال و برای زنان سه سال کاهش یافته بود. این آمار برای کشوری صنعتی در زمان صلح آماری بیسابقه است.
تا پایان سال ۱۹۹۴/۱۳۷۳، طبقهای جدید از الیگارشی مالی بخش اعظم اقتصاد شوروی گذشته را صاحب شده بودند و بسیاری از افراد این طبقه مقامهای دولتی و حزبی سابق شوروی بودند که به رانتخواری، فساد، و سرقتهای کلان مشغول بودند. سرمایهگذاران مهاجر شورویاییای که ثروتشان را در خارج از کشور بهدست آورده بودند هم چندی نگذشت که به آنان ملحق شدند. پرسترویکا و گلاسنوست در حکم استراتژیای بهمنظور تجدد، نوسازی، و دموکراتیزه کردن سوسیالیسم آغاز شد، اما به طرحهایی برای تجدید سرمایهداری از نوع خشن و بیرحم آن تبدیل شدند.
فروپاشی اتحاد شوروی شکستی تاریخی برای چپ و سوسیالیستهای سراسر جهان بود. مستعمرههای سابق امپریالیسم غرب متحد اصلیشان را در راه پیشرفت و مبارزه با سلطهطلبی استعمار نو از دست دادند. جنبشهای آزادیبخش ملی در آفریقا و آسیا منبع اصلی حمایتهای مالی، تدارکاتی، و سیاسیشان را از دست دادند. نلسون ماندلا و فیدل کاسترو این امر را تشخیص دادند. از آن زمان تا بهحال نظریهپردازان و مبلغان غرب بر مزار اتحاد شوروی رقصیدهاند و با صدای بلند “پایان تاریخ” و “مرگ کمونیسم” را اعلام میکنند. اگرچه از وقایع شیلی و کوبا گرفته تا آفریقای جنوبی و چین نشان میدهد این اعلامها زودهنگاماند.
چرا اتحاد شوروی فروپاشید و ضد انقلاب پیروز شد؟ با وجود همهٔ کاستیها و برخی اشتباههای عظیم، بهویژه سرکوب میلیونها شهروند بیگناه ازجمله بسیاری از کمونیستها در اواخر سالهای دههٔ ۱۹۳۰/۱۳۰۹، شورویها توانسته بودند بر حملههای امپریالیستی، جنگ داخلی، خرابکاری، ویرانگری بهرهبری نازیها، و تحریمهای غرب غلبه کنند تا زندگی اکثر قریب بهاتفاق مردمشان را دگرگون سازند و اساساً بهتر کنند.
هرگز نباید اجازه داد جهانیان فراموش کنند ارتش سرخ و مردم شوروی چگونه برای نجات مردم اروپا از بربریت نازیها مبارزه و فداکاری کردند. پس از جنگ جهانی دوم و تا پایان سالهای دهه ۱۹۶۰/۱۳۴۰، رشد اقتصاد شوروی سریعتر از اقتصاد ایالاتمتحده و اروپای غربی بود. پس از اندکی عقب ماندن در سالهای دهه ۱۹۷۰/۱۳۵۰، بااینکه هنوز پیشتر از بریتانیا بود، تا میانهٔ سالهای دهه ۱۹۸۰/ ۱۳۶۰ از اکثر کشورهای اروپای غربی، ازجمله از آلمان غربی، جلوتر بود. پیشرفتهایی عظیم در زندگی مردم اتحاد شوروی نهتنها در زمینه آموزش، بهداشت، اشتغال، مسکن و رفاه اجتماعی بلکه در دسترسی تودهها به تفریحات، ورزش، و فرهنگ، فراهم گشت.
درحالیکه مشکلات اقتصادی ناشی از استفاده از فناوری، انگیزه، بهرهوری، کیفیت و تخریب محیط زیست رو بهافزایش بودند اما با انجام اصلاحات ساختاریای مناسب (ازجمله انتقال بودجههای بخش نظامی به بخش غیرنظامی) این مشکلات حل ناپذیر نمیبودند. بااینهمه، فرهنگ بحث آزاد، نوآوری، و مشارکت گسترده در تصمیمگیریها، چه در حزب کمونیست و چه در شوراها، در محلهای کار یا آموزش، بهمنظور شناسایی، رسیدگی و رفع این مشکلات وجود نداشت.
حزب کمونیست اتحاد شوروی تدریجاً از مردم فاصله گرفت و با تکیه بر سیستم حاکمیت بوروکراتیک دولتی، تصمیمهایی را بهاجرا گذاشت که اغلب محصول برخورد متعصبانه، روزمرگی، و پیروی کورکورانه بود. یکی از جنبههای مهم این امر، موفق نبودن دولت و حزب در اجرای سیاستهای لنینی مسئله ملیتها بود. در مواردی حق ملتها برای تعیین سرنوشت و خودمختاری دولتی با مجازات جمعی همه مردم بهطورجدی نقض میشد. شوونیسم روسیهٔ کبیر که لنین در مورد آن هشدار داده بود، با کمک نیروهای خارجی، به دامن زدن به این تفرقهها و جداییطلبیها کمک زیادی کرد.
درنهایت، با ظهور چشمانداز ضد انقلاب، بسیاری از شهروندان شوروی احساس میکردند که صاحب سیستم سوسیالیستی نیستند تا از آن دفاع کنند. تعداد اعضای حزب کمونیست اتحاد شوروی از تعداد مارکسیست-لنینیستها، کمونیستهای واقعی و متعهد به طبقهٔ کارگر، مردم و سوسیالیسم بیشتر بود. تصمیم کمیتهٔ اضطراری ایالتی در تاریخ ۱۹ اوت ۱۹۹۱/ ۲۸ مردادماه ۱۳۷۰ مبنی بر ممنوعیت اعتصابها، تجمعها، و تظاهرات در عوض دعوت از کارگران برای بسیجشان بهدفاع از اتحاد شوروی را چگونه میتوان توضیح داد؟
در قرن بیستویکم، جنبش بینالمللی کمونیستی از سیر گذشته هنوز مطالب زیادی را باید فراگیرد تا آماده انقلاب سوسیالیستی بعدی شود. درعینحال، دستاوردهای بزرگ اتحاد شوروی را باید تبلیغ کرد و از آنها دفاع کرد و ستود.
به نقل از «نامۀ مردم»، شمارۀ ۱۱۳۸، ۲۲ شهریور ۱۴۰۰